سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای ترک سیگار یک طلبه به عشق همسر! + عکس
...، سن حاج محمد از سن مطلوب ازدواج فاصله می گرفت؛ ولی برای شما دیر نبود. واقعا در این سه سال منتظر شما ماندند یا این که مورد بهتری پیدا نکردند؟ همسر شهید: سن محمدآقا با سن مطلوب ازدواج فاصله داشت. بعد از ازدواج به من گفتند که برای ازدواجم خوابی دیدم و می دانستم که موعدش نرسیده. مثلا خانواده موردی را می دیدند و می گفتند بیا برویم با فلانی صحبت کن. من می گفتم شما بروید و صحبت کنید اما من ...
پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا کوچ کرد + تصاویر
پور تاکید می کند؛ در همان مسابقه همه شرکت کنندگان کت و شلوار بر تن داشتند، ولی هادی با لباس سبز بسیجی حاضر شده بود و چفیه بر گردن داشت به او گفتم چرا نگفتی برایت کت و شلوار آماده کنم؟ گفت؛ من این لباس را دوست دارم، البته این پوشش موجب شده بود توجه حضار را به خود جلب کند، بیشتر مواقع این لباس را می پوشید و با برادرش که پنج سال از او بزرگ تر بود با اینکه زیر 10 سال سن داشت در بسیج حاضر می شد. ...
اسید پاشی به صورت همسر به خاطر طلاق و مهاجرت
. همسرم بعد از این حادثه دخترمان را با خودش برد و از خانه بیرون رفت. من که به شدت احساس سوختگی می کردم فریاد می کشیدم تا اینکه همسایه ها به دادم رسیدند و مرا به بیمارستان انتقال دادند. شاکی ادامه داد: در بیمارستان تحت درمان قرار گرفتم و مشخص شد که از ناحیه چشم چپ نابینا شده ام. علاوه بر این صورتم به شدت دچار سوختگی شده بود. وقتی در بیمارستان علت این حادثه را پرسیدند تصمیم گرفتم برای حفظ آبروی ...
طلاق همسر بخاطر عکس گرفتن از غذا!
از غذاها کرد و ظرف غذاها را به طرف چپ و راست حرکت می داد و از آنها عکس می گرفت. هرگاه خواستم شروع به غذاخوردن بکنم، همسرم می گفت:صبر کن از این ظرف عکس بگیرم و بعد این تصاویر را در فضای مجازی منتشر می کرد. بحث بین ما بالا گرفت و همسرم دوربینش را کنار گذاشت، اما صدایش را بلند کرد و رستوران را ترک کرد. من هم برای جبران کارهایش، او را طلاق دادم. زن و مرد طلاق فضای مجازی برنا غذا ...
عاشق دختری شدم که به برادرزنم برای ازدواج معرفی کردم / زنم را به خاطر ازدواج با او کشتم!
داروها را بیاورد و او هم به بیمارستان آمد. دکتر گفت اگر قرص برنج پودر شود، اثر خود را از دست می دهد، نگران نباشید؛ ولی وقتی معده اش را شست وشو دادند، او از حال رفت و بعد هم فوت کرد. متهم درباره دختری که با او رابطه داشت، گفت: من آن دختر را به برادرزنم معرفی کردم تا با هم ازدواج کنند اما بعد خودم به او دل بستم. او و خانواده اش نمی دانستند من همسر دارم. من از او خواستگاری کرده بودم. هیچ کدام ...
شاعر دشت و هور حکایت هایی از زندگی سردار شهید اصغر انصاری
کار به دعوا کشید و دو تا ... زدم توی گوشش، ولی اصغر دست بلند نکرد. بعد هم به همسرم گفت بهش بگو برادر بزرگی و به گردنم حق داری، احترامت واجبه. ولی قرار نیست هر چی بگویی بگویم چشم. من نمی توانم از مملکتم دست بکشم. برادر شهید ادامه داده آست : به خاطر این دعوا تا چند ماه نمی آمد خانه ما. ولی بعد کم کم آشتی کردیم. من همچنان مخالف بودم. دایم بهش گیر می دادم که کی تمام می کنی و برمی گردی؟ پاییز ...
اسیدپاشی به شوهر برای مهاجرت
چکش بودم که یک دفعه شادی مایع داخل ظرفی را روی من ریخت. ناگهان سر و صورتم آتش گرفت وتمام صورتم می سوخت. فریاد زدم و کمک خواستم، با صدای من همسایه ها به خانه مان آمدند و به اورژانس زنگ زدند اما همسرم در این فاصله بچه را برداشت و به خانه مادرش رفت. با کمک همسایه ها و اورژانس به بیمارستان منتقل شدم اما چشم چپم را به خاطر اسیدپاشی از دست دادم و صورتم نیز دچار سوختگی شد. مرد جوان ادامه داد ...
بریدن گلوی همسر به دلیل اختلاف خانوادگی
قصد طلاق داشت و خانه مشترکمان را ترک کرده بود. روز قتل از خانه چاقویی برداشتم و با همسرم تماس گرفتم و خواستم همدیگر را ملاقات کنیم. او با اصرار من قبول کرد و به جاده آتشگاه رفتیم. او را از ماشین بیرون کشیدم تا سرش را ببرم که چند نفر سررسیدند در حالی که گلویش را بریده بودم فرار کردم. متهم به قتل پس از بازسازی صحنه قتل به بازداشتگاه پلیس آگاهی منتقل شد. ...
قاتل همسر در انتظار چوبه دار
دختری که از همکارانم بود به او معرفی کردم، اما بعد از چند بار صحبت خودم عاشق آن دختر شدم. قرار بود با او ازدواج کنم، اما او نمی دانست متأهل هستم این شد که نقشه قتل نرگس را کشیدم. متهم ادامه داد: همسرم سردرد های میگرنی داشت به همین خاطر دنبال داروی گیاهی برای درمان سردردهایش بود. روز حادثه به همین بهانه قرص برنج را از عطاری خریدم و آنرا پودر کردم و داخل کپسول ریختم. کپسول را روی میز ...
لحظه زیبای مراسم عقد در برنامه مثل ماه/ روایت خانواده ای که زندگیشان با اعتیاد به هم خورد+فیلم
مشهد شویم. خودم دنبال شغل آزاد بودم و همسرم هم سرکار می رفت. همسر خدادادیان عنوان کرد: من از اوایل ازدواج می دانستم همسرم اعتیاد دارد و تا زمانی که در روستا زندگی می کردیم باغ و زمین داشتیم و شرایط مالی خوب بود و در آمد داشت. اما وقتی به مشهد آمدیم شرایط متفاوت شد. وی افزود: در مشهد مستاجر بودیم تصمیم گرفتیم همه زمین و باغ ها را در شهرستان بفروشیم و در مشهد خانه ای بسازیم. این ...
صفحه مخفی زن و شوهر را به دادگاه خانواده کشاند
.... یک گوشی ساده خریدم تا خودم هم نتوانم شبکه ای را به روی گوشی ام نصب کنم. بعد از گذشت چند سال تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم. وقتی با همسر دومم آشنا شدم همه داستان زندگیم را برایش تعریف کردم و به او گفتم که چقدر از این شبکه ها بیزار هستم و اگر می خواهد همسرم شود باید از شبکه های مجازی فاصله بگیرد و با این شرط، پیشنهاد ازدواجم را قبول کرد و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. زندگی ...
بانوی جانباز 70 درصد کرمانشاهی و مادر سه شهید به جمع شهدا پیوست
تأثیری نداشت و هر دو پای مرا قطع کردند. به بنده اطلاع دادند که 20 شهریور به ایران باز خواهم گشت. انگار دوباره از مادر متولد شده بودم. با تمام درد و رنجی که داشتم اما سر از پا نمی شناختم. با شوق و ذوق فراوان برای بچه هایم اسباب بازی خریدم و آماده بازگشت شدم. روز موعود فرا رسید و من از شادی در پوست خود نمی گنجیدم. همه دردهایم را فراموش کرده بودم زیرا می خواستم به منزلم برگردم و ...
آبروریزی خواهرشوهر فقط بخاطر یک پیشنهاد
حیوان را نجس می داند، به شدت مخالفت کرد. در همین اثنا یک روز بعدازظهر خواهرشوهرم به منظور گردش قصد خروج از منزل را داشت که همسرم به او پیشنهاد کرد برای پیشگیری از سرقت احتمالی یا وقوع حادثه ای ناگوار، طلاهایش را از دست و گردنش خارج کند و در خانه بگذارد. مهشید هم پذیرفت و طلاهایش را درون چمدان مسافرتی اش گذاشت. چند ساعت بعد و در حالی که هنوز مهشید به منزل بازنگشته بود، مادرم با علامت و اشاره به من ...
زن جوان: ناخواسته گرفتار سناریوی شوم همسر شدم
سناریوی شوم را بازی می کنم. فاصله بین من و جمال هر روز بیشتر می شد و او مدام به سفر های مجردی می رفت و به دنبال خوش گذرانی بود، اما از نظر مالی و رفاهی کاملا من و فرزندم را تامین می کرد. با وجود این، خیلی ناراحت بودم و در این شرایط زجر می کشیدم تا جایی که دارو های اعصاب و روان مصرف می کردم و از این همه بی مهری به شدت دلخور بودم. در همین وضعیت بود که با حامد در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم. او با ...
سبک زندگی شهید آیت الله شاه آبادی+ فیلم
، زندگی را می چرخاند. بنده شاکر خدا، یاور مونس همسر یادم است جایی مهمانی رفته بودم و من مشکی پوشیده بودم و صاحبخانه گفت: چرا مشکی پوشیدی؟ گفتم : پدرم تازه از دنیا رفته و خیلی برایم عزیز بوده و یا مجید پسرم... تا من این حرف را زدم، حاج آقا گفت : ناشکری نکنید! طوری صحبت می کردند که انگار خودشان فهمیده بودند که باز هم قرار است من داغدار شوم. من هم خیلی ضربه خورده بودم و ...
مرد جوان در دادگاه: من همسر می خواستم نه مادر
خسته ام و حوصله بچه بازی را ندارم از من فاصله گرفت تا حدی که هنوز یکسال از ازدواج مان نگذشته بود که احساس می کردم با زنی به مراتب سالخورده ازدواج کرده ام و همین موضوع بسیار آزارم می داد. بار ها به خودم گفتم که چرا باید با چنین فردی ازدواج می کردم و... در این حین پریسا گفت: تو به دنبال تشکیل خانواده نبودی و هنوز هم یک بچه ای که باید زندگی ات را بی هدف با رفقای عیاشت بگذرانی. آقای قاضی ...
4 دعای حاج آقا مجتبی تهرانی برای فرزندان
روزه گرفتید و هر دو یک حالت تلطیف روحی پیدا کردید؛ من نسبت به هر پنج بچه ای که دارم روزانه در پنج نمازی که در شبانه روز می خواندم 4 دعا می کردم؛ می گفتم خدایا: سالم باشد، صالح باشد، خوش روزی باشد، خوش قدم باشد. با این 4 دعا، دنیا و آخرت را با هم جمع کرده بودم، ضرر هم نکردم، نه در دخترش، نه در پسرش الحمدلله، خودم این کار را کردم. از نظر تغذیه هم مادر ...
تجربه حس پدر و مادری بعد از پنج سال
غدیر به مرتضی پیشنهاد دادم اگر یک بچه را به فرزندی قبول کنیم چه نظری داری؛ دکترها نظر قاطع داده بودند که ما هرگز بچه دار نخواهیم شد؛ در این بین از دعاهای تکراری دیگران بسیار ناراحت می شدم این که دعا می کردند امیدواریم دامن ات سبز شود. روز بعد از عید غدیر به بهزیستی رفتیم و برای سرپرستی فرزند ثبت نام کردیم. راضیه افزود: من مدل بچه دارشدن ام را عوض کردم؛ من می خواستم مادر شوم بنابراین ...
معطلی 6روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! + عکس
شهادت همسرم بود و هست. اگر محمدآقا را به قطعه عادی می بردند من بعدها باید به دخترانم پاسخگو می بودم. این بزرگترین سند است برای کسانی که در شهادت محمدآقا شک و شبهه داشتند. در همین شش روز هم به خود من حرف هایی زده شد یا از سایرین شنیدم که عجیب و غریب بود. **: جزئیات تشییع را هم شما مشخص کردید؟ همسر شهید: جزئیاتش را هم خانوادگی مشخص کردیم و من هم بودم. در نهایت پرونده حاج محمد در سپاه تشکیل شد و به عنوان شهید، شناخته شدند. *میثم رشیدی مهرآبادی ... ادامه دارد ...
بخشش مردی که همسرش را کشت
پتو گذاشتم و به سمت دزفول حرکت کردم، در نزدیکی اداره پلیس به برادرم گفتم بیا کارت دارم وقتی آمد دختر کوچکم را به او دادم و گفتم همسرم را کشته ام و از او خواستم از هر دو دخترم مثل بچه های خودش مراقبت کند. بعد خودم را تحویل پلیس دادم. بعد از اعترافات وی، پدر ومادر مقتول بدون قید و شرط اعلام گذشت کردند و گفتند در جریان اختلاف داماد و فرزندشان بوده اند و حق را در این درگیری به دامادشان می ...
اسیدپاشی روی شوهر برای مهاجرت
. همسرم می خواست از من طلاق بگیرد و همراه دختر دو ساله ام به یکی از کشور های اروپایی مهاجرت کند، اما من دوست داشتم با او زندگی کنم و به همین خاطر با پیشنهاد او موافقت نکردم. او هر روز اصرار و مرا اذیت می کرد که به او گفتم اجازه نمی دهم دخترم را با خودش به خارج از کشور ببرد. اسیدپاشی در خواب وی ادامه داد: چندی قبل پس از انجام کار های ساختمان خسته و کوفته به اتاق سرایداری رفتم و ...
درخواست طلاق، انگیزه ای برای قتل همسر
، اما زندگی ما خیلی خوب بود تا اینکه دو سال قبل هم صاحب دختر دیگری شدیم. دخترم یک سال ونیمه بود که همسرم بهانه گیری های عجیب و غریب می کرد. او مدام با من دعوا می کرد تا اینکه مدتی قبل گفت می خواهد از من جدا شود. سعی کردم موضوع را بین خودم و همسرم حل کنم، اما بعد از مدتی متوجه شدم او در تصمیمش جدی است و موضوع را به خانواده همسرم گفتم. آن ها با زیبا صحبت و سعی کردند او را پشیمان کنند ...
پاکبانی که عاشقانه پای شغلش ایستاد
فاصله افتاد؛ پدرم گفته بود ما در این مدت آمنه را راضی می کنیم تا ازدواج نکند. همه با فامیل بسیج شده بودند تا من را از این ازدواج منصرف کنند. در آخرین مکالمه که با دایی ام داشتم به او گفتم من دوست دارم با این آقا ازدواج کنم و ایشان هم گفتند پس دیگر صحبتی باقی نمی ماند؛ مبارک است! حمید طیب؛ همسر آمنه هم در ابتدای صحبت خود گفت: آن زمان که می خواستم با آمنه ازدواج کنم داغ بودم، اما الان پشیمان ...
کلیه ام را فروختم تا مواد بخرم !
... چند روز بعد وقتی به عنوان مسافر داخل خودرویی نشسته بودم با جوانی آشنا شدم که عضو انجمن الکلی های گمنام بود. او پیام این انجمن را به گوش من رساند و من خسته از روزگاری که برای خودم ساخته بودم در هشتم فروردین 1386 اولین روز پاکی ام را تجربه کردم و از آن روز به بعد تا کنون دیگر لب به مواد نزدم. من که تا دوم راهنمایی درس خوانده بودم ادامه تحصیل دادم و مدرک دیپلمم را در رشته گیاهان دارویی گرفتم ...
قاتل: به خاطر دخترانم آزادم کنید
دزفول بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم دختر خردسالم را نیز به خانواده ام بسپارم و بعد خودم را تحویل پلیس بدهم. با اقرار های متهم، دختر مقتول به نام شبنم نیز مورد بازجویی قرار گرفت. او در اظهاراتش گفت: مدتی قبل متوجه شدم مادرم با مرد غریبه رابطه دارد. خیلی از این موضوع ناراحت بودم و چند بار با مادرم صحبت کردم، اما آخرین بار او عصبانی شد و مرا دعوا کرد. او می خواست هر طور شده از پدرم جدا شود ...
زنی شوهر قاتلش را بعد از 12 سال لو داد
حامد سر قرار آمد درباره این موضوع با هم صحبت کردیم، اما کار به درگیری کشید. در آن درگیری او را به قتل رساندم سپس جسدش را داخل چاه ساختمان نیمه کاره در نزدیکی خانه شان انداختم و گریختم. وقتی به خانه برگشتم ماجرا را برای همسرم تعریف کردم ولی از او خواستم در این مورد با کسی حرفی نزند. انکار قتل دوم متهم در خصوص دومین قتل نیز گفت: در مورد قتل چنگیز دروغ گفتم. حامد و چنگیز با هم اختلاف ...