ماجرای 64 زن که صدام را عاصی کردند!
سایر خبرها
ظلم صاحب خانه به خانواده مدافع حرم تا آخرین نفس!
و بچه باشم. یعنی هر چه این اصرار کرد، فایده نداشت. تا ساعت دوازده شب ماندیم؛ روز پدر بود؛ صاحبکار می گفت امروز روز پدر است نمی دانم همسر تو چی گرفته، همسرم حاضر شده می گوید برویم کیک بگیریم برای پدرش؛ من می روم خانه پدر زنم. ما را با ماشینش آورد سمت مترو، در راه یک کیک آنها گرفتند و من یک کیک برای آقا محمد گرفتم. بعدش با هم آمدیم خانه. آقا محمد 15 روز ماند و دوباره رفت. هر چه گفتم نرو ...
به هود آشپزخانه هم رحم نکردند! + عکس
همسایه مان زنگ زده بود و آمبولانس آمده بود و من را برده بود بیمارستان. بچه ها خانه بودند. سه روز گذشت؛ بعد از سه روز، من هنوز حالم بد بود ولی دنبال کارهای همسرم بودم. همانجا می رفتم یک باره حالم بد می شد، می دیدم من را برده اند بیمارستان و سِرُم می زدند. بعدش دوباره من را از بیمارستان می آوردند خانه. **: این همسایه تان ایرانی بود؟ همسر شهید: بله. **: شما را می شناخت ...
معلم کوهستان
خانم معلم گواه سختی راه است. می گوید به شوق آموختن به این بچه ها مشکلات بیشتر از این را هم تحمل می کند: تا دو سال قبل در ایرانشهر زندگی می کردم و هر روز همسرم با ماشین مرا به مدرسه می رساند. 100 کیلومتر رانندگی در این جاده سخت و دشوار است. روستای پدری ام نزدیک تر به مدرسه بود و بعد از فوت پدرم خانه ای کنار خانه مادرم ساختیم تا راحت تر به مدرسه بیایم. روستای ما در پایین بخش ایرندگان است و ...
شهید شد تا همسنگرانش بی سنگر نمانند
.... عبدالله در فعالیت های اجتماعی هم شرکت می کرد. مسجد می رفت و در دوران انقلاب در راهپیمایی ها فعالیت چشمگیری داشت. حضور در جبهه تأثیر زیادی در روحیاتش گذاشته بود. یک بار در جبهه مجروح شده بود که برای استراحت به خانه آمد. خودش ترکش ها را از دستش بیرون می آورد! به فکر این بود که زودتر خوب شود تا بتواند به جبهه برگردد. با اینکه مرخصی او تمام نشده بود و خانواده به او اصرار می کردند که تا ...
روایت مادرشهیدی که از شهادت فرزندش بی خبر بود+عکس
مندی و تشویق ایشان به حضور در جبهه شد؟ شهید می گفت: بمیری بنام، نمانی به ننگ ... می گفت: ما سید هستیم و باید الگوی مردم باشیم. ما باید مقام و راه جدمان امام حسین (ع) را برویم. فارس: از فرزندتان بیشتر برایمان بگویید از اخلاق و رفتار ایشان بیان بفرمائید. شهید بسیار با مردم مهربان بود. به همه کمک می کرد. هیچکس از او ناراضی نبود. به بچه ها علاقه زیادی داشت. هر روز همراه ...
روایت یک شهید از حضور امام زمان(عج) در مجلس ختم شهیدی دیگر که بتازگی هویتش احراز شده است+عکس های شهید
ادب داشت. از خجالت نداری صورتش سرخ می شد، اما حرفی نمی زد. شکایت نمی کرد. جمال تلاش خودش را انجام می داد، اما راضی بود به رضای خدا. در یکی از نامه هایش می نویسد: الان که در سنگر نشستیم، روز جمعه ساعت 7:30 صبح است. به فکر خانه افتادم؛ به فکر روزهای انقلاب، به فکر بچه های کوچه. بعد به خودم می گویم بیخیال بابا، چند سال در کوچه بودی چه کار کردی؟ اینجا را عشق است. نبرد حق علیه باطل را. راستی خدا را ...
لبنانی ها با همسایه ابدی شهید سردار سلیمانی آشنا شدند/ مژده ای که حضرت زینب(س) به شهید یوسف الهی داد
اش نسبتاً خوب بود. در واقع می توان گفت او تمام آرامش پشت جبهه را رها کرده بود و به جنگ آمده بود. در جبهه و در بین بچه ها خیلی ساده می گشت. یک دست پیراهن و شلوار کره ای داشت که همیشه همان لباس را به تن می کرد؛ اما پشت جبهه به سر و وضع خودش می رسید. شاید به این خاطر که می خواست وقتی به عنوان یک رزمنده به میان مردم می آید ظاهر مرتبی داشته باشد. زمانی که من در عملیات والفجر 4 مجروح شدم به ...
روایت برادر شهید جمال محمدشاهی از بی قراری مادر
دیگر دست نوشته شهید نیری درباره برادرم موجود است که گفته بود به بچه ها گفتم: به مجلس ختم جمال بیایید چون آقا امام زمان (عج) می آیند. وی ادامه داد: پس از شهادت برادرم مرحوم آیت الله حق شناس به خانه ما آمدند و گفتند که جمال به من گفت که آقای میرزا ما را پیش امام حسین (ع) ساکن کرده اند. ما از مراسم امروز شگفت زده شدیم. هر چند جمال در غربت رفت اما فکر نمی کردم اینگونه از او استقبال شود. . حاج ...
یک قدم تاجایزه یک میلیون دلاری؛ معلم بیجاری در لیست 10 معلم برتر دنیا
چشمه آب بیاورد، در خانه از دوقلو ها نگهداری می کرد و به همین دلیل دیگر مدرسه نمی آمد. هزار بار دم خانه شان رفتم، ولی مادر می گفت باید دخترش خانه بماند. خیلی نصیحت کردم و دست آخر راه حلی پیدا کردیم که دخترک به مدرسه برگردد. او حالا برای خودش یک خانم معلم موفق شده و چند سال پیش با همدیگر در برنامه تلویزیونی شبکه یک شرکت کردیم. نامزد های ایرانی نوبل معلمی این جایزه جهانی معلم که ...
روایت دلدادگی یک شهید در 18 سالگی
زندگی روشنی خواهی داشت. جواب قرآن که آمد، نرگس دلش آرام شد و گفت: توکل به خدا. نوروز 62 نامزد کردند. بعد از نامزدی، محمد به نرگس گفت: من از سوم راهنمایی دوستت داشتم. بعد هم که رفتم منطقه و از تو دور شدم، دیگر نمی توانستم ببینمت. ولی آن موقع هم که منطقه بودم به مهدیِ صفورا خانم می سپردم و می گفتم تا مدرسه دنبالتان بیاید و ببیند با چه کسانی برخورد داری. دیدم مثل خیلی از دختران دیگر نیستی. سرت توی کار خودت و مدرسه رفتنت است. این شد که پا پیش گذاشتم. منبع: ...
کتابخانه سیار هدهد ، محبوب بچه های حاشیه نشین/ وقتی صندوق عقب خودروی خانم معلم، کتابخانه می شود
... استقبال بچه ها از آن بسته فرهنگی و مخصوصاً کتاب داستان ها آنقدر خوب بود که خانم اصفهانی پیشنهاد کرد برای ماه بعد هم برای بچه ها کتاب بخریم. اما نگاه من مثل همیشه به بودجه لاغر و نحیف گروه بود. می ترسیدم به طور مرتب و پیوسته نتوانیم جریان خرید و اهدای کتاب را ادامه دهیم و این زنجیره خیلی زود قطع شود. یک دفعه فکری به ذهنم رسید. گفتم: چطور است کتاب ها را به بچه ها امانت بدهیم؟... هر دو موافق ...
دوست دارم تلاوتم باعث جذب مردم به قرآن شود / مسابقات، تنها محل بروز ظرفیت بانوان قاری است
خواندن پدرم را در خانه می شنیدم و همیشه دوست داشتم روزی مثل پدرم قرآن بخوانم. پدرم همیشه در ماشین قرآن پخش می کند و من با تلاوت سوره نمل استاد حمدی زامل شروع کردم. کوچک بودم و مدرسه نمی رفتم و کلمات را بلد نبودم، اما همین که تلاوت ها را می شنیدم ملکه ذهنم می شد. 7 ساله بودم که به پدر ومادرم گفتم می خواهم قرآن بخوانم و شروع به خواندن قرآن کردم و به صورت تخصصی یادگیری تلاوت قرآن را از 7 سالگی آغاز ...
■ نماز شهیدان به روایت یاران شهید
خاطرات مربوط به نماز شهیدان 24- عروج شبانه (شهید ابوالحسن حسنی) بارها متوجه می شدم که همسرم (شهید ابوالحسن حسنی) نیمه شب از خانه خارج شده بعد از نماز صبح به منزل باز می گردد. ابتدا خود را به خواب زده، فکر می کردم به دنبال مأموریت های سپاه شب ها از خانه بیرون می رود. یک شب طاقتم تمام شد و خیلی آرام مؤدبانه گفتم. “دلم می خواهد بدانم شب ها کجا می روی؟” وقتی متوجه شد که من نیز ...
طلاق هایی که سبب ساز آن ویروس کرونا بود
.... من به او گفته بودم خط قرمز من این است که دستش را روی من بلند کند. او نه یک بار بلکه چند بار من را کتک زد. بار اول که مرا کتک زد به او گفتم برای همیشه او را ترک می کنم و می روم. اما وقتی به پایم افتاد و گریه و التماس کرد، او را بخشیدم. اصلاً فکر نمی کردم او این کار را تکرار کند. اما درست یک هفته بعد از آن گریه و زاری و التماس سر یک موضوع کوچک دعوا و مرافعه راه انداخت و من را جلوی بچه ها کتک ...
روایت رازی که تا پس از شهادت فاش نشد/ ارادت مردم به شهیدی که عاشق حضرت زهرا(س) بود
. قبول کرد. این نخستین باری بود که مسئولیت قبول می کرد؛ بچه ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. ...
فیلم خانم معلم ایرانی جهان را تکان داد / جایزه یک میلیون دلاری برای فداکاری بزرگ !
.... نمی توانستم زجر کشیدن این دختر بچه را ببینم و کاری نکنم، بار ها به خانه پدرش رفتم و با آن ها صحبت کردم تا اجازه بدهند دخترشان را برای درمان به تهران بیاورم. کار خیلی سختی بود و بار ها اصرار کردم تا اینکه موفق شدم رضایتشان را بگیرم. روند درمانی این دختر خیلی طولانی بود و شاید باورنکنید هنوز پس از گذشت چند سال درمانش ادامه دارد. معلمی شغل انبیاست، این جمله را بار ها شنیده ایم، شغلی که ...
مسی: کسی از من نخواست مجانی برای بارسا بازی کنم
نتوانسته بودم برای کشورم انجام دهم. سپس خانه ام را پس از 20 سال ترک کردم و چنین چیزی هرگز آسان نیست. این تغییری بسیار بزرگ برای من بود. به هرحال من بزرگتر و حساس تر شده ام. دوست داری نامت چطور در تاریخ بماند؟ نمی دانم. تنها چیزی که همیشه برای تلاش کردم این است که احترام و فروتنی را در خودم حفظ کنم و برای رویاها و اهدافم بجنگم. من بارها شکست خوردم و نتوانستم به اهدافم دست پیدا ...
بعد از بابا مادرم مرا راهی جبهه کرد
یگانی نیرو های بسیجی را از شهرستان خودش تجهیز و با امکانات و مهمات برای عملیات والفجر 6 به جبهه اعزام می کرد. یک روز صبح مسیر خانه تا مسجد را من و پدرم با هم رفتیم. بابا دوچرخه داشت. من را سوار کرد و خودش رکاب می زد. هوا برفی بود و نم نم می بارید. به من گفت پسرم تو دیگر بزرگ شدی، 12 سالت است. من دارم می روم به جبهه و دیگر برنمی گردم. بروم شهید می شوم! گفتم یعنی چی شهید می شوی؟ گفت دیشب خوابی دیدم. من ...
زمان پخش سریال بچه مهندس از شبکه ای فیلم | خلاصه داستان سریال بچه مهندس
پرورشگاه بزرگ می شود. ساناز سعیدی، بهناز جعفری، بهاره رهنما، برزو ارجمند، پرویز پورحسینی، سوگل طهماسبی، نفیسه روشن، محمد کاسبی، افشین سنگ چاپ، ساعد هدایتی و حمید شریف زاده از جمله نقش آفرینان سریال اند. سریال بچه مهندس 1 هر شب ساعت 22 روی آنتن شبکه آی فیلم می رود و تکرار آن روز بعد در ساعت های 6:00 و 14:00 پخش خواهد شد. بچه مهندس یک مجموعهٔ تلویزیونی ایرانی است که در ...
عشق به امام حسین (ع) یحیی را در محرم آسمانی کرد
، شادی، دوستی، محبت، برادری و غیرت و یکرنگی است. او سرانجام بعد از 193 روز حضور در جبهه ها، 14 آبان 1361 در عملیات محرم، منطقه عین خوش با اصابت گلوله به شهادت رسید. پیرمرد های غیور تازه از شاهرود آمده بودیم. برای دیدن برادرم به پایگاه بسیج رفتم. بعد از احوالپرسی و خسته نباشی گفت: برادرجان! اگر شما و مادر اجازه بدید من بروم جبهه! به روی خودم نیاوردم. دوباره سؤالش را تکرار کرد. گفتم: فکر نمی ...
روایت پهلوان مهربان محله و پسرخاله اش
نه تنها پسرخاله اسماعیل بود، حکم برادر بزرگ تر را برای او داشت. اسماعیل تمام دوران کودکی اش را کنار سید احمد به ورزش باستانی مشغول بود و در بحبوحه انقلاب همراه او اعلامیه پخش می کرد. سید احمد در یکشنبه خونین مشهد به شهادت می رسد و اسماعیل ادامه دهنده راه او می شود. تا اینکه 6سال بعد در جنگ تحمیلی در عملیات بدر چند روز مانده به عید نوروز به شهادت می رسد. امروز به خانه سکینه بیت اللهی در ...
روایت انتظاری سوزناک برای بازگشتن پیکر برادر
اطراف ریختند. یا الله گویان جلو رفتم. مردهایی که در آنجا حضور داشتند به صدای من کنار رفتند. جلوی قبر ایستادم. خم شدم و به داخل قبر، نیم نگاهی انداختم. میان خاک ها تکه استخوانِ سفیدی، نظرم را جلب کرد. انگار استخوان را می شناختم. با دیدنش خیالم راحت شد. سر بلند کردم و رو به همه گفتم: همیشه واسه دیگران می اومدم. این دفعه نوبت به خودم رسیده. خودم دفنش می کنم. چادرم را دور گردنم بستم. با ...
خدمت خادم حرم در سوریه
.... فرماندهی با شرایط رزمنده! بین بچه ها مثلی بود که هر کسی خالصانه کار کند و پرکار باشد، شهادتش ردخور ندارد. من دو هفته با شهید بودم و این دو خصوصیت، در وجود او بارز بود. یک نارنجک می بست به کمرش و می گفت زنده دست این حرامی ها نمی افتم ، بعد هم سوار ماشین می شد. می گفت باید به 9 دیدگاهم سر بزنم. اگر برنگشتم، همان جا می خوابم. بیشتر مدافعان که در سوریه بوده اند، می دانند ...
تعقیب و گریز زنی که می خواست همسر جدید رجوی شود/ خاطره ای از رصد فعالیت های موسی خیابانی توسط نیرو های ...
رفتیم سر وقت سوژه مرتبط با این موضوع، گفته بودند روی این سوژه مستقر بشویم. یک نفر از تیم ما مریض شد و آن روز نتوانست با ما بیاید. محل تعقیب و مراقبت در یکی از کوچه های محله پاسداران تهران بود. یک آقایی آنجا بود که با چند نفر دیگر داشتند کار بنایی می کردند. فکر می کردیم کارگری می کند. اما بعد متوجه شدیم که تحت پوشش کارگری دارد از یک کیوسک تلفن، تماس می گیرد. رفتم بغل کیوسک تلفن ایستادم. گفت ...
شهدای اهل سنت نماد وحدت و اتحاد اسلامی
چنین فتوایی نمی دهد. ضدانقلاب او را در اولین روز محرم اسیر و در روز عاشورا در حال نماز به شهادت رساندند. بهمنی با اشاره به وجود 60 شهید روحانی اهل سنت در کردستان توضیحاتی درباره چگونگی شهادت آنان داد و گفت: روحانیون اهل سنت در چند جبهه شهید شدند. تعدادی از آنان در مسجد و محراب ترور شدند. عده ای در محل کار و همراه همسر و فرزند به شهادت رسیدند. ماموستا محمدی را داخل خانه ترور کردند. عده ای در ...
قتل خونین زن تهرانی در عشق ممنوعه!
اتهام قتل عمدی به دادسر فرستاده شد و متهم یکبار دیگر حرف هایش را در مقابل بازپرس تکرار کرد. شوهر فهیمه ضمن شکایت از متهم از طرف خودش و فرزندانش گفت: من و فهیمه هیچ مشکلی با هم نداشتیم من صبح زود از خانه بیرون می رفتم و تا ساعات پایانی روز سرکار بودم چون باید خرجی زن و بچه ام را می دادم. برای اینکه بتوانم زندگی آرامی برای فهیمه درست کنم مجبور بودم چند شیفت کار کنم. اگر فیهمه ...