سایر منابع:
سایر خبرها
پشیمانم؛خودم را مقصر این سرنوشت تلخ می دانم!
مردم روی آوردم. چند بار تصمیم به ترک اعتیاد گرفتم ولی هیچ فایده ای نداشت. در محله پنجتن مشهد زندگی می کردم و خانواده ام همواره در رنج و عذاب بودند. ولی برای من فقط تامین هزینه های اعتیاد مهم بود، بی غیرت شده بودم و هیچ وقت به سرنوشت دختر 13ساله ام فکر نمی کردم تا این که یک بار به خاطر حمل مواد مخدر چند ماه را در زندان سپری کردم ولی بعد از آزادی دوباره به سراغ اعتیاد رفتم و باز هم خلافکاری هایم را ...
چشم در چشم شدیم!
شود و به فکر انتقام باشم. روز حادثه متوجه شدم او همراه دوستانش به بوستان زیتون رفته است که با موتور سیکلتم به آنجا رفتم و با هم درگیر شدیم. من عصبانی بودم با چاقو ضربه ای به او زدم. می خواستم او را بترسانم و نمی دانستم که ضربه من او را به قتل می رساند. وقتی خونین روی زمین افتاد از ترس فرار کردم و در یکی از شهر های اطراف مخفی شدم تا اینکه متوجه شدم پیمان فوت کرده و مأموران پلیس هم در تعقیب من هستند. خیلی پشیمان شدم، اما می دانستم که پشیمانی فایده ای ندارد که تصمیم گرفتم و خودم را به پلیس معرفی کردم. متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار دادسرای ویژه اطفال و نوجوانان قرار گرفت. ...
شکنجه دختر جوان برای گرفتن جواب بله
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، روز پایانی هفته گذشته دختر جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و از خواستگار کینه جویش به اتهام ضرب و جرح و شکنجه شکایت کرد. وی در حالی که دست هایش پانسمان بود به مأموران پلیس گفت: چهارسال قبل همراه تعدادی از دوستانم برای تفریح به پارک کوهستانی در شمال تهران رفته بودم که در آنجا با پسر جوانی که خودش را شایان معرفی کرد آشنا شدم. مدتی با هم ...
ماجرای وحشتناکی که در طبقه چهارم رخ داد/ مرگ در اتاق گاز!
؛ بنابراین همسر این زن 39 ساله بازداشت شد و مورد بازجویی قرار گرفت. او به قاضی ویژه قتل عمد گفت: پنج سال قبل با ف-ش آشنا شدم و در حالی با هم ازدواج کردیم که هر دو نفر از همسران مان جدا شده بودیم. با آن که پسرمان به دنیا آمده بود، ولی اختلافات خانوادگی ما از همان روز های اولیه ازدواج شروع شد و به جایی رسید که از حدود یک سال قبل دیگر تقریبا از هم طلاق عاطفی گرفتیم و تنها زیر یک سقف مانند افراد ...
هیچ حوزه و موضوعی شاعر را از سرودن معاف نمی کند
کنم تا بتوانم یک فعالیت جمعی و جبهه ای داشته باشم که به فضل خدا موفق شدم در موسسه ای مثل شهرستان ادب، کار جمعی و تشکیلاتی در فضای ادبیات انجام دهم. وی افزود: از همان سال های آغاز که کارم را در زمینه ادبیات شروع کردم، به مساله دوستی ها و حفظ شان خیلی توجه داشتم. آن سال ها هنوز تلفن همراه به فراگیری امروز نبود. به همین دلیل دفتر بزرگی داشتم که شماره تلفن بچه ها را در آن یادداشت می کردم و ...
احمد عزیزی/ لباس های اتو کشیده، دست های مرکبی
در شمال کشور) را بر آن نهادم. در سال 1986 از نمایشگاه دوسلدورف آلمان بازدید کردم. قسمتی از این نمایشگاه به ماشین آلات دست دوم تعلق داشت و من از همان جا با این مسئله آشنا شدم و شروع به تحقیق درزمینه ی واردات این ماشین آلات به کشور کردم و مدتی نیز در این زمینه فعالیت داشتم. نعمت زندگی من تقریباً 26 ساله بودم که خانواده تصمیم گرفتند که من را زن بدهند، اول قبول نکردم ...
اشتباهاتی که نباید در بورس انجام دهید
قلم نیوز :اتفاقی که اصلا فکرش را نمی کردم چراکه بررسی هایمان نشان داده بود همیشه نوروز برای سهامدارانی مثل من سودآور بوده و شاید به همین خاطر بود که همان روز اول وقتی تابلو سبز بورس را دیدم، دست به خرید سهام زدم. اشتباهی که به خاطرش خودم را نمی بخشم، چون قانونی که برای خودم نوشته بودم را زیرپا گذاشتم. روزنامه هفت صبح در ادامه نوشت: ماه هاست بخش عمده سرمایه ام را به صندوق های ETF سهامی ...
عاشقانه ترین ازدواج ایران در کوهدشت / گفتگو با عروس و داماد + عکس
، بارها خواب می دیدم که داماد شده ام، با خانمم در حیاط خانه نشسته ایم و با هم حرف می زنیم. من مشغول آبیاری درخت های حیاط بودم و او از درخت های میوه حیاط برایم میوه می چید، چایی می خوردیم و... . اما به محض این که بیدار می شدم، می دیدم که همه اش خواب بوده است. آن قدر دوست داشتم که دوباره بخوابم اما نمی شد! حتی گاهی همین طور که نشسته بودم، در خیالم دختر عمه ام را می دیدم. شرایط خوبی نداشتم، 32 سال فقط خون ...
دختر و پسری لرستانی بعد از 32 سال با هم ازدواج کردند! +تصویر
یکی از عاشقانه ترین ازدواج های کشور چند روز پیش و در نیمه شعبان سال 1400 در یکی از روستاهای استان لرستان اتفاق افتاد.
آشنایی با سه اشتباه مهم که در معاملات بورس نباید انجام داد
ابتدای سال، شاخص کل 58هزار واحد معادل 4٫5درصد کاهش داشته، اما من ضرر هشت درصدی را تجربه کرده ام. اتفاقی که اصلا فکرش را نمی کردم چراکه بررسی هایمان نشان داده بود همیشه نوروز برای سهامدارانی مثل من سودآور بوده و شاید به همین خاطر بود که همان روز اول وقتی تابلو سبز بورس را دیدم، دست به خرید سهام زدم. اشتباهی که به خاطرش خودم را نمی بخشم، چون قانونی که برای خودم نوشته بودم را زیرپا گذاشتم. ...
چرا همسر شهید سر حاج قاسم داد کشید
به صورتم می خورد در خاطراتم با علی سیر می کردم. تصور من این بود که حالا دیگر واقعاً می توانم لااقل جسم علی را ببینم. از ماشین که پیاده شدم، پایم جان نداشت. اضطراب همه وجودم را گرفته بود. نمی دانم چه حالی داشتم. لحظه هایی بود که هم دوست داشتم زود تمام شود، هم کش آمدنش برایم سراب امیدی شده بود که شاید دیدار همانطور باشد که می خواستم. دیدار با پیکر علی بعد از 4 سال در معراج *این ...
سرگذشت دختر فراری که مهمان خانه مجردی شد/ در بُن بستی گیر کرده ام که هیچ راه فراری ندارد
... در مسیر جدید زندگی ام، به تدریج قبح و ترس از هر چیزی را از دست دادم، در آن خانه با پسری بودم که به مرور در خیلی از اعمال ناشایست او شریک شدم، یکی از کارهایی که آن پسر از من خواست یک فقره سرقت بود که من در حال حاضر متوجه شدم به نوعی سرقت مسلحانه بوده است. در حالی که من به خیال خود و با توجه به صحبت های آن پسر، فکر می کردم یک تسویه حساب شخصی است، البته خودم هم به این وضعیت عادت کرده ...
آرزوی طراح پیچیده ترین عملیات هوایی جهان برآورده شد+ تصاویر
می شدم همیشه بلافاصله پس از دریافت حکم انتقالی به شهری که منتقل شده بودم، می رفتم تا بتوانم در خدمت سرزمینم باشم و همسرم به تنهایی بار خانه کشی و کارهای منزل را به دوش می کشید. برات پور ادامه داد: هزار ساعت پرواز با F5 و سه هزار ساعت سابقه پرواز با F4 دارم و بخاطر حجم زیاد کار همیشه فرزندانم را فقط در خواب می دیدم. وی با بیان اینکه هیچ وقت به همسرش نمی گفته پرواز جنگی دارد ...
اظهارنظرهای جدید سارق گردنبند علی دایی/ عکس
در خیابان جلوی دفتر علی دایی و در حضور دخترش رخ داد. سارقان بعد از زمین زدن دایی گردنبند او را دزدیدند و رفتند. یکی از مهاجمان به علی دایی اظهارنظر عجیبی انجام داد و گفت: داشتیم از آنجا رد می شدیم و به دنبال سوژه ای می گشتیم که از او سرقت کنیم. درست در همان لحظه علی دایی از ساختمانی بیرون آمد. من او را نشناختم، خیلی مواد کشیده بودم و حالت عادی نداشتم. همدستم برق طلای گردنبند ...
دستگیری قاتلی که 17 بار خودکشی کرده بود
...> چرا وقتی همسری تا این اندازه مهربان داشتی، او را تا مرز جدایی کشاندی؟ فقط به خاطر همین اعتیاد! همسرم اصرار می کرد تا من مواد مخدر را کنار بگذارم! من هم چند بار سعی کردم دیگر مصرف نکنم! ولی آدم معتاد فقط حرف می زند! چون خیلی زود وسوسه می شدم و دوباره ... در زندگی تلخ من کار به جایی رسید که به زور وسایل و لوازم منزل را می بردم و با قیمت بسیار پایینی می فروختم هیچ وقت هم به چشمان گریان همسرم توجهی ...
به خاطر فرزندم پاک می مانم
بیرون نمانم اما از چند نفر شنیدم که ممکن است با رفتن به گرمخانه بهزیستی سرپرستی فرزندم را از من بگیرد. به همین دلیل منصرف شدم . حمیده حاضر شد پسرش پیشش بماند اما بهزیستی بچه را از او نگیرد. الان می فهمم که بهزیستی برای اینطور بچه ها جای بدی نیست اما آن زمان من معتاد بودم. کسی که مواد مصرف می کند سلامت عقلی ندارد و قادر به تصمیم گیری درست نیست. احساسی تصمیم گرفتم. می ترسیدم ...
خیز بلند از کوهسار تا گینس
نمی گذاشت. حتی درس و تحصیل را نیز سال ها پس از دوره نوجوانی ام آغاز کردم. ابتدا به رشته کشتی پرداختم. آن زمان 15 سال داشتم که مقام های استانی و کشوری بسیاری را کسب کردم. اما چون یکی از زانوهایم دچار آسیب دیدگی شدید شد به توصیه پزشک از کشتی گرفتن منع شدم. دنبال رشته ورزشی دیگری بودم که فشار زیادی را به پاها و زانوهایم تحمیل نکند. بنابراین بوکس را آغاز کردم. سال های بین 1380 تا 1390 علاوه بر کسب ...
کنایه رئیس مرکز ملی فوتبال به انتقادهای علی کریمی
علیرضا امامی فر درباره انتخابش به عنوان رئیس مرکز ملی فوتبال اظهار داشت: از فدراسیون فوتبال تماس گرفتند و گفتند آقای عزیزی خادم می خواهد با من صحبت کند. به فدراسیون رفتم و با بنده برای ریاست مرکز ملی فوتبال صحبت کردند. برنامه های کاندیدای ریاست فدراسیون و همچنین عزیزی خادم را مطالعه کرده بودم و ادبیات و تفکراتی که دارم، با برنامه های ایشان همخوانی داشت. از پیشنهاد عزیزی خادم استقبال کردم اما ...
پلیس در تعقیب خواستگار شیاد
ناشناسی با تلفن همراهم تماس گرفت و حرف هایی زد که اگر چه اول به نظرم دروغ بود اما کم کم متوجه شدم که فرد ناشناس راست می گوید و من در این مدت فریب حرف های اشکان را خورده بودم. اشکان نه تنها اسمش را بلکه شغل و هویتش را به من دروغ گفته بود. او در کار خرید و فروش مواد مخدر بود و پول هایی هم که به دست می آورد از کار خلاف بود. باورم نمی شد که او چهار سال به من دروغ گفته باشد. دختر 24 ساله ...
حجاب داشتن لطف نیست بلکه وظیفه توحیدی ماست
؟ نقطه ای که حجاب و انتخاب پوشش را برای هدی مساله کرد با یک سوال شروع شد که قرار است در آینده چطور مادری باشد؟ اصلا قرار است چه شکلی مادر باشد. سوالی که آغاز یک مسیر شد: من یکسال زودتر از بقیه به دانشگاه رفتم. یعنی هفده ساله بودم که وارد دانشگاه شدم. همانطور که می دانید در کارشناسی علوم ارتباطات اجتماعی خواندم. برخی این رشته را جزو علم رسانه می دانند اما من به شخصه ارتباطات یک علم اجتماعی ...
چرا اجازه دادم تنها پسرم به سوریه برود؟/ گفتگو با مادر جوان ترن شهید مدافع حرم
از قبل شد. همسرم را مجبور کردم تا با مصطفی تماس بگیرد و من هم صحبت کنم. فقط حال و احوال کردم و هرچه پرسیدم: کجا هستی؟ گفت: همان جایی که قرار بود بروم. متوجه شدم بغض کرده، به همین خاطر بیشتر صحبت نکردم و خواست تا گوشی را به پدرش بدهم. به پدرش گله کرده بود چرا به من گفته است. نگرانی و ترس من بیشتر بابت این موضوع بود که اسیر شود، چون می دانستم داعشی ها سر می برند و اگر سر پسرم را می بریدند، دق می ...
انتقام جویی وحشتناک خلبان قلابی بعد از شنیدن جواب رد از دختر جوان
دادم تا اینکه یک تماس همه چیز را تغییر داد. وی ادامه داد: در رؤیای ازدواج با سیاوش بودم و تصور می کردم که زندگی خوبی در انتظارم است تا اینکه پیش از مراسم خواستگاری فردی ناشناس به من زنگ زد. او گفت که سیاوش در همه این سال ها فریبم داده است. او گفت که وی نه تنها خلبان نیست بلکه یک قاچاقچی حرفه ای مواد مخدر است. فرد ناشناس می گفت سیاوش نوچه های زیادی دارد و برخی از آنها در خارج از کشور زندگی می کنند ...
اولین داغ های 1400
شلیک توپ به میدان آزادی آمده بودند. نیروهای پلیس مخفی هم به خاطر احتمال سرقت، در میان مردم پخش شدند، توپ شلیک شد و با تازه شدن سال،مردم شاد و خوشحال مشغول تبریک عید بودند. سه دقیقه بعد از تحویل سال در گوشه ای از میدان، پلیس متوجه سرو صدا شد. وقتی چند مامور به آنجا رفتند، یکی از شهروندان مدعی شد دو مرد جوان خود را پلیس معرفی کرده و قصد دارند به زور تلفن همراه او را بگیرند. ماموران که به ...
جنایت به خاطر تعصب کور
حراست ورزشگاه پدرم را بیرون انداختند. وقتی خواهرم به خانه آمد یکراست به اتاقش رفت. من در حیاط بود که صدای افتادن را از اتاقش شنیدم. سریع داخل اتاق رفتم که دیدم مهناز خودش را حلق آویز کرده است. زیر پایش را گرفتم و پدرم را صدا زدم. او با دیدن این صحنه، طناب را برید و خواهرم را نجات دادیم اما چند ساعت بعد با خوردن قرص به زندگی اش پایان داد. پیش از این سابقه خودکشی داشت؟ نه مهناز ...
اخبار حوادث روز، 1400/01/18
شمال تهران تنها بودم. غروب همان روز ناگهان صدایی از داخل حیاط به گوشم رسید و به دنبال صدا به حیاط رفتم که با دو مرد جوان رو به رو شدم؛ در حالی که ترسیده و شوکه شده بودم شروع به فریاد زدن و درخواست کمک کردم، اما کسی صدای مرا نشنید. زن جوان ادامه داد: آن ها با چاقو هایی که همراه داشتند مرا تهدید کردند و به زور به داخل خانه برده و مورد آزار و اذیت قرار دادند، بعد مرا در اتاقی حبس کردند و ...
کورشدن مرد جوان به خاطر مشروب تقلبی
مرد مشروب فروشی که با فروش مشروب تقلبی باعث کور شدن شهروندی شده بود، از سوی دادگاه کیفری استان تهران به زندان و پرداخت دیه محکوم شد. یک سال قبل مردی با اعلام شکایت مدعی شد به خاطر خوردن مشروب الکلی کور شده است. این مرد به مأموران گفت: چند روز قبل دورهمی و جشن دوستانه ای داشتیم و من هم اشتباه کردم و برای اینکه بیشتر شاد باشیم کمی مشروب خریدم. البته خودم زیاد نخوردم و به مقدار ...
درد زایمان وسط معرکه جنگ!
شدم. وقتی چشمانم را باز کردم عبدالله را کنار خودم دیدم، در آن لحظه آنقدر از دیدن شوهرم خوشحال شدم که نمی دانم چگونه توصیف کنم. عبدالله وقتی دید که من به هوش آمده ام، بر پیشانی ام بوسه زد و گفت مرحبا بر زن شجاعم. من به وجود شیرزنی، چون تو افتخار می کنم.
نجات با پا درمیانی پهلوان
دختر کوچک دارم و کمتر سر و صدا کنند اما هرچه می گذشت صدای آنها بیشتر می شد. بار دوم با عصبانیت تذکر دادم که بازهم فایده نداشت. این بار با چاقو به در خانه اش رفتم که سه نفری به سمتم حمله کردند. من هم در دفاع از خود و با توجه به این که عصبانی بودم، آنها را با چاقو مجروح کردم. من نمی خواستم کسی را بکشم و فقط قصد داشتم بترسانم شان. با چاقو چند ضربه به سمت آنها پرتاب کردم. بعد هم برای این که ادب شوند، در ...
مردی که بسیار دوستش می داشتم
نازنینی بود به نام شهید مرتضی آوینی. من یک آدم معمولی بودم. اما نمی دانم چرا هر بار که به آنجا می رفتم دوست داشتم وضو داشته باشم. از زیر عکس نقاشی شده بزرگش که عبور می کردم برایش حمد و قل هوالله می خواندم و می گفتم که دوستت دارم. اولین کتابی که در روایت فتح نوشتم درباره جواد فکوری وزیر دفاع در دوره جنگ بود و بعد عباس دوران نازنین و بعد آشنایی با خانواده خیلی خیلی عزیز شهید یاسینی و... به فهرست دوست ...