اگر جنگ نمی رفتم نویسنده نمی شدم
سایر منابع:
سایر خبرها
چون آینه ای بی زنگار باش
خود ، زیبا بودم ،چون الهه ای که باید تقدیس می شدم . گاه سنگی بر آینه ی من می خورد ، مخدوش می شدم و تصویر مرا جور دیگری نشان می داد. روزها با خود سرگردان بودم ؛ که کدام تصویر من است؟ باید سنگی برمی داشتم ، به گونه ای که همه ی آینه ها خرد شوند،تا مجذوب آینه های دروغین نباشم. روزی دانستم ، آن سنگ روی آوردن در آینه ی توست . در آینه ی تو ، چگونه ...
داستان/ یارم به یک لا پیرهن
خراب شد . باید بیلچه را سر جایش می گذاشتم،. جرات برگشتم نبود همیشه از آدم هایی که ابزار وسایل را سر جایشان نمی گذاشتند فرافکنی می کردم. این وسواس که همه چیز همیشه سر جایش برگردد با من بود. باید! میرفتم خیلی دیر شده بود. ماشین زیر روشنایی تیر برق بود، سوار شدم چند لحظه بعد آن را جلوی در پارک کردم در حیاط نیمه باز بود وارد شدم. همه جا تاریک بود، چند قدم در تاریکی جلو رفتم صدای فشار ...
روایت شهاب زاهدی از ماجرای فرار از اوکراین و سکونت در مجارستان
. اخبار را چک کردم و متوجه شدم شهر های اصلی اوکراین هدف قرار گرفته است. بلافاصله رفتم و پاسپورتم را گرفتم؛ هر چند در شهری که حضور داشتم، شرایط آرام بود؛ ولی بعد از چند روز تصمیم گرفتم از اوکراین خارج شوم. راحت خارج شدی؟ چون در جنوب شرقی اوکراین بودم، نزدیک ترین مرز به من روستوف روسیه و سه ساعت فاصله بود. البته تمام مرز ها شلوغ بود و بهترین مسیر برای من مرز مجارستان بود. مرز ...
از وداع با پا تا اعتصاب برای خروج پزشکان هندی از کشور
جابه جا می کند، بیان می کند: در هنرستان به همراه 2 نفر از دوستانم تصمیم گرفتیم به جبهه برویم تا از کشور دفاع کنیم، اما سنم کم بود و باید رضایت نامه می بردم، مادر و برادرم اجازه نمی دادند که به جبهه بروم اما روزی که 18 ساله شدم همان روز خودم به تنهایی رفتم و کارهای اعزامم را انجام دادم، 15 فروردین سال 64 اعزام شدم و در لشگر 21 حمزه 2 ماه آموزش دیدم. اگر بیسیم نبود او هم شهید یا قطع نخاع می ...
تیر پشت ترکش؛ روایت جانبازی که مجروحیت مانع خدمتش نشد
گفتم که می خواهم تسویه حساب کنم و برگردم اجازه نداد، اما یک ماه بعد باز زخمی شدم و به همین بهانه جهت سرکشی به شهرستان آمدم که در همین حین که شهرستان بودم، لشکر فجر نامه زده بود که حاج آقا باقری را به اینجا اعزام کنید و از تیر 66 تا 15 اسفند 1367 در آنجا حضور داشتم. تیر و بمب هم به من علاقه پیدا کرده بودند! این جانباز بیان کرد: اولین روز عید همان سال از ناحیه دو تا پا ترکش ...
با " کاپیتان" از چیذر تا سوریه
.... با چند تن از دوستانم همراه شدیم و من در 22 بهمن 57 هم جذب کمیته شدم. چند روزی در کمیته ی چیذر بودم که بعد به ستاد نیروی زمینی ارتش رفتم و 6 ماه آنجا بودم. از آنجا مرا به سپاه فرستادند. در آنجا هم چهار-پنج ماهی بودم که برای مدتی در پادگان امام حسین(ع) آموزش دیدیم. وسط آموزش برایم خسته کننده شد. بنابراین آن را رها کردم و دوباره به کمیته برگشتم. در همان جا بودم که جنگ آغاز شد و من اواخر مهرماه ...
رادیو و تلویزیون نامزد چهره مردمی فرمول یک: صدای پنج میلیون خوزستانی می شوم
، کارآفرینی باید براساس زیرساخت های موجود پیش برود. ما هم اشتغالزایی را در حوزه کشاورزی، گیاهان دارویی، حوضچه های متراکم پیش ساخته، پرواربندی گوسفند و اشتغال زایی خانگی پیش بردیم. شعار من هر خانه یک کارگاه است. حضور در شبکه افق و صحبت درباره جنگ عفراوی اظهار کرد: تا پیش از برنامه فرمول یک به عنوان یک نویسنده در برنامه های تلویزیونی زیادی دعوت شدم. قبل از آن در شبکه افق هم حضور داشتم و ...
علیِ من رفت و دیگر برنگشت
مانند گل سرخ و بسیار زیبا شده بود به قدری که با خود فکر می کردم ماه شب چهارده مقابل من قرار دارد. خیلی تلاش کردم اما چون جمعیت زیاد بود، نتوانستم نزدیک او شوم. مادر شهید کرد نورایی عنوان کرد: اتوبوس آمد و کاروان بسیجیان سوار شدند. داشتم با خود فکر می کردم که خدایا چرا نشد فرزندم را ببینم؟ که ناگهان صدای آشنایی مرا صدا زد: ننه، ننه بیا، ننه خوشحال شدم، به سمت علی رفتم. او داخل اتوبوس و من بیرون بودم، روبوسی و از یکدیگر خداحافظی کردیم. اتوبوس حرکت کرد و علی من رفت و دیگر برنگشت و این آخرین دیدار من با پسر نوجوانم بود. انتهای پیام/ ...
محبی: شرایطم در لیگ پرتغال خوب است/ مدیون قلعه نویی هستم
خودم خوب بود. او در مورد شرایطس در سانتاکلارا ادامه داد: اوایل که به این تیم آمده بودم کار کمی سخت بود. از طرفی لیگ پرتغال بسیار با کیفیت است و باید در یک سطح بالا رقابت می کردم از طرف دیگر دچار مصدومیت از ناحیه کمر شدم و سه ماه نتوانستم بازی کنم اما بعد از آن شرایط خوبی داشتم. تیم هم در حال حاضر شرایط خوبی دارد و انشاالله با یکی دو برد به رده ششم جدول خواهیم رسید. محبی در پایان در ...
می دانی که می توانی
انسانی نیاز دارند؛ بنابراین درخواست کار داده و پس از موافقت مدیریت به عنوان مسئول بخش حسابداری در یکی از خودگردان های شرکت مشغول به کار شدم. مجبور بودم کار را یاد بگیرم بنابراین بسیار تلاش کردم و خوشحال بودم که یک شرکت 200 نفری را مدیریت می کنم. پس از یک سال کار شرایط به گونه ای پیش رفت که باید کارآموزان رشته حسابداری را آموزش می دادم؛ بنابراین به این نتیجه رسیدم که با آنکه به کار تسلط ...
جنگ، پناهجویان افغان را در اروپا نیز رها نمی کند
هم ریخته است. او از ورشو پایتخت لهستان می گوید: "گاهی وقتی چشمانم را می بندم همه چیز سورئال به نظر می رسد. زمانی که از لویو به سمت مرز لهستان می رفتم صحنه هایی را دیدم که مرا به یاد خروج ام از کابل انداخت. هر بار که این صحنه ها را می دیدم احساس آشنا پنداری می کردم. من این احساس را داشتم که قبلا در این شرایط زندگی کرده بودم. من نمی توانستم این را باور کنم. من خانواده و دوستانم را چند ماه ...
حاج حمید، با اعتدال در خط مستقیم دینداری بود
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست بازمعرفی و جشن امضای کتاب سرزمین بی فصل روایت عاشقانه پروین مرادی از سی و پنج سال زندگی با سید حمید تقوی فر از منشورات مرکز اسناد انقلاب اسلامی با حضور سمیه عظیمی ستودی؛ نویسنده کتاب، پروین مرادی؛ همسر شهید تقوی فر و جمعی از اهالی کتاب و رسانه در کتابفروشی به نشر تهران برگزار شد. در جریان نوشتن کتاب به هر طرف که می رفتم به پروین مرادی می رسیدم ...
روایت رزمنده خراسانی از دیده بانی در شرایط سخت عملیات بدر
چپ خاکریز رفتم. حدود پنجاه متر از چهار راه فاصله گرفتم. خاکریز پهنای خوبی داشت. همیشه در آموزش هایی که به دیده بان ها می دادم، یکی از شرایط انتخاب خاکریز، برای سنگر زدن، این بود که خاکریز پهنای خوبی داشته باشد. به اصطلاح نظامی خاکریز قوی باشد. تا هنگامی که گلوله تانک یا قبضه ها و موشک های مستقیم زن، به خاکریز شلیک می شود، دیده بان همراه خاکریز از جا کَنده نشود. که البته خودم به آن مبتلا شدم ...
روایتی از تلخ و شیرین های روزهای جهاد و ایثار/ ایمان و معنویت در دوران دفاع مقدس موج می زد
به این امر افتخار می کردند. وی با اشاره به انگیزه خود از حضور در جبهه بیان کرد: دفاع از مرزهای کشور و جان و مال و ناموس در مقابل تجاوز دشمن بعثی، اعلام جهاد رهبر زمان امام خمینی(ره) و چشیدن شهد شهادت که آرزوی همه جوانان و نوجوانان آن دوران بود، انگیزه من برای اشتیاق جهت حضور در میدان جنگ بود. داودی عنوان کرد: سال 60 بود که با تنی چند از دوستان و آشنایان برای اعزام به جبهه ثبت ...
رونمایی لعیا زنگنه از نوه هایش! | لعیا زنگنه چقدر پیر شده؟
...> او میگوید: رشته تحصیلی من ادبیات نمایشی بودو از بازیگری متنفر بودم. در دانشگاه دوستان سال بالایی، میگفتند بیا تئا تر کار کن ولی تصور این که روی صحنه بروم برایم باورکردنی نبود. فکر میکردم تمام دغدغه من ادبیات نمایشی است. خلاصه این که هیچ کدام از سال بالایی هایی که آمدند زورشان به من نرسید؛ غیر از جمشید بهمنی که آمد و به من گفت تو فقط بیا بنشین کنار صحنه. من هم رفتم و یک روز خودم را وسط ...
ساخت موقعیت مهدی را به پدرم قول داده بودم
داشتم و زمانی که در تئاتر هم فعالیت داشتم، در حوزه دفاع مقدس فعال بودم چون جنگ یکی از موقعیت های انسانی است که در آن شاهد صحنه های دراماتیک هستیم. وی افزود: همچنین علاقه زیاد من به لشگر 31 عاشورا، تاریخچه قهرمانی این لشگر، علاقه به حمید و مهدی باکری و شهدای گمنام این لشگر انگیزه ای برای ساخت این فیلم بود که در ابتدا فکر می کردم نمی شود آن را که 20_30 بار قرار بوده ساخته شود، به نتیجه ...
زمان دلتنگی؛ فقط برای حضرت زهرا (س) گریه می کنم
ریزد و سخن می گوید: پسرم مفقود بود، سال های سال چشم انتظارش بودم، هر بار که در می زدند من به سمت در پرواز می کردم اما هربار ناامید می شدم و دوباره منتظر می شدم تا شاید خبر یا نشانه ای از پسرم《حسین》برایم بیاورند، حسین با بچه های دیگرم فرق داشت، همیشه حواسش به من و سه خواهرش بود، همیشه بر سر خواهرانش دست نوازش می کشید و راهنمایی شان می کرد، نمراتش عالی بود، می خواست کنکور بدهد و پزشک شود، آرزو داشتم ...
میراث ماندگار یک آقازاده
مهدی آشتیانی(فیلسوف شرق)، حاج سید حسن احمدی، میرزا هدایت الله گلپایگانی، حاج شیخ عباس تهرانی و حاج شیخ اسماعیل جابلقی تا سال 1328 که والد گرامی ایشان رحلت کرد، باتمام رسانید . آیت الله نصر الله شاه آبادی پس از رحلت والد معظم به حوزه علمیه قم وارد شده و در درس حضرات آیات عظام حجت کوه کمره ای، حاج آقا حسین بروجردی، حاج سید محمد تقی خوانساری و حاج شیخ محمدعلی اراکی شرکت کرد. سپس برای ادامه ...
کم لطفی مسئولان نسبت به خوانندگان موسیقی پاپ استان کرمان
اما باز چیزی نمی گوید و به راه خودش ادامه می دهد. وی ادامه داد: من در مورد شهدا، اهل بیت، سردار سلیمانی آهنگ خونده ام؛ اما متاسفانه بنیاد شهید هیچ حمایتی از من، به عنوان فرزند شهید نکرد. تنها جایی که از من حمایت شد در جشن بزرگ میلاد امام رضا (ع) در مسجد الرضا ماهان بود که جا دارد از روح ا... علیرضایی فرزند شهید علیرضایی تشکر کنم، که دعوت کردند و رونمایی از آهنگ امام رضا در ...
روایتی از شور معنوی دانشجویان کهگیلویه و بویراحمدی در اردوی راهیان نور/ترجمه ای متفاوت از ایثار و شهادت ...
دوران آشنا می شوند. اما در سفر اخیر به سرزمین های نور و معنویت که به عنوان خبرنگار همراه دانشجویان بسیجی بودم وقتی وارد حسینیه ثارالله شدم حال و هوا به گونه ای بود که می توانستم آن شور و شوق را با عمق جان مشاهده کنم. می توان این شور را به آن روزهای جنگ تشبیه کرده که انگیزه برای رفتن به جبهه بسیار بود، آن روز شوق و انگیزه را در نگاه و حرکات دانشجویان یاسوجی به وضوح دیدم کمی آن ...
طنز سیاه بزرگ ترین دست آورد بشر در هنر است/ مخاطب جدی پشت هر جایزه ادبی دنبال روابط نامرئی می گردد
وسواس زیادی که دارم احتمالا چند سال دیگر باید برای نوشتن و تکمیل این رمان ها وقت بگذارم. این رمان ها به گونه ای ادامه سبک و روندی هستند که در گمشده در 13:60 شروع کردم. خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ خبرگزاری کتاب ایران پیش از هرچیز ابتدا کمی درباره موضوع و درونمایه رمان گمشده در 13:60 بگویید. نوع روایت و طرز نگاه راوی به نوعی فضای داستان را به طنز سیاه نزدیک کرده است ...
داستانک/ خوبی زیادی
/> خوشحال شدم و با خودم گفتم: یعنی هر کُنتاکی دوهزار و پانصد تومان؟ خییییلی خوبه . ظهر که رفتم خانه، دیدم هر دو لامپ سوخته. یادش بخیر... مادربزرگی داشتم که در این موارد می گفت: دی والا! خوبی هم، خیییلیش نخوبه .
داستان زندگی غیر معمول یک پزشک
زردآلو در اثر موج انفجار او سال 57 عازم سربازی می شود و پس از اتمام این دوره، سال 59 برای گرفتن تخصص دوباره کنکور می دهد و در رشته چشم پزشکی دانشگاه جندی شاپور اهواز مشغول تحصیل می شود. به گفته خودش با آغاز جنگ تحمیلی، حدود 3 یا 4 ماه را در دانشگاه بوده و 20روز به اهواز می رفته و این روال ادامه داشته است. حسینی نسب در اهواز به مجروحان جنگی رسیدگی می کرده است. او خاطرات زیادی از آن سال ها ...
شوهرم حتی به بهانه خروپف کردن هم مرا می زند!
سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی گفت: 22 ساله بودم که به صورت تلفنی با جوانی اهل ایلام آشنا شدم . او به من قول ازدواج داده بود و من هم منتظر بودم تا روزی به خواستگاری ام بیاید . این ارتباط پنج سال طول کشید و من به همه خواستگارانم جواب رد دادم ولی او هیچ گاه به سراغم نیامد و این در حالی بود که مدام مورد سرزنش خانواده ام قرار داشتم ولی کاری از دستم برنمی آمد. در همین زمان پدر و مادرم ...
داستان تلخ دختر 15 ساله در کلانتری
متنفر بودم. دوست داشتم یک روز در کنار پدر و مادرم در آرامش زندگی کنم اما این ماجرا به یک آرزوی بزرگ برایم تبدیل شده است. وقتی از دادگاه به خانه باز می گشتیم و من مثلا حقیقتی را گفته بودم که به ضرر پدرم بود دیگر هرچه از او تقاضا می کردم برایم بخرد فریاد می زد به کسی که برایش شهادت داده ای بگو! کار به جایی رسید که گویی من گوشت قربانی اختلافات پدر و مادرم بودم و هرکس به نفع خودش با من رفتار می کرد به ...
یکی از هزاران؛ روایت پر پیچ و خم زندگی جانبازی در اوج گمنامی
داوطلبانه محسوب کردند و به خدمت سربازی فرا خوانده شدم و دوره آموزشی را در پادگانی در جهرم گذرانم. یادم می آید همان سال و در دوره کوتاهی که در جهرم بودم و دوره آموزشی را در نیروی انتظامی که آن رو ژاندارمری می گفتند، سیل واقعا بزرگ و عجیب بود رخ داد؛ آن روزها هم دورانی بود برای خودش. بعد از سه ماه دوره آموزشی، به سیستان و بلوچستان اعزام شدم و چون سابقه شرکت در جبهه را داشتم به عنوان ...
شهاب زاهدی: از خواب بیدار شدم و دیدم جنگ شده است؛ اصلا در جریان اتفاقات نبودم!
تا ساعت 8 به سمت کمپ بروم. زمانی که بیدار شدم متوجه شدم در گروهی که اعضای تیم حضور دارند، همه در حال صحبت هستند و تدارکات تیم نوشته بود که من اینجا هستم تا پاسپورت ها را به شما تحویل بدهم. من تصورم این بود که منظور او این بود که پاسپورت ها را با خود بیاورید. باور نمی کنید ساعت 7 صبح کلی پیام داشتم. همان موقع یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت اینجا جنگ شده است. اصلا در جریان جنگ نبودم ...
از پیشنهاد نجومی انگلیس به جانباز ایرانی تا کسب 500 مدال ورزشی/ با دست مجروح از بیمارستان فرار کردم
دادم که به منطقه رفتم. ** پس از جانبازی 70 درصد هم به منطقه می رفتم آبان ماه سال 61 بود که در سن 16 سالگی خمپاره به پاها و دست چپم برخورد کرد و حدود 4 ماه در شیراز بستری بودم و در ادامه روند درمان 2 ماه در اصفهان بودم که بعد از آن به صورت متناوب تا پایان جنگ به منطقه می رفتم. فارس: شاید هدف غایی رزمندگان شهادت بود؛ اما هنگام اعزام به این فکر می کردید که شاید به این شکل مجروح ...
بعد از توقیف سنتوری تمام شب راه می رفتم و گریه می کردم...
لامینور است. لامینور با تهیه کنندگی رضا درمیشیان جوان و حضور علی نصیریان و علی مصفا با همان فضای موسیقایی تجربه شده در سنتوری، دومین فیلم مهرجویی درباره موسیقی با آهنگسازی کریستف رضاعی و خوانندگی کاوه آفاق است. این فیلم در حالی که 8 سال از شروع ساخت آن می گذرد بنا بر اعلام شورای صنفی نمایش قراربود از 18 اسفند روی پرده سینما برود که با اعلام سازمان سینمایی مبنی بر اینکه تاریخ پروانه نمایش فیلم مهرجویی در ...