گفت وگو با خانواده سردار شهید عبدالکریم روزبه سردار بی ادعا
سایر منابع:
سایر خبرها
نورعلی هنوز اینجاست
درختشان را آباد کنند. خودش به نهال کاری خیلی علاقه داشت و باعث و بانی سرسبزی و آبادانی روستا شد. صحبت از موقع شهادت سردار که می شود، دوباره اشک جلودار صحبت هایش می شود. می گوید: موقع شهادت سردار، من در مشهد، خانه دخترم بودم. بچه هایم به من نگفتند که سردار در سیستان و بلوچستان شهید شده است. گفتند مادر! سردار زخمی شده است ؛ بیا برویم و خبر بگیریم. در دلم گفتم هر اتفاقی هست، برای نورعلی افتاده ...
همسر شهید: از تدمر می ترسیدم! + عکس و نقشه
رفتم دکتر و دکتر من را فرستاد سونوگرافی، گفت خانم، شما بارداری. من در زمانی که باردار شده بودم و آقا مرتضی هم خانه بود، متوجه این معجزه نشده بودم. آقا مرتضی رفت و یک ماهی آنجا بود. بعد از آن 15 روز، بهش زنگ زدم و تبریک گفتم. بعد از این قضیه نزدیک به دو ماه که شد، یک هفته مانده بود به اینکه ماموریتش تمام شود و بیاید خانه، من بچه ام را از دست دادم؛ متاسفانه نماند و سقط شد. **: آقا مرتضی ...
گفتگو با فرج ا... شوشتری درباره پدرش، سردار شهید نورعلی شوشتری
...> خاطره دیگری به یاد دارم. دهه اول بعد از جنگ بود. روزی نامه یکی از بچه های سپاه را به خانه آوردم. پدر ناراحت شد و گفت از این به بعد نامه بچه های پاسدار را نگیر. گفتم این ها اصرار می کنند و رویشان نمی شود بیایند پیش شما صحبت کنند. پاسخ داد این پاسداران که به شما نامه می دهند، دست کم یک ساعت در میدان جنگ و جهاد بوده اند. شخصیتی که یک ساعت حضور در جبهه برای آن ها ساخته، متعالی تر از آن است که ...
داستانی برگرفته از یک پرونده واقعی، آرزوی محال
تا اینکه بعد از گذشت ده سال تجویز و استفاده انواع دارو ها و درمانها یکی از پزشکان موضوع جدیدی را به من یادآور شد که ممکن است مشکل اصلی بچه دار نشدن ما همسرم باشد و همسرم باید برای درمان به پزشک مراجعه نماید اما او حاضر به قبول این موضوع نشد چند وقتی دیگر گذشت و کم کم ناامیدی و غم بر من غلبه کرد وافسرده شدم و به پزشکان اعصاب و روان پناه بردم ،آنها هم تشخیص افسردگی دادند روانپزشک برای آرام کردنم ...
روایت بانوی کارآفرین کردستانی که مشکلات زندگی را به فرصت تبدیل کرد
سرگذشت زندگی خود با بیان اینکه در گذشته با مشکلات زیادی روبرو بوده، گفت: در سال 86 از همسرم جدا شدم و با پسرم تنها زندگی می کردم. خانم مرادی از بدهکاری مالی و زندانی شدنش در چند سال قبل گفت و در بیان آن تشریح کرد: چند سال قبل عضو یک صندوق پس انداز قرعه کشی محلی شدم و با توجه به اینکه بی سواد بودم سه نفر از اعضای این صندوق از این موضوع سواستفاده کرده و سرم کلاه گذاشتن و با فرار خود مبلغ ...
چرا تاب ماندن درخانه نداریم
خانه بیرون نیامده بود بعد از برگشت از سفر آبریزش بینی دارد که خوشبختانه دارد خوب می شود: بچه ها اینجوری هستند که مدتی بیرون نروند زود تحت تأثیر تغییر آب و هوا قرار می گیرند. البته اگر ادامه پیدا کند حتماً به پزشک نشان می دهم. او تحلیل می کند که این مدت آنقدر بچه ها از خانه بیرون نرفتند که حال روحی بدی داشتند و دیگر بیش از این نمی توانست به خاطر رعایت پروتکل ها روان بچه هایش را در خطر قرار بدهد. ...
ویدئو/ کشف حجاب عجیب به سبک همسر شهاب حسینی
پریچهر قنبری همسر می شود گفت سابق شهاب حسینی ویدئویی از سایه خود منتشر کرد. به گزارش وقت صبح ، در این ویدئو پریچهر قنبری در حال پیاده روی است و کاملا مشخص است که او بدون حجاب در فضایی عمومی در حال گردش است. شهاب حسینی در سال 1374 ازدواج کرد، خودش دررابطه با نحوه آشنایی با همسرش می گوید: 22ساله بودم که با بچه های تئاتر دانشگاه تهران کار می کردم، جوانی سرگشته از طبقه متوسط ...
گفت وگو با ادیب و جانباز دفاع مقدس، دکتر محمدباقر نجف زاده بارفروش (بخش دوم و پایانی) از دانشگاه سوربن ...
...> اینجا بود که خانم ها نفس راحتی کشیدند! و استاد گفت: آقای نجف زاده بارفروش. من دستم را از ته کلاس بلند کردم و ایشان گفت: کارتان بسیار جالب است اما چقدر بدخط می نویسید. من بعد کلاس با شما کار دارم. کلاس که تمام شد، آمدیم که یکی یکی تحقیق مان را از استاد بگیریم. من دست به سینه ایستاده بودم که ایشان چشمش به دستان سوخته ام افتاد. پرسید: دستت چه شده؟ گفتم: من مجروح جنگی هستم. در همان حال ایشان احترام ...
روایت یکی از قربانیان ماجرای تیراندازی در اصفهان
... چند روز بعد، فکر می کنم حدود دو هفته بعد تماس گرفتند بیایید دادگاه، قبلش مادر و خاله متهم سراغ ما آمده بودند که رضایت بدهیم. آدرس و مشخصات شما را از کجا آورده بودند؟ نمی دانم، اول تماس گرفتند می خواهیم بیاییم خانه تان، گفتم به هیچ عنوان نیایید، اما یک روز بعدازظهر مادر و خاله اش یک جعبه شیرینی گرفته بودند و آمدند در خانه و گفتند آمده ایم حلالیت بطلبیم. گفتم شما یک مادری و ...
درخشش لطف الهی
لحظه شماری می کرد. خیلی نگران بودم. ای خدا !یعنی فرزند من میمیرد؟ در خفا مدام اشک از چشم هایم جاری بود. با دیدن صورت عباسعلی که غمی سنگین را در خود پنهان کرده بودبه او گفتم: از بعد از ظهر تا حالا این بچه نه گریه کرده نه شیر خورده! به دیوار تکیه داد و نگاهی به صورت کوچک حسین کرد و گفت: نظر دکتر این است که دهن بچه قفل شده و به همین دلیل نمی تواند شیر بخورد با شنیدن این حرف گریه ...
دردانه کرمان آمد/کتابی که به سفارش حاج قاسم نوشته شد
کتاب مانده؛ شهید سلیمانی، حسین بادپا را دردانه ی کرمان نامید. در بخشی از کتاب آمده است: دیشب، نیمه های شب، گلزار شهدا بودم. سر قبر یوسف الهی (که گفته بود تو شهید نمی شوم) نشسته بودم. تو حال و هوای خودم بودم. زیارت عاشورا میخوندم، دیدم یه صدای پا میاد توجه نکردم، صدای پا نزدیک شد. آرام دست گذاشت رو ی شانه ام. سر بلند کردم. سردار سلیمانی بود. گفت حسین، چطوری؟! آماده ای بری سوریه؟ گفتم من ...
از افغانستان تا سوریه مدافع اسلام بود
، مدافع حرم یک روز برادرش جواد به خانه آمد و گفت از رضا خبر داری؟ گفتم کم پیدا شده، احتمالاً سرش شلوغ است. گفت مادر رضا به سوریه رفته! من از اوضاع و احوال سوریه بی خبر بودم. منتظر شدم تا رضا برگردد. وقتی از سوریه به دیدار من آمد گفتم چرا به سوریه می روی؟ گفت به دلیل دفاع از حرم اهل بیت (س) به خاطر مردمی که آواره شده اند! گفتم تو زن و بچه داری نرو! نگاهی به من کرد و گفت می توانی ...
سوءظن خونین مرد نانوا به همسرش / او به خاطر حرف فرزندش دست به جنایت زد
. او می داند حرفش درست نیست. او می خواهد مادرم را مقصر نشان دهد و آبرویش را ببرد؛ به همین خاطر هم حاضر به گذشت نیستیم. در ادامه جلسه احمد در جایگاه قرار گرفت و گفت: من عاشق همسرم بودم و 20 سال با او زندگی کردم، اما چند سالی بود که متوجه شده بودم دیگر علاقه ای به من ندارد. او به من بی توجه بود و سر همین موضوع مدام با هم درگیر بودیم. چون به رفتارهای همسرم مشکوک شده بودم و گمان می کردم با ...
گفت و گو با رزمنده دفاع مقدس و جانباز بدون درصد علی آرونی (بخش نخست) من شیمیایی نیستم!
دید؟ - به همراه برادران بزرگتر برای پخش اعلامیه می رفتیم البته پلاکاردهای عکس امام را می گویم. برادر من آن موقع سرباز بود. وقتی که امام دستور داد پادگان ها را ترک کنید، برادر من هم از پادگان فرار کرد و گفت که امام دستور و فتوا داده و اسلحه و همه چیزش را هم به خانه آورد و به عنوان سرباز فراری شناخته شد. چند بار هم به دنبالش آمدند و او در خانه اقوام پنهان شده بود؛ منتها شب ها همراه دوستانش ...
سناریوی هولناک قتل امیرعلی برای انتقام
ادامه می دهد: بعد از ناامید شدن از یافتن پسرم، موضوع را به همسرم گفتم و از فامیل و همسایه ها برای پیدا کردن امیرعلی کمک خواستم. همه جمع شدند و کل شهرستان بستان آباد و بیمارستان ها و محلاتش را زیرورو کردیم، اما هیچ اثری به دست نیاوردیم. من بیمار شدم و همسرم هم زندگی اش را وقف یافتن این بچه کرد. تا اینکه دو روز بعد جسد امیرعلی داخل گونی کشف شد. مظنون به زن همسایه این در حالی است که ...
روایت آل اسحاق از اشتیاق درجه دار ترکیه ای برای دیدار با امام
...> یک روز با هم دیگر به خدمت آیت الله لنکرانی رسیدیم، ایشان به خوبی آنها را می شناختند؛ نام روستای شان، ارکویل بود. یک روز که با آشیخ محمد نشسته بودیم، دو نفر آمدند که یکی از آنها دستش را به خاطر شکسته شدن بسته بود. همین که رسیدند آشیخ محمد گفت: باز هم آمدید. بعد رو کرد به آن فردی که دستش را بسته بود و گفت: آخر چرا از توهین کردن به امام دست برنمی دارید. سپس رو به دیگری کرد و گفت: من که به تو گفتم که ...
وقتی پایان روزهای سخت، تلخ شد
همواره آرزو می کردم تا خانواده عمویم پا پیش بگذارند و مرا خواستگاری کنند بالاخره این اتفاق رخ داد و در حالی که وارد بیستمین بهار زندگی ام شده بودم زن عمویم ماجرای علاقه مهران نسبت به مرا مطرح کرد و این گونه برقی از خوشحالی را در قلبم نشاند. آن زمان مهران که یک سال از من بزرگ تر بود در رشته مهندسی ساختمان تحصیل می کرد و شغلی هم نداشت به همین دلیل مدتی بعد زندگی مشترک ما در حالی آغاز شد که در تنگنای ...
کارگردان قدیمی دفاع مقدس درگذشت/ خاطرات و ناگفته های جالب "رحیمی پور" از دوران فیلمسازی اش
بیرون می کرد، من در خوابگاه زعفرانیه دو اتاق داشتم، به خانمم گفت یک اتاق را بدهیم درویش، یادت هست در دیزین مسجد را خراب کرده بودند، به دخترم که الان دو تا بچه دارد، آن زمان بچه بود می گفتم نغمه مسجد را چه کسی خراب کرده؟ می گفت درویش. گفتم دوباره بیا خانه ما تا از نوه هایم این بار بپرسم مسجد را چه کسی خراب کرد؟ بگویند درویش. گفت یادم رفته، گفتم آلزایمر گرفتی، گفتم معمولاً آدمهای بزرگ، سعی می کنند ...
وظیفه ما انتقال آرمان های شهدا به نسل جدید است
وکل به خدا سختی ها را تحمل می کردیم. در آن روز ها خانواده ها هر کدام مشغول کار و زندگی خودشان بودند. من با تولد دو فرزندم به خاطر شرایط کاری که داشتم دختری به نام فریده را از محله خودمان برای نگهداری از فرزندم به خانه آوردم. چند نفر از منافقینی که همسرم در دستگیری آن ها نقش داشت چندین بار در حین رفتن به مدرسه یا تردد در شهر برایم سنگ پرتاب می کردند و به نوعی آزارم می دادند؛ حضور منافق ...
علیرضا دبیر: شهید گمنام باوجود مخالفت ها به خانه کشتی آمد/ خدا گرایی را دوست دارد
؛ برای اینکه این بچه ها بدانند این شهدا بوده اند که الان قهرمانان ما هستند. آنچه گرایی انجام می دهد، کار دلش است. امیدوارم فضا به سمتی برود که همه این چیز ها را بگویند؛ نه اینکه از فضای مجازی بترسند. به گرایی به خاطر کاری که کرد تبریک می گویم، این کار لیاقت می خواهد. معامله با این شهدا برد است. رییس فدراسیون کشتی خاطرنشان کرد: رضا در بدترین شرایط بدنی بود. او 3 بار در کمتر از 6 ماه وزن کم کرد و کسانی که وزن کم می کنند می دانند من چه می گویم. بعد از مبارزه با کشتی گیر ژاپنی به او گفتم باید کشتی را دربیاوری. نمی دانم به شهید گمنام چه گفت که همه کشتی هایش را یکی پس از دیگری برد. ...
عشق به شهادت بازیکن تیم ملی بسکتبال را به جبهه کشاند
. جمعیت زیادی از ورزشکاران، فوتبالیست ها، والیبالیست ها، بسکتبالیست ها و... آمده بودند. اشک از چشمان همه جاری بود. بعد از شهادت پسرم خیلی به من سخت گذشت. من دیسک کمر داشتم. لباس شستن برایم سخت بود. به خواهرشوهرم می گفتم اگر داوودم بود کمکم می کرد. همسرم شب خواب دید که داوود به مغازه آمده و به او می گوید: به مامان بگو گفته بودم که یک روز به دردت می خورم. نگران نباش به فکرت هستم. فردا صبح برای ما ...
شگفتانه مدافع حرم برای همسرش در مسجد جمکران + عکس
ول با هم بودیم. ولی ما صحبت کرده بودیم از اولش هم که نگهداری با ما باشد. سر خانه زندگی مان که رفتیم آن موقع نازنین زهرا یک ساله نشده بود و چند ماهه بود. ما که رفتیم کلا با نازنین زهرا رفتیم سر خانه زندگی مان. این مسیر جمکران را همیشه با نازنین زهرا می رفتیم. مدیر کاروانی که در قمصر هست و با آن کاروان به جمکران می رویم، همیشه می گوید که این دختر، هدیه امام زمان به شما است؛ این دختر در ...
مدافع حرم: مگر عاشق شدن جرم است؟!
پولدار که هست! سنش بالا است و به قول بچه ها ارث و میراثش به من می رسد!... ولی خب خیلی نگران بود. بعدها آقای زواری صحبت می کردند که مرتضی آن زمان خیلی نگران بود و صحبت می کرد که من چندبار به شما گفتم ولی شما خانم رحیمی را برای من خواستگاری نکردید؛ اگر خانم رحیمی ازدواج کند من به هیچ عنوان شما را نمی بخشم؛ خیلی از این قضایا ناراحت بودند در حالی که من اصلا نمی دانستم. بعد از آن روز که پیامک ...
غسل و کفن شهدای نجف آباد در یادمان
، تمام تلاش مان را برای بهبود ظاهرش می کردیم ولی برای احتیاط بیشتر تعدادی از بچه ها کنار والدین شهید در معراج می ماندند تا پَس نیفتند. اگر امکان داشت بدن شهدا را اول با آب حسابی تمیز می کردیم و بعد گلاب می زدیم. موقع شست وشو خیلی باید حواس مان جمع بود که همراه خون های خشک شده، چیزی از بدن و مخصوصاً صورت کنده نشود. گاهی هم پیکر خونریزی مجدد پیدا می کرد و باید جلویش را را می گرفتیم. بعد از ...
انتقام گیری آتشین از صاحب فرش فروشی با آتش زدن فرش ها نفیس
حادثه بوده اما کارشناسان آتش نشانی بعد از بررسی اعلام کردند که حریق عمدی بوده است. در ادامه صاحب فرش فروشی به طرح شکایت پرداخت و خواستار رسیدگی به ماجرای آتش سوزی شد. با مطرح شدن این شکایت، گروهی از کارآگاهان راهی محل حادثه شدند و با انجام تحقیقات دریافتند دوربین ها در زمان آتش سوزی دستکاری شده و از کار افتاده است. این یعنی فردی آشنا با برنامه ریزی قبلی دوربین های مداربسته مغازه را از ...
مروری بر پرونده قتل غزاله؛ سرانجام جنایت عشقی در نوجوانی
...، او نمی تواند بگوید زیرا خودش هم نمی داند و اگر می دانست تا الان بارها گفته بود. قتلی که جسد مقتول هرگز پیدا نشد رسیدگی به این پرونده از اسفند سال 92 آغاز شد و خانواده دختر 19 ساله ای به نام غزاله خبر ناپدید شدن دخترشان را اعلام کردند اما خیلی زود مشخص شد او آخرین بار به خانه دوستش که پسری 18 ساله به نام آرمان بوده رفته است. با دستگیری آرمان، او پس از چند روز به قتل ...
قتل خواننده زیرزمینی در منطقه خلازیر / یک زن او را از خانه بیرون کشاند
10 پلیس آگاهی تهران همراه بازپرس ویژه قتل در صحنه جرم حاضر شدند. تیم جنایی در بازرسی از جسد موفق شدند کارت شناسایی و شماره تلفن خانواده مرد افغان را به دست آورند و در ادامه خانواده حفیظ هدف تحقیق قرار گرفتند. همسرم حفیظ به ماموران گفت: همسرم بود و در مجالس همشهری هایش خوانندگی می کرد و نمی دانم چه اتفاقی افتاده است. وی افزود: روز حادثه هوشنگ یکی از بستگان حفیظ ...
مدال طلای محمد رضاگرایی به شهید گمنام خانه کشتی اهدا شد / از شهیدگمنام معجزه دیدم
مراسم اهدای مدال و ادای نذر محمد رضا گرایی به شهید گمنام خانه کشتی با حضور علیرضا دبیر رییس فدراسیون کشتی و سردار یعقوب سلیمانی معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران صبح امروز شنبه 24 مهر در جوار مرقد پاک شهید گمنام هشت سال دفاع مقدس برگزار و لوح تقدیر رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران به این ورزشکار نام آور کشورمان اهداء شد به گزارش حیات طیبه مراسم اهدای مدال طلای محمدرضا ...
ویدئو/ وقتی حاجی شوهر بهاره رهنما خودی نشان می دهد: حرف اول و آخر رو من می زنم!
انیس عباسی هستم. همسرم زمانی که دختر من 4 ماهه بود تصمیم گرفت خانه ما را از خانه پدرم جدا کند و برای همین در پی پیدا کردن منزل مسکونی جدا برای خودمان رفت. ایشان رفتند و دیگر هم برنگشتن. در همان زمان یعنی سال 87 نزدیک 21 میلیون به خانواده من بدهکار بودند که اگر آن مبلغ به روز حساب بشود مبلغ قابل توجهی می شود. بعد از گذشت 3 سال از ترک خانه من مجبور شدم ...