چشمی که با کار برای شهدا روشن می شود+فیلم
سایر منابع:
سایر خبرها
دفتر خاطرات
وقت صدای پایش را می شنیدند خودشان را در آغوشش می انداختند و با شیرین زبانی ازش چیزی می خواستند. او هم اگر سر ِ کیف بود نه نمی آورد و نازشان را می کشید. دو سه ماهی بود اوضاع مان خوب شده بود. کمتر غر می زد و بهانه نمی گرفت. من هم بیشتر محبت می کردم و چای های بعد از شامش را مهربان تر با چند تکه نقل می دادم. یک روز آمد خانه. سرفه ای زد و شروع کرد هذیان گفتن. دست و پایم را گم کردم. از رنگی که مثل گچ بود ...
عملیات کربلای پنج سرنوشت جنگ را تغییر داد
، رمضان و محرم، عملیات والفجر مقدماتی، پرواز ملکوتیان، تصرف پاسگاه الیچ، وداع یاران، عملیات شیرین، جنگ با طبیعت، یکان احتیاط، خط پدافندی شاخ شمیران، بازگشت به جنوب، احیای تیپ الغدیر، مست پیروزی و غیره حضور داشتم که در اکثر آنها از ناحیه دست، پا، کمر، بازو و زانو مجروح شدم و تا آخرین عملیات که به عملیات سرنوشت معروف شده بود حضور داشتم و تا سال 69 در اهواز بودم. فرهنگ دوست افزود: اولین مسئولیتم ...
یادی از دخترک 16 ساله که به دست شارمهد شهید شد + عکس
، تولد دختری است که اگر به شهادت نرسیده بود، شمع بیست و هشت سالگی اش را فوت می کرد. نوشتن درباره دختری که سه - چهار سال بزرگتر از شما بود و حالا به فیض شهادت رسیده، چه حسی داشت؟ شهیده راضیه کشاورز در زمان شهادت فقط 16 سال داشتند. بنده اون زمان 20 سال سن داشتم و خب زمانی هم که تصمیم گرفتم در رابطه با این شهیده بنویسم حدودا 27 سال سن داشتم. البته چون خودم مسئول واحد شهدای قسمت خواهران ...
سلام سیدِ بازجو!
پدرم را می دانستم، داشتم از تعجب قالب تهی می کردم. آخر، پدرم از پرونده چه خبری دارد که این گونه قضاوت می کند؟! القصه 4 ماه انفرادی گذشت و با وثیقه آزاد شدم و در انتظار دادگاه. چند روز بعد به نجف آبادمان رفتم برای دیدار پدر و مادرم. وقتی زنگ خانه را زدم، پدرم نفس زنان و پای برهنه آمد به استقبال و مرا در آغوش کشید. از نگاهش خجالت می بارید و همان دم در گفت: به خدا روز قبلش من را از روی ...
اختصاصی/ گفت وگوی زنده یاد همایون خسروی دهکردی با خسرو سینایی/ پا روی زمین واقعیت و سر در تخیل داستان
! ولی با توجه به اینکه درباره لهستانی های مهاجر در سال های 2-1941 داستان ها و البته ابهامات زیادی بر سر زبان هاست، بد نیست اشاره کوچکی به فیلم مرثیه گمشده که اثر مهمی در کارنامه شماست بفرمایید. اشاره کوچکش فقط این است که از لحظه ای که من تصمیم به ساختن فیلم گرفتم، 13 سال فیلم طول کشید تا ساخته شد. داستانش طولانی است. اگر خواستید من دقیق آن را دارم و در مجله پل فیروزه در سال ...
قاف نشین در قفسه های کتابفروشی نشست
حافظه ی قوی حاج حسین همراه با روایت گری متبحرانه و جزیی نگرش که مورد پسند هر محقق تاریخ شفاهی است. او همیشه رئوس مطالبی را که می خواست بیان کند در کاغذی کوچک با خود به جلسه هایمان می آورد و می دانست که از کجا باید شروع کرده و در کجا تمام کند و در پایان هر جلسه نیز موضوع جلسه ی بعد را عنوان می کرد. من هم در مورد موضوع جلسه ی بعد تحقیق می کردم تا با سؤالاتی مفید بتوانم ذهن راوی ام را به گذشته های دورش ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
خواستم بروم خارج از شهر، ولی دل نگران و ناراحت بودم. گفتم: خدایا سال مرزوق هم نزدیکه، چیکار کنیم؟ مریم و سنیه سامری و فرشته اویسی و چند نفر دیگر پای ثابت این برنامه ها بودند؛ توی بنیاد شهید کار می کردند و هر هفته کارشان برگزاری مراسم سالگرد برای شهدا بود. رفتم بنیاد شهید؛ بنیاد شهید در لین 15 آبادان یک ساختمان داشت که توی آن باغ نسبتاً بزرگی بود. خانم سامری و مریم تازه از روستا آمده بودند ...
پزشکی که لحظه مرگ را کارگردانی می کند
دفاع مقدس، 35 سال تمام با ریه های زخم خورده و شیمیایی دست وپنجه نرم کرده بود. حالا ویروس کرونا هم مهمان ریه هایش شده بود. این همه زخم در همه این سال ها کم نبود؟ حالا باید باقی ریه اش را نیز کرونا بگیرد؟ هر بار که به بخش مردان وارد می شدم پیرمرد را می دیدم که به بالشت تکیه داده و نشسته بی آنکه نشان بدهد چقدر درد می کشد. دوستش داشتم. بااینکه ملاقاتمان به تعداد انگشت های دست نرسیده بود ...
عاقبت شوم دختر مشهدی که با یک لبخند در خیابان عاشق شد
اول عاشقی در کنارش باشم و با او حرف بزنم ولی چهره درهم و بی توجهی هایش دلسردم می کرد. امیرعباس مرا مجبور کرده بود برای فروش مواد مخدر همراهی اش کنم تا پلیس به او مشکوک نشود. در حالی که حتی نام مواد مخدر را نمی دانستم، مجبور بودم برای فریب پلیس، در کنار شوهرم قرار بگیرم. تا این که یک روز وقتی با همین شگرد در یکی از پارک های منطقه قاسم آباد مشهد در حال توزیع مواد مخدر بین معتادان پارک بودیم، ناگهان در محاصره نیروهای انتظامی قرار گرفتیم و ... ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
نگران و ناراحت بودم. گفتم: خدایا سال مرزوق هم نزدیکه، چیکار کنیم؟ مریم و سنیه سامری و فرشته اویسی و چند نفر دیگر پای ثابت این برنامه ها بودند؛ توی بنیاد شهید کار می کردند و هر هفته کارشان برگزاری مراسم سالگرد برای شهدا بود. رفتم بنیاد شهید؛ بنیاد شهید در لین 15 آبادان یک ساختمان داشت که توی آن باغ نسبتاً بزرگی بود. خانم سامری و مریم تازه از روستا آمده بودند. گفتم: مریم! من یه مدتی می ...
ادامه نماز جمعه پس از انفجار
بودم که آن انفجار اتّفاق افتاد. اوّل خیال کردیم موشک یا بمباران هوایی است؛ نگران شدم که نماز جمعه به هم خواهد خورد. معلوم می شود که ما هم مردممان را درست نشناخته بودیم. خدا می داند که این صفها تکان نخورد. یک گُله جا این انفجار واقع شد و چند لحظه همان جا یک هیاهویی شد، بعد شهدا و مجروحان را بردند؛ اما مردم همان جا نشستند و نماز جمعه و خطبه ها ادامه پیدا کرد! این نماز جمعه، چنین مناظری را شاهد بوده است. نماز جمعه تهران، به خاطر همان آثار و برکاتی که عرض شد، در این بیست سال مرکز و آماج سخت ترین حملات دشمن قرار گرفت." خطبه های نماز جمعه 1377/8/ ...
سرگذشت دزد وحشت آفرین!
بیشتر از 14 سال پدرم را ندیدم او زمانی که من در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می کردم به خاطر تومور مغزی در سال 83 درگذشت و دست نوازشش را از سرم کشید. من هم که برای برگزاری مراسم ختم، مدرسه نمی رفتم دیگر ترک تحصیل کردم و برای همیشه درس و مدرسه را کنار گذاشتم چرا که علاقه ای به درس نداشتم و باید به عنوان تک پسر خانواده روی پای خودم می ایستادم و به فکر خانواده می بودم در همین حال مادرم برای پرداخت اجاره خانه ...
سرم درد می کرد برای پخش اعلامیه
کجا می روی و می آیی. از اخم و تخم هایش متوجه ناراحتی و نگرانی اش می شدم. با حضور در این مراسم ها و دیدن خانم های مذهبی، هل داده شدم سمت حجاب کامل تر، روسری را با مقنعه مشکی چانه دار عوض کردم. وقتی می پوشیدم فقط چشم و بینی ام دیده می شد. با این حال، وقتی با صفیه می رفتیم مسجد سادات عذاب وجدان داشتم. حس می کردم نباید بدون چادر بروم آنجا. در تمام این مدت، صفیه یک بار زبانی به رویم نیاورد که چادر ...
مهرداد محمدی: سن اتین من را می خواهد
عنوان بهترین بازیکن زمین انتخاب شدم. دوست دارم یک قهرمانی هم به ویترین افتخاراتم اضافه شود. محمدی تاکید کرد: در دو هفته آتی تکلیفم مشخص می شود و دوست دارم هر اتفاقی که رخ می دهد دل مردم ایران را شاد کنم. محمدی تصریح کرد: حس و حال خوبی داشتم که به تیم ملی رفتم و مقابل کامبوج هم اولین گل ملی ام را زدم. وی اضافه کرد: اگر دعوت شوم تلاش می کنم بتوانم دل مردم را شاد کنم اگر هم دعوت نشوم برای موفقیت تیم ملی دعا می کنم. اگر به جام جهانی برویم برای بازیکنان ایرانی اتفاقات خوبی رخ خواهد داد. ...
محمدی: با اوت میلاد با پسر زیدان رفیق شدم
سال خوب را با تیم سپاهان و مردم اصفهان گذراندم. همه اعضای خانواده من پرسپولیسی هستند و استقلالی در خانواده نداریم البته که من الان سپاهان را دوست دارم. خدا کمک کند به تیم سنت اتین فرانسه می روم خداراشکر با این که تیم آوس سقوط کرد اما من عملکرد خوبی داشتم و الان هم پیشنهادات خوبی دارم؛ در حال حاضر یک پیشنهاد خوب از فوتبال فرانسه دارم که جزو گزینه های نهایی آن هستم. این تیم چند ...
ناراحتم که نتوانستم همه افراد کلینیک سینا را نجات بدهم
کنم و به طبقه بالا بیاورم. او را 5 متر بردم بالا و بعد دیگر نتوانستم. یکی از دوستانم قبلا نگهبان بیمارستان شهدا بود. داد زدم و به او گفتم بیا بالا. زمانی که او آمد یک طناب بستم و او را بالا کشیدم. آن مرد را کول کردیم و تا 7 طبقه بالا بردیم و از طریق پشت بام نجات پیدا کرد. خانمی هم بود که چون روی تخت عمل بود دمپایی پایش نبود. کفش هایم را به آن خانم دادم تا شیشه در کف پایش نرود. چون زمان ...
نمی خواهم با تکیه بر فضای مجازی و حواشی مطرح شوم
به گزارش فرهیختگان ، متن گفت وگوی پردیس پورعابدینی، بازیگر نقش راضیه در سریال آقازاده با فرهیختگان به شرح ذیل است. از نحوه انتخاب خودتان برای حضور در سریال آقازاده بگویید. از کودکی به بازیگری علاقه داشتم. حدود دو سال پیش بود که هنرجوی کلاس های بازیگری آموزشگاه استاد مسعود کیمیایی شدم. خانم نسیم ادبی بازی من را در نمایشی که در جشنواره تئاتر دانشجویی ثمر روی صحنه رفته بود ...
لوئیس همیلتون با سه چرخ هم پیروز می شود، پادشاهی همیلتون در سیلورستون
زمانیکه متوجه ترکیدن لاستیک خودرو او شدم فقط به لاستیک های خودرو خودم نگاه می کردم، با چشم دیدم که لاستیک در حال جدا شدن از دیواره است و دقیقا همین اتفاق افتاد. به هیچ عنوان فکر انتظار نداشتم بتوانم دو پیچ آخر را به سلامت طی کنم اما شد. در دور پایانی به معنی واقعی مریض شدم، بونو فاصله زمانی را در رادیو اعلام می کرد و این فاصله به سرعت در حال از بین رفتن بود، زمانیکه از پیچ 15 عبور کردم گاز ...
گریه های دردناک ریحانه پارسا از داستان زندگی اش + فیلم
ساز شد. ریحانه پارسا درباره علت این حواشی پیش آمده، توضیح داد: قبول دارم بخش از حواشی که برایم به وجود آمده به دلیل رفتار خود من بوده است اما فضایی که علیه من ایجاد شد، گویی از یک دختر 21 ساله، با تجربه کاری اندک، بیش از حد انتظار داشتند. وی گفت: آنچه که از من به عنوان یک بازیگر در فضای خارج از تلویزیون و دنیای مجازی سر زد خودِ خودِ من بود اما به دلیل کم تجربگی بیش از حد در ...
از خانه تا مسجد جامع | روایت یک ساعت پیاده روی در خیابان های هرات
و چند فریم عکس خوب بگیرم یا خیر. با این حال، دوست داشتم همراهم باشد. تسلی خاطرم بود و احساس می کردم کسی مراقبم است. کمی اضطراب داشتم. این اولین باری بود که تنها از خانه بیرون می رفتم. آن روز ها خبر های زیادی از دزدی و مزاحمت به گوشم رسیده بود، زیرا فقر در میان مردم افغانستان بیداد می کرد. پول که نداشته باشی شکم زن و بچه ات را سیر کنی، دیگر ذهنت درست کار نمی کند، در ست و غلط را از هم ...
گفت وگو با کبری حافظی نویسنده، پیام آور ایثار و همسر شهید همیشه زنده وطن سید نور خدا موسوی
فراوانی به منزل ما می آمدند و از طریق رسانه ملی و خبرگزاری ها اطلاع رسانی می شد این بود که خیلی زود من معرفی شدم و با توجه به اینکه خودم هم کانال و گروه زده بودم وبه معرفی آقا سید نورخدا و شهدا می پرداختم وجز پیام آوران حوزه ایثار و شهادت کشور بودم و در همایش های مهم کشوری و استانی از فرهنگ ایثار و شهادت صحبت می کردم و مردم قدردان کشورم روز به روز بیشتر با من و شهید زنده آشنا می شدند و بعد همایش هایی که ...
گفت وگو با همسر شهید ضیائی | یا عباس آقا یا هیچ کس!
پشت سرش گریه می کردم اما بحث نمی کردم. عباس آقا در کنار قصابی، خریدوفروش ماشین هم انجام می داد به همین خاطر در دوران عقد، هر هفته با یک ماشین به خانه مان می آمد. با این حال وقتی پسربزرگم، حمید هشت ماهه بود(سال1354) برای اولین بار با ماشین خودمان به مسافرت رفتیم. فرزندان بعدی ام سعید، محمد و حسن نیز متولد سال های 59 تا 65 هستند . * در کنارش واقعا آرامش داشتم/ دارا بود ولی ...
آنقدر صبر کردم تا در تبلیغی که در شأن من بود بازی کنم!
خودم به دست آورده بودم از دست بدهم، به ویژه که اجرا نیاز به اطلاعات عمومی در حوزه سیاست، فرهنگ و... دارد که من احساس می کردم چنین اشرافی ندارم. این بازیگر سینما و تلویزیون در مورد علت ورودش به فضای تبلیغات تلویزیونی نیز می گوید: سال ها پیشنهادات زیادی به من می شد و قبول نمی کردم، چون می خواستم تبلیغی که بازی می کنم در شأن من باشد یا بتوانم به آن تبلیغ اعتماد کنم و به اعتبارم لطمه نخورد ...
ذلیل بشی کروناااا!
وقتی برای اولین بار اسم کرونا را شنیدم فکر کردم می خواهند به همه مردم عزیز، روی کوپن ، اتومبیل خارجی بدهند! چون یکی از خودروسازهای محبوب من یعنی تویوتا، در طول سالهای متمادی مدلهایی مشابه همین نام روانه بازار کرده از جمله: تویوتا کورونا ، تویوتا کرولا و تویوتا کارینا . خیلی خوشحال شدم؛ چون واقعاً از دست این ابوقراضه ای که سوار می شوم خسته شده بودم! ولی با روشنگری و آموزش های ...
مهرآوران: جذابیت خانه ما در تعلق به خانواده است
همزمان با اوج گیری کرونا بود با اینکه من به تازگی عمل کوچکی انجام داده بودم و نیاز به استراحت داشتم سر صحنه حاضر شدم. در شرایطی که 45 نفر در دو آپارتمان کار می کردیم و موقع اجرای نقش هم فاصله هایمان کمتر می شد و طبیعتاً نمی توانستیم از ماسک استفاده کنیم، به دلیل تعهدی که به خود و عوامل گروه داشتم با وجود خطر ابتلا به ویروس کرونا و با توجه به محدودیت زمانی برای رسیدن سریال به ایام مبارک رمضان، این ...
اقتدار داور به سن و سال نیست/ مسئولین به ورزش بانوان توجه بیشتری داشته باشند
اتحادخبر-ساناز دانشگر: ورزشکار 18 ساله برازجانی از کودکی تا به الان فعالیت های ورزشی مختلفی را انجام داده است. این بانوی جوان بعد از سال ها ورزش علاقه و استعداد خود را در زمینه داوری فوتبال کشف کرده و بیش از یک سال است که داوری می کند. داور پرتلاش و آینده نگر از لذت،سختی و کمبودهای داوری بانوان برایمان می گوید. در ادامه گفتگوی ما با این داور برازجانی را می خو ...
باید آدم هایی تربیت کنیم که از خودمان بهتر باشند 12 مرداد 1399 ساعت: 18:5
.... این باعث می شود که انسان همه کارهایش را در زندگی خودش انجام دهد. سپید: بعد از آن به کازرون آمدید و وارد دوران متوسطه شدید، ؟ وارد دبیرستان شاپور در کازرون شدم. کلاس هشتم بودم. در آن کلاس خیلی درس می خواندم به همین خاطر مورد تمسخر برخی از همکلاسی هایم قرار می گرفتم چون در آن زمان خیلی درس خواندن رسم نبود. به همین علت در سال اول و دوم کمی سخت گذشت. من به درس خواندن علاقه داشتم ولی در نهایت با ...
مصاحبه با پزشک حافظ قرآن کریم در پاوه
80 فارغ التحصیل شدم و از سال 1395 هم در نهاد آموزش و پرورش بازنشست شدم و امسال هم 19 مین سال طبابتم در شهرستان پاوه است. و به صورت رسمی ، حدود 2 و نیم الی سه سال پیش حفظ قرآن کریم را شروع کردم . چطور شد که وارد کار حفظ قرآن کریم شدید؟ با توجه به آنکه من بازنشسته فرهنگی هستم و از همان دوران دبیرستان به حفظ قران کریم علاقه داشتم در سال 1369 تا 70 من را برای سخنرانی ...
همه باید مسئولانه بیماری کرونا را جدی بگیریم
محل کارش بازگشته است. دنبال کردن رژیم غذایی مایعات گرم، میوه و سبزیجات تازه وی در گفت وگو با خبرنگار ایبنا در تشریح وضعیت بیماری خود بیان کرد: از حدود 5 تیرماه احساس سرماخوردگی و کوفتگی و قرمزی چشم داشتم. به علائم که شبیه سرماخوردگی بود چندان توجه نکردم و به این دلیل که 20 روز قبل از آن نیز عمل چشم انجام داده بودم، فکر می کردم که قرمزی چشم هم از عوارض همان عمل جراحی است. اما 9 ...
رنجِ نداری
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: هر روز کلی آدم با شکل و شمایل مختلف می آیند و خیلی مرموز و مبهم یا سالم یا مرده شان را از بیمارستان بیرون می کشند. دلم می خواهد قصه این مرد را هم بدانم. باید مبتلا شدنش به کرونا شنیدنی باشد. به قیافه اش نمی خورد اهل ماسک زدن باشد یا بتواند هر دقیقه دستانش را با آب و صابون بشوید. خدا کند حالش روبه راه شود تا من بتوانم پاسخ پرسش هایم را پیدا و قصه ناتمامم را تمام کنم. دکتر بالای ...