فالاچی: هر جا خبری هست، من آنجا هستم
سایر منابع:
سایر خبرها
نیکبخت: خیلی ها در آن پارتی معروف بودند، ولی فقط من محروم شدم
این را هم بگویم که روی سقف اتومبیل دوستم پریدم و می خواستیم فرار کنیم، ولی دستگیرمان کردند! در واقع بازنده اصلی آن مهمانی فقط من بودم، اما فقط همان یک بار مرا گرفتند. من از سیزده سالگی کار کردم و حالا دقیقاً می فهمم که مشکلات مالی چقدر به مردم فشار وارد می کند. شاید باورتان نشود، اما در یکی از مقاطعی که بازیکن استقلال بودم، بهترین ماشین در منزلم بود، ولی پول نداشتم تا بنزین بزنم! شاید ...
باورهای کهنه مادر
میخواندم و تنها دلخوشیم، خواهرم بود که هر وقت فرصت می شد او را می آوردم پیش خودم و چند روز پیش ما می ماند. سال دوم دانشگاه بودم. یک روز که زودتر به منزل برگشتم، کوروش و خواهرم را در اتاق دیدم. باورم نمی شد. انگار دنیا روی سرم خراب شده بود. حتی ذره ای به همسرم شک نداشتم. همیشه می گفت، غزاله مثل دخترش است. کوروش تهدیدم کرد اگر به کسی حرفی بزنم با دست های خودش مرا خفه می کند. بارها ...
ماجرای پسر خوش تیپ و موبلند مشهدی که طلبه شد / وقتی حاج آقا قید محاسنش را زد!
سیلی زد و مرا از خواب پراند. بعد از آن بیشتر سراغ آقا هادی رفتم و در همان 3، 4 ماه همنشینی با او، به کلی ارزش هایم و دنیایم تغییر کرد. حتی لباس پوشیدنم هم عوض شد و آن لباس هایی که یک روز عاشقش بودم را دور انداختم. شروع کردم به مطالعه و کم کم با دوستان جدیدی هم آشنا شدم که اغلبشان طلبه بودند. حاج آقا فلاح - ایستاده، نفر اول از سمت راست(لباس آبی)- سال اول ورود به حوزه آیت الله ...
خط پرورش دهنده روح و شعر آرام کننده روح می باشد/هنر صخره محکمی است در مقابل امواج سهمگین زندگی
بعنوان دانشجوی رتبه اول دوره شبانه دانشگاه جندی شاپور آنرمان یا اهواز امروز در رشته شیمی (دوره لیسانس یا کار شناسی) قبول و به اهواز منتقل گردیدم . دست روزگار در مهرماه 1354 ما را به تهران کشانید و در دانشکده علوم دانشگاه ملی ایران( شهید بهشتی فعلی )در رشته ریاضی پذیرفته شدم . کلاسهای سال سوم به بعد این دوره همزمان با جنبشهای انقلابی - اسلامی و برای ما دانشجوئی همزمان شد و به تعطیلات دانشگاهها و ...
زنده ام که روایت کنم/ چقدر خوب است بدانیم همت چطور همت شد
نویسی کم کم او را به نوشتن از دفاع مقدس واداشت و وارد کارهای پژوهشی این عرصه شد. اول با زندگینامه نویسی شروع کرد و بعد رسید به نوشتن از یگان های نظامی و عملیات. چند اثر از 38 اثر شاخص انتشار همپای صاعقه در آبان 1379 نام او را سر زبان ها انداخت. او کتاب را با همکاری حسین بهزاد و بعدتر هم جلد دومش را با نام ضربت متقابل به تنهایی نوشت. همپای صاعقه، کتابی تاریخی و شرحی مستند از ...
ماجرای اطلاع امام از شروع جنگ و امکان پیشگیری آن
. قبل از سال 59 برگشتم. اگر دقت کرده باشید من به دلیل موضعی که وزارت امور خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز در سال 1358 به ایران فراخوانده شدم. سفیر عراق هم از ایران اخراج شد. جنگ در شهریور 1359 آغاز شد. یعنی من 6 ماه قبل از جنگ به ایران برگشته بودم و قبل از جنگ هم از طرف حضرت امام، مسئول روزنامه اطلاعات شدم(2). آیا شما در زمینه اختلاف ما با عراقی ها اطلاعاتی داشتید و آن را در اختیار امام ...
کوهنوردان آتش فشان خشم
را کنترل کنم و کسانی را که با خشم باهام حرف می زنند، درک کنم و چیزی نگویم. اما بعد از یک مدت از دست خودم عصبانی شدم که چرا فقط من باید بقیه را درک کنم؟ چرا فقط آن ها حق عصبانی شدن دارند؟ حس کردم از اینکه گاهی می گذارم بقیه هر چه می خواهند به من بگویند، دارم به خودم بی احترامی می کنم. این ها حرف های سارا در جوابی است که من به او داده ام. راستش من هم به این قضیه زیاد فکر کردم. گاهی فکر کردم که چرا ...
داستان شگفت انگیز رمان "ملت عشق" چگونه زاده شد؟ + عکس
کتاب تاریخ ترکیه را نیز به دست آورد. نام این کتاب در ترکی استانبولی Aşk یا همان عشق است و در انگلیسی The Forty Rules of Love نام دارد به معنای چهل قاعده ی عشق و اشاره به چهل قاعده ای است که در کتاب از زبان شمس تبریزی درباره ی عشق بیان می شوند. نام فارسی کتاب از بیتی از داستان موسی و شبان در مثنوی معنوی گرفته شده که در آن ملت در معنای قدیمی اش یعنی دین یا مذهب به کار رفته است. این کتاب در سال 1389 ...
پیشکسوت استقلال: بزرگ ترین حسرت من بازی نکردن در فینال آسیاست
گودرز حبیبی یکی از بهترین بازیکنان استقلال در دهه 40 محسوب می شود که در اوج جوانی فوتبال را کنار گذاشت. او در مصاحبه با خبرنگار ورزشی ایرنا حرف های جالبی را بر زبان آورد. حضور من در تیم اصلی استقلال به سال 40 بر می گردد؛ البته پیش از آن در باشگاه افسر که مدیریت آن را عباس کردنوری بر عهده داشت بازی می کردم، افسر تیم دوم استقلال بود. مرحوم علی دانایی فرد هدایت ...
خودکشی مادر به دلیل افسردگی پس از زایمان!
...> دخترم پسر زیبایی به دنیا آورد و من از او مراقبت می کردم پرستارش بودم و همه امور مربوط به خانه داری را برایش انجام می دادم ولی همچنان از این که دامادم خرده فروش موادمخدر است زجر می کشیدم این گونه بود که 10 روز بعد نوه کوچکم را استحمام کردم و پس از مرتب کردن امور ضروری زندگی دخترم عازم سرخس شدم چرا که همسرم به تنهایی از عهده نگهداری دام ها برنمی آمد، ولی سه روز بعد خبر رسید که دخترم به خاطر افسردگی ...
کوتاه از حادثه
جشن تولد خیالی 2جوان متجاوز دختری 16ساله به خیال اینکه قرار است به مهمانی جشن تولد برود قدم در دام سیاهی گذاشت که 2پسر جوان برایش پهن کرده بودند. به گزارش همشهری، چند روز پیش دختری 16ساله به همراه والدینش راهی دادسرای جنایی تهران شد تا از 2پسر متجاوز شکایت کند. این دختر نوجوان به بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران گفت: مدتی قبل در باشگاه ورزشی با دختری به نام عاطفه آشنا شدم. او یکی ...
فیلمی که مسیر بازیگری برد پیت را تغییر داد
بازیگر Actor مرد نقش مکمل برنده ی اسکار شود، به تازگی در مصاحبه با نیویورک تایمز فاش می کند که پس از بازی در فیلم جنگی و تاریخی "تروی" (Troy) تشخیص داده است که مسیر بازیگری خود را تغییر دهد. پیت می گوید: "باید در فیلم "تروی" بازی می کردم زیرا – این حرف را امروز می توانم بزنم – فیلم دیگری که استودیو برایم انتخاب کرده بود را تمام کرده بودم و باید کار دیگری برای آن ها انجام می دادم. بنابراین ...
اگزوپری از جنگ جهانی دوم تا بنیاد + بیوگرافی و آثار
14 ساله بود که پدرش در اثر سکته قلبی در گذشت. آنتوان دو سنت اگزوپری در سال 1917 تنها برادرش فرانسوا را از دست داد. کار و تحصیل اگزوپری آنتوان دو سنت اگزوپری در سال 1914 برای ادامه تحصیل به سوئیس رفت و یک سال و نیم به عنوان مستمع آزاد به کلاس های معماری دانشکده ی هنرهای زیبا رفت و بعد از آن عادت داشت مدام از شغلی به شغل دیگر برود او قصد داشت در نیروی دریایی خدمت کند ولی موفق ...
هنر با پولسازی سازگار نیست
در زندگی تان روی داد که شما از آن این گونه یاد می کنید؟ در سن پایین ازدواج کردم، اما بسیار سخت و پر از مشکل بود؛ به طوری که مجبور به جدایی شدم و پدرم نجاتم داد. بعد از آن به هنر پناه بردم. در چند سالگی ازدواج کردید و چند ساله بودید که طلاق گرفتید؟ در هجده سالگی به خانه پدرم آمدم و دخترم همان جا به دنیا آمد. از آن سن، هنر مأوای من شد و اصلا از خانه تنها بیرون نمی رفتم. دو سال و ...
سرفه کوتاه (4)
بهش پیشنهادی دادم که نتونه رد کنه.گفتم یه گولّه بهم شلیک کن، منم قول میدم به خونواده ت کاری نداشته باشم. ولی از اون چیزی که فکر می کردم احمق تر بود؛ انتخاب درستی نکرد... . حالا ربط زیادی به این پاراگراف ندارد اما قرار است از این به بعد، هر دوشنبه (البته تا جایی که ملاحظات و ممانعات و مناقصات و... اجازه بدهند!) در این صفحه، از فضای روتین روزنامه کمی دور شویم و بزنیم به دل ادبیات و شعر ...
رضا، مهاجری به سوی خوبی ها نجمه حسنی
، اما زندگی را برای خودم طوری رقم زدم که اکنون غبطه بیش از 20 سال از عمر سوخته و بر باده رفته ام را می خورم. کم کم شرایط زندگی و مشکلات را بهانه کردم و با هدایت دوستان به سمت مصرف مشروبات الکلی و بعد هم مواد مخدر مختلف کشیده شدم. با مصرف مواد مخدر، زندگی و دیگران برایم مفهوم چندانی نداشتند، مهم فقط من بودم که در زمانِ نیاز، موادم را مصرف کنم و در خیالات خود پرسه بزنم. چند سالی به ...
جمله دختر حاج قاسم به همسر شهید مدافع حرم/خودم نوکر بچه هاتون هستم
هم جامانده ام و نمیتوانم بدرقه ات کنم. شب را با همین حال گذراندم نفهمیدم کی خوابم برد. بعد نماز صبح به گوشی ام پیام آمد مریم بود همسر شهید حاجی زاده: محبوب می خوایم الان راه بیفتیم بریم تهران خونه حاجی زود آماده شو. شوکه شده بودم. مثل برق از جا پریدم آماده شدم بچه ها را سر و سامان دادم و گذاشتم بمانند که صبح به خانه ی عمویشان بروند، زینب را هم گذاشتم بماند... راهی تهران شدیم، با مریم و ...
اولین بار است که مقابل پرسپولیس بازی می کنم!
ناگهانی شد و در آخرین لحظات نقل و انتقالات رفتم و بنا به دلایلی یک تایمی را آنجا از دست دادم اما از وقتی که سر تمرین حاضر بودم خیلی خوب کار می کردم و حتی به گفته بزرگترهای تیم هم آماده بودم و آقای دنیزلی هم از من راضی بودند اما متاسفانه شرایط طوری شد که باخت پشت سر هم آوردیم و نشد بازی کنم اما من بازیکنی نیستم که با نیمکت نشینی کنار بیایم و دوست دارم در اوایل فوتبالم بیشتر بازی کنم و به نظرم یک ...
ماجرای قتل مردی که در اینستاگرام خودش را زن جا زده بود!
به گزارش روزنامه ایران، رسیدگی به این پرونده از دی سال 97 با قتل مردی جوان در یکی از خیابان های پایتخت آغاز شد. شاهدان ماجرا به پلیس اظهار داشتند که مقتول در حال فرار از دست یک مرد جوان بوده اما ناگهان به زمین می افتد و مردی که در تعقیب او بود با چاقو وی را به قتل رساند. در ادامه این ماجرا متهم که یکی از اهالی همان محل بود شناسایی و دستگیر شد. وی انگیزه خود را از این درگیری ...
روایتی از یک شب حاج قاسم بین نیروی دشمن
، 26 ساله بودم که معرفی شدم به پادگان قدس و بعد از آموزش عازم جبهه شدم و بعد از 45 روز اول به کرمان برگشتم. شبی که با حاج قاسم بین عراقی ها غذا خوردیم در مرحله دوم رفتم اهواز که من را انداختن بندر فاو که سه منطقه کارخانه نمد، خورعبدالله و منطقه ای به نام البهار بود، وقتی رفتم حاج قاسم من را دید و گفت: آقای افزون شهید نشدی گفتم نه من هنوز لیاقت نداشتم گفت تو از ملاهای قدیمی ...
روایت شهید همدانی از مهتاب خیّن / حاج محمود شهبازی در یک قدمی فتح خرمشهر پر کشید
کتاب مهتاب خیّن ، چگونگی شهادت فرمانده سپاه همدان را روایت کرده است: ساعت از دوازده شب هم گذشته بود و وارد دقایق اولیه یکشنبه دوم خرداد 1361 شده بودیم. من پیش حاج همت در مقر نصر 2 مانده بودم و آقای محمودزاده در همان مقر جلویی، پیش حاج محمود شهبازی بود. حاج محمود در همان دقایق اولیه دوم خرداد در خط شهید شد. خودم از لحظه ای دچار شک و ابهام شدم که دیدم روی شبکه مخابراتی مردم پیام نصر 2، هیچ ...
تعابیر سنگین ترامپ علیه بایدن
داده اند باید 50 سال در زندان باشند، زیرا این خیانت است. این یک کار وحشتناک است و آنچه آنها با افراد دیگر انجام می دهند، مانند ژنرال فلین و دیگران، شرم آور است. شرم آور است. ترامپ در پاسخ به بیماری کرونا و موارد روز افزون ابتلا در آمریکا نیز افزود نتایج بدست آمده بهتر از پیش بینی هاست. اما مسئله مهم تر از آن این است که شمار موارد ابتلا به این دلیل بیشتر شده است که ما گسترده ترین آزمایش ها ...
نقشه گانگستری برای ربودن مرد بیلیاردباز! +عکس
و من به اتفاق دو نفر از دوستان و چند نفر از هم باشگاهی هایم یک ویلا در انزلی اجاره کردیم و یک هفته در آنجا بودیم. بعد از یک هفته که برگشتیم یک روز من دوباره به باشگاه رفتم و چند ساعتی هم آنجا بودم وقتی از باشگاه بیرون آمدم به سمت ماشین رفتم همین که سوار شدم و می خواستم در را ببندم دو نفر به سمتم آمدند و گفتند مأمور هستند. آن ها مرا کشان کشان به سمت یک ماشین دیگر بردند و بلافاصله چشم هایم را بستند ...
لوئیجی پیراندلو؛ استاد تلفیق واقعیت و خیال
.... او در آن جا رساله دکتری خود را درباره گویش بومی سیسیلی را تکمیل کرد و در 1891 این دانشگاه را ترک کرد. 2 سال بعد به ایتالیا بازگشت و برای امرار معاش به تدریس زبان پرداخت. از همان موقع با ورود به عرصه روزنامه نگاری وارد جرگه نویسندگان شد. سپس به نوشتن شعر و داستان روی آورد و در 1894 نخستین قصه خود با عنوان "پیر گودرو" را منتشر کرد. نمایشنامه کمدی "منطق دیگران" دومین اثر نمایشی ...
ترامپ: ابلهی مثل بولتون تمام چیزی که می خواهد این است که به همه حمله کند!
در واشنگتن نگذرانده بودم. فکر می کنم 17 بار به واشنگتن رفته بودم و ناگهان رئیس جمهور آمریکا شدم. با بانوی اول کشورمان در خیابان پنسیلوانیا قدم می زنم و می گویم این فوق العاده است. ، اما من افراد زیادی در واشنگتن نمی شناختم. من متعلق به آنجا نبودم. من اهل منهتن در نیویورک بودم. اما الان همه را می شناسم و افراد فوق العاده ای در دولت دارم. آدم اشتباهاتی هم می کند. ابلهی مثل بولتون، تمام چیزی که می ...
سختی های پژوهش و نوشتن کتاب درباره مدافعان حرم
کردیم و با توجه به دغدغه هایی که او داشته و پیش تر در گفتگوی ادبیات جنگ توسط مخاطبانش مدیریت می شود / تب خاطره نگاری بالاست به بخشی از آن ها پرداخته ایم، این بار به زاویه دیگری از دغدغه های این نویسنده در زمینه ادبیات مقاومت پرداختیم. کلاته معتقد است پرداخت عاطفی و احساسی از سال های دفاع مقدس و نبردهای مدافعان حرم، باعث شده نفسِ جنگ و فداکاری های رزمندگان جنگ و مدافع حرم مغفول واقع شده و ...
چرا ماسک نمی زنید؟
ندارم چون اپیدمی دارم، نگاه متعجبم را که می بیند، ادامه می دهد: من کرونا گرفتم و خوب شدم، دیگر اپیدمی شدم و نباید ماسک بزنم، این را دکترم که فوق تخصص بیماری های عفونی است گفته، دکتر می گوید من که دیگر کرونا نمی گیرم نیازی نیست ماسک استفاده کنم. خانم جوانی در حالی که دست کودک خردسالش را در دست دارد از کنارمان می گذرد؛ وقتی سراغ ماسک را می گیرم، نگاه عاقل اندر سفیه ای به من می اندازد و با ...
اینجا مسلمان خانه رضاست/ ماجرای دختر مسیحی که از عشق امام رضا (ع) مسلمان شد
بیماری ناخودآگاه نام شهید برونسی به زبانم آمد. پرس وجو کردم دیدم مزارش در مشهد است با همان آتل گردن و ویلچر سر مزارش رفتم و این مسئله از نظر من عنایتی از سوی حضرت زهرا(س) و شهدا بود. باید زودتر از این مسلمان می شدم در آخر می گوید: من از خیلی سال قبل باید به دین اسلام می آمدم. سال 88 به طور ویژه به حرم دعوت شدم، تولد امام رضا(ع) بود دوستانم گفتند فلان جا پارتی است بیا برویم اما ...