سایر منابع:
سایر خبرها
چشمهای پر از اشک لیلا بلوکات همه را ناراحت کرد
برای بچه هایی که بچه های یتیمو نگه داری بکنم .و وقتی بازیگر شدم گفتم بذارم معروف شم یه آدم بزرگ شم تا بتونم یه کار بزرگ اینجوری انجام بدم. هرچند الان یه بازیگر کوچیکیم ولی با همین شرایطی که برام به وجود اومد با خودم گفتم این کمک هایی که دارم میکنم به صورت عمومی ترش کنم . اول تنها شروع کردم که تنها برم آدمها رو پیدا کنم که از درو همسایه شروع شد ، از فامیل ، دوست و آشنا و کم کم عمومی تر شد ...
علی داد بعد از شهادت هم به دادم می رسد
ولی من را به تو نشان نمی دهند. گفتم وقتی تو را به من نشان نمی دهند از کجا بفهمم تو علی داد هستی یا نیستی؟ گفت که سه تا شهید هستند، شهید وسطی منم، شهید وسطی یک زن چادر سفید نشسته. گفتم باز من چطور بفهمم که تو علی داد هستی؟ من نمی دانم که تو هستی یا نیستی؟ گفت که تو پای من را از کفن بیرون کن؛ پای من را ببین. باز من گفتم من را می گذارند که این کار را بکنم؟ دیگر بیدار شدم. فردا از سپاه ...
در تماس آخر علی داد از سوریه چه گذشت؟
بیدار نشد، گفتم مینا بابا می خواهد با تو حرف بزند، تو خوابت را دوست داری؟ بلند شو با بابا حرف بزن. بالاخره مینا را از خواب بلند کردم؛ گفت که برو بخواب. ننه گفت خوابت همیشه هست، الان بابایت پشت خط است که دوست داری. گفت دلم تنگ شده برایت چرا حرف نمی زنی؟ باز گوشی را گرفتم؛ گفت گوشی را بده دست ننه، باز دادم دست ننه اش، دیگر بار آخر شد که صدایش را شنیدیم. **: آن موقع که زنگ می زدند، گلایه ...
ارائه بیش از 100 پیام تبریک برای روز پدر
جان ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم خدمت به تو در همه حال هست افتخارم اگه یه مرد تو این دوره زمونه باشه اونم تویی روزت مبارک روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک می گم روزت مبارک بابا دوستت دارم بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونتم روزت مبارک پدر ...
ادب مع الله
صبر در بلا را حفظ کرده باشد. ادب حضرت ابراهیم: ایشان به خداوند گفتند وقتی من مریض شدم خدا مرا شفا میدهد و نگفت مرا مریض کردی پس شفا بده. ادب حضرت آدم: ایشان و همسرشان نیز در سخن گفتن با خداوند رعایت ادب را نمودند و اینگونه گفتند: خدایا ما به خویش ظلم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحم نکنی جزء زیانکاران خواهیم بود. در مقابل ابلیس بی ادب ...
منشی که وزیر امور خارجه شد! +عکس
افتاده و حکومت قاتل را دستگیر کرد. چون به امیر اطلاع دادند، امیر به میرزا سعید خان گفت: سعید! به حکومت همدان بنویس قاتل را همانجا بکشند. میرزاسعیدخان، قلمدان را بسته به جیب خود گذاشته، برخاست، به امیر عرض کرد: اجازه می فرمایید سعید به خانه خود برود و دعاگو باشد؟ امیر گفت: مگر نشنیدی چه گفتم و چه دستوری به تو دادم؟ – شنیدم. قلم سعید حکم قتل نمی تواند بنویسد. + بسیار خوب، تو ...
عکس پروفایل تبریک روز مرد و پدر 1400+ پیام تبریک
می افتم از پا پدرم روزت مبارک پدر دستات برام گهواره بودن چشات مثل چراغ خونه من بجز تو از همه دنیا بریدم کسی رو مثل تو عاشق ندیدم پدرم روزت مبارک ******************* شوهر عزیزم روزت مبارک پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته ای که از دم نفسهات هستی من جان گرفته پدرم روزت مبارک سیبیلوی من روزت ...
وقتی کارآفرینی تمام زندگی ات می شود
دانستم که از فشار کاری خسته شده ام و در خودم نیاز به استراحت را ضروری می دیدم. در گروه دوستانم پیام دادم بچه ها جمعه باغ فردوس؟ من خیلی وقت بود باغ فردوس را ندیده بودم. همه خندیدند و من را مسخره کردند. گفتند: الکی می گویی. تو که نمیای. همه مون جمع می شیم ولی خودت نمیای. ته دلم گفتم: از من که خبر ندارید. این کار دوای درد من است. از پنج شنبه شب برای خودم خط و نشان می کشیدم و می گفتم حق نداری به کار فکر ...
ماجرای عکسی که در تاریخ انقلاب ماندگار شد
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با پرسنل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در 19 بهمن 1400 با اشاره به تصویر زنده یاد عبدالحسین پرتوی از بیعت تاریخی همافران با امام خمینی در مدرسه علوی تهران در 43 سال پیش اظهار داشتند: عامل ماندگاری و اثرگذاری آن حادثه تاریخ ساز و تحول آفرین، همان قاب تصویر هنرمندانه ای بود که با امکانات رسانه ای محدود آن روز منتشر شد و این نشان دهنده اثر بی بدیل روایتگری درست از حوادث است. به همین مناسبت و در مقال پی آمده، شمه ای از خاطرات آن عکاس فقید انقلاب اسلامی، مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است ...
مادر برام قصه بگو از بزرگ ترین گمشده های فرهنگ ماست/ اگر حمایت امام خامنه ای نبود گروه سرود آباده زمین ...
. اولین دیدار گروه آباده با آیت الله خامنه ای در همین سفر شیراز بود. ارگ در جماران مسئول وقت روابط عمومی ریاست جمهوری عنوان کرد: بعد از اجرای سرود، خدمت آقا گفتم که اینها یک سرود تازه ای هم ضبط کردند که کار خوبی است. آقا گفت که : آقای توکلی بخوان ببینم، چیست آقای تولکی به من گفت که چرا لو دادین؟ ما هنوز فقط مولودی اولش را تنظیم کردیم. آقا گفت: نه بخوانید طالب ادامه داد ...
خانواده داماد، عروس را در لباس عروسی کتک زدند!
ناعاقلانه من راضی به این ازدواج شد ولی باز هم مرا در پناه خودش گرفت و تلاش کرد بین ما وساطت کند با این حال پرهام و خانواده اش آن قدر به پدرم توهین کردند که او به ناچار یک سیلی به گوش پرهام نواخت و آن ها نیز پدرم را کتک زدند. در این شرایط من تقاضای طلاق دادم و از دادگاه درخواست کردم همسرم از نظر سلامت روحی و روانی مورد معاینات پزشکی قرار بگیرد ولی او نیز به اتهام عدم تمکین از من شکایت کرده بود، به ...
پدر؛ سایه بان امن آرامش/ وقتی فرزندان به بهانه آسایش، آرامش را از زندگی خود دور می کنند
هایم گشنه به خواب نروند. سرش را پایین آورد و به دستان پینه بسته اش تکیه داد و این بار زیر لب از خودش پرسید: من کجای کارم اشتباه بود؟ پاسخی نداشتم به سوالش بدهم، البته او هم منتظر پاسخم نماند، صندلی چرخدارش را دوباره سمت پنجره چرخاند و به من فهماند که می خواهد تنها باشد، اما من طاقت نداشتم، باید به او پاسخی می دادم؛ خم شدم آستین کتش را بوسیدم و گفتم: پدرجان تو هیچ کار اشتباهی ...
شهیدی که پس از 15 سال به وطن بازگشت
زود به راه آهن اراک رفت که شهید را تحویل بگیرد. مادر شهید می گفت: حمزه سرش را روی تابوت پسرعمویش گذاشته بود و به شدت گریه می کرد؛ حالا من نمی دانم بین آنها چه گذشت. وقتی برگشت به من گفت: یکم بیا جلوتر، منو بو کن ببین چه بویی می دم. رفتم جلوتر و گفتم: نمی دونم. مثل همیشه. گفت: نه من بوی 90 تا شهید می دم. گفتم: چطور؟ گفت: من روی 90 تا شهید رو باز کردم که شناسایی کنم. آخرین نفر پسرعموم بود ...
معرفی امام علی (ع) از زبان خود/ علی(ع)؛ ترجمان وحی خدا
آمرزش بخواهد، فرمود می کنم ، پس برخاست و نماز خواند و دستانش را به دعا بلند کرد. گوش دادم، شنیدم که می فرمود خدایا به حق و جایگاه علی در نزد تو علی را بیامرز . گفتم پیامبر خدا یعنی چه ؟ فرمود مگر نزد خدا کسی گرامی تر از تو هست که با آن شفاعت جویم . روایت می کنند که علی (ع) بر منبر کوفه فرمود فاطمه را از رسول خدا (ص) خواستگاری کردم. حضرت پذیرفتند و ایشان را به عقد من درآوردند. پرسیدم ای ...
علی (ع) الگوی ناب مبارزه با فساد
بیشتری از بیت المال شده بود این گونه توضیح می دهد: به خدا سوگند برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده بود و از من درخواست داشت یک من از گندم های بیت المال را به او ببخشم.... چون به گفته های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار می کنم و از راه عادلانه خود دست برمی دارم. روزی آهنی را گداخته به جسمش نزدیک کردم...، چون بیمار از درد فریاد زد... به او گفتم... از حرارت آهنی می نالی که انسانی ...
گفتگو با محمد تاجیک، بازیگر نمایش پشت کلانتری
شخصیت نزدیک بشوم و به خوبی آن را اجرا کنم. بازیگر نمایش پشت کلانتری در رابطه با استقبال تماشاگران از این نمایش افزود: متاسفانه در دوره ای این نمایش در حال اجرا است که مخاطبین هنر یا درگیر جشنواره فجر هستند یا درگیر بیماری اُمیکرون و یا اینکه سعی می کنند از جاهای پر جمعیت مثل سالن های تئاتر دوری کنند، برای همین متاسفانه آن طور که باید و شاید از این نمایش استقبال نشده است. خدا رو شکر سالن های ...
برای شهادت همه گریه می کرد غیر از پسرش!
جبهه هستند، کنار همسر برادر و خواهر بماند. خودش می گفت: رضا کنار رادیو دراز کشیده و صحبت های شهید صدوقی را گوش می داد. گفتم رضا جان نوبت سفر حج ما رسیده. جلال که جبهه و جواد هم سرکار است. حداقل تو بمان خانه در غیاب ما حواست به عروس خانه(همسر جواد) و خواهر کوچکترت باشد. نمی توانستم راضی اش کنم. در همین کش و قوس های مادر و پسری بودیم که جلال از جبهه آمد و گفت: رضا! چرا نشستی که امام تنهاست. رضا ...
راه اندازی کارگاه تولیدی چندمنظوره با ایجاد اشتغال برای 50 نفر در روستای وندرآباد/کارآفرین: مشوقم همسرم ...
روستایی مشوق اول همسرم بود، او به هر تصمیمم احترام می گذارد و حمایتم می کند، چه از نظر مالی و چه از نظر روحی و مدام مرا تشویق می کند و انرژی ام را برای این کار چند برابر کرد، هر جا که خسته می شدم دوباره کمکم می کرد و با جمله “تو می توانی” به من روحیه می داد. علیزاده گفت: بالاخره با دریافت مجوز کارگاهی در سه رشته قالیبافی، ریسندگی و خیاطی کار برای رضای خدا را شروع کردم و تاکنون 30 نفر از ...
اَی اُمیرکُن تو رِ ببره که من راحت شم!
بی بی همانطور که به موهایش حنا می گذاشت گفت: - گلابی تو میه نیخِی یَی سری اَ ننه بوات بزنی؟ میفَمی چن وخته ندیدیشون؟ با تعجب نگاهش کردم... - چن وخته بی بی؟ همین دیشب بابا مامان اینجا بودن. یادتون رفته؟ - ننه بوات اینجا بودن، خونتون خو اینجا نبود. ینی تو دلُت بری خونتون تنگ نیشه؟ - خونمون بی بی؟ نعععع! آخه من شما رو تنها بذارم پاشم برم در و ...
خاطرات آموزش پاراگلایدر و حضور من در آسمان
بزرگ شدم و واقعیت های دردناک دنیا جایگزین رویاهای شیرین کودکی من شد، مدت ها گذشت تا اینکه دیدن پرنده های انسانی زیر بال پاراگلایدر در شبکه های اجتماعی یادآور خواب های پرواز من شد. هر بار با دیدن فیلمی از پرواز لبخند می زدم. بالاخره تصمیم گرفتم اونو تجربه کنم. با اینکه هیچ اطلاعاتی از پرواز با پاراگلایدر نداشتم و حتی نمی دونستم می تونم کنار یک خلبان ماهر پرواز تفریحی داشته باشم. من فقط به بودن در آسمان فکر می کردم. انتخاب تیم آموزش پاراگلایدر آموزش پاراگلایدر ...
خاطره حاج صادق آهنگران درباره فرارش از پادگان
پادگان را دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: اهواز چه خبر بود؟ من با احتیاط و توأم با ترس جوابش را دادم که خبری نبود. باز پرسید: یعنی می خواهی بگویی که در اهواز تظاهرات نبود؟! گفتم: این روز ها در همه جا تظاهرات هست. دوباره سؤال کرد: تو چه کار می کردی؟ در تظاهرات شرکت داشتی؟ جواب دادم: نه، فرصت این کار ها را نداشتم. در مدت مرخصی به دیدار اقوام ...
منتظری که پای سرداب امام زمان (عج) شهید شد
خواب شهید زین العابدین جعفری پسرخاله مادرش را دیده بودند. شهید جعفری از رزمندگان و شهدای دفاع مقدس بود. صبح زود که بیدار شد برایم تعریف کرد. گفت دیشب خوابی دیدم که تعبیرش کردم شهید می شوم. گفتم خوابت چی بود؟ گفت دیشب خواب آن شهید را دیدم که انگار تازه شهید شده است. من کنارش بودم و رفتم کمکش. گفتم اینکه تعبیر ندارد تو که کنارش بودی یعنی شهید می شوی؟ گفت همین که صبح بیدار شدم خواب خودم را تعبیر کردم ...
چریک افغان، پشت تپه شنی جاودانه شد + عکس
...... همسر شهید: آخرین اعزامشان فکر کنم... نماز به بعد، فکر می کنم تازه هوا روشن شده بود یک ذره، نمازشان را خواندند و بعد، خیلی انگار اینقدر عجله دارند که نگو، مدارکش را جا گذاشت، سریع خداحافظی کرد، کوچه ما خیلی مسیرش طولانی بود تا برسند سر کوچه، من سریع پشت سرشان بردم مدارکشان را بدهم، دیدم نیست اصلا تو کوچه، گفتم نکند ماشین گرفته بوده... برج 11 بود اخرهای سال 94، برج 11 بود دقیق روزش ...
خواستگاری بیرانوند از همسرش سوژه فیلم شد!
های پر تعداد تو از همسرت بود ... خب عاشق شدن همین دردسرها را هم دارد. من عاشق همسرم شدم و جز او به زن دیگری برای ازدواج فکر نمی کردم. آن موقعی که برای اولین بار به خواستگاری رفتم فوتبالیست مطرحی نبودم و پولی هم نداشتم. برای همین جواب رد شنیدم. این اتفاق 3 بار افتاد تا بالاخره برای چهارمین بار جواب مثبت را گرفتم. تو خودت هم همین حالا بدون پول به خواستگاری یک دختر بروی شک نکن جواب رد می ...
امامی که حاجات دنیایی را زود راه می اندازد
انقلاب (مدظله): امام جواد مانند دیگر ائمه ی معصومین برای ما اسوه و مقتدا و نمونه است. زندگی کوتاه این بنده ی شایسته ی خدا، به جهاد با کفر و طغیان گذشت. در نوجوانی به رهبری امت اسلام منصوب شد و در سال هایی کوتاه، جهادی فشرده، با دشمن خدا کرد به طوری که در سن 25 سالگی یعنی هنوز در جوانی، وجودش برای دشمنان خدا غیر قابل تحمل شد و او را با زهر شهید کردند. همان طوری که ائمه ی دیگر ما علیهم السلام با ...
انقلاب اسلامی، امانت الهی + مسابقه
ما هم باید قدر بدانیم. البتّه یک جاهایی هم ضعف داریم، ضعف ها را هم باید اقرار کنیم. رسالت ما تکمیل است، نه توجیه و تضعیف من یک مسئله ای را مکرّر گفتم، حالا چون شب بیست و دو بهمن است باز هم می گویم. دوستی داشتیم خدا رحمتش کند، پدر شهید فاضل خیلی برجسته ای بود، ایشان یک جمله ای به من می گفت، جمله اش را خوشم آمد، این طور می گفت که: توجیه حماقت است. ما به این می گوییم مملکت ما ...
معتصم عباسی چگونه مقابل امام جواد(ع) سرافکنده شد؟
دزد اقرار به دزدی کرده بود، خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید، عده ای از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمدبن علی الرضا علیه السلام را هم خواست. خلیفه از ما پرسید حد اسلامی چگونه باید جاری شود؟ من گفتم از مچ دست باید قطع شود. خلیفه گفت به چه دلیل؟ گفتم به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا ...