روایت خبرنگار زن افغان از فرار چهار ماهه از دست طالبان
سایر منابع:
سایر خبرها
کسی اندازه من عذاب نکشیده است
.... گفته بودند او را ببرید منزل، فرزندانش را سیر ببیند چرا که هفت، هشت روز دیگر بیشتر زنده نیست و دقیقاً شبِ هفتم فوت کرد. - من تقریباً هفت و هشت ساله بودم که مادرم را از دست دادم. پدرم مرا از خانه بیرون انداخت. یکی مرا آورد تهران و گذاشت توی تعمیرگاه کار کنم. تنها زندگی می کردم. زیر ماشین، توی تعمیرگاه و خیابان خوابیدم تا بزرگ شدم. - کودکی سختی را پشت سر گذاشتم. شاید باور ...
ناگفته های خانواده دختر محبوس شده در خانه وحشت
مجتمع دانشگاهی هستم. از وقتی سمیه رفت از آنها خواستم به من مرخصی بدهند، ولی آنها موافقت نکردند. من هم مجبور بودم دنبال دخترم بروم. برای همین کارم را از دست دادم. بیکار شدم. هر روز و هر شب به جاهایی که ممکن بود برود سر زدم. به محله مولوی و هرندی رفتم. پاتوق تمام دختران فراری و بی خانمان را گشتم. پاتوق معتادان را سر زدم. اما هیچ ردی از دخترم نبود. دیگر همه آنها مرا می شناختند. چون هر شب به سراغ شان ...
پوتین از پدرم می ترسد!+عکس
خواهد انجام دهد. در یک لحظه به سمت اش رفتم و گفتم: "زاخار، بابا در بیمارستان است و نمی دانیم علت اش چیست، اما او مسموم شده است". زاخار به بازی ادامه داد. در زمان اعتراضات من به شکل فوق العاده ای به تظاهرات کشیده شدم. این در حالی بود که پدر می گفت: "تن ها یک ناوالنی باید در زندان باشد و شما باید در خانه بمانید چرا که نمی خواهم زمانی که خود در زندان هستم نگران این باشم که شما را در کدام ...
سکانس رمز آلود در سناریوی پدرکشی!
اوضاع اشتغال به تهران رفتم از خیابان ناصرخسرو مقداری داروی بیهوشی و دست بند های پلاستیکی خریدم و آن ها را در خانه ام پنهان کردم. آن روز برادرم با قتل پدرم مخالفت کرد، اما در نهایت با یادآوری رفتار های خشن و ظلم هایی که در حق مادرم کرده بود، او را راضی کردم که در اجرای سناریوی پدرکشی مرا یاری دهد. آن شب قرار شد من به خانه خودم بروم و زمانی که پدرم به خواب رفت احسان یک تک زنگ به من بزند و من ...
ترجمه تاریخچه تراکتورها به اوکراینی چاپ شد
نوآوران آنلاین - رمان تاریخچه تراکتورها به اوکراینی نوشته مارینا لویتسکا به تازگی با ترجمه خاطره کردکریمی توسط نشر برج منتشر و راهی بازار نشر شده است. مارینا لویْتْسکا نویسنده این کتاب متولد 12 اکتبر 1946 در اردوگاه پناهندگان جنگ جهانی دوم در شهر کیه آلمان است. او یک ساله بود که خانواده اش به انگلستان مهاجرت کردند و موفق شدند پس از سه سال در روستای نورتون از توابع دانکستر برای خود خانه ...
میم مثل معصومه؛ مهربان، نیکوکار و صبور
یادآور شدم، اما او انگار آن روز اصلا دلش نمی خواست از خانه بیرون برود. معصومه در آن صبحگاه شوم، دخترش را به شنیدن موسیقی دوست داشتنی و صرف چای دلنشینی دعوت می کند. بعد کم کم برای رفتن به محل کار آماده می شود و می رود: بلافاصله بعد از رفتن مادر، من هم راهی محل کارم شدم. جمعیتی که سر خیابان جمع شده بود، مرا سمت خودش کشید. باورم نمی شد، زنی که در خیابان غرق در خون بود، مادرم بود. به سختی نفس می ...
اینجا شوش است نه تگزاس!
عاصی شده اند، می گویند بی توجهی مسوولان شهرستان شوش از سوی دادستان این شهرستان سبب شده خانواده ع.محسن هر از گاهی دست به اسلحه، یکی از پسرعموهای خودشان را مجروح کنند یا به قتل برسانند. این بار هدف عزیز محسن بود اما زنده ماند تا راوی جنایات پسرعموهایش باشد. او از ناحیه پا دچار جراحات شدید شده و برایش سوال پیش آمده که اینجا شوش است یا تگزاس؟ اهالی روستای فتح المبین شهرستان شوش، از راه کشاورزی مخارج ...
رامبد جوان یا بیژن بیرنگ، حق با کیست؟
سبز شود و آدم ها می توانند به شعور و فهم برسند. یقین دارم همان زمان که ما این حرف ها را می زدیم، یک عده به ریش ما می خندیدند و در حال پرکردن چمدان هایش بودند که از این مملکت بروند. کارگردان سریال خاطره انگیز همسران ادامه داد: کاش این جنسی کار نمی کردیم. کاش خیلی واقعی تر کار می کردیم چون شرایطش بود. کاش می گفتیم مواظب جبیب تان باشید، مواظب مملکت باشید. شاید ما در دوره ای زندگی کردیم که ...
تماشاچی زیاد داریم و بازیکن کم!
. در چنین مواقعی شما چه کار می کنید؟ حالا من از شما می پرسم: فرض کنید در یک خیابان بن بست قرار دارید و یک دزد در حال فرار است. آیا حاضرید راه او را سد کنید تا پلیس به او برسد؟ فرض کنید یک زن و شوهر در خیابان دعوای شان بالا گرفته و مرد روی همسرش دست بلند می کند. آیا حاضرید پیش بروید و برای جلوگیری از یک خشونت آشکار پیش قدم شوید؟ فرض کنید کسی یک استوری کمک قرار داده و از ...
سراب زندگی در اروپا
گرفته و از حرف هایشان متوجه شدم وقتی به تهران رسیده اند، شخصی در ترمینال جنوب به دنبال آنها می آید. این را هم بگویم دختران زمانی که سوار خودروی من شدند، از تلفن من استفاده کردند و چند بار با اشخاصی تماس داشتند. با اطلاعاتی که راننده خودرو در اختیار تیم تحقیق قرار داد، آنها به بررسی شماره تلفن هایی که دختران گمشده تماس گرفته بودند، پرداختند. تحقیقات پلیسی نشان می داد یکی از ...
خانه های وحشت / بررسی 5 پرونده قتل و شکنجه در دخمه های مخوف جنایتکاران
کرده و با خود می برد که در دوربین ها نیز ثبت شده است. او در اعترافاتش می گوید 50 روز شیما در آن خانه محله نظام آباد بوده. با هم شیشه می کشیدند و یک شب بحث شان شده و او با شال گردن شیما را خفه کرده و بعد هم جسدش را در باغچه خانه صاحبخانه اش که کلیدش را داشته چال می کند. اگرچه در حالی که بهلول در بازداشت بود زن دیگری شیشه های خانه او را شکسته و از آنجا فرار می کند که مشخص می شود او نیز فرار از منزل ...
اعتماد زیاد زندگی ام را نابود کرد
یکی از نزدیکانش، چند بار قهر کرد و نزد خانواده اش رفت. حتی چند بار شکایت کرد و مرا به دادگاه خانواده کشاند و می خواست 42 میلیون تومان نفقه سال های زندگی با من را بگیرد که دادگاه با اسناد و مدارکی که ارائه دادم، پی برد همیشه نفقه داده ام و شکایتش رد شد. سرانجام به خانه بازگشت، اما این بار پای خیانت را به زندگی مان بازکرد. چرا طلاقش ندادی؟ چون بچه ها را دوست داشتم و آینده شان ...
ماجرای تلخ آوارگی بازیگر پیشکسوت
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، فرج الله گل سفیدی بازیگر پیشکسوت درباره دوران کودکی دشوار خود گفت: کودکی سختی را پشت سر گذاشتم. شاید باور نکنید کسی اندازه من عذاب نکشیده است. من از بی جایی زیرِ ماشین می خوابیدم. مادرم وصیت کرده بود به پسرعموی مادریم که از من نگهداری کند. او مرا آورد، 6 ماه هم نگه داشت و دیگر همسرش قبول نکرد و سرگردان بودم. بگذارید از جزئیاتش نگویم ناراحت می شوم. هیچ کس تحویلم نمی ...
گفتگو با دختر فراری که از خانه وحشت نجات پیدا کرد | راز ارتباط شکارچی دختران فراری، با زنان و دختران ...
محل کارم می رفتم از مادرم می خواستم در را قفل کند تا دخترم بدون اجازه از خانه بیرون نرود. وی ادامه داد: روزی که دخترم فرار کرد، در محل کارم بودم. مادرم آش نذری درست کرده بود و درخانه باز بود تا به همسایه ها نذری بدهد. همان روز دخترم فرصت پیدا کرد تا خانه را ترک کند. پس از آن همه جا دنبال او گشتم. چنان دچار شوک شدم که به محل کارم رفتم و درخواست مرخصی دو ساله بدون حقوق دادم اما موافقت نشد ...
مدافع حرمی که فرمانده اش به او مرخصی نمی داد!
سیدحسن موسوی معروف به علمدار از رزمندگان مدافع حرم و برادر شهید سیداسحاق موسوی از فرماندهان شهید لشکر فاطمیون است. در وقت همکلامی مان با او از روایت های خانواده اش و داستان زندگی شان به وجد آمدیم و به ارادت شان به اهل بیت (ع) غبطه خوردیم. خانواده ای که سال ها پیش در جهاد افغانستان حضور داشتند و در آن جبهه نیز شهدایی را تقدیم کردند. از بی بی شیرین مادربزرگ شهید سیداسحاق گرفته تا همسر و فرزندش که ...
اثر انگشت، تنها سرنخ از مقتول خانه وحشت
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از همشهری، رسیدگی به پرونده خانه وحشت در حالی ادامه دارد که سعید(متهم اصلی پرونده) همچنان مدعی است، دختری که در خانه او به قتل رسیده، توسط یکی دیگر از دختران فراری کشته شده است. در خانه وحشت سعید به جز جسد مقتول که 4 ماه از مرگش می گذشت، 2 دختر فراری که در آنجا زندانی بودند، پیدا شدند که می گویند جسد متعلق به یک دختر فراری است که توسط سعید و با کمک خواهرش ...
از کارتن خوابی تا اسارت
اینکه من از محل کار به خانه برگردم. اخراج شدم وی ادامه داد: روز حادثه محل کار بودم که مادرم آش نذری درست کرده بود و درخانه باز بود که به همسایه ها آش نذری بدهد و همان روز ساناز خانه را ترک کرده بود. وقتی به خانه برگشتم متوجه فرار دخترم شدم و از همان لحظه به بعد به دنبال او گشتم و به خانه تمامی دوستان و بستگانش رفتم و حتی هر جا که به فکرم می رسید سر زدم، اما ساناز آب شده بود و به زمین رفته ...
کرزای: طالبان با فرار اشرف غنی به کابل دعوت شد
دارایی مردم جلوگیری کند چراکه با فرار اشرف غنی، مقامات امنیتی او نیز رفتند. رئیس جمهور پیشین افغانستان می گوید، او با بسم الله محمدی سرپرست وزارت دفاع تماس گرفت که چه افرادی از دولت مانده اند؛ اما معلوم شد که هیچ کس نمانده و حتی فرمانده پلیس کابل هم فرار کرده است. او در بخشی از مصاحبه خود گفت که همراه با عبدالله عبدالله رئیس سابق شورای صلح افغانستان، در ملاقات با غنی توافق کرده ...
خیانت در اوج اعتماد
به گزارش ندای گیلان از رشت ، مردی جوان با سامانه مشاوره تلفنی پلیس پاسخگو مرکز مشاوره آرامش تماس گرفت و مشکلش را اینگونه شرح داد. در کودکی به دلیل اعتیاد پدرم به موادمخدر و بیماری صعب العلاج مادرم، دوران خوشی را سپری نکردم و در محیط بیرون از خانه با سن بسیار کم کار می کردم و تا حدودی کمک حال خانواده ام بودم. تا اینکه در سن نوجوانی مادرم را ازدست دادم و چون رابطه عاطفی خوبی با پدرم نداشتم و ...
اثرانگشت برای رمزگشایی از هویت جنازه دخترانه در دخمه وحشت
ادامه رسیدگی به این پرونده دختری که سه سال در خانه وحشت حبس شده بود، برای تحقیقات به دادسرای امور جنایی منتقل شد و گفت: بعد از جدایی پدر و مادرم زندگی خوبی نداشتم. پدرم مرا در خانه حبس می کرد و به محل کارش می رفت، من هم در یک فرصت مناسب از خانه فرار کردم. یک سالی در پارک ها و گرمخانه ها بودم تا اینکه در یک پارکی حوالی میدان راه آهن، با سعید آشنا شدم. او خودش را سرهنگ نیروی انتظامی معرفی ...
تماسی که باعث شد اشرف غنی از افغانستان فرار کند
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از ایسنا گزارشی در مجله نیویورکر می گوید که یک پیام متنی و تماس از یک شماره پاکستانی، مشاور شورای امنیت ملی سابق افغانستان را ترغیب کرد تا به همراه اشرف غنی و خانواده اش کشور را ترک کنند. به نوشته روزنامه داون، این پیام حدود ساعت یک در تاریخ 15 اوت، روزی که طالبان قدرت را در کابل به دست گرفت، آمد. خلیل حقانی، یکی از رهبران طالبان خواست با "حمدالله محب"، مشاور ...
درخواست طلاق بعد از مرگ پدرشوهر
وقتی زن جوان مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، گفت: هشت سال پیش با داوود ازدواج کردم ولی در این مدت یک روز خوش هم نداشتم. از همان روز اول در آپارتمان پدرشوهرم زندگی می کردم. خانواده شوهرم طبقه پایین بودند برای همین همیشه با دخالت های بیجای مادرشوهر و خواهرشوهرم درگیر بودم و آنها مدام مرا آزار داده و سعی می کردند بین من و داوود دعوا راه بیندازند اما در این میان پدرشوهرم همیشه هوای مرا داشت و از ...
هیات دوچرخه سواری خوزستان ما را بازی می دهد
مبلغی نزدیک هفت تا هشت میلیون تومان هزینه مکمل های بدنم می شود اما هیات چند ماه است که در حال بازی دادن ما ورزشکاران است و حتی هزینه های شخصی که از جیب مان برای شرکت در این رقابت ها داشته ایم، به من و سایر نفرات برنگشته است و با وعده های توخالی ما را بازی می دهند و حتی دیگر حاضر نیستند جواب تماس های ما را بدهند. البته در این چند ماه هیات یک مبلغ بسیار جزیی به فاصله چند ماه به ما پرداخت کرده اما هنوز ...
32 بار شهید شده ام! | گپ وگفتی خودمانی با آقا معلم سختگیر محله نواب
خوانندگی هم دارید. ته صدایی دارم که از پدر خدابیامرزم به ارث برده ام. ایشان خواننده و آهنگساز زمان طاغوت بودند و نام هنری شان رسول فرید بود. در واقع پدرم خواننده بود و مادرم روضه خوان؛ و من در کودکی با یک دستم سینه می زدم و با دست دیگر بشکن. (با خنده) به چهره تان می آید که معلم خیلی مهربانی بودید؛ از آن معلم هایی که همه بچه ها دوستشان دارند. اتفاقاً معلم بسیار سختگیری بودم. اگر ...
مبادا خود را از فرهنگ جهاد و شهادت جدا کنید
که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدائی ناخواسته اینچنین شود اصلا دوست نمی دارم به ملاقات من سر مزار بیائید و شما را قسم به خدا و امام که با عفت خود مایه سربلندی خانواده مان شوید و یادتان نرود که یکی از بزرگترین وظایف یک زن مسلمان تربیت فرزندانی خوب و مؤمن است برای مملکت پس از وظیفه اصلی خودتان باز نمانید که جامعه ما نیاز به ...
درخواست کمک دختر کارآفرین پلدختری از مردم
و بدسرپرست را در دوره سنی 4 تا 24 سال در دو خانه مجزا در تهران بر عهده دارد و در کنار آن به زنان بدسرپرست و بی سرپرست سایر استان ها نیز کمک مالی می کند. از این رو همه خوانندگان این گزارش که علاقمند به کمک به این کارآفرین جوان هستند می توانند با موسسه خورشید مهر طاها با شماره 021-88552823 تماس بگیرند و کمک های مالی خود را به دست این دختر کارآفرین برسانند. ...
دزدی از شوگرددی تا جیب بری پیرمرد!
قیمتی زیادی در خانه اش دارد. یک شب که به همراه پرستو و پسر مورد علاقه ام دور هم نشسته بودیم و پرستو از مرد میانسال برایمان تعریف می کرد، نقشه سرقت از خانه او را کشیدیم. پس از آن پسری دیگر هم وارد باندمان شد و نقشه را اجرا کردیم. نقشه تان چه بود؟ پرستو با مرد پولدار تماس گرفت و قرار گذاشت اما به او گفت که تنها به خانه اش نمی رود و مرا هم با خودش می برد. آن مرد قبول کرد و من و پرستو به ...