همسرم با نوشتن یک نامه من و فرزندانش را برای همیشه ترک کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
گفت و گوی تسنیم با فرزند شهیدی که از مجروحیت پدرش خبر نداشت
احساس آرامش عجیبی به قلبم می دهد و به اینکه فردی مذهبی چنین طرز فکری داشت، افتخار می کنم. خانم غلامی اظهار داشت: من در دبیرستان قهرمان شطرنج منطقه شدم، پدر سربه سرم می گذاشت و می گفت: با اینکه قهرمانی ولی به من می بازی ، هر روز با هم شطرنج بازی می کردیم، زمانی که متوجه می شد بازی را مات شد، دستش را طوری تکان می داد که مهره ها بریزد، به خاطر ندارم که یک بازی شطرنج را با هم تمام کرده ...
حیف بود همسرم با شهادت از دنیا نمی رفت
به شما رسید؟ آقا علیرضا روز سه شنبه 19 دی پس از اذان ظهر به شهادت رسید. ما همان روز منزل مادر شوهرم بودیم و سفره حضرت ابوالفضل (ع)، برپا بود. سر سفره بودیم که ناگهان حالم دگرگون و شهادت همسرم از دلم رد شد. شب قبل، چند خواب دیده بودم که تعبیر همه آن ها شهادت آقا علیرضا بود اما چون چیزی نشنیده بودم نمی خواستم باور کنم. دفعه آخر علی آقا با برادر کوچک ترش امیر عازم جبهه شده بود ...
قاتل: می خواستم شوخی کنم!
مردی که به اتهام قتل همسرش بازداشت شده است، در جلسه دادگاه مدعی شد حادثه به خاطر یک شوخی رقم خورده است. به گزارش جوان، 10 آذر سال 98 مأموران پلیس تهران از مرگ مشکوک زن جوانی در خانه اش باخبر شدند. شوهر آن زن که با پلیس تماس گرفته بود، گفت: امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم همسرم را صدا زدم، اما پاسخی نشنیدم. سراغش رفتم و او را تکان دادم که فهمیدم مرده است. نمی دانم چه بلایی سرش آمده برای ...
داستان تلخ مردی که در شرایط بدی جان داد
.... زمانی که پسر دومم به دنیا آمد همسرم تلاش کرد تا مرا از کارکردن بیشتر بازدارد. او می گفت تو فقط به امور خانه داری بپرداز و من برای رفاه شما بیشتر کار می کنم اما همواره موضوعی در زندگی مرا آزار می داد. اگرچه همسرم هیچ گاه به طور آشکار چیزی به من نگفته بود ولی خوب می دانستم او خیلی دوست دارد که فرزند دختری نیز داشته باشد برای همین وقتی پسرم به سه سالگی رسید دوباره باردار شدم اما نمی دانستم با ...
روایت کتک خوردن یکی از سران فتنه از دست یک جانباز/ وااسفا از آن چه دیدم...!!؟
پرچین خانه گذاشتم و خواستم پایین بروم که یک دفعه پایم داغ شد و تعادلم را از دست دادم. آجر کنار دیوار را گرفتم امّا از جایش کنده شد و سقوط کردم. دستم را به آنتن روی بالکن گرفتم که آن هم کنده شد. و دوباره به سمت پایین افتادم. در طبقه دوم کولر بود با آن برخورد کردم سقف کولر غر شد و به وسط حیاط پرتاب شدم. گویا سرم به لبه حوض خورده بود و به کما رفته بودم و پزشکان امیدی به زنده بودنم و بعد زنده ماندنم ...
قتل ناخواسته پس از رابطه پنهانی با زن شوهردار
با مدارک پلیسی لب به اعتراف گشود و گفت: شوهرم اذیتم می کرد و با اینکه دخترم 7 ساله شده بود اما او مدام مرا کتک می زد و تحقیرم می کرد. خیلی سعی کردم از او جدا شوم، در بلاتکلیفی بدی بودم از یک طرف اذیت های همسرم قابل تحمل نبود و از طرف دیگر مخالفت خانواده ام برای جدایی و طلاق مرا مستأصل کرده بود تا اینکه سه ماه قبل وقتی می خواستم به خرید بروم سوار خودروی عبوری شدم که راننده اش حامد بود. آن روز به ...
دستگیری باند زورگیران سیاه پوش + عکس
تصاویررا از حدود دو سال قبل و بعد از مرگ پدرم خالکوبی کردم چون احساس غرور داشتم و فکر می کردم موجب ابهت و عظمت می شود. خودت خالکوبی می کنی؟ نه! با خالکوب ها از طریق فضای مجازی آشنا شدم و نزد آن ها رفتم. چرا به صورت زخمی معروف هستی؟ چون صورتم را با چاقو خودزنی کردم . آن زمان پدرم فوت کرده بود و من دچار افسردگی شدید بودم که با تیغه چاقو صورتم را شکافتم و روی دستانم را نیز زخمی کردم به همین دلیل ...
انتقال جسد به زیرزمین؛ زیرکی زن همسایه اسرار یک جنایت را فاش کرد
... از جزئیات درگیری تان بگو؟ او به حرف من اهمیتی نداد و وارد سالن شد. من هم به دنبالش رفتم. در آن لحظه به شدت خشمگین بودم. چون می دیدم اهمیتی به حرفم نمی دهد. ناگهان او هم عصبانی شد و شروع کرد به فحاشی. بعد چند ضربه سیلی به من زد و من داشتم منفجر می شدم که چشمم به یک میله در آنجا افتاد. آن را برداشتم چشمانم را بستم و 2ضربه به او زدم. باور کنید می خواستم به شانه هایش ضربه بزنم تا مانع ...
زنی که با بوی افراد زمان مرگ آن ها را تشخیص می دهد!
را شروع کنم عمویم را دیدم که در حال احتضار بود. شب قبل از مرگ او درخانه بوی شیرینی فاسد شده را استشمام کردم. من فکر کردم که بوی جسد است، چون قبلا هیچ وقت آن بو را استشمام نکرده بودم؛ و هیچ کسی هم بجز من نمیتوانست متوجه آن بوی عجیب شود و بعد ها متوجه شدم که بویی که من استشمام کردم فرکانس مرگ است، Kala اخیرا به کاترز کلیپس گفته” از آن پس، من از این دست تجارب را درمورد افراد بیمار یا سالمند به تعداد ...
دیدار خواهران و برادران گمشده بعد از 50 سال | تنها بازمانده اسرای لهستانی در آسایشگاه حضرت مریم(س) | ...
همراه آنها به لهستان و خانه پدری بازگردد. ولی چه سود، که هرچه گشت، کمتر نتیجه گرفت. پدرم پیمانکار همان اردوگاهی بود که مادرم در آن اسکان داشت. به همین واسطه زبان لهستانی را هم یاد گرفته بود. صادقانه با مادرم از زندگی اش و تنهایی ها و از دست دادن پدرش در دوران طفولیت صحبت می کند. مادر شیفته صداقت پدرم می شود و ازدواجشان سر می گیرد.تصور کنید دختری لهستانی که از یک زندگی کاملاً مرفه باید وارد یک زندگی ...
با مترجم بی ادعای محله لادن آشنا شوید
دلیل کوچه فرهنگ نام گرفته بود. از خانه بزرگ 500 متری که مانند همه خانه های قدیمی، عطر گل های باغچه و تصویر آب تنی در حوض آبی رنگ حیاطش با خاطرات کودکان آن دوره گره خورده است. اندکی در خاطراتش مکث می کند و پس از سکوت چند ثانیه ای می گوید: کودک فعال و بازیگوشی بودم، روحیه آرامش طلبی هم نداشتم و ندارم، اما به دلیل قرارگرفتن در محیط فرهنگی از همان کودکی به کتاب خواندن علاقه مند شدم. پدرم ...
داستانی جالب از ماجرای آشنایی زوج مخترع ایرانی
را نشان کرده بود تا به خواستگاری بروم. در نهایت مادرم وقت ملاقاتی را گذاشت تا من و دختر مد نظرش همدیگر را ملاقات کنیم، وقتی من خانم رومینا را دیدم متوجه شدم دختری که عاشقش شده بودم همان دختری است که مادرم هم مد نظر داشته است. سمیرا رومینا درباره موضوع ازدواجشان گفت: دو باری که همسرم من را دیده بود متأسفانه من او را ندیده بودم و در واقع برای اولین بار در رستورانی که مادرشان ...
برای زندگی کردن جنگیدم
عصبی است که بر حرکت و هماهنگی منظم عضلات تأثیر می گذارد. افراد مبتلا به آتاکسی اغلب در تعادل، راه رفتن، بلع و گفتار مشکل دارند. 15 ساله بودم که علائم بیماری در من ظاهر شد، خیلی سخت راه می رفتم و مدام تلوتلو می خوردم، موقع ایستادن تعادل نداشتم، گه گاهی سرگیجه به سراغم می آمد و چشم هایم ضعیف شده بود. بعد از گذشت 3 سال از شروع بیماری، توان حرکت را به طور کامل از دست دادم و مجبور شدم روی ویلچر بنشینم ...
طراحان مد و لباس غربی از نقوش شرقی روی پوشاک استفاده می کنند
پدرم در جبهه، بیشتر وقت ها من با مادرم تنها زندگی می کردیم. مادرم پرستار بیمارستان قائم بود و یک روز در میان، شیفت شب کاری داشت. برای اینکه من می ترسیدم شب ها در خانه تنها بمانم همراهش به بیمارستان می رفتم و با افراد بزرگ تر از خودم هم کلام بودم. آنجا مجروحان جنگی زیادی می دیدم و بعد از اینکه مورد عمل جراحی قرار می گرفتند و به بخش برمی گشتند می رفتم برایشان داستان می خواندم. این نشست و ...
124 هزار صلوات مهریه جالب عروس خانم
قرار است باور خیلی از ما را از ازدواج و رسم و رسوماتش تغییر دهد. می نشینیم پای صحبت هایشان و حسام گفتگو را اینطور آغاز می کند: سیدحسام حسینی هستم متولد 1372 در مشهد و همسرم زینب رحیمی متولد 1379 در زاهدان. به واسطه شغل پدرم مدتی در زاهدان سکونت داشتیم و در همین دوران در یک مجتمع مسکونی با خانواده همسرم همسایه شدیم. همسایگی باعث آشنایی خانواده ها شد. از زمانی که دانشجو شدم پدرم اصرار داشت ...
اگر محمود زنده می ماند امروز فرمانده ای مثل حاج قاسم می شد
این موضوعات آگاه و آماده کردند، به حدی که دیگر خودم هم مشتاق شده بودم. انقلاب و جنگ با زندگی مشترک ما شروع شد و شهید به خوبی من را با این اتفاقات آشنا کرد به گونه ای که من هم می خواستم در این فعالیت ها شرکت کنم. حتی شهید می خواست نام من را هم در سپاه بنویسد. می گفت پیش خودم باش و با هم باشیم که جور نشد. بعد هم تولد بچه دیگر امکان چنین کاری را نداد. چند فرزند از شهید به یادگار مانده است ...
زن40ساله: برادرم مرا به دوستش فروخت
.... طولی نکشید که من هم گرفتار مواد افیونی شدم و سرنوشتم در مسیر تباهی قرار گرفت. پسرم برای ناپدری اش مواد فروشی می کرد و من هم در حالی که سومین فرزندم به دنیا آمده بود دوباره باردار شدم و در حالی که مصرفم هر روز بیشتر می شد، همسرم مرا کتک می زد تا جنینم را سقط کنم اما من نتوانستم موجود زنده ای را از بین ببرم. سعی می کردم مواد کمتری مصرف کنم تا پسرم سالم به دنیا بیاید اما زمانی زیبایی چهره پسرم ...
روایت یک طلبه از تبلیغ در مناطق محروم/ تلاش برای خودکفایی مردمی که 6 ماه در برف محاصره می شوند
در روستا مریض شود جاده ای نداریم تا او را به مرکز درمانی برسانیم، صدایش خسته بود، بغض داشت، همین کَبلایی که اینجا نشسته سال ها پیش زن و بچه اش را در این برف و بوران از دست داد. سرم را پایین انداختم نمی دانستم باید چه بگویم جسته و گریخته این حرف ها را شنیده بودم اما فکر اینکه یک روزی خودم هم باید پشت این برف بمانم را هم نکرده بودم و حالا با همسرم اینجا گیر افتاده بودم و به فکر چشم های ...
از محبوس شدن در خانه تا ترک همسر به دلیل مشکلات معشیتی
زندگی ام را تامین می کردم حسن 36 ساله و نابیناست. او که در سال 96 ازدواج کرده درباره وضعیت زندگی اش می گوید: پیش از ازدواج به دلیل مشکلات خانوادگی به تنهایی زندگی می کردم و بعد از ازدواج نیز با وجود دشواری و مشکلاتی که وجود داشت توانستیم با دریافت وام ازدواج به همراه همسرم یک خانه کوچک در جنوب تهران اجاره کنیم. من روزها در مترو و گاهی اوقات در خیابان دستفروشی می کردم و از این طریق تلا ...
می خواستیم با ازدواج و اتومبیل پایبندش کنیم اما...
در فکر ازدواج و تشکیل خانه و خانواده نبود؟ مادر شهید: راستش را بگویم خودش نه، ولی پدرش خیلی دوست داشت؛ از بچگی می گفت برای حسین زود به اصطلاح دست و بالم را می زنم بالا و زود برایش عروسی می گیرم. گفتم چه عجله ای داری؟ گفت نه، جوان حزب اللهی هر چه زودتر ازدواج کند بهتر است؛ کمتر در خطر می افتد. خانواده ها هم خیلی فشار می آوردند؛ مادرم مخصوصا خیلی اصرار داشت. یکی از داداش هایم که پاسدار است ...
خجالت از مربی قرآن، تلنگری برای محجبه شدن/ دلم می خواست اولین چادرم را خودم خریده باشم
که چادر را برگزینم البته اجباری در کار نبود. آن زمان من 29 سال داشتم. قرار شد برای ازدواج به زیارت خانه خدا برویم اما به خاطر لغو پروازها، مشهد را به عنوان یک مکان زیارتی و سیاحتی انتخاب کردیم. زمانی که از سفر بازگشتیم، مادر همسرم یک چادر برایم خرید اما من هنوز شهامت استفاده از آن را نداشتم. وی اضافه کرد: تحقیقات خود را در مورد این پوشش آغاز کردم و متوجه شدم چادر، پوشش زنان آریایی در ...
کارآگاه بازی زن همسایه راز جسد مومیایی را فاش کرد
نیستش می کنم. آن زمان تنها چیزی که فکر می کردم این بود که جنازه را کسی نبیند و اصلاً تصور نمی کردم زمان انتقال جسد به زیرزمین، کسی مرا دیده باشد. تازه در فکر این بودم که با جنازه چه کنم که مأموران سر رسیدند و مرا بازداشت کردند. اهل کجا هستی؟ مادرم سوری و پدرم پاکستانی است و خودم هم در سوریه به دنیا آمدم. 31 سال قبل به ایران آمدم، در بچگی مادرم فوت کرد و 12 سالم که بود پدرم را هم از دست ...
همسرم به خاطر خیانت من خودکشی کرد!
تماس گرفتند. اگرچه پیکر غرق در خون همسرم را به بیمارستان رساندم ولی او جان خودش را از دست داد و من هم توسط ماموران به کلانتری منتقل شدم و حالا نه تنها آینده من تباه شده است بلکه دختر چهار ساله ام نیز با رنج بی مادری بزرگ می شود و... . شایان ذکر است، بررسی های بیشتر با دستورات ویژه قضایی توسط افسران تجسس کلانتری قاسم آباد مشهد در این باره ادامه یافت. بیشتر بخوانید: سرگذشت تلخ یک مادر؛ از دست دخترم می خواستم خودکشی کنم! خودکشی یا قتل؛ نقش معاون مدرسه در مرگ شوهرش چه بود؟ ...
مرد جوان با مشت و لگد همسرش را کشت
ز ابهام قرار داشت، مأموران با بررسی بیشتر متوجه شدند کسی از سرنوشت زن جوان خبر ندارد، ضمن اینکه آخرین نقطه آن تن دهی تلفن همراه وی خانه اش بوده است. در حالی که تحقیقات برای یافتن اطلاعی از زن جوان ادامه داشت، سرانجام پس از یک سال شوهر این زن لب به اعتراف گشود و اظهار کرد: مدتی بود به همسرم سوءظن پیدا کرده بودم تا اینکه تصمیم گرفتم او را بکشم. روز حادثه پس از جروبحث زیاد، شالش را دور ...
زن همسایه با زیرکی دست قاتل را رو کرد +عکس
پیش در این خانه ویلایی که تبدیل به کارگاه مبل شده بود، مشغول به کار شدم. در این مدت خیلی با مقتول صمیمی نبودم. چرا دست به قتل زدی؟ قصد کشتن او را نداشتم. روز حادثه مقتول مبل هایی را که خودش تعمیر کرده بود داخل خانه گذاشت، اما اجازه نداد من مبل هایم را داخل بگذارم؛ در صورتی که من آب و هوا را چک کرده و می دانستم که باران خواهد آمد؛ در این صورت مبل های من خراب می شد، ولی مقتول ...
ورزشکاران پرورش اندام محله پنجتن، قهرمانان جهان هستند
را پیدا کرده بودم، تصمیم گرفتم در مسابقات انتخابی تیم ملی شرکت کنم. آن سال من در شرکتی خارج از شهر مشغول به کار بودم. شب پیش از رفتنم به پایتخت، مرخصی گرفتم و با مینی بوس شرکت به سمت خانه حرکت کردم. غرق در افکار و رؤیا های قهرمانی کشور بودم. اطرافم را که نگاه کردم، متوجه شدم در صدمتری هستیم و چند موتورسوار جلو مینی بوس حرکات نمایش انجام می دهند. آن ها که با راننده درگیری لفظی پیدا کرده ...
راز اشک های ستاره والیبال زنان بعد از قهرمانی
خارجی داشتم که جدیدترینش به روزهای اخیر برمی گردد منتها به خاطر آسیب دیدگی اخیرم فعلا تصمیم نهایی خود را نگرفته ام. * با سایپایی ها آشنا و رفیق بودم سال گذشته با سایپا قهرمان شدم و عنوان باارزش ترین بازیکن مسابقات را کسب کردم و امسال دومین قهرمانی ام را تجربه کردم که توانستم عنوان بهترین مهاجم قدرتی را به دست آورم و از این نظر همیشه خدا را شکر می کنم که به من توجه دارد. قهرمانی با ...
کرونا را باور کردم
حس بویایی و چشایی اما خانواده برادر و خواهرم خیلی شدید مبتلا شدند و از آن موقع ماسک زدن را جدی گرفتیم. سمیه ادامه می دهد: اما در مورد واکسن خیلی تعلل کردیم زیرا همسرم از مخالفان سرسخت واکسن بود تا اینکه مادرم مبتلا شد و بعد از آن واکسن زد که من و بقیه اعضای خانواده هم واکسن زدیم. وی با بیان اینکه به خاطر واکسن زدن مورد تمسخر همسرش بوده است می گوید: شرکتی که همسرم در آن کار می ...