سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 15 ساله مشهدی در خانه مجردی احسان بی آبرو شد
تا این که یک روز هنگامی که مقابل موسسه غیرانتفاعی با احسان مشغول گفت و گو بودم ناگهان پدرم از راه رسید و مرا زیر مشت و لگد گرفت. او گوشی تلفن همراهم را نیز شکست و مرا به خانه مادربزرگم برد. دیگر نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم و تصور می کردم باید به آرزوهایم برسم. این بود که شبانه پول های داخل گاوصندوق در خانه مادربزرگم را برداشتم و در تاریکی شب از خانه فرار کردم. بعد از دو ...
سرنوشت مبهم دختر نوجوانی که سارق شد
من خواست او را به مقابل خانه عمه دختر مورد علاقه اش برسانم. ترانه هم سوار ماشین شد و بعد من، آن دو یعنی ترانه و ناصر را به خانه یکی ازدوستانم بردم و دیگر از آنها خبری ندارم. برای تیم تحقیق محرز شده بود که دوست اینستاگرامی دختر نوجوان از سرنوشت او خبر دارد که با دستور قاضی وی تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد. پسر جوان اما منکر هرگونه اطلاعی از سرنوشت دختر نوجوان شد و گفت: مدتی قبل در ...
خفاش شب موتورسوار 7 زن تهرانی را شکار کرد + جزییات ترسناک
منفجر شود و بهتر است به سمت فضای سبز بروم. همان موقع انها به سمتم حمله ور شدند و مرا آزار دادند.داد و فریاد و تقلاهای من بی فایده بود. آنها فرار کردند و من که شوکه بودم به کلانتری رفتم و سپس به پزشکی قانونی معرفی شدم که کارشناسان آزار مرا تایید کردند. وی در حالی که اشک می ریخت گفت: از آن شب دیگر روی آرامش را ندیدم. من هر شب کابوس می بینم و زندگی خودم و خانوده ام تحت تاثیر این ماجرا قرار ...
مرد بوکسور 4 عضو خانواده را با شیرموز مسموم کرد و سرشان را برید!
.... چند باری قهر و آشتی کردیم، اما باز هم فایده نداشت. چند روز قبل به حالت قهر از خانه بیرون آمدم تا شاید همسرم عاقل شود و اشتباهاتش را تکرار نکند. با برادرم به مشهد رفتیم و پدر و مادرم برای نگهداری از دختر ها به خانه ام رفتند. زن جوان در حالی که دست و پایش می لرزید و شوک شده بود، ادامه داد: از صبح کسی تلفن را جواب نمی داد نگران شدیم و از برادر شوهرم خواستیم که به خانه بیاید، خودمان هم ...
روزگار سیاه ساحل
پشت حلقه های دود، چشمان روشن و موهای طلایی اش پیدا بود. اندک زیبایی که در میان جسم چروکیده از سال ها اعتیاد به شیشه هنوز توجه هر بیننده ای را جلب می کرد. شروع به گفتن کرد: پدرم را هیچ وقت ندیدم. ناپدری داشتم. توی مدرسه شاگرد زرنگی بودم و برای آینده ام رویا می بافتم. به نوجوانی که رسیدم آزارهای ناپدری ام شروع شد. نمی توانستم از خودم دفاع کنم یا مشکلم را به کسی بگویم. وقتی به مادرم گفتم، تنها واکنش ...
تجاوز وحشتناک پدربزرگ شیطان صفت به نوه هایش | آشکار شدن تجاوز وحشتناک
آزار می داد. سپس مادر دو شاکی روبه روی قضات ایستاد و گفت: من سالهاست که رازی را در سینه پنهان دارم که حالا می خواهم آن را برملا کنم. پدرم از 8سالگی تا قبل از اینکه ازدواج کنم مرا آزار می داد اما من همیشه سکوت کرده بودم. اما حالا که فهمیده ام او دختر و پسرم را هم به تله انداخته آمده ام تا حقیقت را به دادگاه بگویم. وقتی مرد سالخورده که با قرار وثیقه آزاد بود در جایگاه متهم ...
سه ماهِ تمام در تهران زیر پل می خوابیدم؛ اما بالشت زیر سرم کتاب بود
، البته با یک فرد نالایق. آن طور که شنیدم، کسی که جانشین پدرم شد اهل ژاندارمری بود اما لایق نبود. مادرم از ازدواج دوم دو دختر و یک پسر دارد. من تا چهارده سالگی با آن ها زندگی می کردم اما بعد به دلایلی که گفتنی نیست و باید این راز را با خود به گور ببرم، در چهارده سالگی از خانه بیرون زدم و تنها شدم. اول برای ادامه تحصیل به شیراز رفتم و پس از آن به تهران آمدم و ویلان و سرگردان شدم. با ...
بدترین روز کاری زن و شوهر مجری مشهور تلویزیون
تماشا می کردند ولی متوجه نشدند که چه اتفاقی برایم افتاده. تقریباً 10 دقیقه بعد از اینکه من خبر ساعت 7 را اجرا کردم، خبر ساعت 8 را هم اجرا کردم و پدرم روی تخت بیمارستان بود. آخر خبر مدام می گفتم برایتان آرزوی سلامتی دارم. زیرا پدرم از بیمارستان مرا تماشا می کرد. قبل از خواندن خبر ساعت 9 تلفنم زنگ خورد و خواهرم خبر فوت پدرم را به من گفت. پدرم سال ها درگیر بیماری دیابت بودند و می گفتند ...
وداع با رادیولوژیست رنج ها
استانبول ملاقات کردم. هر دو عضو هیات داوران یک مسابقه مطرح بودیم. با آثار ظریف و طرح های زیبا و هوش و ظرافت در شوخی هایش آشنا شدم. خوشحال بودم که کسی را دیدم که مثل کارهایش دوست داشتنی بود. مردی متواضع، خوش خلق و مهربان را دیده بودم. به سرعت با همدیگر صمیمی شدیم و بعد از طریق فضای مجازی با یکدیگر در ارتباط بودیم. او گلی به نشانه دوستی به من هدیه داد که هنوز کنار میزکارم است. سال 2014 در پاریس به ...
ماجرای نوجوان قرآنی برای شرکت در مسابقات مسجد محله
مند شدن من به قرآن کریم آن است که با صوت قرآن بزرگ شدم آن گونه که به گفته والدینم همیشه بالای سر من قرآن می گذاشتند و گوش من را با صدای تلاوت قرآن کریم آشنا کردند. بلوکی اظهار کرد: از زمان کودکی همراه مادربزرگم با حضور در مساجد و محافل خانگی قرآن کریم، فرصت تلاوت قرآن برای من فراهم شد و آرام آرام در این مسیر قرار گرفته و ثابت قدم ماندم. وی ادامه داد: زمانی که کلاس اول ابتدایی ...
از بیرمنگام تا اهواز؛ پای صحبت بانوی شیمی دان ایرانی
جنگ است، برنگرد! اما در جواب به آن ها می گفتم که اگر قرار است من اذیت شوم هموطنان من هم الان همین شرایط را تجربه می کنند؛ جان من از آن ها عزیزتر نیست! بازگشت داوطلبانه به اهواز در سال 60 وی درباره علت بازگشت به خوزستان با وجود شرایط جنگی گفت: خانواده ام به عنوان جنگ زده و به دلیل کسالت مادرم، از خوزستان به استان اصفهان مهاجرت کرده بودند. البته پدرم همچنان در اهواز مشغول ب ...
شوهر معتاد زنده زنده جزغاله شد | شوهر معتاد در آتش سوخت
همسرم را دیدم او با ریختن نفت روی سر و صورتم می خواست مرا بسوزاند با عجله بلند شدم اما ناگهان فهمیدم پاهایم را با طناب بسته است بعد هم شعله آتش را به جانم انداخت و سوختم اما چند لحظه بعد خودش شروع به خاموش کردن آتش کرد و به اورژانس زنگ زد. با این اظهارات مأموران پلیس کرمان به سراغ همسر وی رفتند اما زن 32 ساله منکر ادعاهای شوهرش شد و گفت: من روز حادثه در حال صحبت با تلفن بودم که صدای ...
عهد کردم نگریانم
مادر و خانواده خودم دست به دست هم دادند و در این راه کمکم کردند. سال ها بعد از فوت همسرم یعنی سال 94 پسرم را هم از دست دادم. علت درگذشت او ناراحتی قلبی بود. پسرم ازدواج کرده بود و دو دختر داشت. ساکن تهران شدم سال 1362 ساکن تهران شدم. پیش از آن در انزلی تئاتر کار می کردم. به هرحال باکارهای نمایشی آشنایی داشتم. مثلا وقتی در انزلی بودم، آقای هنرمند تئاتری را به انزلی آورده بودند ...
روزهای تلخ و شیرین سردار رفیعی آتانی+فیلم
سردار رستمعلی رفیعی آتانی با حضور در برنامه گفت وگو محور ضلع سوم استودیو خبری ایلنا در پرسش به سوال درباره پیشینه و بیوگرافی خود گفت: در آتان از توابع الموت شرقی متولد شده و یک فرزند دختر و یک پسر دارم، قبل از ورود به سپاه در بسیج بوده و در دوران کوتاهی از دفاع مقدس نیز حضور داشته و در تیپ 82 صاحب الأمر(عج) وارد شدم. فرمانده سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین درباره مدت زمان حضور خود در ...
دختران جوان در دام شیاطین باغ | دام شیاطین این بار به آیدا و مریم رسید!
کرد ... آیدا به تیم پلیس گفت : یک ماه پیش بود که با جوانی به نام امین در خیابان آشنا شدم .او وانمود می کرد پسر خیلی خوبی است رفتارش هم طوری بود که تصور می کردم مناسب روزهای تنهایی ام است . ما چند بار باهم قرار ملاقات گذاشتیم ! امین مرتب ابراز علاقه می کرد و من باورش کرده بودم تا اینکه امین به بهانه اینکه تنها نباشیم و یک گروه چهار نفره شویم ، از من خواست یکی از دوستانم را با ...
قیمت خودرو
بودن شوهرش حاضر به پذیرش وی به عنوان فرزند رضاخان نشد و نزدیک به 20 سال دوندگی صدیقه در دادگستری برای اثبات رسمی هویت خود با نام پدر یا مادر واقعی اش ناکام ماند. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، صدیقه شرح ماجرای خود را طی نامه ای خطاب به امام خمینی (ره) نوشت که با توجه به اسناد موثق، نهایتاً توانست در 63 سالگی هویت واقعی خویش را در مراجع قانونی اثبات کند. صدیقه 6 سال با نام ...
همسر این شهید، آمریکایی نیست
همه از شهادت آقا غفور خبر داشتند و می خواستند مرا به اردبیل بفرستند. غفور قرار بود مرخصی بگیرد و همه به تهران برویم و او را ببینیم. چون مدت زیادی بود غفور را ندیده بودیم پدر و مادرم می خواستند پسرشان را ببینند. یک هفته به من مرخصی دادند و من با خوشحالی گفتم من هم می توانم به تهران بروم و برادرم را ببینم. با شوق و ذوق زیادی به خانه رفتم و در طول مسیر نوشته هایی مبنی بر شهادت برادرم می دیدم. من ...
شاید یک استاندار غیربومی، گره گشای مشکلی باشد که در زمان استانداران بومی، حل نشد
؟ گفتم تمرین خط می کنم! شگفت زده گفت: با انگشت، روی دیوار؟! روز بعد پدرم دست مرا گرفت و به تنها مکانی که برای آموزش خط در آن روزگار وجود داشت، یعنی تابلوسازی مرحوم علی اکبر پرنده غیبی برد تا خوشنویسی را به شیوه درست و منطقی بیاموزم. البته پیداست که خوشنویسی را نمی توان در مغازه تابلوسازی فرا گرفت، امّا تا اندازه ای با این هنر آشنا شدم و با آنچه آموخته بودم، بعدها کار تابلوسازی نیز انجام دادم ...
پایان 20 سال کابوس اعدام
خواهرم خواستگاری کرده بود، اما خواهرم به او جواب رد داد. چند روز پیش از حادثه، خواهرم به من گفت که این مرد برایش مزاحمت ایجاد کرده و همچنان دست از سرش برنمی دارد. وقتی این موضوع را شنیدم خیلی عصبانی شدم. از دامادمان کمک خواستم. قرار شد با هم به سراغ این مرد برویم و از او بخواهیم که دست از سر الناز بردارد. او ادامه داد: آن روز با دامادمان به خانه این مرد رفتیم. اصلا قصد و نیت درگیری و دعوا یا قتل ...
یک مدافع حرم با سابقه دو بار اخراج از ایران! + عکس
روید در حقیقت 27 سالتان است؟ اولین بار در 27 سالگی رفتید؟ حسینی: بله. تولدم در ایران بود و همین جا بزرگ شدم. تولدم در منطقه پیشوا، ورامین بود؛ همانجا هم بزرگ شدم، تقریبا چهار پنج کلاس هم درس خواندم. به خاطرمشکلات مالی که پدرم داشت من را فرستاد سر کار بروم و نشد ادامه تحصیل بدهم. **: پدرتان در قید حیات هستند؟ کی آمدند ایران؟ حسینی: بله، بعد از انقلاب آمدند. ...
قیمت خودرو
اوضاع زندگی ما به هم ریخت و درگیری های پدر و مادرم شدیدتر شد چرا که پدرم برای تسکین دردهایش به مصرف تریاک روی آورده بود و مادرم به این درگیری ها دامن می زد. این اوضاع متشنج برای من بسیار آزار دهنده بود. روابط سرد آن ها زندگی من و دیگر اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار داد. دیگر کسی به نیازهای عاطفی من توجهی نداشت به گونه ای که نه تنها احساس تنهایی می کردم بلکه از کمبود محبت رنج می بردم به ...
زنجیره طلاق در ازدواج فامیلی | ازدواج فامیلی، 15 خانواده را درگیر طلاق کرد!
یک دختر می دهم و یک دختر می گیرم ، مرا برای"محمود" خواستگاری کرد و من و خواهرم در حالی جاری شدیم که برادرم نیز با خواهر شوهرم ازدواج کرد. بعد از آن هم این ازدواج های فامیلی به 15 خانواده رسید چرا که بزرگ ترها معتقد بودند اختلافات خانوادگی در این گونه ازدواج ها وجود نخواهد داشت. اوایل زندگی خوب و آرامی داشتم اما آرام آرام شوهرخواهرم زیر پای همسرم نشست و محمود را به مصرف مواد مخدر آلوده ...
500 میلیون تومان شرط بخشش 2 قاتل
...> احسان در بازجویی ها گفت: ما همسایه مقتول هستیم و چند کوچه آن طرفتر زندگی می کنیم. حمید خواستگار خواهرم بود، اما ما به او جواب رد داده بودیم. چند روز قبل متوجه شدم او برای خواهرم مزاحمت ایجاد کرده و از طرفی هم خواهرم از من خواست که با او حرف بزنم تا دست از مزاحمت هایش بردارد. من با دامادمان مشورت کردم که قرار شد دو نفری به در خانه او برویم و درباره این موضوع با هم صحبت کنیم. ما دو نفری به در خانه ...
ماجرای تجاوز جنسی در خانه مجردی | چه کسی به دختر 22 ساله تجاوز جنسی کرد؟
همسایگی شان بازداشت شد. این دختر که افسرده شده بود در مراجعه به دادسرا گفت:از 3 ماه پیش وادار به ارتباط با مردی به نام بهزاد در همسایگی مان شدم و حالا احساس می کنم اگر بهمین شکل پیش بروم نابود خواهم شد. وی افزود: خانواده من در شیراز زندگی میکنند و من برای تحصیل به تهران آمدم و پدرم خانه ای برایم خرید و من به تنهایی در آن زندگی می کنم او که نمی توانست صحبت کند در ادامه با چشمان ...
مادران چه اشک ها که نریختند!
مادرم را راضی کنم. وقتی روبه رویش قرار گرفتم ناخودآگاه اشک می ریخت. می گفت قربان پسرم بروم که قد و بالایش در لباس رزمندگی عجب دیدن دارد! داشتم از تعجب شاخ درمی آوردم. مادری که همیشه نگران جبهه رفتن من بود، حالا داشت این حرف ها را می زد. آن روز مادرم به من گفت شب قبل خوابی دیده که راضی به رفتنم شده است. هیچ وقت خوابش را تعریف نکرد. من چند بار دیگر به جبهه اعزام شدم. سال ها بعد مادرم بر اثر بیماری درگذشت. حالا که سه دهه از اتمام دفاع مقدس گذشته، هر کسی می خواهد از جنگ بگوید، درودش را به رزمنده ها می فرستد. کسی نمی داند مادران چه خون دل ها خوردند و چه اشک ها که نریختند... ...
تبدیل غم بزرگ به کار بزرگ
را می دید که به نماز ایستاده و در اتاق ناهارخوری نیز مجسمه مادر ایرانی که نوزادش را در آغوش گرفته بود، دیده می شد. مادرم این مجسمه ها را ابتدا از گل می ساخت و سپس آنها را لعاب می داد. تربیت پدر و مادرمان بر این اصل استوار بود که سعی کنیم با علم اندوزی در خدمت مردم باشیم. علاوه بر نوع تربیت حوادثی نیز در شکل گیری شخصیت توران جوان تاثیرگذار بود. وی تعریف می کند: برادرم دکتر فریدون ...
وقتی دل یک ایل شکست/ روایتی از شهادت هدایت الله حسینی پور
آغوش گرفتمش بوسیدمش انگار هدایت را یافته بودم، انگار مادرم بُغض کرده بود خوب یادم هست بوی دلتنگیهایش با رطوبت بیابان در مشامم پیچید. شناختی؟ نگاهم کرد خندید و سخت بازوانم را فشرد دوباره نگاهم کرد: عمو نصرت؟ در آن ظلمات و غرش توپهای جنگی آرام از من جدا شد.وقت رفتن سرش را از پنجره بیرون آورد. بعد از بمباران لشکرالمهدی عج سیدهدایت الله را با چند ...
شهاب حسینی با عشق جدید جنجال به پا کرد! +عکس
ازدواج شدم. دیگر تکه دوم زندگی ام را پیدا کرده بودم. همچنین شهاب حسینی گفت: پس از صحبت های اولیه و رسم و رسومی که در این رهگذر طی می شود، پس از 4- 3 ماه نامزدی، عقد کردیم ولی شرایط برگزاری جشن عروسی را نداشتم، از طرفی مایل بودم استقلال در زندگی را با برگزاری جشن توسط خودم شروع کنم؛ به همین علت 3 سال طول کشید تا ما به جشن عروسی برسیم. آقای حسینی در سال 1374 با پریچهر قنبری ازدواج کرد، فرزند ...
4 قتل پرسروصدا به خاطر مهریه
مجرمانه ای خواهد کشید . زن جوان ادامه می دهد: همسرم با همدستی زنی به نام پرستو و برادرش برایم دام پهن کردند؛ روزی با آنها در پارک قرار داشتم که پرستو مرا به برادرش معرفی کند تا بعد از جدایی از همسرم با او ازدواج کنم. سر قرار با آنها بودم که همسرم سر رسید. او با تهدید من و برادر پرستو را سوار خودروی خود کرد و ما را به خانه ای قدیمی حوالی شهرری برد. در آنجا 3 روز مرا در اتاقی با دست و پای بسته ...
شهید عباس محمودی: مواظب اموال بیت المال باشید
همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... برگ سبزی، تحفه درویش ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید . 3039/ تبرک لحظاتمان با شهید عباس محمودی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود بر مردم و رهبر کبیر انقلاب اسلامی، عزیزان به گفته امام خمینی امروز روز شهادت و خون است و دیگر نه از کشته شدن بترسید و نه از کشتن. ای مردم از امام خمینی پشتیبانی کنید و او را تنها نگذارید ...