روایتی از نخستین لحظات سقوط هواپیمای اوکراینی + تصاویر
سایر منابع:
سایر خبرها
پارچه های گُلی و درآمدزایی در خانه/ بانویی که کسب و کار خانگی را بر کارمندی ترجیح داد
.... در شروع کار خوب پیش رفتم و در کار های بعدی خلاقیت و نوآوری به خرج دادم همین خلاقیت و کیفیت خوب پارچه باعث شد تا آشنایان و فامیل سفارش دهند و این موضوع انگیزه ام را برای ادامه کار بیشتر و به همین خاطر تصمیم گرفتم همین کار را ادامه دهم. بعد از اینکه ماهر شدم، صفحه ای در فضای مجازی جهت فروش و قبول سفارشات باز کردم که این صفحه هم، کمک خوبی به من کرد، هر چند در اول راه بودم ولی ...
اولین سرقت من از خانه مادربزرگم بود
.... آمدم در مناطق شمال شهر پیک پیتزا فروشی شدم. هنوز به قسط اول چیزی نمانده بود که موتورم را سرقت کردند، صاحبکارم با من تسویه حساب کرد و پول پیتزا و باکس موتور را هم از من گرفت و من 500 هزار تومان بدهکار شدم. هیچ پولی نداشتم موتور بخرم برای همین به سرم زد موتور بدزدم. برای همین دست به سرقت موتور زدم و با موتور سرقتی پیک موتوری شدم. من جای خواب نداشتم و این نقطه ضعف من بود. کارتن خواب ...
کودکان عروس پنجشیر هویت ندارند
. بچه ها که بزرگتر شدند، شد دو تا. نه آشپزخانه داشت، نه حمام. مالک دست بزن داشت. حق گریه کردن نداشتم. شوهرم بدش می آمد. همیشه یک چشمم سیاه بود. چشم هایش دو حبه انگور است، زرد کهربایی. نگاهش دوخته می شود به چارچوب دری که فاطمه ، دخترش به آن تکیه زده است. یک سال و نیم پیش، فاطمه، دختر سوم گیسو که حالا 22 ساله شده، کمی دل خوش کرد به قانونی که شورای نگهبان در مهر ماه 1398 تایید کرد. بحث ...
بزرگترین نقطه اتکای دنیایی و تفکر جهادی شهدا، حاج قاسم و ابومهدی بود/مهم ترین اتفاق فرهنگی پرداختن به ...
نیازمند سایه پدرانه شان هستیم. زمانی که به عراق رفتم، قیامت را به چشم خود دیدم، مسیحی ها گریه می کردند، اهل تسنن بر سر و صورت خود می کوفتند. اسرای داعشی که در عراق با این نیت آمده بودن سر ببرند، بر سر خود می زدند. کوچک و بزرگ و پیر و جوان نداشت! نویسنده کتاب های مدافعان حرم بیان کرد: در شهر مشهد به پیکر این دو عزیز (تشییع جنازه) خیلی نزدیک بودم و زمانی که برگشتم به پشت سر خود نگاه کردم گفتم از ...
نفیسه روشن به پای پدر مادرش افتاد | لوس بازی نفیسه روشن در اینستاگرام
مجازی ایجاد کرد. نفیسه روشن در جواب یکی از کاربران فضای مجازی اعلام کرده بود که همسر جدیدش وزیر است که البته کسی این ادعا را باور ندارد ! مادر جان جانانم. نفس جانه دلم دلم میخواست برای تولدت این عکسو بذارم مادرم ببخش دختر بدی بودم. ببخششششش هیچ وقت حرفتو گوش ندادم چون به بابای سرتق جانه نظامیم رفتم به بابای دوره دیده زمان قبل انقلاب ...
بفرمایید رختشوی خانه!
جانی دوباره می گرفتم. وقتی لباس های ترکش خورده را می دیدم دیگر برای آوارگی خودم غصه ای نداشتم. باورم نمی شد بچه ام برگشته. صبح زود به سختی ازش دل کندم و رفتم بیمارستان. رفتن به رختشویی مثل نماز برایم واجب بود. دست هایم را رو به آسمان گرفتم و گفتم خدایا تو را به آبروی حضرت ابوالفضل(ع) بهم توان بده. نذار از خونی که در راه تو ریخته شده فرار کنم. هر چند از ...
حال و هوای کرمان در روز تشییع حاج قاسم از زبان خبرنگار صاحب نیوز
به گزارش صاحب نیوز / احسان جدیدی: وارد کرمان که شدیم بوی عشق را استشمام کردیم. همه جا رنگ حاج قاسم گرفته بود، قاسم پسر حسن. از ایستگاه قطار گرفته که در دمای زیر صفر درجه در آن موقع شب چند نفری در حال تغییر نام ایستگاه به نام سپهبد شهید قاسم سلیمانی بودند چه راننده تاکسی ها که گل صحبتشان حاج قاسم بود. آخر شب بود، به محل درنظر گرفته شده برای اسکان خبرنگاران رفتیم. هنوز چشم روی هم نگذاشته ...
عروسی با کفش های کتانی! + عکس
**: در کارهای خانه به شما کمک هم می کردند؟ همسر شهید: بله تا جایی که می توانست کمک می کرد. اغلب که در خانه نبود، همان روزهای عادی بعد از جنگ هم که تهران بود، کم پیش می آمد که ساعت سه و چهار در خانه باشد؛ اغلب ساعت شش هفت بعد از ظهر می آمدند خانه. اصلا درخانه پیدایشان نمی شد. ما دیگر همه کاره ی خودمان بودیم، هم مرد خانه و هم زن خانه بودم. از اول هم همین بود. یک اخلاقی داشت ...
ماجرای دزدی که عاشق دختر پولدار مشهدی شد! + گفتگو
از اقوام کوچ کردیم و از سر بی پناهی و گرسنگی سربار زندگی آنان شدیم. پس دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشتی. بله با جدایی پدر و مادرم من به دایی ام سپرده شدم همسر دایی ام برخورد بسیار بدی با من داشت و من را کتک می زد. خیلی وقت ها دایی ام من را از خانه بیرون می انداخت اما من شب ها چون جایی برای خواب نداشتم، با التماس به خانه آن ها می رفتم. همسر دایی ام برای هر بشقاب غذایی که پیش ...
مرگی سرخ که پیام آور پیروزی بود
اتفاق نیفتاد. تا اینکه بالاخره راننده، در صندوق را باز و کمک کرد تا از آن بیرون بیایم. حتی خاک لباس هایم را تکاند، مرا بغل کرد و بوسید و گفت: برو، دست علی به همراهت!. لحظه غریبی بود. من تنها آدم داخل حیاط بیمارستان بودم، با دوربین هایم، پشت چند تا درخت، تک و تنها. پس از مدتی که به خودم مسلط شدم، راه افتادم و رسیدم به جایی که نرده های بیمارستان را از داخل می دیدم و مردم را در بیرون! غوغایی بود. با ...
چراغ دوازدهمین عمار روشن شد
...، رفتم سرچ کردم تا ببینم او کیست، با آثارش بیشتر از چهره اش آشنا بودم. چند اثر او را پیدا کردم و اثری از او درباره آسمان یمن دیدم که به نظرم جالب بود و آن را از طریق توئیتر با یک هنرمند یمنی به اشتراک گذاشتم. براتی هم بعد از دریافت دستکش ننه عصمت در سخنان کوتاهی توضیح داد: من آدم استرسی نیستم اما تا امروز داستان دستکش ننه عصمت را نمی دانستم و حالا که فهمیده ام ماجرا چیست هول شده ...
اسپندها همه دود هوا شدند
ترویج می دهد و منِ مخاطب نسبت به طالبان سمپات می شوم. رجایی حرف و فکر داشت و روی حرف هایش محکم می ایستاد. آقای رجایی پروژه دیگری داشت درباره دکتر سیدمحمدعلیشاه موسوی گردیزی که این افتخار نصیب من شد تا در این پروژه با او همراه شوم. شاید من تنها کسی بودم که با آقای رجایی کار مشترک انجام دادم؛ چرا که رجایی در کار خودش مسلط بود، بلندپروازانه فکر می کرد و به نوعی نقشه راه داشت. موضوعش، موضوع ...
ماجرای هدیه زن آمریکایی به کشتی گیر ایرانی چه بود؟
...، اما وقتی رفتم هر کاری کردم نشد. همان موقع یک راننده کامیون کنار جاده توقف کرده بود و مشغول رسیدگی به ماشینش بود. از او پرسیدیم می توانی بخاری ماشین را روشن کنی. وقتی آمد، نگاه کرد و به ما گفت مرد حسابی این ماشین ها که بخاری ندارند، فقط کولر دارند. ما گفتیم یعنی به ما ماشین را انداخته اند؟ گفت نه به همین شکل است باید بروید تهران و به نمایندگی درخواست نصب بخاری را بدهید. ...
خانه داری در سن دانش آموزی
، هوش و ذکاوت فردی و اجتماعی داشته باشد و خانواده آنچنان به او پر و بال داده باشد که بتواند با طرف مقابل خود به راحتی پرواز کند و به اهدافش برسد، در چنین مواردی هیچ مانعی برای تشکیل خانواده وجود ندارد اما باز هم به این شرط که زیرساخت و زمینه فراهم باشد. آسیب بیشتر در قشر ضعیف اقتصادی و فرهنگی وی می افزاید: مجاز یا غیرمجاز اعلام کردن ازدواج در سن دانش آموزی، مشکلی را حل نمی کند ...
طعنه سنگین سعید اذری به حذف استقلال و پرسپولیس
خورد زمانی بود که من در نساجی بودم و با او درگیر شدم و آن رای را بردم. جا دارد از زنوزی برای تمام این سالها تشکر کنم بالاخره این مرد در فوتبال سرمایه گذاری کرد ولی قاعدتا در این زمینه نیاز به بررسی بیشتری است و می توانم در همین حد درباره زنوزی صحبت کنم. * یعنی منظور شما اطرافیان آقای زنوزی است؟ من نمی خواهم اسم شخصی را بیاورم. الان یکی از مسائل مشابه تراکتور همان بدهی های آنچنانی است ...
حرف های شنیدنی تنها بازمانده پرواز مرگبار هواپیمای اوکراینی +صوت
شکرگزار بود و به خاطر از دست دادن افتخاران این مملکت همچون هم وطنان دیگر عزادار. نام واحد شهبازی همان روز های اول بعد از سقوط در رسانه ها دهان به دهان می چرخید. مرد تاجر اهل گنبدکاووس که اعمال قانون او را از رسیدن به پرواز بازداشت و سبب شد به هواپیمای اوکراین نرسد. https://www.tazenews.com/wp-content/uploads/2022/01/ناگفته های-مسافر-جامانده-از-هواپیمای-اوکراینی.mp4 حالا بعد از ...
تمرین دویدن میلاد کی مرام در بندر انزلی +عکس
.... تازه اوایل اتوبوس واحد بود، همان اتوبوس هایی که از راه آهن تا تجریش می آمد، با یکی دوست شده بودم و شب های ته اتوبوس اش می خوابیدم، هنوز هم هست، می توانم یک روز بیاورمش جلوی دوربین و حرف بزند... می رفتم توی اتوبوس اش تا شب صبح شود و بروم سر کار یا توی همان رستورانی که کار می کردم یک اتاق کوچکی بود که آنجا کار می کردم. خیلی توی سرم زدند! خیلی ها برایم کامنت می گذارند، آنهایی که گاهی ...
مردی که امام آرزو داشت با او محشور شود
همان شد. ... اما این پایان ماجرا نبود و سرنوشت شگفت انگیز این خانواده می تواند درس آموز باشد. مرد صاحبخانه به رغم بازگشت همسرش به خانه نمی رفت و خانه همان زن دوم سکونت داشت و گویی همسر جوان تر دلش را ربوده بود! او از همسر دومش صاحب پسر شد. این پسر که در چنین فضایی به دور از خدا بزرگ شده بود، یک بار که به خانه دوستش می رود، به همسر دوستش تجاوز می کند و متواری می شود. وقتی آن دوست به خانه ...
چه زود دیر می شود و باید برویم از این دیار
حس را وقتی داشتم که گناهی می کردم. مثلاً دروغ می گفتم یا چیزی را از مامانم پنهان می کردم. شب می ترسیدم پلک روی هم بگذارم. فکر می کردم اگر خوابم ببرد خواهم مرد و دیگر فرصت توبه ندارم. آنقدر چشمم را از خستگی بیدار نگه می داشتم و گاهی از ترس مردن گریه می کردم که همان اشک ها به دادم می رسید و از شوری زیادش خوابم می برد و صبح چه زیبا بود. وقتی هنوز زنده بودم! حالا همان حس را دارم. شاید این بار ...
لزوم ثبت ملی خانه جهانگیر سرتیپ پور در رشت
شعار سال: کافه زیبا ، در خیابان بیستون رشت، کافه نبود. خانه بزرگ مردی بود که هر دوره از زندگیش، منشا خدمات شایانی نه تنها برای رشت که برای گیلان بود. به زودی کافه زیبا هم بسته می شود و معلوم نیست خانه جهانگیر سرتیپ پور چه سرنوشتی پیدا می کند. صاحب کافه هم مثل خیلی از جوان های دیگر که آرمان هایشان به بن بست خورده، قصد مهاجرت دارد. اگرچه دوست دارد، این کافه همچنان بماند. با تمام مجموعه اش؛ با فنجان ...
هنرمندی که بر بام کعبه اذان گفت/ آواز اصیل ایرانی در آستانه فراموشی است
به مطب ایشان مراجعه کنم. عصر که به مطب دکتر آذر رفتم او نامه ای به دست بنده داد و گفت به استاد تاج تلفن کرده ام و قرار شده که از این بعد در کنار استاد آموزش ببینی. این برای من مثل یک رؤیا بود. من عاشق این مرد بودم. تا آن روز اصلاً باورم نمی شد که بتوانم به محضر استاد تاج بروم. با شور و اشتیاق در هوای سرد و بارانی پا به دوچرخه گذاشتم و به منزل استاد رسیدم. در را که زدم دیدم پیرمردی با ...
ابتکار شهید سلیمانی در جذب سربازان به قرآن/ آیه ای که حاج قاسم هنگام تلاوت آن به شدت گریست
آن ها به خاطر همان حرکت در ظاهر کم، زندگیشان تغییر کرده و مسیرشان قرآنی شده است. خیلی ها می گفتند که ما تنها به عشق 20 روز تشویقی آمده ایم، اما حالا قرآن را می خوانیم و ادامه می دهیم. در این حد این افراد عوض شدند. حاج قاسم باب رفاقت خاصی بین سرباز ها و قرآن باز کردند - ایشان مسئولیت لشکر بزرگ چندهزار نفره کرمان را بر عهده داشتند و به همین خاطر پیش می آمد که در بین این سربازان ...
نزاع مرگ بار با تبر به خاطر کُری اینستاگرامی
. البته به خانواده مرد مجروح که ساسان نام داشت، گفته بودند امید زیادی به زنده ماندن او نیست. ساعاتی بعد ساسان در بیمارستان جانش را از دست داد و این بار پرونده با اتهام قتل مورد رسیدگی قرار گرفت. بررسی ها نشان داد ضارب اصلی مردی به نام سیامک است که 37 سال دارد و محل حادثه در واقع محل کار او است. تحقیقات برای دستگیری سیامک آغاز شد و مأموران او را شناسایی و بازداشت کردند. سیامک ...
فرمانده ای که فدای نیروهایش شد
...، مرد زندگی، پدر بچه هایش و تمام هستی اش را از دست بدهد خیلی سخت است. تا دو سال به همین منوال بود. تا اینکه یک روز رفتم گلستان شهدا و گفتم: موسی جان از خدا بخواه که اشک چشمانم خشک شود؛ امروز موقع گرفتن ناخن های نازنین زینب چشمانم تار می دید. دارم کور می شوم. و از آن به بعد آرام تر شدم. وقتی یاد آن روزها می افتم، غربت حضرت زینب(س) و حضرت رقیه برایم تداعی می شود. زمانی که همسرم شهید شد همه می ...
متن جالب سه بازجویی از آقامصطفی خمینی +عکس
، رفتم منزل ابوی بعد برای ساعت 8 و نیم رفتم منزل آقای آملی. عده ای از طلاب آنجا بودند و کوشش می کردند که بدانند جای ایشان در کجا است. در تهران هستند یا جای دیگر و از آنجا رفتم منزل آقای نجفی زیرا پیغام داده بودند که آنجا بروم که با من کاری دارند. آنجا بودیم که رفقای سازمانی آنجا آمدند. این رفقای سازمانی همان هایی بودند که در قیطریه آنها را دیده بودم. سوال: طلاب چه فعالیتی انجام دادند؟ ...
علت کمرنگ شدن رابطه حاج قاسم با هاشمی | 7ساله بودم آقا منزل ما بودند؛ جنتی و روحانی هم می آمدند | شهادت ...
حضرت آقا بودیم و گفتند شما و اخوی، سردار شیرازی، را آن زمان که منزل پدر بودم، ندیدم. من به مزاح عرض کردم چون بچه های فضولی نبودیم در دست و پا نمی آمدیم. (می خندد). از آن زمان آقا با ابوی ما در ارتباط بودند، حتی یکبار در حوزه هنری اخوی ما شهید آشیخ عباس قائم مقام سازمان تبلیغات و فرمانده تبلیغات جبهه و جنگ بودند که سال 64 شهید شدند، قبل از آن یک برنامه ای در حوزه هنری بود، حالا به یاد ندارم فیلم ...
نگاهی به زندگی عبدالعلی مصحف؛ از فعالیت های سیاسی تا خدمات عام المنفعه
چهارم چون می خواست به رشته ریاضی برود، در دبیرستان سعدی به تحصیل رشته ریاضی همت گمارد. در دوران کودکی به فلج خفیف اطفال مبتلا شد. همچنین، یک چشمش کاملاً سالم و چشم دیگرش نمره شش نزدیک بین بود، این ضعف تا سال چهارم ریاضی نمایان نشد، تا آنکه به دلیل سردردهای شدید در بیمارستان بستری و همان جا علت این سردردها که ضعف بینایی اش بود، کشف شد. در سن 17 سالگی نیز بنا به توصیه پزشک، عمل جراحی بر روی پای راستش ...
انفجارِ بی احتیاطی در تبریز
.... تمام این سال ها کارگر ساختمان و سرایدار بوده اند. دخترم با شوهرش برگشت روستا و دختر دیگرم همین جا همسایه ما است. کاش اصلا به شهر نمی آمدیم ... حاشیه نشینی، فرزند ناخلفی که قد می کشد شهر تبریز دارای 2 هزار هکتار بافت ناکارآمد شهری است. مدیرکل راه و شهرسازی استان می گوید: 48 محله برنامه بازآفرینی شهری دارند و امیدواریم بافت های ناکارآمد ظرف 5 تا 6 سال آینده مقاوم سازی ...
نکند رسانه های منتقد، مدافع شوند
پیدا کنیم، از هم حمایت کنیم و پشت یکدیگر را خالی نکنیم. من امیدوارم که شما با همین قلت عددی بتوانید به راه خود ادامه دهید. بنده اگر بخواهم توصیه ای کنم، همان توصیه ی اول است، اخلاق را پاس بدارید، به واقعیت و حقیقت و انصاف پایبند باشید؛ نقد جدی و بی مهابا کنید و از هتاکی پرهیز کنید. من هم البته هتاکی از شما ندیده ام. نکته ای را بگویم: بعضی خبرگزاری ها و سایت ها خودشان مراقب هستند ...