سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای 17 بار خودکشی یک قاتل!
برادرانم به زاهدان و بیرجند می رفتیم که از طریق یکی از بستگانم با همسرم آشنا شدم. چند بار به نزدیکی مدرسه اش رفتم و او را دیدم که بعد هم آرام آرام این ارتباط و علاقه شکل گرفت و شش ماه بعد از این آشنایی با هم ازدواج کردیم. فرزند هم داری؟ بله! الان هم با همسرت زندگی می کنی؟ نه! حدود هفت سال قبل طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت. چرا؟ به خاطر اعتیادی که من داشتم! در ...
سرگذشت دختر فراری که مهمان خانه مجردی شد/ در بُن بستی گیر کرده ام که هیچ راه فراری ندارد
...، انگار که ما عضو یک خانواده نیستیم، هر کسی فقط خود و مشکلاتش را می بیند. در این شرایط آنقدر فشار روی من بود که دیگر طاقت نیاوردم و با فکر بهتر کردن اوضاع، سه بار از خانه فرار کردم، دو مرتبه اول خیلی زود به خانه برگشتم و مادر و پدرم به اجبار برادر بزرگم، مرا پذیرفتند ولی هر بار آنقدر شرایط را سخت تر می کردند که من مجبور می شدم دوباره از خانه فرار کنم. دفعه سوم که می ...
ماجرای مرد عاشقی که 32 سال پای عشقش ماند
...، یک بار دیگر پیگیر حل مشکل تو شوم. گفتم که حاج آقا من شما را خیلی دوست دارم و نمی خواهم به شما بی احترامی کنم، ولی شما فقط حرف می زنید و شما هم نمی توانید این مشکل را برطرف کنید. گفت تو در این ماه عزیز شعبان دعا کن، من تمام تلاشم را خواهم کرد و این ماجرا را درست می کنم. امشب به خانه آن ها می روم و فردا خبرش را به تو می دهم، منتظر باش. آن جا بود که دوباره به این وصال امیدوار شدم. ...
ضرب و جرح دختر جوان برای گرفتن جواب بله
بردار نبود و مدعی بود که عاشق من است و باید با او ازدواج کنم. من ارتباطم را با او قطع کردم و به تلفن هایش جواب نمی دادم اما بهمن برای من مزاحمت ایجاد می کرد و می گفت اگر به خواستگاری اش جواب مثبت ندهم اتفاق بدی برای من رخ می دهد. حرف های او را جدی نگرفتم و باز هم به او جواب رد دادم تا اینکه دیروز او به کوچه ما آمد و وقتی از خانه بیرون آمدم مرا به شدت کتک زد. داخل کوچه کسی نبود که به فریادم برسد و ...
دختر و پسری لرستانی بعد از 32 سال با هم ازدواج کردند! +تصویر
یکی از عاشقانه ترین ازدواج های کشور چند روز پیش و در نیمه شعبان سال 1400 در یکی از روستاهای استان لرستان اتفاق افتاد.
فیلم گفتگو با دختر تن فروش در تهران! / افسانه از خوزستان فرار کرد!
به گزارش او دل پردردی دارد از آرزویش که ازدواج است و حسرت هایش می گوید از روزی که وقتی تنها شده است توسط زنی معروف به خاله خانم در اختیار مردان قرار گرفته و فروخته شده است و حالا با دل بستن به پسری بیشتر در منجلاب فرو رفته است. "از دست کتک های پدرم، بعد از 20سال به خانه مادرم گریختم اما شوهر مادرم مرا بیرون کرد و از آنجا بود که آواره جاده ، تهران و شوش و سیاهی ها شدم ..." ...
دستگیری قاتلی که 17 بار خودکشی کرده بود
روی ستون رفتم تا کابلی را به هم متصل کنم که یکی از مسئولان مخابرات مرا دید و 45 تومان به من عیدی داد. این عمل او، تاثیر بسیار خوبی در روحیه ام گذاشت به طوری که هنوز آن خاطره را به یاد دارم بعد از ترک تحصیل چه می کردی؟ ابتدا به باشگاه کشتی می رفتم و از روی پله ها به کشتی گیران نگاه می کردم. بعد هم خودم ورزشکار شدم ولی از همان زمان کار می کردم و با پدرم سرکار می رفتم چگونه رفیق ...
حاج قاسم سنگ صبور خانواده شهدای مدافع حرم
حتی اگر قطع نخاع شدم هم چیزی به همسرم نگویید. هر وقت آمدم خودش مرا می بیند. اگر اسیر شدم چیزی به او نگویید، اگر هم شهید شدم تا پیکرم نیامده چیزی به او نگویید. حاج قاسم می گفت: هر باری که می خواستیم به تو بگوییم علی شهید شده و به یقین رسیده بودیم که او به شهادت رسیده، هر بار انگار جلوی پای ما سنگ می افتاد، متوجه شدم این خواست شهید است و ما نمی توانیم کاری کنیم. باز برگشتم سر پله اولم ...
سایه سنگین معلولیت بر ازدواج معلولان
تشخیص اشتباه بوده و ایشان ویلچر نشین شد. قاسمی در مورد سال های زندگی شان پس از معلولیت همسرش توضیح می دهد: پس از معلولیت همسرم تقریباً خودم را وقف ایشان کردم. راننده کامیون پدرم بودم و مجبور شدم شغلم را برای مراقبت از ایشان ترک کنم. اوایل توقع داشتم رفتارش تغییر کند. افسرده یا پرخاشگر شود زمان هایی بوده که از سر ناراحتی دعوا می کردیم اما گذرا بود اما همچنان امید داشتیم حالش خوب شود که ...
زن 38ساله: شوهرم در منزل را به رویم قفل می کند
خواهم آسیبی به تو برسد یا مشکلی برایت به وجود بیاید! خلاصه، او با همین حرف ها مرا قانع می کرد تا حتی برای خرید هم بیرون نروم. روزگار به همین ترتیب سپری می شد تا این که چند سال بعد، در حالی که باردار بودم، به شدت بیمار شدم ولی همسرم به خاطر خرید دام در شهر دیگری بود و اجازه نمی داد به تنهایی نزد پزشک بروم. وقتی همسرم از سفر کاری بازگشت و مرا به بیمارستان رساند، چند روز در بیمارستان بستری ...
پلیس در تعقیب خواستگار شیاد
خواستگار شیاد وقتی فهمید دختر مورد علاقه اش حاضر به ازدواج با او نیست، وی را شکنجه کرد و گریخت. به گزارش ایران، اواخر هفته گذشته دختر جوانی به دادسرای امور جنایی پایتخت رفت و از خواستگارش به خاطر شکنجه و آزار و اذیت شکایت کرد. او گفت: 4 سال قبل در یک پارک کوهستانی با جعفر آشنا شدم، البته آن زمان خودش را اشکان معرفی کرد. رابطه ما با گذشت زمان صمیمی تر شد و کم کم اشکان به من ...
فرار پسر نوجوان پس از قتل در بوستان زیتون
تحقیقات برای دستگیری قاتل ادامه داشت، مادر قاتل به دستور قاضی ساسان غلامی از سوی مأموران کلانتری برای تحقیق به دادسرای امور جنایی منتقل شد. زن میانسال که تا آن لحظه خبر از حادثه نداشت وقتی فهمید پسرش مرتکب قتل شده است لحظاتی از حال رفت. وی وقت به هوش آمد گفت: سال ها قبل با مردی به نام حمید ازدواج کردم و صاحب یک دختر و یک پسر شدم. دخترم خردسال بود و پسرم پرویز یک سال و نیم داشت که ...
طعم ترس در دل تاریکی سنگر را چشیده ام
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در طول دوران دفاع مقدس، زنان و دختران این مرز و بوم، دوشادوش مردان به جهاد علیه دشمن پرداختند و چه در پشت جبهه و چه در خط مقدم نبرد، حماسه های بسیاری خلق کردند. وقتی برای آشنایی با سیره و منش شهید عبدالله فرجی به سراغ همسرش رابعه عباسی آزاد رفتیم، با ماجرای شیرزنی رو به رو شدیم که بار ها همراه همسرش در محیط آشوب زده کردستان به مبارزه پرداخته و در کنار همسر رزمنده ...
آخرین ماموریت
آنها قول کادو داد. بعد از حرف های خواهرم، به سرعت به بیمارستان رفتیم. مردم و نیروی انتظامی همه آنجا بودند. تا پرونده تشکیل دادیم، به ما خبر دادند که شهید دریکوند به شهادت رسیده که بسیار ناراحت شدم. نیروها را قسم دادم وگفتم: شما را به فاطمه زهرا(س)، بگویید حال سید چطور است؟ آنها هم بعد از کمی دلداری دادن گفتند فقط زخمی شده است. من هم خدا را شکر کردم و از دکتر، وضعیت همسرم را پرسیدم که متوجه ...
پسر مقتول: هنوز حرفی برای بخشش حمید صفت نداریم
دادگاه به قصاص محکوم شد. او در دفاع از خود گفت: متوجه شدم ناپدری ام با مادرم دعوا کرده و مادرم را کتک زده است.به خانه شان رفتم تا در مورد این اقدامش با او حرف بزنم که کارمان به درگیری رسید. حقیقت روشن نشود به بخشش فکر نمی کنم سهیل اسدزاده نام فرزند ناپدری حمید صفت است.او 35 ساله است و ساکن کشور آلمان است.اگر حکم صادر شده از شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به تائید ...
از ماجرای نامه شهید صیاد شیرازی به رئیس بنیاد شهید تا بوسیدن پیشانی سرباز
و برگشتیم به محل استقرار. من و صیاد هم اتاق بودیم. من اجازه گرفتم و خوابیدم. دیدم ایشان رفت سرنماز خواندن. حدود یک بعد از نیمه شب بود. چرتی زدم و بیدار شدم، دیدم در سجده است و به شدت گریه می کند. وقتی گریه اش تمام شد، رفتم رو به رویش، پشت به قبله نشستم و گفتم: جناب سرهنگ! باید برای من بگویی چرا نماز شب را شروع نکرده، این قدر گریه می کردی؟ گفت: آقا دست از سر ما بردار. آن قدر اصرار کردم تا اشکش ...
شهید چراغچی به تصویر امام (ره) سلام نظامی می داد/ از مسئولان حرکت در مسیر اهداف شهدا را می خواهیم
هم نمی کند. از این صحبت مدتی گذاشت تا شب نیمه شعبان که سالگرد قمری ازدواج پدر و مادرم است، مادر همان شب خواب پدرم را می بیند که مرا در آغوش گرفته و می بوسد و برای من ابراز نگرانی می کند، وقتی مادر خوابش را برایم تعریف کرد خیلی حالم بهتر شد البته دوستان نزدیک پدر هم گاهی خواب او را دیده بودند که برای من ابراز نگرانی می کرده است. او بیان داشت: پدر بعد از تولد من تنها دوبار به مشهد آمده ...
اخبار حوادث روز، 1400/01/18
شمال تهران تنها بودم. غروب همان روز ناگهان صدایی از داخل حیاط به گوشم رسید و به دنبال صدا به حیاط رفتم که با دو مرد جوان رو به رو شدم؛ در حالی که ترسیده و شوکه شده بودم شروع به فریاد زدن و درخواست کمک کردم، اما کسی صدای مرا نشنید. زن جوان ادامه داد: آن ها با چاقو هایی که همراه داشتند مرا تهدید کردند و به زور به داخل خانه برده و مورد آزار و اذیت قرار دادند، بعد مرا در اتاقی حبس کردند و ...
می دانست در فراقش خواهم سوخت
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید رضا نساج متولد سال 1343 در مشهد، سال 1363 برای گذراندن دوره پزشک یاری به ژاندارمری پیوست و بعد به استان سیستان و بلوچستان منتقل شد. در آنجا او بار ها با اشرار رو به رو شد و در عملیات های مختلف شرکت کرد. جمله ای مدام بر لب های رضا جاری بود خون من رنگین تر از خون سربازان گمنام و مظلوم نیست . در نهایت شهیدرضا نساج روز هشتم فروردین ماه 1369، همزمان با اول ماه ...
دعوت شیطانی مرد تهرانی از دختر 17 ساله که با پسرش دوست بود / صبا فاش کرد
پدر و پسر به اتهام رفتار غیر اخلاقیبه دختر نوجوان بازداشت شدند. به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، هفته قبل دختر جوانی به نام صبا با مراجعه به کلانتری خانی آباد شکایت خود را از یک مرد میانسال اعلام کرد و ادعا کرد آن مرد با فریب وی را به خانه کشانده و مورد قرار داده است. صبا در طرح شکایت خود گفته بود: چهارده ساله بودم که در با پسری به نام رامین دوست شدم که از هم محله ای های ما هم ...
دعوت احسان علیخانی از مهران مدیری برای داوری عصر جدید
کار کردم و بیشتر مرا شناختند و بعد از آن پیشنهاد برنامه افطار را دادند. وی افزود: اولین بار سال 1384 بود که وارد این فضا شدم و از سال 1386 تهیه کننده و مجری برنامه ماه عسل شدم و هرچه جلوتر رفت به یک تاکشوی جدّی و قابل اعتنا در تلویزیون تبدیل شد. اما خودم فکر می کنم ماه عسل از سال 1390 به بعد قابل اعتناتر است. دانشگاهی ها و اساتید کنار ما بودند و 9 ماه تلاش می کردیم و بهترین سوژه ها را ...
حمله خلبان قلابی به دختران تهرانی ! / پشت پرده هدایای گران چه بود؟!
بهروز از دست من عصبانی شد و به جلوی در خانه مان آمد و شروع به داد و فریاد کرد که برای ساکت کردنش از خانه خارج شدم که بهروز مرا به باد گرفت به حدی مرا زد که 2 ناخن انگشتم کنده شد و وقتی همسایه ها به بیرون از خانه آمدند بهروز پا به فرار گذاشت. مونا در پایان گفت: پس از جدایی مادرم همراه 2 خواهرم با پدرم که ازدواج دوم کرده بود زندگی می کنم و بهروز با این کتک کاری در جلوی خانه مان آبرویم را برد ...
آرش کمان گیر دست به جنایت هولناک زد
خانواده ام توجه عجیبی به من داشتند. من تک پسر خانواده بودم و سه خواهر بزرگترم نیز همواره در خدمت من بودند. پدرم کارگر ساده کارخانه بود و با زحمت کشی نانی حلال بر سر سفره ما می گذاشت اما آن قدر به من اهمیت می داد و به خواسته هایم توجه می کرد که به طور غریزی جوانی زورگو و پرتوقع بار آمدم. دیگر هیچ کدام از اعضای خانواده ام حق مخالفت با مرا نداشتند. خلاصه این زورگویی ها و قدرت نمایی ها به کوچه ...
سرقت جاری ها برای آزادی شوهرها
رسید و کارم که تمام شد کیفم را از کمد برداشتم و رفتم، اما وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم دستبند و انگشتر طلا به همراه مقداری پول که داخل کیفم بوده سرقت شده است. حدس می زنم وقتی در آرایشگاه بودم زنی که پیش من آمد و سر صحبت را باز کرد همدست دزد بوده است. او با سیاه بازی حواس مرا پرت کرد تا همدستش محتویات کیف مرا خالی کند. اما به دلیل شلوغی آرایشگاه، نه من متوجه سرقت شدم و نه کارکنان آرایشگاه. ...
شهادت یاسین تعبیر خواب مادرش بود
یاسین با هم دختر عمو پسر عمو بودیم و از بچگی با هم بزرگ شدیم. زمانی که ازدواج کردیم سن کمی داشتیم. نوجوان بودم که عمو به خانه ما آمد تا من را برای پسرش خواستگاری کند. پدرم فوت کرده بود و عمو به من گفت تو هم مثل دخترم هستی. من و یاسین دو سال نامزد ماندیم و بعد از دو سال عروسی کردیم. کمی بعد به خدمت سربازی رفت و از آنجا به جبهه کردستان اعزام شد. سعادت و شهادت زمانی که ...
برای خوردن قهوه صدایش کرد، اما فوت کرده بود
در پمپ بنزین شریعتی، حاج احمد آقا را دیده بود. گویا پدرم درحال پر کردن باک ماشین بود که چند نفر آمدند، گفتند که حاج آقا با شما کار دارد. پدرم گفت کدام حاج آقا؟ گفتند شما تشریف بیاورید. پدرم داخل ماشین با حاج احمد آقا روبه رو می شود که از پدرم درباره عدم فعالیتش در عرصه سینما سوال می کند و پدرم هم عنوان می کند که ممنوع الکار شدیم. حاج احمد خمینی همان جا به پدرم می گوید ما هیچ مخالفتی با فعالیت شما ...
آمارتوهین به عنوان یکی از مصادیق خشونت، بالاست
بینیم یک زن خانه دار گفت: خیلی دوست دارم در کلاس های آموزش هنری شرکت کنم و هنرهای زیادی یاد بگیرم، اما همسرم با مخالفت هایش کاری می کند که اعصاب و روانم را بر هم بریزد. همیشه انتظار دارد من دائماً در خانه باشم و تنها به مسائل خانه بپردازم. از زن تنها انتظار کار خانه دارد. انتظار دارد که تنها غذایش آماده و لباس هایش شسته شود. حتی برای آنکه بخواهم به خانه پدرم هم بروم اعتراض می کند. ...