اولین گفتگو با قاتل شهید پای خسته: من خودم قربانی ام
سایر منابع:
سایر خبرها
مادربزرگ ها زود اعتماد می کنند
را در تهران دادم. از سابقه های قبلی بگو؟ به جرم سرقت لوازم منزل و کلاهبرداری دستگیر شده و چند سالی را در زندان بودم. متاهلی؟ خیر. وقتی برای بار دوم دستگیر شدم همسرم طلاق گرفت. نمی خواهی توبه کنی؟ دلم می خواهد اما وقتی برخی ها اینقدر ساده اند که می توانی راحت پول در بیاوری، آدم وسوسه می شود کار خلاف کند. پس پشیمان نیستی؟ چرا وقتی با برخی از این زنان سالخورده روبه رو شدم فهمیدم طلاها دست به دست به اینها رسیده است و من با سرقتم خاطرات آنها را نابود کرده ام و دلم سوخت. منبع: ضمیمه تپش روزنامه جام جم ...
خواننده زن معروف ترک که قربانی اسیدپاشی و قتل شد
اوزگور ، این دو با هم ازدواج کردند. با این حال، وقتی فاش شد که اوزگور با شخص دیگری ازدواج کرده است، برگن به این رابطه پایان داد. در مصاحبه ای با او در سال 1988، برگن آنچه را که اتفاق افتاد، شرح داد: من فردی بودم که صحنه را خیلی دوست داشتم، رک و پوست کنده، عاشق هنر بودم. او آدم حسودی بود. ابتدا سعی می کرد احساساتی عمل نکند. اما بعد معلوم شد که این طور نیست. و اولین بار همان جا مورد ضرب ...
500 میلیون تومان سرقت زنان جیب بر در بازار
به گزارش تازه نیوز، رسیدگی به پرونده دزدی در بازار شهر ری از 29 مهرامسال در حالی آغاز شد که فردی با شکایت به پلیس مدعی بود مورد سرقت از سوی جیب برها قرار گرفته است. پس از آن پرونده برای تحقیقات و شناسایی عامل یا عاملان سرقت به پایگاه نهم پلیس آگاهی پایتخت فرستاده شد. مالباخته در توضیح ماجرا به مأموران آگاهی گفت: در بازار شهرری درحال خرید بودم که متوجه شدم کارت عابربانکم سرقت شده و دقایقی بعد هم ...
از کشف جنازه مرد جوان بین دیوار تا زن صیغه ای اولین مظنون قتل مدیر شرکت
اینکه روز حادثه ماشین سرقت کردم. آن روز بعد از کشیدن مواد در حال خودم نبودم که تصمیم گرفتم این بار یک خودرو سرقت کنم. برای انجام نقشه کنار خیابان ایستادم تا اینکه خودروی پراید جلوی پایم ایستاد و سوار شدم. وی افزود: در صندلی عقب نشسته بودم و راننده مشغول رانندگی بود. در مسیر به خیابان خلوتی رسیدیم. همان جا وقتی فرصت را مناسب دیدم، راننده را تهدید کردم که توقف کند و از ماشین پیاده شود. او ...
روایت رزمنده خراسانی از دیده بانی در شرایط سخت عملیات بدر
بعثی ها، پیش رفتنه بودند. من اولین دیده بانی بودم که وارد منطقه عملیاتی شدم. یک کمکی بیشتر نداشتم. نامش برادر خالقی بود. اول صبح بود که با یک قایق به طرف منطقه عملیاتی حرکت کردیم. یک ساعت بعد در جاده خندق پیاده شدیم. با برادر خالقی به طرف نقطه درگیری حرکت کردیم. هنوز حدود پانصد متری به خطِّ مقدّم مانده بود. صدای بسیار شدید درگیری از خطِّ مقدّم به گوش می رسید. آن قدر درگیری ...
ربودن همسر سابق برای ازدواج دوباره
و راننده هم بازداشت شد. زن 40 ساله بعد از بهبود حالش در تحقیقات گفت: این مرد شوهر سابقم بود. بعد از سه سال زندگی مشترک به دلیلی شکاکی و ضرب و جرح از او جدا شدم. دیروز در حال پارک خودرو در خیابان بودم که او خودرویش را کنار خودروی من پارک کرد و خواست سوار ماشینش شوم که قبول نکردم. به زور مرا داخل خودرو انداخت و ربود. خواستم مقاومت کنم که کتکم زد و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، در خانه ای ...
اوضاع وخیم رضا رویگری خون به دل می کند | رضا رویگری بدتر از همیشه
آور است؛ طوری که به این نتیجه رسیده ام انگار فقط یاد گرفته ایم به راحتی همه را قضاوت کنیم. حتی خودم را می گویم. خیلی ظاهری و با معیارهای خودمان همه چیز را می سنجیم و حکم می دهیم. آقای رویگری اصلا چطور شد که این اتفاق برای شما افتاد؟ رضا: یک شب به شدت دچار فشار عصبی شدم. البته قبلش نیز دچار بیماری قلبی شده بودم. کنسرتی داشتم که بعد از اجرای آن دیدم نفس نفس می زنم. خودم را به ...
نقشه عجیب مرد جوان برای ازدواج مجدد با همسر سابق اش
توضیح داد: به دلیل اخلاق بد شوهرم حدود 5ماه پیش از او جدا شدم. ساعتی قبل از محل کارم بیرون آمده بودم که او سد راهم شد. با مشت و لگد به سر و صورتم کوبید و با تهدید مرا سوار ماشین کرد و به خانه اش برد. او دست و پای مرا بست و در اتاقی حبسم کرد و با تهیه فیلمی، تهدید کرد که اگر باردیگر با او ازدواج نکنم آبرویم را می برد. بعد با دست و پای بسته مرا سوار ماشین کرد که به خانه ام برویم و مدارکم را برای ...
اگر جنگ نمی رفتم نویسنده نمی شدم
خوانده بودم. سال 66 دانشگاه قبول شدم اما چون به جنگ رفتم، سال 67 توانستم به دانشگاه بروم و اولین چیزی که از فضای دانشگاه احساس کردم، چیزی نبود که دنبالش بودم، چراکه پر از تصویر و خاطره جنگ بودم و نمی توانستم احساس خوبی در دانشگاه داشته باشم. عاشق روانشناسی بودم اما روان آدم ها نه چیزی که در دانشگاه فرامی گرفتم. تنها سنگر و پناهم را کتاب دانستم و کتاب تنها چیزی بود که مرا در خانه نگه می داشت ...
درخواست قصاص برای سارق قاتل
دختر بودند یک به یک در جایگاه ایستادند و در حالی که به شدت اشک می ریختند، گفتند با قتل پدرشان زندگی برای آن ها سخت شده است و لحظات تلخی دارند. آن ها برای متهم درخواست قصاص کردند. در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت و در شرح ماجرا گفت: سال ها گرفتار اعتیاد بودم و شغل مناسبی نداشتم. گذران زندگی برایم سخت بود به همین دلیل به فکر سرقت افتادم و چند بار موبایل قاپی کردم. روز حادثه بعد از کشیدن مواد در ...
زن19ساله: مادر شوهرم به من مشکوک شده است
پیشنهاد شد اما تنبلی، سهل انگاری و بی مسئولیتی های همسرم موجب شد تا کارفرما ما را از آن جا اخراج کند این درحالی بود که من باردار شده بودم اما محمدولی از شنیدن خبر بارداری من نه تنها خوشحال نشد بلکه سرزنشم کرد که با این خرج و مخارج سنگین چگونه باید نوزادی را بزرگ کنیم! خلاصه زمانی دوباره به منزل مادرشوهرم بازگشتیم که این بار با تهمت های زشت و ناروا روبه رو شدم . مادرشوهرم که به هر طریقی سعی می کرد ...
محکومیت بوکسوری که قاتل عمه اش بود
اما کاری نمی توانستم بکنم. متهم ادامه داد: روز حادثه من خیلی ناراحت بودم. چند وقت قبل با دختری در اینستاگرام دوست شده بودم. اوایل خودم را پسری پولدار معرفی کردم و برای اینکه به آن دختر ثابت کنم وضع مالی خوبی دارم، خودروهای مدل بالا کرایه می کردم و سر قرار با او می رفتم؛ اما بالاخره دستم رو شد و آن دختر مرا به خاطر وضع مالی بدم رها کرد. بعد از این اتفاق آن قدر حالم بد بود که حتی قرص ...
از سفر به ایران برای انتقام گیری تا قتل مرد کارتن خواب
شد و آن دختر مرا به خاطر وضع مالی بد رها کرد. بعد از این اتفاق آن قدر حالم بد بود که حتی قرص روانگردان مصرف کردم. شب قبل از جنایت به خانه عمه ام رفتم. فردای آن روز از سر عصبانیت به عمو و پدربزرگم ناسزا گفتم. چون اگر پدربزرگم حق پدرم را داده بود، من به خاطر بی پولی از سوی دختر مورد علاقه ام طرد نمی شدم و در زندگی شکست نمی خوردم. عمه ام وقتی دید من دارم به پدر و برادرش بدوبیراه می گویم ...
تیر پشت ترکش؛ روایت جانبازی که مجروحیت مانع خدمتش نشد
گفتم که می خواهم تسویه حساب کنم و برگردم اجازه نداد، اما یک ماه بعد باز زخمی شدم و به همین بهانه جهت سرکشی به شهرستان آمدم که در همین حین که شهرستان بودم، لشکر فجر نامه زده بود که حاج آقا باقری را به اینجا اعزام کنید و از تیر 66 تا 15 اسفند 1367 در آنجا حضور داشتم. تیر و بمب هم به من علاقه پیدا کرده بودند! این جانباز بیان کرد: اولین روز عید همان سال از ناحیه دو تا پا ترکش ...
روایتی از تلخ و شیرین های روزهای جهاد و ایثار/ ایمان و معنویت در دوران دفاع مقدس موج می زد
پدرم به من گفت حال که بسیجی شدی هرجایی که بسیج اعلام کرد باید بروی حتی اگر جبهه باشد و مادرم فقط می گفت شما را به خدا می سپارم. وی بیان کرد: در دوران جنگ تحمیلی در بخش مهندسی رزمی بوده و بیشتر کار ما برای پیش از عملیات بود اما شاید در حدود 50 پاتک دشمن شرکت داشتم ضمن اینکه در عملیات خیبر جزیره مجنون هم حضور داشتم. داودی با اشاره به حادثه مجروحیت و جانباز شدن خود عنوان کرد: سال ...
با " کاپیتان" از چیذر تا سوریه
؛ اما پیام امام که در سال 56 به گوشم رسید؛ و بعد هم خاطرم هست یک روز که در کنار کاخ نیاوران مسابقه فوتبال بود، آنجا شنیدم که جوان ترها که سن بالاتری نسبت به ما داشتند، با صدای بلند می گفتند: برای سلامتی امام خمینی صلوات! یک سری دم کاخ آمدند و سر و صدا که بگویید و نگویید، من تازه آن زمان بود که متوجه شدم که امام خمینی معمار انقلاب چه کسی است. فاش نیوز: آن زمان چند ساله بودید؟ - 17 ...
چون آینه ای بی زنگار باش
خود ، زیبا بودم ،چون الهه ای که باید تقدیس می شدم . گاه سنگی بر آینه ی من می خورد ، مخدوش می شدم و تصویر مرا جور دیگری نشان می داد. روزها با خود سرگردان بودم ؛ که کدام تصویر من است؟ باید سنگی برمی داشتم ، به گونه ای که همه ی آینه ها خرد شوند،تا مجذوب آینه های دروغین نباشم. روزی دانستم ، آن سنگ روی آوردن در آینه ی توست . در آینه ی تو ، چگونه ...
بازسازی صحنه جنایت توسط قاتل شهید پای خسته
پشیمان است ماجرای روز حادثه را اینطور شرح داد: ظهر جمعه(6اسفندماه) بود و برای سرقت به جمعه بازار رفته بودم. می خواستم موتور سرقت کنم و لابه لای موتورهای پارک شده در آنجا پرسه می زدم که ظاهرا یکی از مأموران شهرداری به من مشکوک شده و مأمور یگان ویژه مستقر جمعه بازار را خبر کرده بود. آن مأمور به طرف من آمد و خیلی مودبانه پرسید اینجا چه کار می کنی؟ . بعد از شنیدن جوابم انگار که به من مشکوک شده بود اما ...
نقص عضو و کوری به خاطر نگاه چپ به یک دختر!
که از قسمت پاهایم آسیب جدی دیدم و یکی از انگشتان دستم هم قطع شد. مدتی طولانی در بیمارستان بودم. وقتی مرخص شدم هم کلی دوا و درمان کردم تا سرپا شدم. حالا هم می خواهم هرچه زودتر سیروس را آزاد کنید. خواسته ای هم ندارم و فقط می خواهم او را آزاد کنید که خودم انگشتش را قطع و کارهایش را تلافی کنم. او درباره اینکه چرا در زندان است، گفت: من به خاطر پرونده سرقتی که داشتم به دو سال حبس محکوم شدم و ...
شوهرم حتی به بهانه خروپف کردن هم مرا می زند!
سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی گفت: 22 ساله بودم که به صورت تلفنی با جوانی اهل ایلام آشنا شدم . او به من قول ازدواج داده بود و من هم منتظر بودم تا روزی به خواستگاری ام بیاید . این ارتباط پنج سال طول کشید و من به همه خواستگارانم جواب رد دادم ولی او هیچ گاه به سراغم نیامد و این در حالی بود که مدام مورد سرزنش خانواده ام قرار داشتم ولی کاری از دستم برنمی آمد. در همین زمان پدر و مادرم ...
از سرقت میلیاردی مجازی تا دستگیری پزشک قلابی با 17 مدرک جعلی
قسمت پاهایم آسیب جدی دیدم و یکی از انگشتان دستم هم قطع شد. مدتی طولانی در بیمارستان بودم. وقتی مرخص شدم هم کلی دوا و درمان کردم تا سرپا شدم. حالا هم می خواهم هرچه زودتر سیروس را آزاد کنید. خواسته ای هم ندارم و فقط می خواهم او را آزاد کنید که خودم انگشتش را قطع و کارهایش را تلافی کنم. او درباره اینکه چرا در زندان است، تصریح کرد: من به خاطر پرونده سرقتی که داشتم به دو سال حبس محکوم شدم و ...
قتل پسری که بعد از ارتباط جنسی، ازدواج با دختر را بی خیال شد
، رئیس پلیس آگاهی استان البرز در تشریح جزئیات این پرونده به خبرنگار ایران گفت: دختر جوان در بازجویی ها به قتل اعتراف و انگیزه خود را از این جنایت انتقام جویی عنوان کرد. این دختر درباره آشنایی اش با فرید گفت: هفت ماه قبل از این ماجرا در خیابان با فرید آشنا شدم بعد از مدتی او به من پیشنهاد ازدواج داد و مدام به من ابراز علاقه می کرد. تا اینکه یک روز مرا به یک خانه ویلایی برد و با من ارتباط ...
قیمت خودرو
کردم تا سرپا شدم. حالا هم می خواهم هرچه زودتر سیروس را آزاد کنید. خواسته ای هم ندارم و فقط می خواهم او را آزاد کنید که خودم انگشتش را قطع و کارهایش را تلافی کنم. او درباره اینکه چرا در زندان است، گفت: من به خاطر پرونده سرقتی که داشتم به دو سال حبس محکوم شدم و حالا هم دوران حبس را می گذرانم، اما بعد از آزادی حتما از سیروس انتقام می گیرم. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت ...
قاتل عمه از مرگ نجات یافت
خاطر این موضوع مرا خیلی ناراحت کرد، چون حقمان پایمال شده بود. او ادامه داد: مدتی قبل در اینستاگرام با دختری آشنا شدم و خودم را پسری پولدار معرفی کرده بودم. برای اینکه ثابت کنم وضع مالی خوبی دارم هر بار با ماشین مدل بالا و لاکچری سر قرار با او می رفتم، اما مدتی گذشت و او فهمید دروغ گفته ام به همین خاطر مرا رها کرد و رفت. سر این موضوع خیلی حالم بد بود و قرص اکس هم مصرف می کردم. همان شب ...
قیمت خودرو
: چند سال قبل در کشور افغانستان به جرم سرقت به زندان می افتد و پدر پسر ربوده شده هم زندانبان او بوده است. بشیر مدعی بود که وضع مالی خوبی داشته و زمان دستگیری هم مقدار زیادی دلار همراه داشته است که به صورت امانت به زندانبان می دهد تا وقتی آزاد شد پس بگیرد. بشیر می گفت وقتی از زندان آزاد شدم او پول مرا نداد تا اینکه فهمیدم بعد از حمله طالبان همراه خانواده اش به ایران آمده است . ...
صندلی بازی با اکبرپور در جشن واگذاری سرخآبی ها؛ بدون دعوت که به مراسم نرفته بودم
فراوان مراسم شروع شد. وی افزود: بعد از اینکه مراسم شروع شد، من را به داخل مراسم راه نمی دادند؛ بعد از اینکه چند دقیقه معطل شدم یکی از افراد مرا به داخل برد و روی یکی از صندلی ها نشستم. پیشکسوت باشگاه استقلال خاطرنشان کرد: یکی از عوامل اجرایی آمد و گفت چرا اینجا نشسته اید، بلند شوید و روی صندلی دیگری (که ردیف عقب بود) بنشینید ، با اینکه ناراحت شدم اما به احترام نام استقلال این ...
فریدون محرابی: بیشتر از رادیو در کارهای تصویری حضور خواهم داشت
بنده محسوب می شود. این بازیگر شروع علاقه مندی خود به هنر را مربوط به دوران دبستان دانست و بیان کرد: یک نمایش برای دهه فجر در مدرسه اجرا کردیم، پس از آن به تئاتر علاقه پیدا کردم و در دوران نوجوانی عضو کانون تئاتر سلمان شدم. سال 67 بود که در جشنواره تئاتر کانون ها جایزه اول بازیگری را گرفتم تا اینکه در کنکور پذیرفته شدم و 4 ترم نزد استاد سمندریان مشغول یادگیری بودم. این استاد ...
یکی از هزاران؛ روایت پر پیچ و خم زندگی جانبازی در اوج گمنامی
داوطلبانه محسوب کردند و به خدمت سربازی فرا خوانده شدم و دوره آموزشی را در پادگانی در جهرم گذرانم. یادم می آید همان سال و در دوره کوتاهی که در جهرم بودم و دوره آموزشی را در نیروی انتظامی که آن رو ژاندارمری می گفتند، سیل واقعا بزرگ و عجیب بود رخ داد؛ آن روزها هم دورانی بود برای خودش. بعد از سه ماه دوره آموزشی، به سیستان و بلوچستان اعزام شدم و چون سابقه شرکت در جبهه را داشتم به عنوان ...
علیِ من رفت و دیگر برنگشت
مانند گل سرخ و بسیار زیبا شده بود به قدری که با خود فکر می کردم ماه شب چهارده مقابل من قرار دارد. خیلی تلاش کردم اما چون جمعیت زیاد بود، نتوانستم نزدیک او شوم. مادر شهید کرد نورایی عنوان کرد: اتوبوس آمد و کاروان بسیجیان سوار شدند. داشتم با خود فکر می کردم که خدایا چرا نشد فرزندم را ببینم؟ که ناگهان صدای آشنایی مرا صدا زد: ننه، ننه بیا، ننه خوشحال شدم، به سمت علی رفتم. او داخل اتوبوس و من بیرون بودم، روبوسی و از یکدیگر خداحافظی کردیم. اتوبوس حرکت کرد و علی من رفت و دیگر برنگشت و این آخرین دیدار من با پسر نوجوانم بود. انتهای پیام/ ...