رویای ماشین خواب ها کابوس است
سایر منابع:
سایر خبرها
دخترم در شهادت حاج قاسم برای بار دوم یتیم شد
جانبازی دوباره عازم جبهه سوریه شد؟ محمد قبل از رفتن به سوریه به سفر کربلا رفت. همانجا خواب دید که حاج حسین بصیر لباس های بچه ها را مرتب می کند و حمایل شان را می بندد. همین خواب بهانه رفتن محمد شد. وقتی به مرز ایران رسید، با پسرعمویش تماس گرفت و گفت اسم من را در لیست مدافعان حرم حضرت زینب (س) بنویس. اسمش را نوشت. اما چون اعزام ایشان با شهادت سردار شهید حسین همدانی مصادف شده بود، کنسل شد. وقتی ...
قلک در باران
.... خودم را بالای سر قلکم رساندم. این دفعه دیگر اطرافم را نپاییدم. برایم دیگر مهم نبود. با چنگ و دندان خاکها را کندم. قوطی را از خاک بیرون آوردم. با دلشوره تمام درب قوطی را باز کردم. باورم نمیشد. اصلا باورم نمیشد. آرزوهای من توی آن قوطی خمیر شده بودند. اسکناسها کاملا له شده بودند. چشمم به محتوای قوطی خیره شده بود. یک بار دیگر به یاد دوچرخه دست دوم و سرخ رنگم افتادم. بدون اینکه هق هق کنم, بغض گلویم را فشرد. اشکهایم جاری شدند. اشکهایم در میان آنهمه قطره های باران گم شدند. بارانی که همچنان مثل دم اسب می بارید.... ...
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
کسی خود بی تفاوت روزگار بگذرانی و دل از خدا بکنی، گمنامی آن است که دعایت هیچ وقت به عرش نرسد و دست خدا بر سرت نباشد. آری...امروز روز استقبال از آلاله هایی است که عمری است مادران، پدران، خواهران و بردارانشان برای بازگشت آنان لحظه شماری می کردند اما خوشنام و گمنام آمدند. حالا همه شهر مادران و پدران آنان هستند. میان جمع می روم و به گفت و گو با آنان می نشینم. ابوالفضل که جوانی ...
خیابان غذا یا عزا؟!
دنده کباب و خورش خلال می پرسم می گوید : احتمالا بیایند، فعلا که خبری از دنده کباب نیست. از شکل و شمایل خیابان می پرسم می گویم چرا یک ورودی درست و حسابی ندارد این خیابان غذا؟ انگار سر درد و دلش باز شده می گوید: اصلا توجه نمی کنند، اگر تابلوی خوبی نصب شده و تبلیغات کنند قطعا فروش بالا می رود، می پرسم چرا خودتان این کار را نمی کنید، تمام غرفه دارها با هم یک تابلو سفارش دهید و تبلیغ کنید به ...
عادات خاص حاج قاسم به روایت رفیق 40 ساله / خاطره ای از ارادت ویژه سردار سلیمانی به حضرت زهرا(س) و معجزه ...
دند و حاج قاسم را با عنوان عمو صدا می کردند. عشق بچه های شهدا هم به حاج قاسم مثل عشقی بود که حاج قاسم به آنها داشت. شهید سلیمانی با آنها زندگی می کرد. پیوسته به خانه شهدا می رفت، شهید ایرانی، سوری، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی برایش تفاوتی نداشت. به مسائل خانواده شهدا رسیدگی می کرد؛ چه آنهایی که در دوران جنگ هشت ساله در لشکر ثارالله حضور داشتند و به شهادت رسیدند و چه آن شهدایی که در جبهه مقاومت ...
مرور دیدار تأثربرانگیز سردار سلیمانی با خانواده شهید حسین محرابی در مشهد
این خواب آرام شدم و کار را به خودشان سپردم. روزی که به خانه ما آمدند، اخلاص و فروتنی در وجود ایشان موج می زد و حضور شهید محرابی را حس می کردم. زمانی هم که رفتند با خود گفتم اگر حاج قاسم شهید نشود، به فلسفه شهادت شک می کنم. اکنون مطمئن هستم نگاه و دعای حاج قاسم به تمام بچه های شهدا مانند فاطمه و زینب است. شهادت ایشان بحرانی برای فرزندان من شد و هنوز هم این فراق برایشان سخت است. ما جای ...
تصاویر آخرالزمانی که انتظارش را ندارید | چرا آدام مک کی به بالا نگاه نکن را این طور تمام می کند؟
نظر برسیم. سر میز شام، خانواده میندی و خانواده منتخبشان، کیت، یول و تدی، در تلاش هستند تا به آخرین وعده غذایی خود معنا ببخشند، در حالی که آهنگساز فیلم نیکلاس بریتل نیز برای ساختن حس وحال وداع، دست به کار می شود. یکی از پسران رندال با به یاد آوردن چیزهایی که باید بابت آنها شکرگزار بود، با حسرت روزی را به یاد می آورد که در حیاط خلوت خوابیده و وقتی از خواب بیدار شده، یک بچه گوزن بالای سرش ...
ویژه برنامه روایت مادری با محوریت کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است برگزار شد
خانه بوسیدنی است دو سال طول کشید و من از آبان 97 تا آبان 99 به تألیف و تدوین این کتاب پرداختم. زینب عرفانیان در مورد عنوان این کتاب گفت: اواسط کار بود که به دنبال یک نام خوب برای کتاب می گشتم تا بتواند معنا و مفهوم عمیق موضوع کتاب را به مخاطب منتقل کند. ضمن اینکه می خواستم نام کتاب اشاره ای به خانه ای که این بچه ها بزرگ شده بودند، هم داشته باشد و به همین منظور به نام درگاه این خانه ...
بیمارانی که با نسیه دردشان را ساکت می کنند
...، با آنها تماس می گیرد، بازاری ها می گویند: فاکتور دارو را به ما برسان. این کارمند، برای رساندن فاکتور، مرخصی بدون حقوق می گیرد و با هزینه خودش، راهی سبزه میدان می شود. مدیر داروخانه، یک بار از این کارمند پرسید: چرا حضوری می بری؟ چرا با پیک نمی فرستی؟ چرا مرخصی بدون حقوق می گیری؟ کارمند در جواب گفته بود که این طوری، دلش خوش می شود که او هم سهمی هر چند اندک، از درمان درد یک انسان داشته ...
فرزندآوری در میان سالی، آری یا نه؟
فرزندش می داند که فرزند این عصر در شرایط ماهواره، گوشی های هوشمند و شبکه های اجتماعی به دنیا آمده است. دانایی یعنی بالارفتن سطح آگاهی ما درباره وظایفمان. برخی از این وظایف عمومی است و تفاوتی بین والد سی ساله با پنجاه ساله ندارد، مثل محبت کلامی به فرزند. برخی دیگر به سن والد مرتبط است. به عنوان مثال بنده به عنوان پدری پنجاه ساله بدانم که بچه ام از گفتن برخی مطالب به من حیا می کند. باید ...
پیکان خوابی درد دیگر جامعه!
خبرساز شد. پیرمرد ادامه می دهد: من همین الان که مسافرخانه نمی روم و از دکه به جای غذا، خوراکی می خرم، خرجم بالاست. باید اینجا باشم که خانمم اگر چیزی لازم داشت برایش تهیه کنم. نمی توانم اینهمه راه تا آنجا بروم و بعد در جمعیت کرونا بگیرم و یک وقت به خانمم منتقل کنم. چشم اندازی از اینکه کی درمان همسرش تمام می شود و باید اینجا بماند ندارد، اما روحیه اش نشان می دهد دلش قرص است که همسرش خوب می شود و ...
گفت وگوی ویژه فارس با مردی که با جادوگر فوتبال جنگید/ داستان حیرت انگیز از اعمال نفوذ در مستطیل سبز
دارند اما می توانند کارهایی انجام بدهند. من با چشم خودم دیده ام. مقابله کردیم و کار انجام دادند، بعد خنثی کردیم و... همه این ها برای من تجربه شده، برای من قابل باور است چون با چشم خودم دیدم. *فارس: آیا ممکن است بگویید چه ضرباتی از این فرد خوردید و اینکه اصلا چگونه با افراد تیم ارتباط می گرفت؟ ضرباتی که خوردم این بود که مثلا از سایپا جدا شدم. او باعث این جدایی شد. شخصی به نام ...
سپهبد خودش را این طور خطاب می کرد؛ کوچکتان قاسم / عاطفی ترین ژنرال به روایت خانواده شهدا
آشپزخانه برای کمک به مادر با اصرار چندبار من و خواهرم را صدا زد که بچه ها بیایید بنشینید می خواهم خودم برایتان ناهار بکشم و بخورید. بعد هم به ما انگشتر هدیه داد. خیلی روز خوبی بود سردار خوشحال و راضی از خانه ما رفت. روزی که مادرم خبر شهادت سردار را داد خیلی حس بدی داشتم انگار دوباره پدرم را از دست داده باشم. سردار برای همه ما بچه های شهدا مثل پدر بود. باید شهید بود برای شهادت ...
تن فروشی دختر 17ساله برای دو ساعت باد کولر
دختر هفده ساله ای را در مرکزم داشتم که تابستان ها برای اینکه دو ساعت بتواند با کولر گازی خنک شود، تن فروشی می کرد. الهام، اهل شهر باغملک در شرق خوزستان، دو سال پیش و وقتی سیزده سال داشت ازدواج کرد؛ ازدواجی اجباری که او را از درس خواندن بازداشت. باغملک و روستاهای اطراف آن هم چندسالی است دچار کم آبی اند؛ الهام هر روز با تن نحیفش مجبور است ساعت شش صبح از خواب بیدار شود و دبه ای پلاستیکی را ...
تحلیل سریال بازی مرکب / نقدی بر رازهای پنهان فیلم
غذایی شبیه به آن را برای ناهار او و بچه هایشان بسته بندی کند، صحبت می کند. گویی برگزارکنندگانِ بازی درست مثل بازسازی دقیقِ محل سکونتِ سابقِ رییس شان، از پختن غذای محبوبِ او نیز برای ساختن تجربه ای خاطره انگیز از دوران جوانی اش استفاده کرده اند. ربات قاتل بازی کنندگان را اسکن می کند قابل ذکر است که گرچه عده ای با توجه به هاله ی سبز کم رنگِ اطراف پیرمرد در مقایسه با دیگر بازی ...
حاج قاسم فقط شهید شما نیست!/ واکنش مردم جهان به شهادت سردار سلیمانی
هم برای من البته خلاف عادت بود. همیشه سعی می کنم آن وقت را بیدار بمانم و از فرصت خواب بودن دخترم استفاده کنم و به کارهای تمام نشدنی رسیدگی کنم. صبح زود برکت دارد و کارهای نیمه کاره را تمام می کند. هشت و نیم نه بود که بیدار شدم و تلویزیون را روشن کردم. این هم باز خلاف عادت بود! چون من اصلا تلویزیون نمی بینم و در خانه ما به جز استثنایی به نام اخبار، تلویزیون یا خاموش است یا روی شبکه ی ...
چند روایت از عاشقی با شهید سلیمانی
مظلومان دنیا، ما را تنها گذاشته است. خشمی را که در رگ ها می جوشید تنها انتقام التیام نمی داد. همه چشم به آسمان دوخته بودند تا سردار برسد. هیچ کسی در تاریخ این بی تابی یک پارچه را در از دست دادن محبوبی ندیده بود. حاج قاسم فقط یک قهرمان و به قول خودش یک سرباز برای وطن نبود که یک مکتب، یک جهان بینی بود. نه ماندن در خانه آرامت می کرد و نه کار. مثل مین ِمنور می سوختی و بند نمی شدی. باید همه چیز را می ...
قبل از اِشغال حرم، هر هفته روضه بی بی زینب می گرفت +عکس
، گفتم اینجا صورتش را نشان بدهید. آنجا هم که رفتیم صورتش را نشان ندادند، تابوتش را سه چهار تا از بچه ها و خودم گرفتیم و بردیم در ماشین، بعد که آوردند گلزار شهدا صورتش را دیدیم، همان نوری که آن روز جمعه در خانه غسل کرد، همان نور توی صورتش بود. انگار می گفتی خواب است. **: صورتش سالم بود؟ همسر شهید: سالم بود، فقط یک گوشه اش کنده بود و ترکش خورده بود! **: بعد از شهادت آقا ...
قبل از اِشغال حرم، هر هفته روضه بی بی زینب می گرفت +عکس
صورتش را نشان بدهید. آنجا هم که رفتیم صورتش را نشان ندادند، تابوتش را سه چهار تا از بچه ها و خودم گرفتیم و بردیم در ماشین، بعد که آوردند گلزار شهدا صورتش را دیدیم، همان نوری که آن روز جمعه در خانه غسل کرد، همان نور توی صورتش بود. انگار می گفتی خواب است. **: صورتش سالم بود؟ همسر شهید: سالم بود، فقط یک گوشه اش کنده بود و ترکش خورده بود! **: بعد از شهادت آقا دادمحمد ...
غصه ی قصه 35 سال فراق/ ما هم چیزی جز زیبایی نمی بینیم!
رو اینا میسازن پس باید یادشون بدیم که درست بسازن عملیات _اولین بار کی اعزام شدند؟ نفس عمیقی کشید، به عمق خاطره ها؛ چروک روزگار روی دست های نحیفش جا خوش کرده بود و حالا در تلاش بود تا در جواب سوال هایم خودش را به تاریخی دور بکشاند، به سال های دهه شصت، به خانه شان در آخر آسفالت و به روز رفتن محمدباقر: سال 1364 اعزام شد، از طریق پادگان خرم آباد؛ دوره ی آموزشیش که تموم ...
صِفر، نوزده/ سوءتفاهم درباره ی مفهوم قضاوت
کیف باز شد. چیز خاصی جز نشانه های خاطرات، داخل اش نبود، باید برمی گشتم خانه... ولی صفر، یک، نُه ... صفر، نوزده ... این عدد، بی اراده در ذهنم تکرار می شد ... از خودم بی کلام می پرسیدم این صفر، نوزده را از کجا آورده ام آخر! ... اصلاً یادم نمی آید که این اعداد ربطی به من داشته باشند... یک تاکسی کمی جلوتر ایستاد. زنی با بچه ای در بغل سوار شد. من هم خودم را رساندم. زن، جلو نشست و من عقب. درست پشت سرش ...
آقا مجید شهیدی که کلید بهشت را پیدا کرد
.... وقتی از سر کار می آمدم، خانه را مرتب می دیدم. غذا درست می کرد و میز غذا را می چید. خودش با ماشین دنبالم می آمد و می دیدم میز غذا را آماده کرده است. در زندگی هم اخلاقش مثل یک شهید بود. در محبت کردن کم نمی گذاشت. همه می دانستند مجید مهربان است. گاهی که نگرانش می شدم، تماس می گرفتم، گوشی را روشن می کرد. از صداهای آن سوی خط متوجه می شدم هنوز مشغول تدریس است. اینطور نبود که جواب ندهد یا تماس را رد ...
روایتی از ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی/ از ترحم به داعشی ها تا غیرت روی مدافعان افغانی
؛ انگار می خواست زمان بخرد تا آن همه ویژگی که در ذهنش آمده را اولویت بندی کند آنچیزی که یک فرمانده نظامی که قاعدتا کار خشن و سخت دارد را تبدیل به یک چهره دوست داشتنی و مردمی می کند، چیزی جز اخلاص نیست؛ حاج قاسم درگیر درجه و رتبه و جایگاه نبود، خودش را حقیقتا یک سرباز می دانست و همین روحیه باعث می شد دل های مردم را متوجه خودش کند. ما معتقدیم دل های مردم دست خداست و خداوند این دل ها ...
تو را من چشم در راهم
ان فرو می ریخت، سیاهی بر درختان جنگل غلبه داشت و شب را هراسناک می کرد، من و نیما با غمی سنگین به خانه بازگشتیم، راه طولانی تر می شد، در بین راه صدای امواج دریا از راه دور شنیده می شد، اندک نسیم سردی می وزید وگ دار آوازمی خواند و نوید رسیدن باران می داد، تابستان سال 1310 بود. نیما سال ها در انتظار بازگشت لادبن بود: " ترا من چشم در راهم، شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی ...
عروج ققنوس/ حاج قاسم ؛ مجاهدی مردم باور و نوعدوست جهانی
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از بلاغ ؛ ملت بزرگ ایران همواره تربیت کننده قهرمانانی بوده که هر یک شان در تراز جهانی بوده و قادرند در بسیاری از زمینه ها الهام بخش باشند، اما در میان همه اسطوره های نمونه ملت ایران، آنکه در دهه های اخیر بشدت مورد احترام و تأسی مردم ایران و بویژه جوانان و نوجوانان قرار گرفت و از جامعیت بالایی برخوردار است، شهید والامقام سردار دل ها سپهبد حاج قاسم سلیمانی است. از ویژگی های ممتاز این شهید بین المللی، خودسازی در اوج خود بو ...