سایر منابع:
سایر خبرها
وصیت نامه و زندگینامه شهید سهراب علی کرمی
ه گزارش خبرنگار پایگاه خبری اخبار ملکان ، سهراب علی کرمی فرزند عرب ، 29 فروردین سال 1346 در ملکان متولد شد. وی دوران پرفراز و نشیب کودکی را در آغوش گرم خانواده اش سپری کرد و با قدم گذاشتن در سنین جوانی، به منظور عمل به سنت پیامبر اکرم (ص) ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. او سپس راهی خدمت مقدس سربازی در ارتش جمهوری اسلامی ایران ...
هنوز نمی دانم چطور نویسنده شدم/ روی هیچ شاخه ای ننشستم به جز شاخه ی داستان
هم سن شان بالاتر از من بود، هم پیشکسوت بود و هم زودتر از من کتاب منتشر کرده بود. ایشان سال 1336 کتاب منتشر کردند. نباید این مساله باعث سوءتفاهم بشود. آدم هایی بودند که مرا زیر سوال بردند و از من پرسیدند که شما برچه اساس گفتید که زودتر از احمد محمود داستان نوشتید؟! اما من چنین چیزی نگفتم. من هوشیاری و عقل دارم. من سال هاست که در ادبیات بودم و هستم. البته اینکه من از کسانی زودتر داستان نویسی را شروع ...
از شعر کودکی تا سرود مادرانه
...، البته در زمان تحصیل ما اینطور بود. الان را دقیق نمی دانم، من خودم از مجموعه دروس مربوط به ادبیات، فقط شعرهایش را دوست داشتم. شعرخوانی شما موجب مزاحمت با تحصیل و درس خواندن تان نمی شد؟ نه، شعر روح و ذهن مرا آماده می کرد که بهتر درس هایم را بخوانم و در دوران تحصیل، همیشه جزء دانش آموزان اول تا سوم کلاس بودم. شعر را نزد استاد خاصی فرا گرفتید؟ در دوران ...
شوآف با لباس مدافعان حرم؛ ممنوع! + عکس
گرفتم می دادم پدرم بدوزد. می گفتم شما کارها را انجام بدهید که یک مقدار کار پیش برود. به قدری حجم کار سنگین بود. آقا مرتضی یک طوری برنامه ریزی کرده بود که وقتی خودش بود کار بیرون را انجام می داد، داخل را انجام می داد اما اینطور مثل من دست پاچه نبود. اما با رفتنش من خیلی اذیت شدم. بعد از یک هفته با من تماس گرفت. زمانی که تماس گرفت در دمشق بودند. می گفت طاهره زمانی که من آمدم ...
دردسرهای یک بازیگر بخاطر تشابه اسمی
مردم مرا با این دو چهره مطرح عرصه ورزش و هنرمندِ خواننده اشتباه بگیرند. به عنوان مثال یک بار در شبکه مجازی پیامی با این محتوا به بنده ارسال شد: قهرمان بلند شو، دستتُ بذار روی زانو، تو باید طلا بگیری که با این پیام، متوجه شدم مخاطب مرا با رضا یزدانی قهرمان کشتی اشتباه گرفته است. وی افزود: یک بار هم در کنسرتی دعوتِ آقای فتحعلیان بودم و ایشان لطف کردند و بنده را به مهمانان معرفی کردند که ...
مترجم جزء سی ام قرآن به زبان طبری از انگیزه های خود می گوید
الرَّحِیمِ ، نام نویسنده و تمامی الفاظ در این کتاب درج شده است. کمالی درباره روند چاپ و انتشار این کتاب، تصریح کرد: برای چاپ این کتاب با مشکلات بسیاری روبرو بودم، دستگاه های مختلف فرهنگی در این زمینه کمک خاصی نکردند اما علاقه و انگیزه بنده باعث شد این کتاب به چاپ برسد و درصدد هستم تمام سوره های قرآن را به زبان طبری ترجمه کنم. وی در پایان گفت: این کتاب در همایش تجلیل از فعالان قرآنی از سوی فرهنگ و ارشاد رونمایی شد و از مسئولان و مراکز فرهنگی انتظار داریم در تکثیر و چاپ این کتاب به تعداد بیشتر مساعدت لازم را انجام دهند. انتهای پیام ...
سرنوشت دختر سر راهی از پرورشگاه تا اوج مادرانه ! / مرگ پسر عاشق پیشه ام در 19 سالگی + فیلم
تنهایی داشتم. پدر ومادرم می گفتند که من بچه اصلی آنها هستم و مرکزی در آنجا بودم خانه مادربزرگم بوده. مدتی مرا آنجا گذاشتند و بعد دوباره به خانه آوردند. حتی یک بار گفتم می خواهم به خانه مادربرزگم برگردم اما پدر ومادرم گفتند که مادربزرگ مریض شده و دیگر نمی توانم پیش او بروم. عاطفه می گوید: تا 9 سالگی زندگی ام گذشت تا اینکه یک روز وقتی با نوه های پدرم درحال بازی کردن بودم دعوایم شد. ناراحت ...
نگرانی همسر شهید برای دخترش نازنین زهرا + عکس
ایشان افتادم... همسر شهید: نه، آقای اسکندری که من نام بردم از اتباع هستند و چندین سال در این مسیر هستند. از کسانی هستند که در افغانستان خیلی جنگیدند، در دوران دفاع مقدس خیلی جنگیدند. امیدوارم بعد از سال ها، ان شاالله به شهادت برسند چون در این راه خیلی زحمت کشیدند. نازنین زهرا در کنار مادر **: شهید عبدالله اسکندری که من گفتم فکر می کنم سال 95 شهید شدند ...
نگرانی همسر شهید برای دخترش نازنین زهرا
...، در دوران دفاع مقدس خیلی جنگیدند. امیدوارم بعد از سال ها، ان شاالله به شهادت برسند چون در این راه خیلی زحمت کشیدند. نازنین زهرا در کنار مادر **: شهید عبدالله اسکندری که من گفتم فکر می کنم سال 95 شهید شدند. همسر شهید: ان شاالله ختم عمر آقای اسکندری هم به شهادت باشد ولی نه اینقدر زود. یک آدم خیلی خوب و مهربانی است. به ما زنگ می زند خودش، خانمش، دخترهایش ...
شهدای روحانی آذربایجان شرقی(21): طلبه شهیدی که در فاو آسمانی شد
گرفتاری ها بر شما فراهم آوردم و چه عاقّ والدین ها که شدم مخصوصاً شما ای پدر عزیزم! ای پدری که روح تو متصل به امام، انقلاب و اسلام است! ای تویی که ما را از اول اسلامی به بارآوردی، نگذاشتی به طرف جهالت برویم! اگر ما درس می خوانیم اول خدا، دوم سبب اصلی شما هستید. پس مرا که به شما خیلی خیلی زجر و اذیّت داده ام، ببخش و ای مادر بزرگوار! چقدر زحمت و ناراحتی برای شما فراهم آورده ام. در دوران ...
تحقق یک رؤیا در سوگ عرشیان
انواع سبک های مختلف وجود دارد. به طور مثال در مینیاتور سنتی چیزی به نام پرسپکتیو وجود ندارد، البته استاد فرشچیان به شیوه خودشان از پرسپکتیو استفاده کرده اند اما سبک من مینیاتور مدرن است و علاقه مندم جزئیات را در آن اجرا کنم. حتی زمانی که تابلو انتظار را در دست داشتم نیز با وجود اینکه با سوژه مذهبی مواجه بودم و توانایی اجرای سبک سنتی مینیاتور را هم داشتم اما ترجیح دادم تا آن را به سبک ...
رزمنده ای که دوربین عکاسی را مثل اسلحه همیشه همراهش داشت
آن طور که خودش می گوید بیش از 2 هزار عکس از رزمندگان زنجانی و دوران دفاع مقدس در آرشیو شخصی اش دارد که ثبت همه آن ها کار خودش بوده، سروکارداشتن با این عکس ها که با خود قصه ها و روایت های متعددی از دوران جنگ و حال و هوای جبهه ها دارند، دل مشغولی روزانه " ناصر گیوه ای" است. آرزو دارد که این عکس ها شناسنامه دار بشوند، دغدغه این را دارد که اگر روزی نباشد، قصه ها و آدم های این عکس ها هم در غبار غربت و ...
قاتل میلیونر در یک قدمی طناب دار | قاتل میلیونر تقاضای بخشش کرد
. بعد از آن من با پدرش همکاری می کردم اما او پولم را نداد و 150 میلیون تومان از او طلبکار شدم، هرچه می گفتم پول ها را تسویه کن توجه نمی کرد تا اینکه به من گفت به کارگاهم بیا و چند روزی بمان تا طلبت را بدهم. وقتی به تهران رسیدم حدود سه روز در کارگاه بودم اما از پول خبری نبود. آخرین بار که از او خواستم تا حساب مالی را تسویه کند عصبانی شد و فحاشی کرد. من هم در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و با ...
از طاغوت تا یاقوت
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از زاهدان، کتاب از طاغوت تا یاقوت زندگی نامه زنده یاد پاسدار غلامرضا امیرمعز است که به قلم علی کیخا به رشته تحریر درآمده است. این کتاب 146 صفحه ای توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان سیستان و بلوچستان در سال 1399 چاپ و منتشر کرد. برشی از متن کتاب: من 3 بار در جبهه گریه کردم؛ یک بار اول جنگ خیلی غصه خوردم و می گفتم امکان ...
مادامی که نظام حزبی نداشته باشیم نه مردم سالاری واقعی داریم و نه پاسخگویی دست اندرکاران
دبیر کل حزب مردم سالاری در کلاب هاوس در مورد محاکمه آقای روحانی گفت: معتقد هستم اگر کسی خطایی یا خیانتی کرده باشد یا ترک فعل حتماً باید پاسخگو باشد و اگر در همین دنیا کسی دستش به او نرسد ما معتقدیم که قیامتی هست و باید جوابگو باشد. من یک توئیتی هم زدم و گفتم اصولگرایان ما هشتگ محاکمه روحانی را می زنند در حالی که باید از ایشان تشکر کنند؛ دلیلش هم این است که بالاخره عملکرد دولت در کاهش مشارکت نقش داشت و علاوه بر آن انتخاباتی را برگزار کردند که آقای رئیسی، رئیس جمهور شود. خیلی جای تشکر دارد از ایشان؛ شما که نباید او را محاکمه کنید. بارها گفته ام برای ما نه برادر رئیس جمهور و نه برادر معاون اول و نه رئیس مجلس فعلی و نه اصولگرا و نه اصلاح طلب نباید فرقی داشته باشد. سه بار بنده فقط تحقیق و تفحص در مجلس دهم ارائه دادم اما کو دستگاه قضایی که بخواهد به صورت جدی پیگیری کند. از وزیر فعلی دادگستری که همان موقع رابط قضایی بود سوال کردم که چرا قالیباف در انتخابات تایید می شود ایشان تخلف انجام نداده گفتم آیا شما یک بار ایشان را احضار فرمودید که دادگاهی بشود بنده به عنوان یک مدیر مسئول 27 بار دادگاه رفتم؛ حداقل یک بار ایشان را بخواهید و بگویید مسئله این پرونده یاس چیست؟! یا پرونده عیسی شریفی چیست!؟ داستان کمک هایی که می شده چیه البته اگر بخواهم بگویم مفصل است لذا من معتقد هستم که دستگاه قضایی حتماً باید همه را یکسان ببیند. برای ما فرقی نمی کند داداش رئیس جمهور قبلی باشد یا رئیس مجلس فعلی یا هر کس دیگر، اصلاح طلب باشد یا اصولگرا. اولین نطقم در مجلس دهم این بود که تا فساد در کشور حل نشود وطن، وطن نشود و لذا شما توجه کنید که اگر قرار هم هست محاکمه ای صورت گیرد انشالله برای همه این اتفاق بیفتد حتی بنده که اینجا دارم حرف می زنم. اگر پاشنه آشیلی دارم، نقطه ضعف دارم، کوتاهی کردم و یا مشکلی دارم آمادگی دارم که در هر محکمه قضایی در خدمت دستگاه قضا باشم. کواکبیان در مورد استفاده ابزاری از جوانان گفت: من ...
علت غش کردن خانم مجری در برنامه زنده ! / سارا روستاپور کیست؟! + فیلم
ضبط را شروع کردم و گفتم: بچه ها سلام! این اتفاق افتاد. یک بچه ای که مرا همراهی می کرد. این بنده خدا تا آمد داخل شود در باز نبود و خورد به دکور و یک طاق بلند 2 متری خورد به سر من و من با سر رفتم در داخل آنچه جلویم بود. با همان حالت سرگیجه و درد حرفهایم را با بچه ها ادامه دادم و بعد بیهوش شدم و مرا به بیمارستان بردند. منبع : باشگاه خبرنگاران جوان این مطلب از گروه وب گردی است و فقط جنبه سرگرمی دارد. اخبار وبگردی را در اینجا بخوان ...
گرانیگاه زندگی من باستانشناسی است/ رازهای نهفته در اسکلت ها و سفال های کاوش شده
فضول بودم و هنوز هم هستم و این فضا را دوست دارم. من حتی یک کتاب شعر برای بچه های یک تا هفت ساله داشتم، یک شعر در رادیو خوانده شد و بقیه اش گم شد. هفت شعر چیستان گفتم که چاپ نشد، داستان درختی که قدش به آسمان رسید و داستان حسنک در تهران که سرگذشت تهران برای بچه ها است و چندتای دیگر. خوشم می آید در حوزه کودکان کار کردن. به نظر شما چقدر مهم است در حوزه کودکان کار کردن؟ بله خیلی در ...
رنجنامه ای از یک جانباز دلشکسته دردهایم همه عشق بود جز رنج عزیزانم!
اما همسرم، بنده خدا فقط آرزو داشته و دارد که فقط و فقط روزی را ببیند که من بدون درد و رنج نفس بکشم و او نه فقط پرستاری مرا که در کنارم آرام بنشیند. که البته این آرزوی مادر خانه، الان آرزوی مشترک همه اعضای خانواده شده. اینک پسرم بزرگ و بزرگ تر شده و دخترها هم همینطور. اما در این سال ها به چشم می دیدم که غم، پشت چهره خندانشان را در بر گرفته. مگر دلِ من از سنگ است که ...
زندگی نامه جانباز بدیل دوست بامری
در زابل متولد شدم، ما 4 فرزند بودیم که بنده فرزند سوم هستم. شرایط اقتصادی خانواده ام خوب بود، چون پدرم کارمند اداره آب و فاضلاب بود. بیشتر کارهای خانه در آن زمان بر عهده من بود و در کنار کارهای خانه، قالی بافی هم می کردم. وقتی که 14 ساله بودم برادر بزرگم؛ محمدعلی دوست بامری به جبهه رفت و من به خوبی دوران جنگ و دفاع مقدس را به یاد دارم. نحوه آشنایی و پیوند آسمانی ...
دیدار و تجلیل از خانواده معظم شهید احمد لاچینانی
.... بار خدایا تو را سپاس و ستایش می کنم که نعمت جنگ را با استکبار جهانی و جنگ با هرگونه ظلم و بیدادگری و مبارزه با انحراف را به ملت ایران عطا کردی و به این بنده ناچیزت نیز افتخار شرکت در این نبرد را دادی. اکنون که به یاری خدا و به حول و قوه الهی به سوی جبهه حرکت می کنم و با ایمانی به دژ محکم لا اله الا الله و با ایمان به رسالت حضرت رسول اکرم محمد مصطفی (ص) و ائمه هدی (ع) و با اعتقاد راسخ به خط ...
در امتداد ناامیدی ها پناه بردم به سیدالکریم
. خادمان برای عرض ادب دست به سینه ایشون بودند. به سمت من اومدند. بانگاه مهربانی مرا مورد لطفشون قراردادند. من هم پیش خودم گفتم: حتماً شخص مهمیّ هستند.من هم به رسم ادب دست برسینه گذاشتم وکمی خم شدم. آن مرد مهربان دست روی پیشانی من گذاشتند و فرمودند: دیگه خوب شدی/// ازخواب پریدم و کمی تامل کردم. هنوزدرفکر خوابم بودم که متوجه شدم که سرم درد نمیکنه....... اشک در چشمانم حلقه زد... یاد چشمان و نگاه پرمهر و محبت سیدالکریم افتادم. شما نشانم دادین که “دل به دل راه داره” ...
عبدالحمید مولوی؛ قباله ی کهنه خراسان
مقاله و کتاب است که جملگی چاپ شده و در دانشگاه های دنیا و ایران محفوظ و مضبوط است و 209 مجلد نفیس و قیمتی را که هر یک شامل چندین رساله و کتاب می شود به دانشکده الهیات مشهد هدیه دادم که در اشکاف های متعدد به نام بنده مضبوط است. اگر در تنگنا نبودم، همه کتاب های خطی در علوم مختلف را تسلیم می کردم و تقدیم می داشتم، زیرا کتب خطی میراث بزرگان و دانشمندان ایران است و به همه ایرانیان متعلق خواهد بود. ...
بازیچه ای برای هوسرانی
آینده خودم می دانستم مرا بازیچه هوسرانی هایش کرده بود. از شدت خشم و عصبانیت نمی توانستم حرفی بزنم. تازه متوجه شدم در این سال ها کور و کر بودم و متوجه هوسرانی های شهروز نشده ام که مرا بازیچه خوشگذرانی هایش قرار داده بود. وقتی با چشم باز به اطرافم نگریستم دختران ساده لوح زیادی را دیدم که مانند من در اطراف شهروز پرسه می زدند. این بود که تلاش کردم تا به آن دختران فریب خورده نیز بفهمانم که ...
روایت آیت الله اشرفی اصفهانی از آخرین دیدار با امام خمینی/ چرا امام جمعه کرمانشاه در لیست ترور بود؟ / ...
یک دفعه دیدم که جوانی به سمت آقای اشرفی آمد. من چون پشتم بلندگو قرار داشت به اندازه 30 سانتی متر از ایشان جلوتر بودم بلند شدم و این جوان منافق را بغل و از آقای اشرفی جدا کردم این بمب در بغل من عمل کرد ولی آن ها روی نارنجک شیاری قرار داده بودند که نارنجک رو به جلو عمل کرد. من و آن بنده شیطان پرت شدیم به عقب. شهید اشرفی اصفهانی هم بین آن فرد و دیوار قرار گرفته بودند که پشت شان با دیوار برخورد کرد و به حالت سجده روی زمین آمدند. ...
روایت هایی تکان دهنده از مفقودالقصه های جنگ
... زمستان بود و هوا سرد. آنقدر با عجله و تند راه می رفتم که تنم خیس عرق شد... رسیدم جلوی نگهبانی. گیت بسته بود. با دست محکم زدم به پنجرۀ نگهبانی: انگار تو هم مثل من خواب موندی. در رو باز کن. آمد دم در و گفت: مادر، این وقت صبح کجا می خوای بری؟! گفتم: بعد اینهمه سال من رو نمی شناسی؟! خونۀ بابام که نمی رم، اومدهام لباس های رزمنده ها رو بشورم. گفت: مادر حواست کجاست؟! شش ماهه بیمارستان ...
نترسیدن از مرگ ترسناک است
تلاشم را می کنم تا از این فرصت استفاده کرده و بنده مقبولی برایت باشم. من عاشق نماز خواندنم. وقتی هنوز در خانه پدرم بودم، برای نماز صبح که بیدار می شدم یک دفتر و خودکار کنار سجاده ام می گذاشتم و هر صبح 20رکعت نماز می خواندم و در دفتر می نوشتم. می پرسیدند چرا اینقدر نماز می خوانی؟ در جواب می گفتم: ذخیره می کنم برای روز هایی که نمی توانم نماز بخوانم. امیدوارم آنقدر عمر کنم که کرونا برود و توفیق این را ...
راه بی پایان یک فرمانده مدافع حرم
به گزارش ایسنا،حاج سید احمد قریشی یکی دیگر از اعضای خانواده شهیدان قریشی است که در هشت سال دفاع مقدس 6 شهید را تقدیم اسلام و انقلاب کرده اند. حاج سید احمد قریشی فرمانده دلسوز و خدوم لشکر فاطمیون بود که مرداد ماه سال جاری به سایر شهدای خانواده اش پیوست. او در این سال ها همواره در کنار سربازان فاطمی از حرم حضرت زینب (س) دفاع کرد. از این فرمانده مدافع حرم دست نوشته ای به یادگار ...
سه گاه ابوهادی به چاپ دوم رسید
، او را به سمت علوم دینی کشاند. همزمان و بی آنکه از دلش خبر داشته باشم، از شوقم برای دیدن او در لباس روحانیت گفتم، اول انگار دچار شوک شده باشد، خوب به چشم هایم خیره شد، بعد یک باره چهره اش مثل گل شکفت و خودش را پرت کرد در بغلم. اگر کسی می دید، می گفت لابد سال ها از هم دور بوده اند. طوری در بغلم فرو رفت که انگار نمی خواست هیچ وقت رها شود . ذوق زده گفت: کسی به شما گفته می خوام برم حوزه ؟ - نه ...