عکس| تکرار دوباره داستان فداکاری ریزعلی
سایر منابع:
سایر خبرها
پایگاه مداخله اوژانس اجتماعی در خوسف راه اندازی می شود
آموزشی برای پرسنل خانه های بهداشت بیش از گذشته شد و افزود: با اجرای کارها به صورت مشارکتی و هم افزایی اقدامات موثرتری صورت خواهد پذیرد. وی جمعیت سالمند در خوسف از معضلات شهرستان دانست و افزود: زیربنای کارهای توسعه پایدار قطعا فعالیت های فرهنگی و کنترل آسیب های اجتماعی خواهد بود. آخوندی خواستار راه اندازی پایگاه های اجتماعی در روستاهای خور، معدن قلعه زری و شهر ماژان شد و افزود: هم ...
حیاط خانه یادم هست
کد محتوا: 38883|| تاریخ: 08 بهمن 1399 شهرآرا : حیاط خانه یادم هست، وقتی که برگ های رنجیده از هجوم پاییز از شاخه ها سقوط می کردند و صحن حیاط انباشته می شد از رنگ های زرد و سرخ. صدای خش خش قدم های آرام تو یادم هست وقتی که هر روز، صبورانه قد خم می کردی و جارو به دست، رنگ آشنای کف حیاط را با کنار زدن برگ ها دوباره هویدا می کردی. تکرار هرروزه این ماجرا تصویر آشنای نقش بسته در ذهن من از خانه ای ...
روایت 2 عکاس از ماجرای تصاویر تکان دهنده شان از مادران شهدا
فاصله یک ماه، محمد حسین اش را از دست می دهد. محمدحسین سه سال از شهناز بزرگ تر بود. تا روز آخری که خرمشهر سقوط کرد، ماند و جنگید. پیکر محمدحسین را پیدا نکردند. پسر بزرگش ناصر هم بعد از آزادی خرمشهر در منطقه شهید شد. آن شب، مادر ها شاعر شده بودند و لالایی های فی البداهه برای پسرانشان می خواندند. اول قاب رفقای پسرم را تمیز می کنم گفتگو با مادر 82 ساله شهیدی که هر روز با شور و ...
راز عجیب در خانه وحشت! / قصه توهمات زنی که با اجنه زندگی می کند
تکان می دادم مادرم نمی دید می خواستم فریاد بزنم، اما نمی توانستم. از آن روز به بعد هر شب یک عدد چاقو بالای سرم می گذاشتم تا آن ها را فراری دهم و از آزارشان در امان بمانم، چون آن ها از چاقو می ترسیدند اکنون به دلیل این مشکلات مدتی است با شوهرم دچار مشکل شده ام مادر شوهرم نیز مرا دیوانه خطاب می کند و می گوید تو لیاقت پسرم را نداری و باید از او طلاق بگیری! نزد چندین رمال رفتم و مبالغ هنگفتی را هزینه ...
روایتی چند دقیقه ای از انتظار 30 ساله یک مادر/ شهدای گمنام پناه دلتنگی های "منوّر خانم"
کنید؟ این حس بیان شدنی نیست چشم به راهی واقعا سخت است حتی اگر جنازه ای از برادرم بود شاید بهتر تاب می آوردیم ما مجبور شدیم خانه مادر را عوض کنیم چون خاطرات بسیاری آنجا داشت همیشه دم در به امید آمدن فرزندش می نشست و گریه می کرد حس مادر را زمانی درک می کنم که فرزندانم برای تحصیل از من دور می شوند و من طاقت دوری کوتاه مدتشان را ندارم خدا به دل مادرم برسد که بیش از 30 سال چشم به راه است. انتهای پیام/3339/م/ ...
ام البنین کاشان
گیرم و به آن ها می گویم من هیچ توقعی از شما ندارم، فقط سر پل صراط و شب اول قبر به دادم برسید. از خدا هم می خواهم جانم را فدای اسلام کند. خاطره ای از پسران شهیدتان برای ما تعریف می کنید؟ بچه هایم مکبّر بودند. یک شب که محسن به خانه آمد با خودش یک بخاری آورده بود. گفتم: چطور شد رفتی خرید؟ گفت: فردا روز مادر است و این هدیه ای از طرف من به بهترین مادر دنیاست. دو سال بعد هم خواب دیدم ...
مانع رفتن عباسعلی نشدم/ نامه ای که دلواپسی ام را بیشتر کرد
دوم مجروح شد، دیگر قادر نبود راه برود، هر دو پایش فلج شده بودند. او را در بیمارستان بستری کردیم. دفعه قبل که مجروح شده بود، مدتی نه می توانست صحبت کند و نه می توانست بشنود، ولی با هزار نذر و نیاز، بعداز مدتی شنوایی و قدرت تکلمش را بدست آورد! یک روز که به ملاقاتش رفتیم رو کرد به طرف پدرش و گفت: پدر دیگر از این وضعیت خسته شدم. پدرش در جواب گفت: توکل کن به خدا، توکل کن به ائمه اطهار... چند روز مانده ...
روایت هایی از انتظار، از خودگذشتگی و حسرت های همیشگی مادران و همسران شهید
2 نفر برگشتند. شهید اول روستا حسین اصغری راد بود. پیکرش را که آوردند. مرد ها شیشه طاقتشان شکست و بلند شدند. در نوبت دوم 40 نفر هم زمان و بعد هم یک دسته دیگر راهی شدند تا اینکه روستا کم کم از مرد خالی شد. پخت 400 نان در روز آن روز ها خدیجه شم آبادی، بیست وسه ساله جوانی است که 5 بچه دارد. با این همه بیکار نمی نشیند و همراه با دیگر زنان روستا تصمیم می گیرد هر روز جگرگوشه هایشان را به ...
... و او هربار برنمی گردد
انتظار آدم را پیر می کند. آدم را دیوانه می کند. شب فراق که داند که تا سحر چند است؟ سرباز بودم. بی خبر گذاشته بودم رفته بودم سربازی، پادگان صفرچهار بیرجند، جایی ته دنیا، اواخر بهمن، در آن سال هایی که هنوز برف می بارید، به طرز جنون آسایی برف می بارید. هیچ کس نمی دانست کجا رفته بودم جز سید محمد بهشتی که شب قبلش را در خانه او به سر بردم و فردایش هم با من آمد تا محل اعزامم. تنها کسی که تلفنی با او در ...
بهترین کادو روز مادر
مادرم کادو خود را باز کند رایحه ای را استشمام کند که به بوی آن علاقه دارد. معطل نکردم و تصمیم نهایی خودم را گرفته بودم. می خواستم روز مادر برای مادرم گردنبند طلا خریداری کنم. از بین مدل هایی که در این گالری وجود داشت یکی را انتخاب کردم که دقیقا همان ویژگی ها را داشت. سادگی، ظرافت، خاص بودن و بسته بندی جذاب و نوستالوژیک، مراحل خرید را که ادامه دادم دیدم می توانم در قسمتی از سایت بصورت ...
سیزدهم جمادی الثانی روز وفات بانوی مکرم ام البنین (س)
فانوس زاگرس؛ سیزدهم جمادی الثانی روز وفات بانوی مکرم ام البنین (س) سید علی جلالفرد؛ روز تکریم مادران و همسران شهدا، به قلم سید علی جلالفرد ( زاگرس نشین ) پس از آنکه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم یعنی سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام شهیده راه ولایت و امامت نشست ...
چشم به در و گوش به زنگ
گردد و تا 2 ماه تنها راه ارتباطی شان نامه یا تلگراف بوده است. مریم می گوید: نامه هایش هر 20 روز به دستم می رسید و گاهی هم نامه در راه گم می شد. هر لحظه منتظر پیغامی از همسرم بودم. شهید رحمانی بعد از اولین برگشتش از جبهه همسرش را به خانه پدری اش در مشهد می برد. اولین فرزند آن ها، زینب، سال 66 به دنیا می آید. مریم خانم از آن روز ها برایم تعریف می کند: دخترم را که باردار بودم، از همسرم قول ...
گلچین مداحی وفات حضرت ام البنین (س) + دانلود
(س)(زمینه) خبر آوردن برام از کربلا تا شام (زمینه) سقای دشت کربلا (تک) گریه می کنم (زمینه) آخرین باره که امروز (واحد) گمان نکن پسرت ناتنی برادر بود (واحد) پسر ام البنین السلام (شور) یل کربلا اباالفضل (ع)(شور) غم عباس غم خیمه (شور) سلام پسرم ، سلام قمرم (زمینه) مثل تو مادری چنین نیست (نوحه ...
چگونه جس از اعتیاد، بی خانمانی و خودکشی به استادی دانشگاه رسید!
خانه فرار کرد. آن ها مدتی را در شهری به نام موس جا گذراندند. آن ها بعد از مدت ها می توانستند به جای خوابیدن بروی تلی از لباس های شسته نشده، روی تخت های گرم ونرم بخواند و 3 وعده غذای گرم در روز بخورند. بعد سروکله سانی دوباره پیدا شد و به بلانش گفت آپارتمانی در شهر تورنتو اجاره و یک شغل ثابت پیدا کرده است. بلانش در آن زمان هم کار می کرد و هم درس می خواند، اما سانی او را متقاعد کرد که بچه ...
اعتراف به قتل برای جای خواب
را به قتل رسانده است. با تماس مرد نگهبان، مأموران به محل رفته و بعد از هماهنگی های قضایی پسر 20 ساله بازداشت و برای تحقیقات به اداره آگاهی منتقل شد. صبح روز گذشته پسر جوان برای تحقیقات درباره این ماجرا به دادسرا منتقل شد، اما این بار جنایت را انکار کرد و گفت: من قتلی مرتکب نشده ام، اما چون جایی برای خوابیدن نداشتم چنین ادعایی را مطرح کرده ام. این در حالی بود که در تحقیقات صورت گرفته ...
نوجوانی که خاطره دهقان فداکار را زنده کرد
اما در بازگشت شکستگی قسمتی از ریل راه آهن توجهم را جلب کرد و وقتی نزدیک تر شدم دیدم ریل واقعا دچار شکستگی شده و ممکن است اتفاقی رخ دهد. عباسی می گوید: خیلی سریع خودم را به منزل رساندم و بلافاصله این مسئله را به مادرم منتقل کردم. مادر این دانش آموز هم عنوان می کند: بعد از اینکه محمد مرا در جریان قرار داد خیلی سریع با مسئولان راه آهن تماس گرفتم و مسئله را به آنها عنوان کردم. ...
رقص نیلوفر در مرداب/سرگذشت بانویی که پس از 9 سال خماری مهندس و کارآفرین شد
داده بودند که انگار با چند روز بستن به تخت می توان ترک کرد ولی اینها همه اش حرف است. آنطور که خانم گُل می گوید، در میان مصرف شدیدش متوجه بارداری اش می شود، از این رو تصمیم می گیرد که مصرف مواد را قطع کند، اما این تصمیمش دیری نمی پاید که با دنیا آمدن پسرش تمام می شود و دوباره مصرف مواد مخدر را شروع می کند. می گوید: آن زمان با خودم می گفتم که دیگر مادر شده ام و برای مصرف مواد ...
آخرین ایثار مدافع حرم
برای همیشه می خواهد ما را ترک کند. روز نهم همسرم استخاره ای با قر آن گرفت که سوره انفاق آمد. دیگر شک به دل راه ندادیم و موضوع را به عروس مان هم گفتیم که او نیز قبول کرد تا به وصیت پسرمان عمل کنیم. رفتیم بیمارستان و برگه های اهدای اعضا را امضا کردیم. دو کلیه و کبد او به چهار بیمار اهدا شد. قلب پسرم هم به مادر پنج فرزند پیوند زده شد. معصومه ملکی - حوادث روزنامه جام جم ...
مشعل ریزعلی بر دستان دانش آموز 14 ساله سبزواری
: ریل قطار تهران - مشهد از کنار روستای ما عبور می کند که در روز حادثه با گزارش پسرم با پرسنل ایستگاه آزادوار که در نزدیکی ما قرار داشتند تلفنی تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم. گزارش به موقع جان زائران را نجات داد قلعه نویی با عنوان اینکه مجدداً از راه آهن خراسان تماس گرفتند و جزئیات بیشتری از حادثه و محل شکستگی را خواستار شدند، می افزاید: با توجه به شناختی که از محل شکستگی ...
معرفی بهترین جاذبه های شاخص و زیبای استانبول و کیش
قلعه یدیکوله ، یا قلعه هفت برج قلعه تاریخی یدیکوله یا هفت برج توسط سلطان محمد فاتح از پادشاهان دولت عثمانی به طول 22 کیلومتر طراحی و ساخته شد. دیوارهای قلعه بارها تخریب و دوباره مورد مرمت قرار گرفته اند. برج های این قلعه هر کدام به نام های مختلفی از جمله برج اسلحه خانه، سلطان احمد، سیاه چاله، خزانه، بالایی، پرچم و عثمان، خوانده می شوند. مسجد ایوب سلطان استانبول در ...
فریبرز همنام محمدعلی شد و به او پیوست
دامغان گذراند. پسرم تا سال دوم دبیرستان ادامه تحصیل داد، اما با وجود اینکه دانش آموزی درسخوان و با استعداد بود و مسئولان در مقاطع مختلف از رفتار و اخلاق ایشان بار ها اظهار رضایت کردند، با آغاز جنگ تصمیم گرفت که راهی میدان نبرد شود. همسرم از کارمندان زحمتکش و دلسوز ایستگاه راه آهن دامغان بود. در طول خدمتش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روز ها و ماه ها در این ایستگاه و در مسیر راه آهن تهران- مشهد شاهد ...
ادعای قتل برای خوابیدن در کلانتری!
سرویس حوادث جوان آنلاین: ساعت 3 بامداد روز یک شنبه پنجم بهمن ماه نگهبان کارگاهی در نزدیکی میدان راه آهن با اداره پلیس تماس گرفت و گفت که پسر 20 ساله ای پیش او آمده و مدعی شده است که در نزاع خونینی مرد جوانی را به قتل رسانده است. با اعلام این خبر تیمی از مأموران پلیس تهران راهی کارگاه مورد نظر شدند. نگهبان کارگاه به مأموران گفت: دقایقی قبل در حالی که داخل اتاقک نگهبانی ام خواب بودم ...
استقلال نیمه مربیان را می بازد وپرسپولیس نشانی از قهرمانی ندارد
موقعیت تک به تک قرار می گرفتند. آقای مظفری هم چنین دلیل تغییر رای داور برای نشان دادن کارت زرد دوم به محمد دانشگر را "عجیب" و برگرفته از "حلقه زدن بازیکنان استقلال به دور داور بازی" دانست .حیدر سلیمانی، دیگر کارشناس داوری، اعلام آفساید اشتباه به ضرر سایپا در نیمه نخست را مهم ترین و تنها اشتباه تیم داوری اعلام کرد. پرسپولیس حرفی برای گفتن نداشت دوشنبه ششم بهمن، آلومینیوم میزبان ...
مادر سربازی که از نماینده مجلس سیلی خورد: به پسرم افتخار می کنم
مهمی بودند که دیروز مورد توجه رسانه ها و شبکه های اجتماعی قرار گرفتند. علی اصغر عنابستانی روز گذشته بالاخره درباره این موضوع بیانیه ای صادر و دوباره بر کذب بودن خبر سیلی زدن به سرباز وظیفه ناجا تأکید کرد. او مدعی شد بعد از درخواست ورود به خط ویژه این سرباز به وی گفته که هر خری هست برای خودش هست، من راه نمی دهم. پس از این او اشاره کرده که از ماشین پیاده شده و سرباز دو بار با باتوم خود به ...
درخواست عجیب شهید مدافع حرم قبل از آخرین اعزام
فعلا کافی است. بچه ها هم بزرگ شوند خدایشان بزرگ است. *ماجرایی که چند ماه بعد از شهادت همسرم فهمیدم من از چنین تماسی تا ماه ها بعد از شهادت علی بی خبر بودم. بعد از خبر مفقودالاثری همسرم تا دو سال به منزل پدرم رفتم و تابستان ها برمی گشتم خانه خودمان. یک روز محمدمهدی را بردم سلمانی شهرک. همانطور که منتظر بودیم نوبت پسرم شود همزمان تلویزیون هم روشن بود و داشت برنامه ای ...
ردای دهقان فداکار بر قامت دانش آموز جغتایی
دستش را بین شکستگی ریل قرار می دهد و می بیند شکستگی زیاد است، بازی را رها می کند و برای حل مشکل به مادرش اطلاع می دهد. محمد مهدی عباسی دانش آموز پایه هفتم روستای قلعه نو شفیع آباد در گفت و گو با پانا در این باره می گوید: در آن لحظه با خودم فکر کردم این آسیب دیدگی ریل ممکن است باعث شود برای قطارها حادثه ایجاد کند و جان مردم به خطر بیفتد. سریع بازی را رها کردم و به مادرم خبر دادم و مادرم ...
بوی خوش گل محمد ی
.... 15روز بعد برگشت. گفتم: شما با این عصای زیر بغل کجا رفتید. محمد گفت: بچه ها در جبهه تنها بودند و من نمی توانستم آن ها را تنها بگذارم. همین روحیه باعث شد با وجود مصدومیت، دوباره و هنگام مجروحیت عازم جبهه شود تا در عملیات کربلای5 شرکت کند. این عملیات آخرین عملیات او بود. او که فرماندهی گردان و محور عملیاتی لشکر5 نصر را برعهده داشت، در 6بهمن1365 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ...
عارفی که دلش را در جبهه ها جا می گذاشت
خانواده بود. خانواده ما از زمان طاغوت مذهبی بود. خانه ما همیشه جلسه روضه اهل بیت بود. دوستان برادرم که به شهادت رسیدند قبل از رفتن به جبهه اول خانه ما جمع می شدند، مداحی می کردند بعد راهی جبهه می شدند. هیچ وقت خاطره آن روز ها از یادم نمی رود. شب تا صبح می نشستند و با خدا مناجات می کردند. آخرین باری که محمدمهدی راهی جبهه شد، به همراه دوستانش منزل ما روضه امام حسین (ع) گرفتند. برادرم آن قدر بی تاب ...
عذرخواهی معلم قزوینی به خاطر تنبیه شاگردش + فیلم گفتگوی اختصاصی
امیرحسین کلاس سوم است.به جز آنها تنها دانش آموز روستای ما دختر دهیار روستاست و مدرسه به جز این سه نفر،دانش آموز دیگری ندارد. او در ادامه گفت: وقتی دخترم گفت امیرحسین کتک خورده من فکر کردم معلم یکی دو ضربه آرام به پسرم زده است و با خودم گفتم عیبی ندارد لابد به خاطر این بوده که پسرم باید درس یاد بگیرد.اما چند روز بعد که داشتم پسرم را حمام می بردم دیدم که تمام بدنش سیاه و کبود شده است و فهمیدم ...
شرم مان باد...
پاسخ به این سوال که هر روز مدرسه می روید گفت: نه برخی از روزهای هفته را به مدرسه می رویم. کار نکنیم، غذا برای خوردن نداریم دوباره به سراغ "علیرضا" رفتم و پرسیدم با پولت چکار می کنی؟ گفت: پول هایم را به برادر بزرگم می دهم و او خرجی خانه را می دهد. "کلاس دهم" جواب علیرضا در پاسخ به این سوالم که برادر بزرگت کلاس چندم است؟ بود و در ادامه تاکید کرد: او نیز مدرسه نمی رود ...