سایر خبرها
ناگفته های تلخ یک زن از 25 سال اعتیاد+ عکس
عنوان مهمان به خانه خواهرم می رفتم، اما جرأت رفتن پیش مادرم رو نداشتم، چون مادرم بهم گفت تو اونی که فرستادم رفتی نیستی، هروقت تونستی نصف اونی که بودی برگردی من قبولت می کنم. مادرم زن زحمتکش بود 11 تا بچه رو بدون پدر بزرگ کرده بود. بهناز شوهرت مجبورت کرد که باهاش مصرف کنی؟ نه. من مثل خانم های دیگه که معتاد می شوند می گویند شوهرم مجبورم کرد که با او مصرف کنم، نبودم. من حسادت ...
درد دندان معتادم کرد – نصیرنیوز
الناز قصه زندگی خود را از اینجا شروع می کند. در 27 سالی و وقتی صاحب دو فرزند بودم مصرفم شروع شد . همسر الناز تریاک مصرف می کرد اما از نظر وی کار همسرش چندان زننده نبود. فکر می کردم همه مردها تریاک می کشن . تا اینکه یک روز الناز درگیر دندان دردی شدید شد. مسکن استفاده کردم اما فایده نداشت. چند روز بود درد می کشیدم تا اینکه همسرم پیشنهاد کرد کمی تریاک مصرف ...
ده حکایت جالب از امام رضا علیه السلام در ویکی آنا
های جدایی بودند. وقتی خواست با تربت پیامبر صلی الله علیه و آله وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایی را نداشت. طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جای مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، امّا با دیدن اشک امام، دلم گرفت. سکوت تلخی روی لب هایم نشست. امام فرمودند: خوب مرا نگاه کن!... حرکتم به سوی شهر غربت ...
جمله دختر حاج قاسم به همسر شهید مدافع حرم/خودم نوکر بچه هاتون هستم
شروع کرد به گریه کردن. موهایش ژولیده روی صورتش ریخته بود عروسکش را توی بغلش فشار میداد. روی پاهایم خواباندمش و تکانش میدادم، سراغ گوشی ام رفتم. توی اینستاگرام پستی نظرم را جلب کرد: انا لله و انا الیه راجعون . کپشن اش چقدر آشنا بود، ای برادر عرب که تو به دنبال منی و من به دنبال تو. اگر مرا شهید کنی شفاعتت می کنم. یعنی چه؟ دلم نمی خواهد ادامه ی متن را بخوانم، دلم میخواهد گوشی را کنار بگذارم ...
روایتی از یک شب حاج قاسم بین نیروی دشمن
کننده کاری بود وقتی رفتم دفر ایشان گفت، چند روز مانده به مرخصی شما گفتم، 10 روز گفت، 25 روز برو مرخصی و این شد که من به بچه ها می گفتم خدا خدا کنید سرهنگ بزند تو گوش شما اگر سرهنگ سلیمانی بزنه تو گوش شما خدا به شما کمک می کند. من پنج فرزند داشتم که کوچکترین آنها شیرخواره بود حتی موقعی که به من گفتند به عنوان راننده باید بروی جبهه، نامه را که به همسرم نشان دادم ایشان گفت امر دست خداوند است ...
تودهنی رزمندگان ایرانی به صدام با رمز یا ابوالفضل العباس
برادر صمد ، فرمانده گردان المهدی (ع) به سمت کمین دشمن حرکت کردند و نزدیک ساعت 11 بود که برادر صمد رمز را اعلام کرد و درگیری شروع شد. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی لحظه اعلام رمز عملیات کربلای یک وقتی ما رسیدیم معبر را بچه های تخریب باز کرده بودند و گروهان قبل با دشمن درگیر بودند و یک تعداد از نیرو های کمین دشمن جلو آمده بودند و به سمت ما نارنجک می ...
قاتل برادر اوتیسمی بخشیده شد
بزرگتر می شد حالش بدتر و نگهداری از او سخت تر می شد این اواخر داروهایش را هم نمی خورد و مدام وسایل خانه را می شکست و با همه دعوا می کرد. من هم مانند پدر و مادرم در این مدت از او نگهداری وشرایطش را درک می کردم. اما از 6 ماه قبل از این حادثه خودم هم دچار مشکلات روحی و روانی شدم. نمی توانستم درس بخوانم وقتی ناراحتی پدر و مادرم را می دیدم بیشتر غصه می خوردم. از همه بدتر خود بچه درد و عذاب می ...
باورهای کهنه مادر
ناخواسته باردار شدم. به منزل مادرم رفتم و از او خواستم کمکم کند بچه را سقط کنم. البته بدون اینکه کوروش بفهمد. اما مادرم مخالفت کرد و می گفت اگر بچه دار شوید، مشکلاتتان حل می شود. چند روز بعد هم کوروش با دسته گل و شیرینی به منزل پدرم آمد و گفت خوشحالم که داریم پدر و مادر می شویم و مرا به منزل خودمان برگرداند. مادرم به او خبر داده بود. بعد از تولد پسرم، کوروش الکتریکی را بست و ...
پیکر شهید نسیم افغانی در حرم امام رضا(ع) آرام گرفت + عکس
سنگر بودیم و در شب عملیات خمپاره به سنگر خورد و بنده مجروح شدم، اما نسیم شهادت را به دست آورد، ولی پیکرش در آنجا ماند، زیرا مجبور شدیم روز بعد محور را تخلیه کنیم. هم رزم شهید نسیم افغانی زمان دقیق شهادت او را 22 فروردین سال 61 بیان کرد و گفت: خاطرات شهید نسیم افغانی فراموش نشدنی است. با انتشار خبر پیدا شدن پیکر این شهید، مادرم با من تماس گرفت و گفت شهیدی که همواره خاطراتش را برایمان ...
سر به سر گذاشتن یک گردان توسط حاج آقا
...، یادم هست یک ماه و نیم بعد از معرفی شان به گردان ما امام محمدباقر(ع) به گردان آمد و در برابر سوال: تا حالا کجا بودید جواب داد: الحمدلله این گردان به اندازه کافی روحانی دارد، رفتم گردان های دیگر لشکر که روحانی آنجا کم است، تو برنامه ها و نماز جماعت هاشان شرکت می کردم . حاج آقا درست می گفت؛ امام محمدباقر(ع) چیزی حدود 50 روحانی داشت و با نظر فرمانده گردان، برای هر دسته به تعداد نیاز ...
شهیدی که انفجار هفتم تیر او را راهی جبهه کرد
تروریستی انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و یارانش به شدت متاثر شده بود، می گوید: وقتی که بهشتی از دنیا رفت دیگر زندگی برای ما جوان ها فایده ای ندارد شهید محمدعلی خدابخشی سرانجام در تاریخ 10 تیر 1360 در منطقه دارخوین هنگامی که مشغول تقسیم بندی افراد بود، بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکر پاکش چند روز بعد در جوار مزار شهدای هفتم تیر در گلزار شهدای شیخان قم به خاک سپرده شد. آنگونه که همسنگران شهید روایت کرده اند، موقع شهادت می گوید: بچه ها من رفتم خداحافظ، سلام مرا به امام برسانید ...
شرط پرداخت دیه میلیاردی برای بخشش قاتل
. همین موضوع باعث مشاجره لفظی ما شد که همسرم تصمیم گرفت به خانه برادرش برود، اما من مانع او شدم. در این لحظه او ویترین شیشه ای را روی زمین پرت کرد و شکست که عصبانی شدم و ناخودآگاه دستم را روی گلویش گذاشتم و فشار دادم که متوجه شدم فوت کرده است. پس از آن خیلی ترسیده بودم و از خانه فرار کردم و به ترمینال جنوب رفتم. چند روزی آنجا بودم تا اینکه در رستورانی شروع به کار کردم. در این مدت عذاب ...
معرفی شهید مدافع حرم علی جمشیدی
محمودوند اهواز و یادمان طلائیه و شلمچه خادم شهدا بود. موسسه فرهنگی شهدای گمنام را تاسیس کرد و در زمینه فعالیت فرهنگی در شهرستان نور سرآمد بود. در رشته معماری ساختمان ادامه تحصیل داد و لیسانسش را از دانشگاه چالوس گرفت. از خرداد 1392 به عضویت گردان امام حسین در لشکر عملیاتی 25 کربلا درآمد تا بتواند به صورت تخصصی طرز به کارگیری ادوات نظامی مورد نیاز برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) در سوریه را فرا ...
ماجرای پسر خوش تیپ و موبلند مشهدی که طلبه شد / وقتی حاج آقا قید محاسنش را زد!
او دور کرده ام. آن روز پابه پای مادرم گریه کردم و بعد از آن، دنیا برایم جور دیگری شد. آن خواب انگار به صورتم سیلی زد و مرا از خواب پراند. بعد از آن بیشتر سراغ آقا هادی رفتم و در همان 3، 4 ماه همنشینی با او، به کلی ارزش هایم و دنیایم تغییر کرد. حتی لباس پوشیدنم هم عوض شد و آن لباس هایی که یک روز عاشقش بودم را دور انداختم. شروع کردم به مطالعه و کم کم با دوستان جدیدی هم آشنا شدم که اغلبشان ...
فرازی از وصیت نامه سردار شهید علی حاجبی منتشر شد
اصلاً چو ن راه رسیدن به تو بود انتخاب کردم. پس ای قادر منان مرا در آتش آرزوی رسیدن به خود نسوزان و ره را هر وقت که صلاح می دانی بر این حقیقت هموار گردان. خدایا سعادت همگام بودن با رزمندگان را مفت بدست نیاورده ام. حداقل حاصل سال ها دوری از والدین و وطن بوده و متحمل شدن بسیاری از سختی ها در شب های تاریک و در بیابان ها و روزهای گرم و سوزان در میان طوفان ها و در میان ...
بازداشت قهرمان طلایی وزنه برداری قدرتی در تهران / او با شیلا قرار تبهکارانه داشت + عکس
گرفتن ویزای آلمان به این آژانس هواپیمایی آمدم. این دفتر را یکی از دوستانم به من معرفی کرده بود. آن روز برای پرداخت پول ویزا که 43 هزار یورو و معادل 823 میلیون تومان بود به دفتر آمدم. زن جوانی که خودش را مدیر آژانس معرفی کرد به همراه سه مرد در دفتر بودند. من تصور کردم که سه مرد جوان مشتری هستند یکی از آن ها هیکل ورزشکاری و تنومندی داشت. زن جوان مرا به اتاقی راهنمایی کرد. وقتی وارد اتاق شدم و روی صندلی ...
دوئل مرگ و زندگی
دوری از زن و فرزند را تاب می آورد. علیرضا که حکم راهنمای مرا دارد، پرستار خوش صحبتی است که بی آنکه چیزی بپرسم، همه چیز را برایم تعریف می کند. پیش از این در بخش عفونی بیمارستان امام رضا (ع) کار می کرده است و حالا دو ماه از شروع کارش در این بیمارستان می گذرد و در بخش آی سی یو از بیماران کرونایی مراقبت می کند. یک روزدرمیان می آید و 12 ساعت کامل را اینجا می گذراند. در این 12 ساعت چیزی نمی خورد ...
همیار کودکان کار با لقمه عشق و دوستی
دکترها مجبور به تخلیه چشم آن کودک شدند. دکتر می گفت اگر چند روز زودتر این بچه پیدا و به بیمارستان منتقل می شد این اتفاق برایش رخ نمی داد. به گفته عباسی، آنها تا مدت ها غمگین بودند. مدام می گفتیم ای کاش این بچه را زودتر دیده و به کمکش می رفتیم . بعد دیگر از کمک ها به این کودکان آشنایی شان با یکسری حقوق است. ما به بچه ها حقوقشان را یادآور می شویم اما به آنها یاد هم می ...
عاشقانه های شهدا/ شرط سید عبدالله برای تقسیم اجر شهادت با همسرش
با خانواده شهید چه روزی باشد اما خیلی اتفاقی دیدار ما در روز شهادت امام جعفر صادق(ع) افتاد. با اینکه روز تعطیل بود ولی زمان دیدار هماهنگ شد و به منزل این شهید عزیز رفتیم. حس عجیبی بود؛ وقتی قدم در حیاط خانه گذاشتم، گویی وارد یک مکان مقدس شدم. زیر لب سلامی عرض کردم؛ مطمئن بودم شهید جواب سلامم را می دهد. خانه ای کوچک اما دلنشین و باصفایی داشتند. خبری از اشرافی گری و تجمل گرایی نبود؛ همه چیز ...
محبت شهید آخوندی به شهید نسیم افغانی/ مادرم خود را مادر شهید افغانی می داند
که شهید آخوندی، دو نفر از رزمندگان که شجاعت بیشتری داشتند، جهت نابودکردن آن سنگر فرستاد که یکی از این افراد، شهید نسیم افغانی بود و هر دو نفر شهید شدند. وی تصریح کرد: در دوران دفاع مقدس، فرماندهان برای رزمندگان احترام بیشتری قائل بودند و به همین دلیل در دل رزمندگان جای داشتند و این رفتارها باعث شد شهید نسیم افغانی بگوید "من جانم را فدای آخوندی می کنم". برادر شهید آخوندی گفت ...
دهم تیرماه و عملیات کربلای یک فراموش نشود/ دلنوشته ای برای مهران قهرمان!
بازتاب ایلام/حجت الله هاشم بیگی: یکی از بزرگترین افتخارات هشت سال دفاع مقدس، عملیات آزادسازی مهران در دهم تیرماه سال 1365 است. مهران از شهرهای مرزی استان ایلام است که چهار بار توسط نیروهای رژیم بعثی تصرف و سپس به وسیله رزمندگان دلیر اسلام آزاد شد. عملیات کربلای یک که منجر به آزاد سازی مهران از چنگال دشمن شد، از بزرگترین و غرورانگیزترین عملیات های دوران دفاع مقدس است. ...
هنر با پولسازی سازگار نیست
خوردم و به خانه پدرم بازگشتم و آنجا زندگی می کردم. علاقه داشتم درس را ادامه دهم و پزشکی بخوانم، اما مرحوم پدر می گفت با سرنوشتی که داشته ای نه اجازه بیرون رفتن از خانه به تو می دهم، نه برایت معلم می گیرم. گفتم پس من چه کار کنم؟ مادرم گفت نقاشی کن. ناراحت شدم؛ سه روز و سه شب به این موضوع فکر کردم و دیدم چاره ای جز نقاشی کردن ندارم. همان موقع پنج، شش نفر از دبیرستان سعدی پیش پدرم می آمدند تا او به ...
مثل همه سروها
فرهنگ چه کرده ایم. در این اثر، روایت سرهنگ جانباز سیداسماعیل سیادت از کودکی اش، ایام انقلاب، جنگ و پس از جنگ را می خوانید. همراهی با راوی در گیرودار حوادث تلخ و شیرین جنگ و صلح برای جویندگان فرهنگ دفاع مقدس مغتنم خواهد بود. در بخشی از این کتاب می خوانیم: آن شب با تاریک شدن هوا کار را شروع کردیم. بچه ها را تقسیم کردیم و من و رضا موسی و رهنما، از بچه های استان قزوین ...
2 شهید تازه تفحص شده خان طومان را بشناسید+تصاویر
مالی ضعیف مرا اینگونه محبّ امیرالمومنین بار آوردی. مادرم شرمنده ام اگر نتوانستم زحمات بی شماری که در حق من کشیدی جبران نمایم. الحق که مادری را در حق من تمام کردی. پدر خوبم، شرمنده ام که از بچگی تا کنون اینگونه مرا بزرگ کردی و من نمی توانم زحمات شما را جبران کنم، شرمنده ام از اینکه می بینم هنوز با این سن و سال مشغول کار برای حفظ آبروی خانواده هستی و من ... برادران خوبم؛ در حق برادر ...
جلودار خط ایستادگی | شرح زندگی و شهادت محمد سروش که نام ونشان چندانی از او در شهر نیست
. حالا که بعد از 38 سال تصاویر آن روز ها را مرور می کند، می گوید حس همان لحظه ها را دارد و اشک در چشمانش حلقه زده است: دوم فروردین 61 در روز شروع عملیات فتح المبین در شوش شهید شده بود. سه روز جنازه اش همان جا مانده بود و نتوانسته بودند آن را به عقب برگردانند. بعد از چند روز به ما خبر دادند. رشیده قربان پور، همسر شهید محمد سروش، روبه رویمان نشسته است و روایتگر روز هایی است که همسرش برای بیرون راندن ...
جزئیات مرگ عامل اسیدپاشی به دختر تبریزی در زندان +عکس
نمی خواستم. بعدش من را برگرداند خانه. و بیست و هشتم اسفند ماجرا از کجا شروع شد؟ آن روز قرار بود با مادرم به بازار برویم. به مادرم گفتم من می روم پایین، بعد شما بیا. وقتی رفتم پایین دیدم دم در ایستاده، گفت یک لحظه بیا کارت دارم. من هم گفتم چه کارم داری؟ مگر من نگفتم که دوروبرم نیا و ولم کن، ولی خواهش کرد که بروم و جوابش را بدهم. من رفتم نزدیکتر ولی سوار ماشین نشدم، او در ماشین ...
تولد دوباره زیرچتر حمایتی جامعه
دانشگاه را تمام کردم به سراغ کار رفتم اما آن کاری که با رشته تحصیلی ام مطابقت داشته باشد را پیدا نکردم . وی ادامه داد: خانواده ام مرا سرزنش می کردند و می گفتند تو بی عرضه ای ، همه بچه های فامیل درس شان را تمام کردند و سر کار رفتند، معلوم نیست چه عیب و ایرادی داری که هیچ کس به تو کار نمی دهد و جمله های مشابه... من فقط یکبار و برای فرار از مشکلات مواد مصرف کردم و گرفتار شدم ...