رونمایی از خاطرات امیر عابدزاده از روز های حضورش در اروپا
سایر منابع:
سایر خبرها
هرجا از آقای سیفی کمک خواستم، تنهایم نگذاشت +عکس
خواستم لوزه ام را عمل کنم، اینقدر شوق و ذوق داشتم که دکتر را دیوانه کرده بودم می گفتم فقط من را زودتر ببر اتاق عمل، در اتاق عمل را که دیدم بدجور استرسی آمد در بدنم. به دکتر گفتم استرس دارم، گفت اگر استرس داری که عملت می افتد عقب. رفتم روی تخت که خوابیدم، وقتی وسایل ها را داشتند باز می کردند چاقو و قیچی و اینها، قلبم آمد توی دهنم؛ گفتم بابا خودت کمکم کن، به خوشی هم عمل شدم و آمدم بیرون. بعد از چند ...
ماجرای غم انگیز پسر زندانی شده در کالبد یک زن
نوجوان بودم که قلدرانه می خواست به همه اثبات کند دیگر برای خودش مردی شده است . گاهی اوقات لباس های برادر بزرگ ترم را می پوشیدم وبا تیپ پسرانه بیرون می رفتم. مادرم با دیدن این صحنه ها گریه می کرد و پدرم با من کلنجار می رفت و گاهی کتکم می زد. آن ها تصور می کردند که من منحرف شده ام و باید ادبم کنند. من نیزچاره ای نداشتم جزاین که در لاک تنهایی های خود فرو بروم. آخر گناه من ...
ماجرای تبعید بی سر و صدای حاج صادق آهنگران
حاج صادق آهنگران در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان با نوای کاروان در رابطه با دوران مبارزاتی خود با رژیم شاهنشاهی روایت میکند: بعد از دو هفته مرخصی، باید به مریوان برمی گشتم. مادرم من را از زیر قرآن رد کرد. دست او و پدرم را بوسیدم و با آن ها خداحافظی کردم و با تاکسی به ترمینال رفتم. از آنجا با اتوبوس راهی مریوان شدم. ساعت 11 صبح روز بعد، به مریوان رسیدم. از اتوبوس پیاده و راهی محل خدمتم ...
از شهادت دانش آموزان در حادثه 30 مهرماه تا شکل گیری رهبری کاریزماتیک آیت الله مدنی در همدان
) دیده می شود لذا ریشه انقلاب اسلامی ما برگرفته از نهضت عاشوراست. نباتی با گریزی به خاطرات سال 52 به نخستین جرقه های شناخت خود از انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) اشاره کرد و گفت: در آن سال ها 10 یا 12 سال بیشتر نداشتم، انس و الفتی با علما داشتم، پدرم با آیت الله آخوند در ارتباط بود، خاطرم هست روزی در باغ به پدرم کمک می کردم ناگهان پدرم شروع کرد به نقلی از داستان آب آوردن حضرت عباس(ع)، پس ...
گذر از گردنه های برف گیر لرستان با دست فرمان یک زن
داشتم روزی کامیون دار شوم. این بانوی راهدار الیگودرزی عنوان کرد: حدود 18 سالم بود که خانه مان از روستا به شهر الیگودرز آمد و رفتم برای خودم یک سوپرمارکت زدم، حدود دو سال سوپرمارکت داشتم که بعد دوباره به سراغ ماشین و کار در آژانس رفتم و من نخستین کسی بودم که در شهرستان الیگودرز و استان لرستان آژانس بانوان را راه اندازی کردم. وی بیان کرد: چند سالی بود که آژانس بانوان مشغول به ...
روایت سردار اسحاقی از مبارزات انقلابی
به گزارش ایسنا، سردار علی اسحاقی در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان جنگ الکترونیک در رابطه با دوران مبارزاتی خود با رژیم شاهنشاهی می گوید: به ایران که آمدیم، موعد سربازی ام بود. دو سال از سربازی ام هم گذشته بود؛ یعنی غیبت داشتم. سال 1348 رفتم برای سربازی اسم نوشتم. پدر در ایران برای درس خواندن اجازه نمی داد. معتقد بود اینجا درس خواندن فایده ندارد و این درس ها و این دانشگاه ها به درد نمی خورد، فساد ...
مسابقات؛ تنها فرصت استعدادیابی بانوان فعال قرآنی + فیلم
دوست داشتم که روزی به مانند پدرم از قاریان قرآن شوم، خاطرم هست روزی برای نخستین بار در اتومبیل شروع به همخوانی با تلاوت یکی از قاریان مصری کردم، چون پدرم در حین مسیر، تلاوت قاریان را می شنید. تلاوتی که همخوانی کردم از سوره نمل استاد حمدی زامل بود و به مانند خودش همخوانی کردم با وجود اینکه کلمات را نمی دانستم و هنوز مدرسه نمی رفتم. این امر جرقه ای برای کشف استعداد این قاری نوجوان ...
پیش بینی جالب بازیگری که آقازاده شد!
شد در این اثر بازی کنید؟ همان گونه که گفتم فیلم نامه آن خیلی خوب بود، زمانی که برای بازی دعوت شدم، اولین بازیگری بودم که قرارداد بستم و هنوز بازیگر دیگری انتخاب نشده بود. اشاره کردید که بعد از ملکه گدایان منتظر پیشنهاد یک نقش متفاوت بودید، نقش تان در علف زار چه تفاوت هایی داشت؟ من در زندگی عادی آقازاده نیستم، اما نقش یک آقازاده را در فیلم بازی کردم که برایم جذابیت ...
فیلم شیطون بلاهای خردسال فیلم بی مادر کنار پژمان جمشیدی / چقدر نازند !
.... نسبتا خانواده ام ورزشی بودند اما درس برای شان در اولویت بود. کار من هم وقتی سخت شد که برادرم سال 70 مهندسی دانشگاه شریف قبول شد و دیگر همه از من هم انتظار داشتند که یک رشته خوب در یک دانشگاه خوب بخوانم. برای همین مجبور شدم کنار فوتبال درسم را هم ادامه بدهم. زندگی خانوادگی ما یک زندگی آرام با درآمد کارمندی بود. یک برادر بزرگ تر و یک خواهر کوچک تر دارم. با این عشق تان به فوتبال لابد ...
مهدی صادقی
.... بیایید باهم بخشی از داستان زندگی پرپیچ وخم مهدی صادقی، این بزرگ مرد کارآفرین را باهم بخوانیم. بخشی از سرگذشت پندآموز مهدی صادقی از زبان خودش چون هدف داشتم و مسیرم مشخص بود و می دانستم به کجا می خواهم بروم، شکست ها هم برایم به کام بود . در هر کسب وکار و صنعتی، دست اندازهای خاص خودش و زمین خوردن های خاص خودش وجود دارد و کمتر کسی می تواند بگوید با این مسائل روبرو نشده است ...
روایت مادر شهید معماریان از مبارزات علیه حکومت پهلوی
...> از مسجد پایم به تظاهرات باز شد؛ البته قبل تر هم بالای پشت بام الله اکبر می گفتیم. شب که می شد، رأس ساعت نُه، صدای مردم، قم را بر می داشت. این کار دلم را راضی نمی کرد. باید می رفتم بین مردمی که توی خیابان شعار می دادند و مبارزه می کردند. صبح به صبح، حاجی را راهی می کردم، کارهایم را سر و سامان می دادم و بعد خودم را می رساندم به خیابان. هر جا شلوغ بود من هم آنجا بودم. بالگردها نزدیک ...
انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه
سرسرای کاخ فقط در حد سه ثانیه چند نت در آواز بیات ترک نواختم، آن چنان صدای ساز پیچید که هنوز بعد از 22 سال همان صدا را به خاطر دارم. دوستانم من را به مهندس قیومیان، معاون وقت میراث فرهنگی استان اصفهان معرفی کردند و نزد او رفتم و گفتم که بناهای تاریخی سرشار از صدای ساز و موسیقی است و فقط به ترجمه ما نیاز دارد. به دنبال درخواست من، آقای قیومی اجازه داد تا در خانه شهشهان یا همان خانه قزوینی ...
دعوای پژمان جمشیدی با ورزشکار معروف
آرام با درآمد کارمندی بود. یک برادر بزرگ تر و یک خواهر کوچک تر دارم. با این عشق تان به فوتبال لابد مرتب درس را می پیچانید و فوتبال بازی می کردید. مادرتان عصبانی و شاکی نمی شد؟ بله، ولی مادرم معمولا عصبانی که می شد به پدرم می سپرد و می گفت دیگه خودت می دونی ولی من سعی کردم درسم را هم کنار فوتبال جدی بگیرم که راضی نگه شان دارم. برای همین وقتی وارد دانشگاه شدم فشارها کمتر شد. بعد ...
کارگردان مشهور ایرانی به کرونا مبتلا شد
نباشم حکایت این نشست حکایت عروسی ای است که ما پدرها دوست داریم در آن باشیم اما قسمت این بود امشب غایب باشم. امیدوارم مهربانانه با این اثر برخورد کنند. یوسف حاتمی کیا هم درباره وضعیت سلامتی پدر خود بیان کرد: این ابتدای بیماری پدرم است. اویس طوفانی بیان کرد: دوست داشتم در اینجا از ریحانه یاسینی یاد کنم که همسر بهراد مهرجو دیگر جانشین تهیه کننده فیلم بود و در حادثه اتوبوس ارومیه ...
هوتن شکیبا: خودشیفته نیستم
بینم و می توانم بگویم 60 درصد کارهایم در تئاتر بیشتر کمدی بود 8 سال لیسانس خواندم من دوره چهار ساله لیسانسم را هشت سال کش دادم فقط بخاطر اینکه در فضای کار دانشجویی آن بمانم و بعد از آن هم به همان بهانه دوباره فوق لیسانس خواندم واقعا آن هشت سال من همه اش در حال تمرین بودم و دوستانم شاهد بودند چقدر تلاش می کنم و کارم را دوست دارم عکس کودکی هوتن شکیبا ...
امید شمس: افتخار می کنم از کودکِ کار بودن به فیلمسازی رسیدم
... *اولین ارتباط شما با اصغر فرهادی قبل از مدرسه ملی سینما برای من جالب است چون دیگه خیلی وارد حریم خصوصی فیلسماز شدیم می خواهم این نحوه تماس اول را تعریف کنید. آن زمان که تصمیم گرفتم سینما بخوانم سال 89 -88 بود. فرهادی را خیلی دوست داشتم و و همچنان هم دارم. آن زمان جدایی نادر از سیمین را ساخته بود. من شماره اش را گیر آوردم و خواستم به او زنگ بزنم و با او صحبت کنم. دوست داشتم کسی به ...
مرادی: هرچه آجورلو گفت، گفتم چشم/در استقلال به من ظلم شد
، گفت: همه می دانند که استقلال را خیلی دوست دارم اما هیچ وقت شرافتم را زیر سوال نمی برم. با سیاوش در مورد صحنه ای که پنالتی شد صحبت کردیم. اعتقاد داشتم پنالتی شد. به هرپیراهنی که می پوشم عرق دارم و تمام وجودم را برایش می گذارم. برایم سخت است که جلوی استقلال بازی کنم ولی شرافتم را خیلی دوست دارم. اعتقاد داشتم پنالتی بود، الان هم می گویم پنالتی بود ولی استقلال بازی را برد. به آن ها تبریک می گویم. ...
نسل دیگر همان جنگ
تحملش کنم. پس فعلا تغییر شغل نمی دهید؟ نه دوست دارم زندگی، مثل همان زندگی عادی که با خانواده ام داشتم بماند، یا خودم همانطور بمانم ولی دوست دارم بازیگری شغلم باشد. می دانید، من از بچگی خیلی آدم مغروری بودم و الان کمی کمتر شده، ولی بچه تر که بودم، مثلا اگر مدرسه می خواست به ما کفش ملی بدهد، می گفتم نمی خواهم درحالی که می خواستم، چون اینطور بود که ما زیاد بودیم و مشکلات زیادی داشتیم ...
فیلم نامه ای که حاج قاسم حامی آن بود
آثاری چون دل نمک (1368)، آب را گل نکنید (1368)، اوینار (1370)، مجروح جنگی (1377)، غروب شد بیا (1383)، شب بخیر فرمانده (1384) در پاسخ به این سوال که چرا فیلم نمی سازید، اظهار داشت: زمانی که شروع به کار کردم با خودم گفتم با اندوخته ای که دارم حداقل دو سال یک بار می توانم فیلم خوب بسازم. در هشت سال دفاع مقدس بودم و مدتی هم در عراق و سوریه بودم و پربار برگشتم. وی ادامه داد: فیلمنامه ام را هر ...
هافبک سابق آبی ها مدعی شد؛ به استقلال برمی گردم/ دوست دارم با مجیدی کار کنم
جواد نکونام تصریح کرد: تعریف نکونام را زیاد شنیده ام و خیلی دوست داشتم روزی زیر نظر ایشان کار کنم و از امروز تمام توانم را برای موفقیت فولاد خواهم گذاشت بخصوص اینکه این تیم در لیگ قهرمانان آسیا نیز حضور دارد و باید تلاش کنیم که نماینده شایسته ای برای این تیم باشیم. رضاوند در خصوص این که مجیدی در کنفرانس بعد از بازی از وی تعریف کرده است افزود: آقا فرهاد به من لطف دارد و امیدوارم روزی بتوانم زیر نظر ایشان دوباره کار کنم من نیم فصل به صورت قرضی به فولاد رفتم و سال آینده هم باید دوباره به تیم استقلال باز گردم. برای این تیم هم در ادامه رقابت های لیگ ایران آرزوی موفقیت می کنم. ...
ناگفته های جالب دختر دکتر صدر از علاقه شدید پدرش به فوتبال
. پیام های پرمحبت زیادی دریافت کردیم. شبی که داشتم به آمریکا برمی گشتم، راننده تاکسی یکی از همسایه های مادربزرگم بودند. او نمی دانست من دختر حمیدرضا صدر هستم و از من پرسید چرا به ایران برگشتم؟ پاسخ دادم برای خاکسپاری پدرم. او ابراز ناراحتی کردم. از او پرسیدم اهل فوتبال هستید و حمیدرضا صدر را می شناسید؟ او گفت: بله. خودم از فرودگاه به خانه آوردمش. به او گفتم دختر حمیدرضا صدر هستم. آن لحظه تازه متوجه شد ...
مرادی: استقلال را دوست دارم ولی هیچ وقت شرافتم را زیر سؤال نمی برم
...: همه می دانند من استقلال را خیلی دوست دارم ولی هیچوقت شرافتم را زیرسؤال نمی برم. با سیاوش درباره صحنه پنالتی صحبت هایی کردیم. پیراهن هر تیمی را که بپوشم به آن عرق دارم. برای من سخت بود که مقابل استقلال بازی کنم ولی شرافتم را خیلی دوست دارم و اعتقاد داشتم که آن توپ پنالتی بود. بازی را استقلال برد و به آنها تبریک می گویم. هافبک هوادار با بیان اینکه جداییم از استقلال دست خودم نبود ...
مرد شکنجه گر: اعدامم کنید تا خانواده ام راضی شوند
نوشابه برای خانه می خریدم. او که تا 15سالگی بچه ها کار نمی کرد پس چه کسی هزینه های زندگی را می داد. در این سال ها اجازه ندادم یک روز مستأجر باشند. ابتدای زندگی آنها را به خانه پدرم بردم و وقتی خانه نبودم در یخچال خانه پدرم به روی آنها باز بود. من راننده ماشین سنگین بودم و سعی می کردم سه سرویس کار کنم تا بتوانم برای دو قلوها لباس یک شکل بخرم. پسرم چند سال قبل گفت می خواهم به آلمان مهاجرت کنم و باید ...
کلام شهید صیاد شیرازی در دل و قلب رزمندگان می نشست / علما و بزرگان ما تاکید داشتند که جوانان به جبهه ...
، افزود: در سال 1363 در حالی که در حوزه علمیه عرفانی بی بی شیروان طلبه بودم در تاریخ 7/15/63 به جبهه اعزام شدم و در علمات بدر و در جزیره مجنون حضور داشتم. این جانباز اهل سنت افزود: سال 64 در جبهه مجروح شدم و به بیمارستان ارومیه منتقل شدم و مدتی بستری بودم و بعد از بهبودی مجدد به جبهه رفتم و در تاریخ 1/9/65 با اصابت ترکش خمپاره دشمن به پای چپم مجروح شدم و به تیپ 501 ارتش تهران اعزام و جراحی شدم ...
مخالف سرسخت سوریه رفتن بود/ عروسی او زمینی نبود و آسمانی شد
اصلا جنگ این ها اشکال شرعی دارد. خودت که هدف مرا می دانی و می دانی هم که من جزو کسانی بودم که این دفاع را از پایه درست نمی دانستم و اما الان حقیقت برایم روشن شده است و تصمیمم را گرفته ام. برای پول هم نمی روم، چون همان پولی را که قرار است بدهند، می توانم از راه کار کردن به دست بیاورم. هر دلیل و برهانی آورد، اجازه ندادم برود. دلم رضا نمی داد. فکری به سرم زد. برایش نقشه کشیدم. ندای ...
مرادی: در استقلال به من ظلم شد
: همه می دانند استقلال را خیلی دوست دارم اما شرافتم را زیر سوال نمی برم. با سیاوش یزدانی صحبت کردم و اعتقاد داشتم پنالتی شد. بازی برابر استقلال برایم سخت بود اما مقابل هر تیمی بازی کنم برایش تعصب دارم. شرافتم را دوست دارم و اعتقاد داشتم آن توپ پنالتی بود. او همچنین گفت: جدایی من از استقلال در اختیار من نبود. دوست داشتم بمانم و وقتی به استقلال آمدم می خواستم به تیم ملی برسم اما آنطور که می ...
وقتی پیشنهاد آیت الله صافی گلپایگانی در قانون اساسی ماندگار شد
ای که امروز وقتی به بیت شان برای عرض تسلیت رفتیم، پسر ایشان حاج حسن آقای صافی آن خاطره را از زبان برادرشان که پزشک هست، تکرار کردند. ایشان گفت: حدود سی سال پیش پدرم تب شدید گرفت. چند روزی تب قطع نمی شد، کلیه ایشان خونریزی داشت. آمبولانس گرفتند تا ایشان را به تهران ببرند. در مانیتور می دیدم که قلب پدرم دارد از کار می افتد. پدرم در اینجا می گفت: به یکباره دیدم در باغی باصفا هستم به من گفتند نمی خواهی ...