سایر منابع:
سایر خبرها
داستان سفره عقد نزدیک مزار سردار دل ها به روایت مدیر گلزار شهدای کرمان
محمدرضا حسنی سعدی مدیر گلزار شهدای کرمان در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، با بیان اینکه من یکی از سربازان و نیروهای حاج قاسم سلیمانی بودم و الآن با توفیق خداوند جاروکش آستان ایشان و 1016 شهید دیگر هستم، تصریح کرد: حاج قاسم خیلی مهربان بود و شاید یکی از رمز و رازهای موفقیت او مهربانی اش بوده است. بچه که بود مدادش را نصف می کرد و نصف مدادش را به دانش آموز فقیر می داد. پدرش 2 دفتر چهل برگ ...
چماق سرزنش!
سال است مدرسه نرفته بودم؛ اما بابا دست بردار نبود و هی با چماق سرزنش، می زد توی ملاجم. در همان چند دقیقه، اشتباهات کرده و نکرده ی چند سال پیش را هم به من یادآور شد و این که دیگر بزرگ شده ام و باید مسئولیت پذیر باشم و کله ام نباید فقط توی گوشی نباشد و چه و چه و چه. فقط نمی دانم چرا زودتر به ماشین نمی رسیدیم تا غائله ختم به خیر شود. لای ماشین های پارک شده در حیاط مجتمع، هی مارپیچی می ...
پرده برداری نفیسه روشن از مهریه اش
رفتیم و خیلی برای من جذاب بود زمانی بود که ما نامزد بودیم و من برای شرکت در جشنواره نوروزی کیش دعوت شده بودم. من و مادرم قرار بود برویم. بلیط را برای ما صادر کرده بودند و قرار شدکه بلیط ها را از خود فرودگاه تحویل بگیریم. از آنجایی که من خیلی دختر مغروری هستم و هر اتفاقی را با جزییات تعریف نمی کنم، خیلی کلی به بهنام زنگ زدم و گفتم قرار است برویم کیش. او هم گفت سفرتان به سلامت، من هم فردا ...
آبله مرغان و پس گردن هایی که محمد احصایی را ساخت
خطاطی می کردم و سفارش می گرفتم اما از طریق همکاری با اساتید بزرگ بود که موفق به کشف امکانات تصویری خط شدم. این یک مقدار به طبیعت خود انسان باز می گردد که معمولا کنجکاو است. وی همچنین در پرانتزی به تعریف هنرمند اشاره کرد و گفت: معمولا می گویند هنر چیزی نیست که آدم یاد بگیرد؛ البته به صورت متعارف حدی از تعلیمات باید گذرانده شود اما از یک جایی به بعد، انسان یا هنرمند است یا نیست و این بر ...
زیارت با طعم چای و شعر
کشیده است: در هتلی نزدیک حرم ساکن شده ام. دانشجو هستم و با یک گروه از دوستان به مشهد آمده ام. با دوستانم درحال خروج از حرم بودیم که وقتی درحال سلام آخر بودم، عطر خوشی به مشامم رسید و به دوستانم گفتم آنجایی که نور سبز روشن است و مردم جمع شده اند، چه شده است؟! از روی کنجکاوی به این سمت آمدیم و دیدم چای خانه حضرت است. آقا نمی خواست ما دست خالی از مشهد برویم. نظرکرده شدم تنها نیست ...
کتک خوردیم اما رضایت گرفتیم| از دنیای بازیگری تا گلریزان برای آزادی زندانیان
50 سال پیش که پایش به سینما باز شد: برخلاف دیگر بازیگران و دست اندرکاران سینما که با عشق پی این کار می روند، من خیلی به این کار علاقه مند نبودم. یک تابستان سرنوشتم را به این حرفه سوق داد. توسط دوستم اکبر سلطانی با برادرش حسن که فیلمبردار بود آشنا شدم. قرار شد در گروه آنها به عنوان تدارکاتچی کار کنم. چون فیلمبرداری در یکی از شهرهای شمال انجام می شد از عشق دیدن دریا قبول کردم. آن موقع 13 سال داشتم ...
همه چیز درباره شهید احمد کشوری
شهید را منتشر می کند. خلوص نیت چند روز قبل از شهادت در نماز جماعت مکبر بودم. ناگهان شهید کشوری بعد از نماز مرا در آغوش گرفت و به شدت گریه کرد به او گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: امام خمینی (ره) به ما اعلام کردند هیچ خلبانی حق ندارد به سمت زن و بچه عراقی ها تیراندازی کند. ولی هلی کوپتر های عراقی در سد کنجان چم در دشت صالح آباد، خودرو هایی که در آن زن و کودکان ایرانی ...
خاطرات خواندنی پرستاران نی ریز
...... بخندم یا گریه کنم... دست بیمار را گرفتم و گفتم: مادر جان حالت خوبه؟ صدامون رو می شنوی؟ دستم را فشار داد و در حالی که صدای بیمار(به علت داشتن لوله تراک) بیرون نمی آمد، با حرکت لبها جوابم را داد و من تا پایان شیفت بدون شک خوشحال ترین پرستار دنیا بودم... و خبر بیدار شدن مادر پس از 3 ماه، بهترین خبری بود که به بچه های این بیمار دادم و با دیدن شور و شعف همراهان، علاقه من به پرستاری چندین برابر شد ...
نخبه علمی که مسیر حفظ قرآن را در پیش گرفت
مادرم مذهبی و اهل محافل دینی و قرآنی بودند و جلسات قرآن نیز داشتند، ضمن اینکه پدرم مداحی نیز انجام می داد، در خصوص مسائل مذهبی نیز هیچ اجباری از سوی خانواده نبود و پدر و مادرم صرفا ما را با مسائل دینی آشنا می کردند. انتخاب مسیر با خودمان بود و من نیز با علاقه به دین داری بودم و مسلمان بودن را انتخاب کردم. این دانشجوی نخبه در خصوص سوابق تحصیلی خود، بیان کرد: دوران دبیرستان را در مدرسه مصلی ...
خبرتشییع پدرم را از کانال های تلگرامی گرفتم! +عکس
کی بود؟ چند روز قبل از شهادت؟ همسر شهید: البته بگویم سری دوم که رفته بودند، به حسب کاری که انجام می دادند هر روز زنگ می زدند. هر روز تقریبا حدود نیم ساعت صحبت می کردیم. نمی دانم برای چه بود. اما این سری را نه، همان چند دقیقه محدود بود. فکر کنم بعد از ظهر روز جمعه بود که تماس داشتیم و عملیات روز یکشنبه انجام شد. **: جمعه ی قبل از عملیات، بعد از ظهرش با شما تماس گرفتند؟ ...
گفت وگو با فاطمه جم همسر جانباز بصیر شهید، اقبالعلی حیدری(بخش نخست) هر دو خندیدیم و گذشت!
.... دائم به جبهه می رفت و می آمد. می گفت، پایان جنگ مشخص نیست و با این شرایط نمی توانم ازدواج کنم. فاش نیوز: از حس و حال خودتان به عنوان یک خواهر شهید در آن دوران بگویید. - از آن زمان بود که با خودم می اندیشیدم ای کاش من پسر بودم و اجازه نمی دادم اسلحه ی برادرم بر زمین بماند. پرستاری هم که بلد نبودم. بنابراین تصمیم گرفتم با یک جانباز ازدواج کنم. منزل ما اطراف خیابان آذری ...
قاتل دختر گمشده به قصاص محکوم شد
معامله دلار انجام می داد. او ادامه داد: روز قبل از حادثه، وقتی به خانه او رفته بودم، متوجه شدم که مقدار زیادی دلار در خانه دارد و برای همین تصمیم به سرقت آنها گرفتم. برای این کار ابتدا مقداری داروهای خواب آور تهیه و داخل آبمیوه حل کردم. بعد محمود و دختر موردعلاقه اش را به صرف شام به خانه ام دعوت کردم. وقتی رسیدند، لیوان های آبمیوه را به آنها دادم که پس از خوردن آنها، نیمه بیهوش شدند. بعد ...
هانیه توسلی بدون شوهر مادر شد / عکس عجیبی که خودش منتشر کرد
جمعیت و شلوغی ندارم من همۀ وقت از تنهایی لذت می برم . یک جایی هم بودم که فامیلان و دوستانم بودند سریع کتابم را بر می دارم خیلی وقتا دوست دارم تنها باشم و از جمع گریزانم . تضادی بین حرفه ای که گزینه کردم و حالی که دارم وجود دارد. مادرم از اول ابتدایی مدرسه رفتم همین مدلی بودم. مدرسه هم که رفتم دوست صمیمی نداشتم . همۀ وقت از تنهایی لذت بردم. وقت صبح اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
باشد که از رنجی بکاهیم
جمهوری اسلامی" حالا من که در نزدیکترین جا کنار او قرار داشتم گاهی زیر زیرکی سرم را از روی دفترم بلند میکردم و خیره به کار های او سوالی بر زبانم می آمد و دوباره با دیدن جدیدت او در انجام کارش منصرف از پرسیدن می شدم. کنجکاوی امانم را بریده بود، بالاخره پرسیدم.با پرسیدن سوالم با این جواب مواجه شدم که این ها بازوبند اعضای هلال احمر مدرسه است. تو چرا عضو نشدی؟ و من هم بدون تعلل گفتم می توانم ...
در فکر خانه هایی که توان خریدشان را ندارم!
...، دبورا لِوی | نیویورک؛ رفتم سنترال پارک. داشتم از گرمیِ هوا و خستگیِ پرواز پس می افتادم. زیر درختی نزدیک ورودیِ پارک ولو شدم. همین طور که دراز کشیده بودم و از بین برگ ها آسمان وسیعِ آمریکا را تماشا می کردم، چشمم به چیزی افتاد که از درخت آویزان بود. کلید بود. با روبانی سرخ رنگ به شاخه ای آویزانش کرده بودند و همان جا مانده بود. با خودم گفتم شاید از قصد گذاشته اند بماند، چون دیگر نمی خواهند ...
شهادت را لمس کردم
. دوستان می گفتند: یک روزنه ای از شهادت آنجا هست. جای خدمت و کار هم زیاد بود. بیشتر کارمان آنجا مهندسی بود. من در تیپ 53، مهندسی رزمی بودم. وقتی سال 70 از کردستان به اصفهان برگشتم درسم را ادامه دادم. دیپلم را در مدرسه ایثارگان گرفتم و بعد هم در کنکور شرکت کردم. در دانشگاه شهید محلاتی قم و یکی از دانشگاه های اصفهان قبول شدم. در نهایت شهید محلاتی را انتخاب کردم. لیسانس را در قم گرفتم. فوق ...
فوتبالیست خوزستانی در یک قدمی اعدام / بابک 7 روز بیشتر فرصت ندارد + فیلم و عکس
د در خاطرات گذشته اش. در سال هایی که برای تمرین به تیم نفت مسجد سلیمان دعوت شده بود و قبل تر: بچه بودم که فیلم رئیس علی تنگستونی نشان می داد. من می رفتم لباس شبیه رئیس علی تهیه می کردم. به دوستانم می گفتم تو خالو حسین دشتی؛ تو احمد تنگستونی! خودم را هم جای رئیس علی جا می زدم. افکارم اینطور بود. بعد خاطراتش به قبل تر می رود و خاطره انفجار بمب در محله شان را تعریف می کند: دبستانی بودم که در ...
رونمایی از چهره جدید فریبا نادری /عکس
من پیشنهاد اجرای برنامه نیمرخ داده شد، اما مادرم مخالفت کرد. از این حکایت چند سالی گذشت تا اینکه یک روز با دوستم که گریمور بود برای تست به دفتر مسعود رسام رفتیم، آن روز وی با تست بازیگران برای سریال مروارید سرخ مشغول بود، من هم غافل از این ماجرا نشسته بودم تا اینکه از اتاق شان آمدند بیرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من برای تست بازیگری نیامده ام، دوستم آمده است... او به من گفت: حالا که آمدی بیا تست ...
مصاحبه مفصل لیونل مسی با فرانس فوتبال
به گزارش خبرنگار ایمنا ، لیونل مسی که چند شب پیش موفق شد برای هفتمین بار صاحب توپ طلا شود، گفتگویی با پاسکال فره سردبیر روزنامه فرانس فوتبال در فرانسه انجام داده که مصاحبه جالبی هم از آب درآمده است. این مصاحبه را در ادامه می خوانید: مسی گفت: پدر و مادرم معنای فروتنی را به من، برادرانم و خواهرم یاد دادند و ما را تشویق می کردند که با همه متواضع باشیم. من با این ارزش ها بزرگ ...
رونمایی فرازمینی از 7 توپ طلا و ماجرای تزریق هورمون| مسی: من بهترین بازیکن تاریخ فوتبال نیستم +عکس
تمام هزینه های پدرم، درمان گران شده بود. تیم نیوولز اولد بویز به ما قول داده بود که در پرداخت هزینه درمان من به ما کمک کند، اما نشد و پیچیده بود. من در نوجوانی نیز هرگز به جدایی از بارسلونا فکر نکردم، حتی با وجود سال اول بسیار سختی که داشتیم. در آن زمان مدارک شناسایی من با تاخیر از اولد بویز آمد، از ناحیه پا آسیب دیده بودم و باعث شد 3 ماه غایب باشم و همچنین مادرم و برادرانم به آرژانتین ...
ماجرای اقدام به خودکشی در اتاق قاضی
به گزارش مشرق ، قاضی مسعود توکلی زاده درباره روز ماجرا توضیح داد: آن روز مانند روزهای معمولی در دفتر کارم مشغول به انجام امور قضایی بودم و متهم 36 ساله ای را که به جرم ارتکاب سرقت باید مورد تحقیقات قرار می گرفت ، صدا زدم و همزمان مشغول مطالعه خلاصه پرونده بودم که متهم وارد شد و به روال همیشه، با او احوال پرسی و از او دعوت کردم که در جایگاه مربوط بنشیند. وی گفت: آن روز به دلیل شرایط ...
چهره غمگین پریناز ایزدیار و هوتن شکیبا در ملاقات خصوصی /عکس
کودکی به شدت شیطان بودم. اغلب اوقات خرابکاری می کردم و روی در و دیوار نقاشی می کشیدم و اصولا کوچه را برای بازی انتخاب می کردم تا به خانه آوردن من، امری مشکل برای خانواده محسوب شود. چون تمام مدت، در حال حرکت بودم و به همراه برادرم فوتبال بازی می کردم. به یاد دارم، در آن زمان، مادرم اجازه نمی داد که ظهرها بیرون بروم و با بچه ها بازی کنم و من را مجبور می کرد که بخوابم، اما متاسفانه هر چه سعی می کردم، خوابم نمی برد، به همین دلیل برای آن که، آن ساعات طی شود، آن قدر از زیر در با دوستانم صحبت می کردم، تا یکی از اعضای خانواده بیدار شود و به من مجوز بیرون رفتن را بدهد " ...
همسر شهید داریوش رضایی نژاد: با جنگ زاده و با آن بزرگ شدیم
وقت صدای آژیر می شنوم، یاد آن روزها می افتم. خاطرم هست که آخر سال بود و مدرسه تعطیل شد. من همیشه آخر هفته به خانه مادربزرگم می رفتم. آن روز کل شهر برای تشییع پیکر تعدادی از شهدا رفته بودند. تا آخر جنگ این وضعیت ادامه داشت. در آن چند ماه آخر، ما واقعاً جنگ زده بودیم؛ امّا انصافاً به ما بچه ها خیلی خوش می گذشت. مادرم می گفت شرایط سخت است و من می گفتم چه سختی دارد، ما که لذت می بریم. آن موقع ...
آن هایی که در سینما سر کارم گذاشتند/ به کیانوش عیاری باختم!
عیاری گفتند یعنی فیلم اینقدر بد بود؟ گفتم نه شاهکار بود. گفت پس چرا از فیلم متنفری؟ گفتم چون آن سوی آتش را بسیار دوست دارم، فکر می کنم این فیلم جایگاه آن سوی آتش را در کارنامه شما پر کرده، هنوز که هنوز است آقای عیاری می گوید تو بهترین نقد را درباره بودن یا نبودن داشتی. سال 78 درگیر یک عشق نافرجام شدم، همزمان مادرم سرطان گرفت، عیاری هم عصرها برای صداگذاری سفره ایرانی به استودیو بهمن می آمد ...
روایت عجیب هادی عامل از گزارش کُشتی نقی در سریال پایتخت!+ویدئو
دبیر ادبیات بود. سال 1342 پدرم وقتی لیسانس گرفت، خراسان کلا 30 نفر لیسانسه داشت. مادرم نیشابوری است. شاعر است و 6 کلاس سواد دارد. واژه هایم را از مادرم یاد گرفتم. حتی تُنِ صدایم هم به مادرم شبیه است. اکنون مدتی است که مادرم بیمار است و پدرم هم فوت کرده است. بچه ی شَری بودم. از مدرسه که می آمدیم بلافاصله به کوچه و خیابان می رفتیم و مشغول بازی بودیم تا زمانی که گرسنه شویم و برای غذا خوردن ...
بالغ کسی است که کودکی اش همیشه همراهش باشد/ ماجرای علاقه به اِستن لورل
این سه روز می خواهم بروم رمه. با چوپان و گوسفندان بخوابم. ادا که نمی توانم دربیاورم، تئاتر کار کرده بودم و اولین فیلم سینمایی من بود و باید به روانشناسی رفتار، حرکت ها و دیالوگ های آن منطقه و فضایِ فیلم درمی آمدم. البته در این فضا با استاد صاحب دل صدا و معرفت جهانگیر میرشکاری هم آشنا شدم و بعدها با او چند کار داشتم. " بعد از این صحبت ها، برش دیگری از فیلم های قدیمی ...
فیروزه ای که ثابت کرد از جنس طلاست
، خون، قلب و ریه می شود. چطور با این بیماری کنار آمدی ؟ اوایل بیماری که در بیمارستان بستری بودم تا حدودی دچار افسردگی شدم ، ولی بعد از یک مدتی به خودم آمدم و گفتم تا چه زمانی باید بنشینم و افسوس بخورم شاید در دید خدا من باید خاص باشم و این چنین زیباتر میشه زندگی من ، و با وجود بیماری دوباره به زندگی توانستم برگردم و در سن 15 سالگی ازدواج کردم ، دو سال بعد صاحب فرزند پسر شدم ...
مسی: سعی کردم به کارهای دیگران نگاه نکنم/ با ذهنیت تنفر از باخت بزرگ شدم
، خیلی من را تحت تاثیر قرار نداد. بعداً روند درمان کمبود هورمون را برای من توضیح دادند و مجبور بودم هر روز غروب یک سوزن به رانم تزریق کنم.اما این باعث نشد که من زندگی عادی خود را نداشته باشم و همچنین به فوتبال ادامه دادم. بعد از اینکه خانواده تان نتوانستند هزینه های درمان شما را تحمل کنند ، روزهای خروج از روزاریو را چگونه گذراندید؟ با وجود تمام هزینه هایی که پدرم می کرد ...
زنی که مردانگی را معنا کرده است/ از کارآفرینی در کودکی تا جهادگری در میانسالی
سالگی با اصرار فراوان وارد بسیج شدم و در فعالیت های فرهنگی مسجد ازجمله انجمن و کتابخانه نقش داشتم. این بانوی جهادی تصریح کرد: از همان سن 9 سالگی چادری شده و روزه کامل می گرفتم و آن قدر مقید به چادر گذاشتن بودم که برای همه حتی معلمان مرد مدرسه ما پذیرفته شده بود و زمانی که آن ها می خواستند وارد کلاس شوند در می زدند تا من چادر سر کنم و آن ها وارد کلاس شوند. پورحسین با اشاره به اینکه ...