تا بلندای ماه
سایر منابع:
سایر خبرها
برای دروغی مصلحتی مجبور شدم چهل روز سیاه بپوشم!
در پشت صحنه برخاسته بود که چه نشسته ای زن؟ بیرون سالن، ملت جمع شده اند که قیمه قیمه ات کنند. می خواهند آن قدر بزنندت که طعم آش آلو بدهی. رقیه خانم تعریف می کند از ترس تب و لرز می کند اما خب بالاخره شوهری داشته که با آرامش تمام، بعد از اتمام تئاتر، دست او را بگیرد، سوار درشکه کند و ببرد خانه اش. اما داستان در اینجا تمام نمی شود. چند روز بعد هنگامی که یکی از الواط محل رسماً جلوی مهندس را می گیرد که ...
قبرستان غیرانتفاعی به قلم وحید حاج سعیدی منتشر شد+خرید
قبرستان غیرانتفاعی رسید! قبرستان غیرانتفاعی عنوان کتاب طنزی است به قلم وحید حاج سعیدی و با مقدمه ای از رضا رفیع که به تازگی از سوی انتشارات زرین اندیشمند روانه بازار نشر شده است. این کتاب نشان می دهد که در قبرستان هم می شود اهل طنز بود!. طنزهایی که فاتحه شان خوانده شده است. وقتی که هیچکس برای حرف های انتقادی طنزپرداز، شلغم هم ریز نکرد آن هم حرف هایی که به چاشنی لبخند ...
زندگینامه و وصیت نامه شهید ابراهیم هادی
حاج آقا، وقت نمی کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم ...
شتاب کردم که ریحان بیاید، نیامد
نمی کرد که وقتی در 27 سالگی سردبیر ایرنا24 شدی انقدر خوب از پسِ کار برآیی. هم تحریریه را دقیق و صحیح مدیریت کنی، هم با بچه ها طرح رفاقت بریزی. هم کوتاهی در کار را برنمی تابیدی، هم چنان با بچه ها رفیق شده بودی، که همه تو را مَحرم خود را می دانستند و در کوچک ترین شئون زندگی شخصی، طرف مشورتت قرار می دادند. اصلا خودت این طور بودی. ناگفته می فهمیدی حال تک تک شان را، می کشاندی شان اتاقت و به حرف می ...
فراهانی: عصبی بودم و شش سیو داشتم!
.... فراهانی در مورد اینکه در این فصل چند کلین شیت ثبت کرده این گونه توضیح می دهد: در بازی با گل گهر فکر می کنم هفتمین کلین شیتم را ثبت کردم ولی بعد از آن بیشتر تمرکزمان رو برد تیم است حالا کلین شیت هم برای من خیلی مثمر ثمر است ولی اولویت تیم حضور در بالای جدول است. پدیده امسال تغییرات زیادی داشت و تا به هماهنگی برسیم زمان می برد ولی باز هم خدا را شکر که نتایج خوبی می گیریم و جزو ...
ماجرای پسری که از ترس معلم، خودش را خراب کرد!
.... کتک های اینجانب و همان تربیت و پرورش به مدرسه منحصر نبود. در خانه هم بود. از پدر زیاد و از مادر چند باری. فکر کنم بر اساس این اصل که نحوه برخورد و رفتار پدر و مادر در دستورات تربیتی باید یکسان باشد اگرنه بچه نه دیگر به حرفِ این گوش می دهد و نه آن (در واقع یا شور میشه یا بی نمک!)؛ مادر هم چند باری شریک این ماجرا شد که آشکارا پیدا بود هماهنگ شده و برنامه ریزی شده است. بعد هم مادر ...
صفحه شعر
...> سکوت کرده ام. ماهی های کوچک از دریا چه می دانند؟ چند ضربه به تُنگ بزن زندگی دارد ته نشین می شود. --2-- سایه های کوتاه سایه های بلند سایه ای تازه که شبیه تو نبود و طوری مرا کشت که هنوز دست هایش دورِ گردنم گرم است و صدایم بند بند از زیرِ انگشتانش می ریزد به سمت چاهی که با هم کنده بودیم چاهی با دیوارهای سکوت ...
خاطره بازی با حمید علیدوستی: بعد از جام ملت های آسیا با وانت به خانه برگشتم!
خالی بود. سه نفر خط حمله این تیم سرعت و تکنیک را داشتند. بعد شما نگاه کنید پشت سر این ها شاهرخ بیانی و حمید درخشان بودند. تازه شما در این عکس جعفر مختاری فر ذخیره بود که اینجا نیست. فرشاد پیوس همچنین بود. غلام فتح آبادی، رضا احدی و ... نیز ذخیره بودند. رویکرد این تیم 3-3-4 بود. کما اینکه دو دفاع کناری این تیم یعنی بیانی و حاجیلو هم کاملا در حمله شرکت می کردند. یعنی در کل یک تیم رو به جلو و سرعت بالا ...
بچه های سمیرا 32 ساله یتیم شدند / او در قم فرشته شد + عکس
. از محبت کردن به آنها خوشحال می شد. در نهایت هم با زندگی بخشیدن به چند بیمار، از دنیا رفت. سمیرا در آن سانحه تصادف جانش را از دست داد، اما توانست بعد از مرگش هم زندگی ببخشد. با رضایت خانواده اش اعضای بدنش را به چند بیمار نیازمند اهدا کردند و یاد این زن جوان برای همیشه زنده ماند. به گزارش رکنا، حادثه زمانی اتفاق افتاد که سمیرا حسینی، زن 32 ساله و همسرش تصمیم گرفتند برای عوض کردن آب و ...
آخرین وضعیت سلامتی حمیدرضا صدر
و حمید طی سال ها، جزو لذت بخش ترین حوادث زندگی من بوده. این زوج دوست داشتنی، آخرهای شب بعد از تماشای نمایش یا فیلمی، لطف می کردند و من را که سال هاست ماشین ندارم تا جلوی منزلم می رساندند و از نانوایی نزدیکِ خانه ما که معمولا تا نیمه های شب باز است، چند نان سنگک داغ می خریدند. برای حمید آرزوی سلامتی، حال خوب و لب خندان دارم. حمیدرضا صدر متولد 28 اسفند 1334 در مشهد، کارشناس فوتبال است ...
گفت و گو با جانباز بصیر دکتر اعلا تورانی رفت و بر دنیای فانی چشم بست
به جبهه جنوب رفتم. این دوست ما ناصر صالحی در آن زمان به گروه شهید چمران در کردستان ملحق شده بود و زمانی که شهر پاوه را از دست کومله و دموکرات ها آزاد کرده بودند، ایشان معاون شهید چمران بود و دو سه دفعه هم به من پیشنهاد داد که به کردستان بروم، من هم پذیرفتم و عازم پاوه شدم. یک هفته ای در خدمت دوستان بودیم و جسته و گریخته چند هفته پیش شهید صالحی بودم و چند هفته در جنوب ایران، در جبهه های ...
چرا سریال های شبکه نمایش خانگی همگی دودزا هستند!
. نجفی: مالک کجا رفتی؟ اینا خیلی وقته منتظرن. مالک: بیا، بیا یه سیگار بکشیم! بازی مالک با فندک سر میز قرارداد، سیگار کشیدن مالک بعد از قرارداد، تصویر جعبه سیگار و زیرسیگاری پر سمیرا (رعنا آزادی ور)، سیگار و زیرسیگاری و جعبه سیگار ناصر در دفتر، سیگار کشیدن مالک درحالی که رب دوشامبر به تن دارد، دیگر صحنه های مروج دود و دومی قسمت اول هستند. در این میان شاید تنها سیگارکشیدن پایانی که مالک استرس فراوانی ...
علی دایی: آقازاده ها فوتبال را اداره می کنند!
.... من همان شب اخراج شدم و صبحش که هنوز رسما اخراج نشده بودم، دوستانی داشتم که این مساله را به من گفتند. من از بازیکنان تیم ملی در اردوی تیم ملی خداحافظی کردم و به خانه رفتم. چطور می گویند چنین اتفاقی نیفتاده است؟ تازه بعد از آن آقای کفاشیان به من زنگ زد که شما اخراج نشدید، ولی من گفتم شما خبر ندارید. گذشت زمان همه چیز را مشخص می کند. خدا را شکر که چنین اتفاقی افتاد. من به این چیز ها در زندگی ...
دایی: مدیران استقلال اینکاره نیستند/ دولت جدید، بساط دزدی های بزرگ را برچیند
مسافرت برم اما یک هفته بعد، دلتنگ اینجا می شوم. شرایط خارج مثل اینجا که نیست؛ مزایا و آرامش بیشتری دارد اما من عاشق اینجا هستم. همه چیزم بستگی به اینجا دارد. * در حقم اجحاف نشد، خواست خدا بود سرمربی سابق تیم ملی ایران در واکنش به اینکه آیا اعتقاد دارد در حق او اجحاف شده است، گفت: به هیچ وجه اینطور فکر نمی کنم. در حق من احجاف نشده است. خواست خدا بود که اینطور شد. اصلا و ابدا ...
پیکر سعید مزار حاج قاسم را طواف کرد
با رفتنش به شیراز تا زمان شهادت قسمتش نشد. بعد از شهادت برادرم، موقعی که من رفته بودم پیکرش را تحویل بگیرم، داشتیم پیکر را به سمت شیراز می آوردیم که قبل از کرمان به یک دو راهی رسیدیم. بچه ها جی پی اس را زدند تا مسیر را مشخص کنند. یکهو به دلم افتاد و گفتم بچه ها تا اینجا که رسیدیم بیایید برویم سر مزار سردار سلیمانی، سعید هم خیلی دوست داشت برود، اما قسمتش نشد. بچه ها حرفم را تأیید کردند. چهار دقیقه ...
صحنه هایی از عشق و ایثار در عملیات نصر 4 توسط رزمندگان گردان حمزه سیدالشهدا اندیمشک + تصاویر
در ادامه افزود: در ساعت 2 بامداد روز ششم تیرماه سال 1366 بود که به کلیه نیروهای گردان بیدار باش دادند، بعد از چند دقیقه تمام نیروهای گروهان نصر به خط شدند و برادر نصیری، فرمانده گروهان نصر شروع به صحبت کرد و گفت: طبق دستور فرماندهی لشکر که به گردان ابلاغ شده است، الان باید به منطقه عملیاتی اعزام شویم تا در ادامه عملیات نصر 4 شرکت کنیم. پورحسینی عنوان کرد: با شنیدن این خبر، صدای تکبیر ...
چریک چمنی!؟
همه حرکت ها را انجام می دادم. اگر من که مربی شان بودم، انجام نمی دادم، آنها هم شل می شدند. یک روز به خانم حورسی اعتراض کردم، گفتم: ما که اینجا آموزش می دیم، چند روز دیگه برامون دست وپا نمی مونه، همه جامون زخم شده، حداقل یه جای صاف بدین. دیدم خانم عارف زاده و حورسی می خندند. گفتند: ای چریک چمنی! پس تو آموزش توی چمن می دی. از آن به بعد اسمم را گذاشتند "چریک چمنی". هنوز هم که هنوز است، من را که می بینند، دستم می اندازند. جوشی صدایم نمی کنند، می گویند چریک چمنی!. انتهای پیام ...
وقتش که رسید از میوه های درخت بهشتی خورد و شهید شد
کردن جاده فاو- بصره نوبتی بالای دودکش های تصفیه خانه نفت آبادان می رفتیم و گرا می دادیم. بالای دودکش بودم که اطلاع دادند کسی برای ملاقاتم آمده است. به سرعت پایین آمدم. حسن بود. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم پسرخاله! اینجا چه می کنی؟ گفت آمدم به شما سر بزنم. لباس بسیجی در تن او که ریزنقش هم بود جلوه زیبایی داشت. شرایط بسیار خطرناک بود و ما با عراقی ها کمتر از 500 متر فاصله داشتیم. هنوز چند کلمه ای صحبت ...
معمولی بودن ما مُسری نیست
محله ما دو مسجد داشت، یکی ما بودیم که کوبیدیم و ساختیم، یکی مسجدی بود که چهار کوچه پایین تر بود و نمازگزار نداشت، داشت ها، اما نه به این شلوغی که مسجد ما بود و من فرق دو مسجد را در آجر و در و دیوار جست وجو می کردم، فارغ از این که حاج آقا چشم و چراغ محله بود، ستون بود، می گفتند خیلی وقت پیش، آن وقت هایی که انقلابی ها از دست ساواک فرار می کردند، توی گوش یک مامور زده بود که با کفش توی مسجد آمد، می گفتند هرکسی وام می خواهد، هرکسی مشکلی دارد، هرکسی دعوایی دارد، دادش را پیش حاج آقا می آورد. تا مسج ...
حاج صفی: در تیم ملی کسی حق ندارد قیافه اش را کج کند
اهالی فوتبال حاکم بود. حاج صفی- دور رفت امتیازات خیلی ساده ای را از دست دادیم. حالا اصلا کاری به این نداریم که مربی چه کسی بود. اشتباهاتی داشتیم و امتیازات بازی ها را خیلی ساده از دست دادیم. بازی با بحرین حتی می توانستیم برنده بازی باشیم، اما شانس نداشتیم. حتی خود من یک تک به تک خراب کردم و حتی اگر ضربه من گل می شد، می توانستیم برنده از بازی بیرون بیاییم، اما شانس نداشتیم. روی اشتباه ...
حاج صفی: زودتر از اینها منتظر تمدید قرارداد اسکوچیچ بودم
قبل دیده بودم و یک پاس آرام دادم که برسد به سردار. گفتم پاس محکم بدهم رد می شود و یک پاس کنترل شده بود که برسد به سردار و او هم متخصص ضربات آخر است و یک گل قشنگ زد که نیاز به تعریف ندارد. * آن لحظه ای که تو پاس را فرستادی، گل را از زاویه خودت دیدی. تو مطمئن بودی توپ گل می شود؟ من فقط ترس این را داشتم که دروازه بان نیاید توپ را قطع کند. چون اگر دروازه بان باهوشی بود، می آمد ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت
متأسفانه من قادر به بچه دار شدن نبودم، آن روز ها برایم سخت ترین روز های زندگی مشترک بود، زیرا حتی این حرف ها نیز پیش آمد که می خواستند برای شهید حقانی زن بگیرند. من و شهید حقانی نیت کردیم تا برای رفع این مشکل، به آقا امام رضا (ع) متوسل شویم از این رو به پابوس ایشان رفتیم و ملتمسانه به درگاه امام رضا (ع) دعا کردم، پس از بازگشت از مسافرت مشهد، طولی نکشید که ما به لطف خدا و عنایت امام رضا ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت +تصاویر
معصومه نعیمی، همسر شهید والامقام حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین حقانی درباره ماجرای روز ازدواج شان، گفت: عروسی در حد و اندازه ای که امروزه از آن یاد می شود نداشتیم، تنها خانواده من و شهید حقانی و آشنایان و خویشاوندان نزدیک را برای ناهار به منزل پدری ام دعوت کردیم و این مراسم عروسی من بود، اما بدون حضور داماد زیرا متأسفانه همان روز یعنی 10 فروردین ماه 1340 آیت الله بروجردی فوت کردند و غلامحسین شرکت در مراسم تشییع پیکر آیت الله بروجردی را نسبت به مراسم عروسی خود ارجح دانست، از آن روز تا مدت دو ماه من داماد را ندیدم. ...
شهید بهشتی به روایت خادمی که هیچ وقت او را ندید
برای شناختن یک انسان وجود دارد، اما گاهی می شود وصف او را از یک انسان عادی شنید و پی به عمق وجود آن انسان بزرگ برد. دیروز 7 تیر سالگرد انفجار در حزب جمهوری سال 60 بود؛ روزی که 72 تن از یاران راستین انقلاب از جمله مرد بزرگ سیدمحمدحسین بهشتی، به دست بددل ترین مخلوقات خدا یعنی منافقین به شهادت رسیدند. اینکه بدانیم منزلت و جایگاه شهید بهشتی چقدر والاست، می توان به همان یک جمله حضرت روح ...
سرگرمی حاج قاسم در کودکی چه بود؟
به گزارش قدس آنلاین ، خبرگزاری فارس به نقل از کتاب از چیزی نمی ترسیدم نوشت: سردار سلیمانی در زندگی نامه خود نوشتی که با دست مجروح آن را قلم زده به بیان خاطراتی از دوران کودکی و نوجوانی اش پرداخته است، خاطراتی که می تواند برای کسانی که حاج قاسم سلیمانی را فقط در لباس نظامی دیده اند جذاب باشد، هرچند که از یک جایی به بعد ناتمام مانده است. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از دست ...
دهقانی: باورم نمی شود تبریز گرم باشد!
پاس گلی که در این بازی داد ادامه داد: به نظر من هر اتفاقی که در زمین می افتد زحمات تمام بچه ها بوده و همه با هم تلاش کردیم و همه ما برای یک هدف می جنگنیم و آن هم نساجی است و امیدوارم در هفته های بعد هم بتوانم با گلزنی، بیشتر به نساجی کمک کنم. این بازیکن در مورد دو موقعیت گلی که از دست داد گفت: یک مقدار بدشانس هم بودم یکی از توپ هایم بیرون رفت و یکی را هم گلر حریف گرفت. بعضی از روز ها ...
بیوگرافی شهرزاد کمال زاده
دنیا خواهم رفت و بعد از مرگم چه سرنوشتی در انتظارم است باعث نگرانی ام می شود اما چون لحظاتی در زندگی ام وجود داشته که تا حدی مرگ را حس کرده ام، از ترسی که همه از مرگ دارند به نوعی عبو رکرده ام. چطور تا حدی مرگ را حس کرده ای؟ – چند بار با ماشین تصادف های بسیار وحشتناک و بدی داشتم که تا مرز مرگ پیش رفتم اما به خواست خدا اتفاقی برایم نیفتاد. پس با این تفاسیر باید بگوییم ...
ماجرای درگیری سردار سلیمانی با پلیس در 20 سالگی
نظامی دیده اند جذاب باشد، هرچند که از یک جایی به بعد ناتمام مانده است. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از دست نوشته های سردار سلیمانی است که سال گذشته و به همت دخترشان زینب در قالب کتابی با عنوان از چیزی نمی ترسیدم از سوی بنیاد حفظ و نشر آثار شهید سپهبد قاسم سلیمانی منتشر شد. سرگرمی حاج قاسم در دوران کودکی عاشق فرا رسیدن بهار بودم، زمستان ما بسیار سخت بود، پیراهن پلاستیکی که ...
انقلاب اسلامی خون بهای هزاران شهید است
و انقلاب اسلامی که خون بهای هرازان شهید است به تمام جهان صادر گردد، بشود تا ظلم و ستم از بین رود. انقلاب اسلامی که خون بهای هرازان شهید است . ای حسین! هل من ناصر ینصرنی تو را بعد از هزار و چهارصد سال از زبان مردی از سلاله پیامبر و درست همانند تو فریاد سر می داد که کسی هست مرا یاری کند و ما هم در این زمان او را یاری کردیم. فرزندان با خون خود درخت نوساخته اسلام را آبیاری کردند و در راه ...