سایر منابع:
سایر خبرها
ادعای خواهر ناتنی در قتل پسر جوان
...> من هم منتظر ماندم تا اینکه شبی که شوهرم در خانه نبود جسد را داخل قالیچه گذاشته و به بیرون از خانه انتقال دادم. بعد به یک کارتن خواب پول دادم و خواستم تا دور از خانه آن را رها کند. زن جوان پس از اقرار به قتل بازداشت شد تا اینکه چند روز قبل دختر نوجوان این زن به دادسرا رفت و حقایق تازه ای را فاش کرد. وی به قاضی محمدتقی شعبانی، بازپرس جنایی تهران گفت: چند روز قبل به ملاقات مادرم رفتم چرا که ...
وقتی خواستِ خدا باشه، راضی می شم!
یک شب ، نیمه های شب از خواب بیدار شدم. علی آقا پاورچین ، پاورچین ، طوری که کسی را بیدار نکند، از تراس بیرون آمد، از کنار ما آهسته آهسته گذشت، و رفت توی هال ، فکر کردم زود برمی گردد. خیلی منتظر شدم. برنگشت. بلند شدم و به دنبالش رفتم. توی هال بود. داشت نماز می خواند. سر به سجده گذاشته بود و گریه می کرد. شانه هایش می لرزید. طوری که متوجه نشود، پشت سرش نشستم. تکیه دادم به دیوار. چه دل پُری داشت ...
سلفی لاکچری مریم معصومی
... جلوی من یک مسیری باز شد و آن هم این بود که دوست داشتم وکیل بشوم و حقوق بخوانم و اینکه حقوق هم در کنکور سراسری قبول شدم ولی چون در شهرستان اراک قبول شده بودم خانواده ام اجازه نداد که بروم. برای همین رشت علوم سیاسی را که در دانشگاه آزاد زده بودم، رفتم. هر چه که پیش می رفت احساس میکردم علوم سیاسی را دوست دارم انهم به خاطر هیجانی که داشت برای همین ادامه اش دادم و در گذر زمان به منصب سیاسی گرفتن ...
شهیدی که پس از 15 سال به وطن بازگشت
وجه نمی شود او را منصرف کرد. دختر کوچکم ده ماهه بود؛ اما می گفت: من واقعاً نمی تونم بی تفاوت باشم. با توجه به این اتفاقات با خودم گفتم او دیگر رفتنی است. گویا به زحمت روی زمین بند شده است. بار آخری که در کنار ما بود، ماه رمضان سال 61 بود. به جبهه رفت، بعد از مدتی برای مرخصی آمد و یک هفته ماند. در این یک هفته مطمئن شدم که دیگر برگشتی در کارش نیست. خیلی آرام شده بود. حال و هوای عجیبی داشت. ساعت 6 ...
همه چیز زیر سر سینما رفتن های یواشکی بود
.... مادرم از من حمایت کرد و سرمایه اولیه کارم را داد. من هم در کنار تئاتر به کار آزاد مشغول بودم و چندین کار مثل کارگاه تولیدی و عمده فروشی و پخش تولیدات داخلی را در دوره های مختلف انجام دادم. بعد از آن هم ماشینی خریدم و با مسافرکشی هزینه هایم را تأمین می کردم، تا همین پارسال که بازنشسته خانه هنرمندان شدم مسافرکشی می کردم و گاهی تا روزی 18 ساعت هم کار می کردم. چون از تئاتر پولی در نمی آید. من ...
خاطرات صادق طباطبایی، شماره 6: امام تز حکومت اسلامی را سال 48 مطرح کردند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ همان گونه که گفتم در کنگره ی پنجم اتحادیه ی انجمن های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان، من به عنوان دبیر روابط بین الملل انتخاب شدم و بعد از دو سه ماه به نجف رفتم (سال 1348) تا ارتباط این سازمان را با امام برقرار کنم. همراه خودم گزارش جامعی از وضعیت سیاسی خارج از کشور به خصوص در اروپا و آمریکا تهیه کرده بودم که به اطلاع ...
گفت وگو با بانو زهره هنرکار همسر جانباز نخاعی کامران مویدی (بخش نخست) "دختر من نباید با یک جانباز ...
چقدر "منصور"ها جلوی چشمان مان است ؛ اما بازهم می گوییم: دختر من نباید با یک جانباز ازدواج کند! پدرم داخل اتاق آمد و با دلخوری گفت: جامعه اسلامی است، شناسنامه ات را بردار و برو بگو می خواهم با جانباز ازدواج کنم! من هم در جواب گفتم: من بی کس و کار نیستم که شناسنامه ام را بردارم و بروم. من همین جا هستم و جایی نمی روم. چند روز بعد از این ماجرا، پدرم با من صحبت کرد و با مهربانی گفت: اگر فردا روزی ...
رئیسی مشورت پذیر، پُر کار و صادق است/ فضای جلسات هیات دولت کارشناسی است و همه حرف می زنند
قرار می داد که این شبهه پیش آمد که قوم بختیاری مورد توهین قرار می گیرد؛ لذا دیدید بختیاری های ما اعتراض کردند و تعدادی به خیابان آمدند و چند شهری که مردم بختیاری بودند، تظاهرات کردند. من فردای آن روز خودم تنها بدون هیچ محافظ و همراهی بدون اطلاع به اهواز رفتم و از هواپیما پیاده شدم و با تاکسی به مسجد سلیمان رفتم. در بازار شهر رفتم که روز گذشته تظاهرات بود از تاکسی پیاده شدم و به مردم گفتم ...
بامداد روز ششم روایتی جذاب از نوجوان 14 ساله در دل جنگ
...> کاوسی در ادامه می گوید: طی روز ها و هفته های متمادی بیش از 45 ساعت به صحبت او گوش دادم. حین نوشتن متن و تدوین کتاب، سوالاتی به ذهنم خطور می کرد و همانجا سوال را یادداشت می کردم تا در فرصتی مناسب از او بپرسم. گاهی که یافتن پاسخ سوالی خیلی برایم ضروری بود، دست به تلفن می شدم و تا به جواب دلخواه نمی رسیدم، او را رها نمی کردم. شهید قاسم طاهری، در پنجم دی ماه 1337 در شهرستان مبارکه استان ...
ماجرای عکسی که در تاریخ انقلاب ماندگار شد
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با پرسنل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در 19 بهمن 1400 با اشاره به تصویر زنده یاد عبدالحسین پرتوی از بیعت تاریخی همافران با امام خمینی در مدرسه علوی تهران در 43 سال پیش اظهار داشتند: عامل ماندگاری و اثرگذاری آن حادثه تاریخ ساز و تحول آفرین، همان قاب تصویر هنرمندانه ای بود که با امکانات رسانه ای محدود آن روز منتشر شد و این نشان دهنده اثر بی بدیل روایتگری درست از حوادث است. به همین مناسبت و در مقال پی آمده، شمه ای از خاطرات آن عکاس فقید انقلاب اسلامی، مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است ...
ژست های عجیب شهاب حسینی در جشنواره فجر
رفیق قدیمی دوست نداشتم قلدر محل باشم. با این حال همیشه در جمع بچه محل ها به حساب می آمدم. نوجوانی من حول و حوش خیابان فاطمی گذشت. هرقدر بزرگ تر می شدم، دایره ارتباطاتم گسترش می یافت. درنتیجه به تمایل برخی بچه ها برای انجام کارهای خلاف پی بردم. در آن دوره یکی از بهترین دوستانم را به خاطر اعتیاد به مواد مخدر از دست دادم. کلکسیون ماشین های من در مرور خاطرات هر پسربچه ای ...
علی داد بعد از شهادت هم به دادم می رسد + عکس
، بالاخره او رفته بود و امید برگشت داشت که می گفت من برمی گردم، می گفتم نرو، گفت نه این دفعه بروم بعد بر می گردم. چیزی نداشت که برود و بر نگردد. هیچ نگفت. **: بیشترین چیزی که برایش خیلی مهم بود چه بود؟ همسر شهید: به من می گفت حواست به مادرم باشد، همیشه حرف های اول و آخرش همین بود، می گفت مادرم که هست فشارش بالاست، ضعیف است، مادرم صدمه نخورد، می گفتم چشم، دیگه هر چی داشت نثار مادرش می ...
رحماندوست: لالایی عاشورا را زیر تیر چراغ برق سرودم | سوژه شعرهایم از خیال پردازی بچه هاست | صد دانه ...
.... اما هنوز هم گاهی دلم برای آن روزها تنگ می شود و می روم در آن محدوده قدم می زنم تا شاید آشنایی قدیمی ببینم و سلام و علیکی کنیم. کدامیک از شعرهایتان با الهام از محله های تهران سروده شده است؟ حدود سی و اندی سال پیش شعر لالایی عاشورا را در کوچه پسکوچه های نواب گفتم. ماجرایش این بود که چند سال مرا برای شب شعر عاشورایی دعوت می کردند. اما چون شعری به این مناسبت نگفته بودم، نمی رفتم ...
منتظری که پای سرداب امام زمان (عج) شهید شد
فرستاده و گفته آمنه نگران نباشد کرونا ندارد! صبح که بیدار شدم برای بچه ها تعریف کردم، گفتم باید بروم دکتر. روز قبل عکس سی تی اسکن از ریه ام گرفته بودند، دکتر می گفت کرونا داری، اما روز بعد که رفتم، پزشک به من گفت کی گفته شما کرونا داری! تو از من سالم تری! برگشتم خانه. ماسک های خودم و بچه ها را برداشتم و گفتم اگر هم کرونا بود بابایتان شفاعت کرده و خوب شده ایم. انگار من نبودم که دیروز در تب می سوختم. ...
معمارزاده: رادوی دل ها دو میلیون دلار آب خورد
ترکاشوند داشت که اصلا نمی دانم او را از کجا آورده بودند؛ آدم بی ادبی که بعد از 5ساعت انتظار پایین آمد و به من گفت توافق کرده و مطالبات را کم کنیم که من گفتم هر کاری می کنید امروز انجام بدهید. من منتظر نشسته ام اما بعد از 5 ساعت پایین آمد و گفت هر کاری می خواهی بکن، پول نمی دهیم! من هم همان روز علی رغم میل باطنی از پرسپولیس شکایت کردم. 10 سال می توانستم این کار را انجام بدهم اما انجام ندادم و فکر می ...
به تمرین رفتم چون در روز شکست باید کنار پرسپولیس باشیم/ تعدای از شاگردان یحیی را نشناختم
برنده شده همه دور و بر تیم هستند و من ترجیح دادم در این شرایط بروم و حمایتم را از تیم اعلام کنم. اتفاقاً برای بازیکنان هم دقایقی صحبت کردم. چه صحبتی با بازیکنان کردید؟ به آنها گفتم که فوتبال به همین یک بازی(شکست از فولاد در سوپر جام) ختم نمی شود. درست است که شما پول تان نگرفته اید ولی با غیرت و تعصبی که دارید تا اینجا عالی کار کردید و در رده دوم جدول هستید. به آنها گفتم که مردم ...
پدر؛ سایه بان امن آرامش/ وقتی فرزندان به بهانه آسایش، آرامش را از زندگی خود دور می کنند
تعجب می دهد اما با صدایی آرام. خودم را معرفی می کنم و تلاش دارم با چیدن جملاتی کنار هم، او را راضی به گفتگو کنم. خوشبختانه انتخاب کلماتم کار خودشان را کرد، با وجود بی رغبتی در چهره اش، اما به راحتی گرم در صحبت شد. گفتم: پدرجان چند مدت است اینجا هستید؟ گفت: یک هفته. گفتم: برای همین است هنوز نتوانسته اید با اینجا انس بگیرید و تنها نشسته اید؟ گفت: من خیلی ...
یادداشت های یک مبلّغ از خاطرات سفر به برزیل
برزیلی ها بود، دفتری داشتیم به عنوان اتاق ایران که محل رفت و آمد و مراجعات برزیلی ها بود. علیرغم آنکه قبل از بنده هم این اتاق، محل خدمت هم وطنان ایرانی بود، اما با افتخار، قرعه به نام بنده افتاد که اقدامی انقلابی داشته باشم. متاسفانه دفتر ایران، هیچ نام و نشانی از ایرانی بودن نداشت، نه تابلویی، نه پرچمی و نه عکسی از امام و رهبری در قدم اول، یک تابلوی کوچک سفارش دادم و گفتم که با ...
ناینگولان: اگر دنبال پول بودم به چلسی یا یووه می رفتم
مرا می خواست، اما نه تنها این، بلکه می توانستم به چلسی هم بروم. ما با رم به نیمه نهایی لیگ قهرمانان رسیدیم و متقاعد شدم که بمانم، اما وقتی مونچی آمد، آن ها نمی خواستند من را نگه دارند. در آن زمان تصمیم گرفتم به اینتر بروم. همیشه ترجیح دادم در باشگاه و شهری بمانم که به عنوان یک بازیکن و یک انسان به خوبی پذیرفته شده بودم. سرانجام بعد از کش و قوس های زیاد راجا ناینگولان از اینتر جدا شد. این ...
قتل بر سر نشستن با کتانی روی زیرانداز!
. متهم به پلیس آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او با اقرار به جرمش در شرح حادثه گفت: مدتی قبل به پارک سرخه حصار رفته بودیم. احسان و دوستانش را دیدم که در پارک بودند. نزدیک شان رفتم و روی زیراندازی که پهن کرده بودند با کتانی نشستم. احسان اعتراض کرد و گفت کتانی هایت را در آور و بعد بنشین. او گفت نباید با کفش روی زیرانداز آن ها بنشینم. جوابش را دادم و گفتم مراقب هستم که زیرانداز را کثیف نکنم ...
اختفای سران ارتش رژیم پهلوی در شب 22 بهمن
دستور داده آزاد کنید و ما با همان اتوبوس بعد از آنکه صبحانه را خوردند آزاد کردیم رفتند. دستگیری مجدد سران ارتش پس از پیروزی انقلاب چند روز از این قضیه گذشت، حضرت امام ما را خواستند. من، شهید بروجردی، حاج مهدی عراقی و چند نفر دیگر از بچه ها بودیم. حضرت امام فرمودند که شهرک اکباتان کجاست؟ گفتم که شهرکی است در جلوی فرودگاه. فرمودند آنجا تعدادی ساواکی دور هم جمع شده اند و برای ...
علی دایی من را فیلم باز کرد/ بزرگترین اشتباه استقلال تعویض حجازی با فیروز کریمی بود/ کم تجربه بودم؛ فکر ...
شکست برابر صنعت نفت آبادان این حرف را می زنید؟ اتفاقا من جزو کسانی بودم که آن روز ندویدم و جلوی این کار بسیار زشت فیروز کریمی ایستادم. آن کار فقط یک شو آف و فرار به جلوی سرمربی بود. من گفتم دنبال درگیری و دعوا نبودم اما تربیت خانوادگی ام به گونه ای بود که جلوی حرف زور سر خم نمی کردم و می ایستادم. به همین خاطر حدود نیم فصل اخراج شدم. در ادامه با آمدن امیر قلعه نویی شرایط عوض شد ...
داستانِ شنیدن پیام انقلاب از مقبره رضا شاه
قطع و مقاومت ارتشی ها شکسته شد و همه آن ها تسلیم شدند. بالاخره مقاومتشان شکسته شد پس از شکسته شدن مقاومت ارتش، یکی از نفربرها را با تعدادی اسلحه برداشتم و به طرف مسجد آقای غیوری رفتم. شنیدن پیام انقلاب از رادیو من با نفربر آشنا بودم در دوره سربازی رانندگی با آن را یاد گرفته بودم پشت آن هم نشسته بودم عده ای از مردم روی نفربر نشسته بودند. چند نفرشان در مسیر، از روی آن افتادند ...
روایت مبارزات انقلابی یک روحانی اهل سنت| از پخش اعلامیه های امام خمینی(ره) تا حضور در درگیری با کومله
دو سال در مدرسه ای در آن محل در خدمت استاد ماموستا ملامجید که از عالمان متبحر بود کسب فیض کردم. بعد از آن به عراق عزیمت کردم و در بغداد به باب الشیخ رفتم 3 سال در آنجا ماندم و بعد از آن به سلیمانیه بازگشتم و درس را ادامه دادم و به ایران بازگشم ، دو سال در خدمت مرحوم ملاباقر کسب فیض کردم بعد از آن به دولاب برگشتم یک سال بعد از برگشت به آبادی متاهل شدم، 22 ساله بودم که برای گرفتن افتا به ...
خاطرات امیرسلیمانی از فیلم های انقلابی
به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، سعید امیرسلیمانی درباره بازی خود در نقش سالار در سریال انقلابی فرار بزرگ گفت: سیامک صفری نویسنده سریال بود. نقش همسر مرا خانم شهره لرستانی بازی می کرد. من گمان می کردم که خارج رفته ها همسرشان را هانی صدا می کنند، من هم به آقای لطیفی پیشنهاد دادم که خانم لرستانی را در سریال قندک صدا کنم، او هم استقبال کرد و به این ترتیب قندک بین مردم پیچید. وی مرحوم سروش ...
جشن انقلاب در ایستگاه قزوین/ از علاقه دانشجوی غیرایرانی برای نوشتن کتاب تا گریه های پیرمرد با عکس سردار
به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، ساعت نزدیک به 11 است و اینجا خیابان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است در نزدیکی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) تعدادی دختر جوان ایستاده بودند و به زبان دیگری صحبت می کردند و من در حال عبور از کنارشان بودم که کلمه ای میخ کوبم کرد. امام خامنه ای ؛ با شنیدن این کلمه برگشتم نگاهی کردم و با لبخند نگاه متعجب مرا پاسخ داد و همان لبخند تصمیم برای آغاز گفت و ...
تلاش برای پیروزی در روز های بی رسانه
نژاد بودم و با پدربزرگم به جلسات خانگی او هم می رفتم، هر هفته جمعه صبح راهی کانون می شدم. جمعه ها علاوه بر سخنرانی، جلسه پرسش وپاسخ هم برگزار می شد و همین موضوع ها کانون را شلوغ و نسل جوانی را که دنبال مفاهیم عالی دینی و سیاسی بودند، ترغیب می کرد تا در آن شرکت کنند. جلسه هم به این صورت بود که سؤال ها را داخل برگه می نوشتیم و جواب را پشت بلندگو می گرفتیم. بیشتر موضوع ها هم درباره توحید ...