سایر منابع:
سایر خبرها
پدر فاطمه دخترش را نمی پذیرد! / من سرراهی بودم + فیلم و گفتگوی تراژدی
کوچه به پاشده بود می شنیدم اما در عالم کودکی سر نمی آوردم که ماجرا از چه قرار است.وقتی قائله خوابید،مادرم ن را از کمد بیرون آورد.شب که شد پدرم به خانه آمد و مادرم که فکر می کرد من خوابم برده،موضوع را برای او تعریف کرد و گفت بدبخت شدیم،خانواده پدر فاطمه دنبالش آمده اند.می خواهند او را از من بگیرند.من همان جا موضوع را فهمیدم.چند روز بعد وقتی پدرم داشت من را به کلاس می برد،یکدفعه گریه کردم.پدرم من را ...
قاتل پدر و نامادری بالای چوبه دار
بومهن زندگی می کرد.او ادامه داد: یکسال قبل با دختری ازدواج کردم که این ازدواج با شکست مواجه شد و من مجبور به جدایی و پرداخت مهریه 114 سکه ای شدم. این ماجرا باعث افسردگی من شد. پدرم گفت برای اینکه حالت خوب شود به خانه من بیا. من به خانه پدرم رفتم و اوایل همه چیز خوب بود، اما پدرم فردی عصبی و تندخو بود و دائم با من و همسر و فرزندانش دعوا می کرد و تا حد مرگ آنها را کتک می زد. روز حادثه نیز تفنگ بادی ام ...
دختر سنگدل و معشوقه اش آدمکش 300 میلیونی اجیر کردند
پیشنهاد دادم که مادرم وضعیت مالی خوبی دارد و کلی پول و طلا دارد که می توانیم همه آنها را برای خودمان کنیم. مونا گفت: پدر و مادرم سالها قبل از هم طلاق گرفتند و من با پدرم زندگی می کردم تا اینکه 4 سال قبل مادرم را که سالها از او بی خبر بودند پیدا کردم و با مادرم شروع به زندگی گرفتم اما همیشه با هم اختلاف نظر داشتیم و به خاطر خواسته هایی که از من داشت از او خسته شده بودم تا اینکه 20 روز قبل ...
مست بودم و می خواستم یک شبه پولدار شوم!
مستی دست به قتل زدم. توضیح دهید؟ قرار بود من آن ها را مسموم کنم و بعد در حالت بی هوشی اموالشان را سرقت کنیم. چند شب قبل از حادثه بهاره و بهنام باهم دعوا کرده بودند. چون بهاره به بهنام می گفت که باید از دخترش جدا شود که من بهنام را شبی به خانه آن ها بردم و آشتی دادم. بعد به بهاره گفتم شب جمعه به خاطر این آشتی همه مهمان من هستند. شب حادثه تعدادی غذا از بیرون خریدم و ...
حمید صفت از دادگاه به زندان رفت + جزئیات
ماشینی در اختیار نداشتم.به همین خاطر ظهر روز بعد به خانه مادرم رفتم تا لباس هایم بردارم .اما متوجه شدم شب قبل هوشنگ با مادرم درگیر شده و مادرم را مقابل چشمان میهمانان کتک زده است .من از شنیدن این ماجرا عصبانی شدم و با هوشنگ درگیری لفظی پیدا کردم . نماینده دادستان ادامه داد :متهم می گوید دعوا میان من و هوشنگ بالا گرفت .او می خواست به آشپزخانه برود و چاقو بردارد که دستش را گرفتم .من برای ...
سرقت از طلافروشی زوج جوان را به دادگاه خانواده کشاند
حادثه 24 - زوج جوان در راهرو دادگاه خانواده در گوشه ای ایستاده بودند و گهگاه زیر لب حرفی زمزمه می کردند، گاهی به ساعت شان نگاهی می انداختند و منتظر بودند اما هرگز به صورت همدیگر نگاه نمی کردند گویی بشدت از هم دلخور بودند. سمیرا 25 سال بیشتر ندارد و مازیار 28 ساله است و شاید یکی از دلایل حضورشان در دادگاه همین کم تجربگی و سن کم آنها بود. دقایقی بعد منشی دادگاه این زوج را به داخل شعبه ...
گفتگو با عاملان جنایت هولناک در بلوار ابوذر / آنها زن و شوهر و دختر خانواده را کشتند و جسدشان را سوزاندند
شبی که هیچ کس در خانه نیست وارد آنجا شوم و دست به سرقت بزنم اما مادر مونا همیشه در خانه بود. به همین دلیل ایده دیگری طراحی کردم؛ سرقت با شیوه بیهوشی. پس چرا تبدیل شد به قتل. آن هم قتل 3نفر؟ خب برنامه ما فقط و فقط سرقت بود. یک لحظه دچار جنون شدم. اجازه بدهید ادامه ماجرا را برایتان تعریف کنم. شب حادثه به مادر مونا زنگ زدم و گفتم شام مهمان من. گفتم که بعد از آن جشن تولد با مادر مونا آشنا ...
سرداری که از محضر عقد یک سره به جبهه رفت+فیلم
پدرم در قید حیات نبود و برادر بزرگم سرپرستی ما را بر عهده داشت. از طرفی دیگر به دلیل استعدادی که داشتم، خانواده ام دوست داشت، درس قضاوت را ادامه دهم. برای همین خانواده ام با ازدواج من با پاسداری که زندگی با او می توانست سرآغاز زندگی مبارزاتی باشد، مخالف بود. آقای شادمانی چند بار با بستگان به خانه ما آمده اند، اما با مخالفت روبرو شدند. در نهایت تصمیم گرفتم برای همیشه برای ادامه تحصیل به ...
مسعود رجوی از زنان سازمان بهره برداری جنسی می کرد
هم نام من بود در ترکیه طی حادثه ای کشته می شوند که این موضوع در مطبوعات فرقه اعلام می شود و خانواده فکر می کنند که من کشته شدم. به همین دلیل همسرم درخواست طلاق داد و پس از آن ازدواج کرد، من نیز در سال 83 برگشتم و سال 84 ازدواج کردم و اکنون دو بچه دارم. این تشکیلات و نیرو های آن بعد از اینکه از ایران رفتند در زد و بند با دولت صدام تبدیل به نیرو های این کشور شدند و ارتباط بسیار عمیقی با دولت عراق ...
جدال مرد ناجی با سرما و مرگ
کرده و با چشمانی اشکبار به او زل زده بودند که در آب غوطه ور بود؛ تک پسر خانواده که پدر و مادرش خبر نداشتند قرار است عزادارش شوند. در حالی که دوستان امیرمحمد از پیدا کردن کمک ناامید شده بودند، ناگهان یک نفر از اهالی روستا با موتور از دور پیدایش شد. سعید علی نژادی از اهالی روستای سیاهشیر از روز حادثه برای جام جم تعریف می کند: آن روز داشتم با موتورم به خانه پدرم می رفتم که متوجه آنها شدم ...
اعدام قاتل بی رحم در زندان رجایی شهر / او پدر و نامادری اش را کشته و اجساد سوزانده بود
حادثه 24 - مردی که در یک درگیری پدر و نامادری اش را به قتل رسانده و اجساد آنها را سوزانده بود، بعد از گذشت 10سال از جنایت به دار مجازات آویخته شد. این جنایت شامگاه بیست و هفتم بهمن سال 89 در روستایی حوالی بومهن رخ داد. قاتل پس از دستگیری گفت: حدود 12سال قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و من و 3 خواهرم با مادرم زندگی می کردیم. پدرم مجددا ازدواج کرد و صاحب 3پسر شد و با خانواده اش در خانه ...
گفتگو با دزد سابقه دار معروف به اردک
درباره دوران کودکی ات صحبت کنیم می خواهم بدانم چه احساساتی را در آن دوران تجربه کردی؟ پدرم در روستایی در یکی از شهرستان های اطراف مشهد زندگی می کرد همسر اول پدرم بر اثر بیماری سل از دنیا رفت و پدرم در حالی با مادرم ازدواج کرد که او اعتیاد به مواد مخدر داشت. مادرم حاضر به پذیرش سه خواهر و برادر ناتنی ام نشد و پدرم به اجبار آن ها را به پدر و مادرش سپرد و به دلیل بیکاری و خشکسالی در روستا به شهر مشهد ...
قاتل پدر و نامادر ی قصاص شد
سال قبل مادرم از پدرم جدا شد و از آن روز به بعد من همراه سه خواهرم با مادرم زندگی می کردیم و پدرم نیز ازدواج مجدد کرد و همراه همسر دومش در یکی از روستا های بومهن زندگی می کرد. یکسال قبل با دختری ازدواج کردم، اما وقتی فهمیدم مرا دوست ندارد مهریه اش را که 114 سکه بود پرداختم کردم و از او جدا شدم. این موضوع تأثیری بدی روی من گذاشت و مرا افسرده کرد تا اینکه پدرم از من خواست مدتی برای زندگی به خانه آن ...
اعتراف دختر تهرانی به قتل عام خانواده اش / خواهرم را در بشکه اسید انداختیم + عکس
قبل از هم جدا شدند و من با پدرم زندگی می کردم تا اینکه حدود 4 سال قبل از مادرم باخبر شدم و او را دیدم. بعد از آن رفت و آمدم به خانه مادرم بیشتر شد. بعد از مدتی هم به خاطر اختلافاتی که با شوهرم داشتم از او جدا شدم و تنها بچه ام نزد او ماند و من هم به خانه مادرم آمدم. او ادامه داد: در این مدت مادرم مدام مرا اذیت می کرد و انتظارات بی جایی از من داشت. از دست کارهای او خسته شده بودم و نمی ...
خلبان نخبه ای که فدایی خدمت شد
سرفرازی بیش از پیش اوست. سبحان که پدر را الگوی خود قرار داده، برایمان از منش و رفتار شهید می گوید: ما قشقایی هستیم. پدرم متولد سال 55 و زاده روستای پشت پر کازرون بود. خانواده پدرم 5 پسر و 2 دختر داشتند که پدرم برادر سوم و بچه چهارم خانواده است. پدرم دو فرزند پسر داشت. من فرزند اول و 15 ساله هستم و برادرم 5 ساله. و زمان شهادت پدر من 13 سالم بود. پدرم هیچ گاه به یک قله اکتفا نکرد پدرم ...
اخبار حوادث امروز (16 اسفند 99) از همدستی دختر جوان با دوست پسرش برای قتل مادر، خواهر و ناپدری اش تا ...
... ناگفته های تنها بازمانده جنایت بانک کشاورزی همدان پس از 31 سال خانه سازمانی طبقه دوم بانک کشاورزی حوالی میدان آرامگاه همدان، محل جنایت هولناک خانواده نفیسی بود. وقتی در خانه از جا کنده شد قصه تلخ این خانواده کلید خورد. دزدان نقاب پوش همه را کشتند نگهبان بانک، مادر، پدر و دو برادر را، اما بیتا زنده ماند تا تنها بازمانده آن جنایت خونین باشد. مرگ به سرنوشت خانواده نفیسی سنجاق شده ...
مصدق نمی خواست کاشانی رئیس مجلس شود
، از ملاکین بزرگ کرمانشاه بود که در سفری تجاری، در بغداد خدمت آیت الله کاشانی می رود و دختر ایشان را خواستگاری می کند. پدر و مادرم حدود صد سال قبل، در کاظمین ازدواج می کنند و به کرمانشاه می آیند. پدرم مرد نیرومند و ورزشکار و اهل سواری بود، اما متأسفانه در اثر سرطان کلیه، سه روز بعد از عمل جراحی از دنیا رفت و من در پنج سالگی یتیم شدم! نشو و نمو زیر سایه پدربزرگ نامدار همانگونه ...
لبخند بزن به روی زندگی
خاطره یکی از متفاوت ترین جلسات مشاوره اش را تعریف می کند: پسرک 13 سال بیشتر نداشت اما به دلیل از کارافتادگی پدر همه هزینه های زندگی روی شانه های نحیف او بود. در مؤسسه تحصیل می کرد اما درس خواندن را هم رها کرده بود تا با کارگری خرج خانواده اش را تأمین کند. یک روز مادرش برای مشاوره سراغ من آمد. گفت پسرش بداخلاق شده و هر روز که به خانه می آید خواهر کوچک ترش را کتک می زند. آنقدر مضطرب شده که ...
عمه لیلا و برند بین المللی سمنو!
پرهیاهو با شب ها و روز های پرحادثه است و گاهی برای پرندگان مهاجر هم جای امنی نیست، اما عجیب با انسان های پاکدست و درستکار سازگار می شود. لیلا یوسفی یا همان عمه لیلا یکی از همان کسانی بود که 85 سال قبل از همدان به اطراف تهران آمد تا زندگی تازه ای را در کنار همسرش شروع کند و از همان روز ها بنا را بر مردمداری و حسن معاشرت با مردم گذاشت. او از 15 سالگی بانی مراسم نذری شد و دورهمی همسایه ها پای پاتیل ...
عصرهای کریسکان ؛ داستان مبارزه در دل گروهک ها
احساس شادی و نشاط داشتم. بعد از رفتن خانواده اش دیری نپایید که به خاطر شرایط سعید خانواده اش تصمیم گرفتند بیایند و موقتی در بانه زندگی کنند. خانه ای در همسایگی ما اجاره کردند و ساکن شدند. یک روز مصطفی با خواهرش نازدار به منزلمان آمدند و ما را به منزلشان دعوت کرد ند. خیلی اصرار کردند که همراه خانواده ام به منزل شان بروم. هر چه بهانه آوردم نازدار بهانه ام را می برید. دختری ...
راهی را می روم که مخصوص اولیاءالله است
؛ از آن زمان که خود را شناختم در دامن پدر و مادری معتقد و با تقوا رشد یافتم، در آن زمان های سخت ستم شاهی پدر و مادرم مُقلّد امام بودند، آن زمان ها که اکثر مردم منطقه حتی شهامت گفتن نام امام را نداشتند، این پدرم بود که فریاد خمینی را سر می داد. من افتخار می کنم که در چنین خانواده ای بزرگ شده ام و کوچکتر از آنم که پیامی بدهم، فقط افسوس می خورم این همه زحمتی که پدر و مادرم برایم کشیدند، من ...
استخدام آدمکش برای قتل 3 عضو خانواده
. متهمان ابتدا در بازجویی ها مدعی شدند در جریان حادثه هولناک نیستند، اما در بازجویی های فنی وقتی با مدارک و دلایل روبه رو شدند اقرار کردن که پسر جوانی را به نام فریدون برای قتل سه عضو خانواده اجیر کرده و با همدستی او دست به جنایت زده اند. از مادرم کینه داشتم با اعتراف متهمان، مأموران ساعتی بعد فریدون را دستگیر کردند. سه متهم روز چهارشنبه برای بازجویی به دادسرای امور جنایی ...
جزئیات هولناک ترین جنایت خانوادگی سال
.... در جریان تحقیقات معلوم شد جسد داخل ظرف اسید متعلق به دختر 20ساله خانواده بوده است. ردپای دختر خانواده در قتل همچنین معلوم شد دختر 24ساله ناپدید شده با مادرش اختلاف و درگیری داشته که او به عنوان مظنون تحت تعقیب قرار گرفت و بعداز ظهر چهارشنبه بازداشت شد. بعد از ضد و نقیض گویی های فراوان اعتراف کرد و گفت: سال ها قبل والدینم جدا شدند. من با پدرم زندگی می کردم و خواهرم پیش ...
روی ماه صَفَر
که خیلی سخت بود. مگر آن دنیا جایم خوب باشد. فاطمه در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمده است. پدرش برای اداره کردن خانواده از آبکوه به مشهدقلی کوچ می کند تا روی زمین مردم کار کند: ما 5خواهر بودیم و یک برادر. پدرم کشاورز بود. برای اینکه از پس خرج ومخارج خانه بربیاید، به مشهدقلی آمد و با ماهی 1000تومان روی زمین مردم کار می کرد. وقتی ما به مشهدقلی آمدیم، این روستا آباد نبود. زمین های خالی زیاد بود ...
همدستی مادر و پسر برای قتل پدر
داشتیم و مدام بگو مگو می کردیم. این اختلافات این اواخر شدیدتر شده بود. شب حادثه مثل همیشه با هم دعوای مان شد و درگیر شدیم. همان موقع بود که تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. بعد از پایان درگیری مقداری داروی خواب آور که از قبل تهیه کرده بودم به او دادم و کاملا بیهوش شد. سپس او را به قتل رساندم. این زن در ادامه گفت: آن شب پسر 19ساله ام هم در خانه بود. بعد از آنکه کار را تمام کردم از پسرم کمک ...
3 قتل هولناک در بلوار ابوذر / همدستی دختر جوان با دوست پسرش برای قتل مادر، خواهر و ناپدری اش
دهم(ویژه قتل) نشست گفت: در محله ما زنی به همراه 2دختر و همسر جدیدش زندگی می کند. خانه آنها در طبقه پنجم ساختمانی 5طبقه در بلوار ابوذر واقع در شرق تهران است. یکی از دوستانم مدتی قبل با دختر بزرگ این خانواده دوست شد و به خانه آنها رفت وآمد داشت. چند شب قبل دوستم را مقابل این خانه رساندم و خودم هم وارد آنجا شدم که از دست شویی استفاده کنم. اما اتفاقی وارد حمام شدم و چشمم به جسد مادر خانواده و همسر او ...
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
لدم توکل کنم. ما اصلاً مراسم نداشتیم. اوایل دی سال 1360 بود که یک روز راهی خرید عروسی شدیم. من بودم و ابراهیم و خانواده هایمان. یک حلقه خریدیم، کوچکترینش را، به هزار تومان. ابراهیم حلقه نخواست. از طلا و پلاتین و ار چیزها، خوشش نمی آمد. نه که خوشش نیاید. به شرع احترام می گذاشت. گفت: اگر مصلحت بدانید؛ من فقط یک انگشتر عقیق برمی دارم. به صد و پنجاه تومان. پدرم به من گفت: دختر؛ تو آبروی ما ...
می گفت در لباس مرزبانی با افتخار از خاکم دفاع می کنم
شهید شد. اهل کجا هستید مادر، چند تا فرزند دارید؟ 50 سال سن دارم و اهل پیرانشهرم. چهار فرزند، یک دختر و سه پسر داشتم که کامران در ترگور به دست دشمنان انقلاب به شهادت رسید و در حال حاضر سه فرزند دارم. کامران متولد یکم مرداد سال 1379 بود و 20 سال سن داشت. کامران فرزند کوچک خانواده بود. همسرم سال 1366 به مدت 24 ماه در دوران جنگ در مرز ایران و عراق خدمت کرد. ایشان مرزبان بود و کل ...
پیرو خط امام باشید
نخواهیم نشست. مادرم ، پدرم بعد از کشته شدن من اجازه ندهید به شما تسلیت بگویند که چنین فرزندی تربیت کرده اید که در مقابل ظلم و زور سر فرود نمی آورد و جز راه خدا راهی نپیمود و در آخر هم پیروز شد و به آرزوی قلبی خودش رسید حلالم کنید و از همه حلالی بخواهید. انتهای پیام/