سایر منابع:
سایر خبرها
مهدی فنونی زاده : من کلیپ بازی های رافائل داسیلوا را دیدم و دفاع قد بلند و خیلی خوبی است
.... البته سال های گذشته من در جریان نبودم و تماسی نمی گرفتند ولی امسال دعوت شدم و به نظرم جلسه پرباری بود و اگر انجام بشود به نفع باشگاه و هواداران است و انشاءالله که این اتفاق بیفتد. مدافع اسبق استقلال در مورد دیدار این تیم با صنعت نفت آبادان این چنین توضیح داد: این دیدار کمی سنگین است ولی فکر می کنم انشاءالله این بازی را ببریم و بتوانیم با یک روحیه خوب به استقبال دربی ...
با " کاپیتان" از چیذر تا سوریه
؛ اما پیام امام که در سال 56 به گوشم رسید؛ و بعد هم خاطرم هست یک روز که در کنار کاخ نیاوران مسابقه فوتبال بود، آنجا شنیدم که جوان ترها که سن بالاتری نسبت به ما داشتند، با صدای بلند می گفتند: برای سلامتی امام خمینی صلوات! یک سری دم کاخ آمدند و سر و صدا که بگویید و نگویید، من تازه آن زمان بود که متوجه شدم که امام خمینی معمار انقلاب چه کسی است. فاش نیوز: آن زمان چند ساله بودید؟ - 17 ...
میراث ماندگار یک آقازاده
.... حتی در یکی از سفرهایم که آنها را به مشهد برده بودم، بدون من به حرم رفته بودند. مرحوم اسدآقا خلخالی این جوانان را دیده و گفته بود چادر سرتان کنید! ناراحت شده و جواب داده بودند چرا متلک می اندازی سید؟ گفته بود اگر مرد هستید چرا مثل زن ها گیس بلند دارید آنها هم گفته بودند ما با آیت الله شاه آبادی هستیم ایشان فرمودند پیامبر هم موی بلند داشت و اشکالی ندارد. مرحوم آقای خلخالی هم گفته بود سلام مرا ...
فرزند آیت الله شاه آبادی: یکی از ارکان پیروزی انقلاب وجود علما و ارتباط علما با مردم بود
، اهواز، شیراز، کرمانشاه و همدان رفتند. می پرسیدم آقا چه کسی شما را دعوت کرده است؟ می گفتند طلبه ای برای مراسم نیمه شعبان به من گفت تشریف می آورید؟ من هم قبول کردم. بدون آنکه آن طلبه را بشناسند، می رفتند. من ناراحت می شدم و می گفتم آقا بالأخره با این وضعیت باید استاندار و فرماندار از شما استقبال کنند. می گفتند این حرفها را نزنید. یادم هست یک بار به شیراز رفتیم. خداوند مرحوم آیت الله ...
درخواست قصاص برای سارق قاتل
حال خودم نبودم که تصمیم گرفتم این بار یک خودرو سرقت کنم. برای انجام نقشه کنار خیابان ایستادم تا اینکه خودروی پراید جلوی پایم ایستاد و سوار شدم. در صندلی عقب نشسته بودم و راننده مشغول رانندگی بود که در مسیر به خیابان خلوتی رسیدیم. همانجا وقتی فرصت را مناسب دیدم راننده را تهدید کردم توقف کند و از ماشین پیاده شود. او وقتی متوجه شد قصد سرقت دارم مقاومت کرد و شروع به فحاشی کرد. همین باعث درگیری شد و با ...
رونمایی لعیا زنگنه از نوه هایش! | لعیا زنگنه چقدر پیر شده؟
همان سالن بیرون و از یکی از اتاق ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد که انگار از مریخ آمده ام! که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه ی چیزش غیرعادی بود! مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط بدلیل آدم هایش... من خیلی اینجوری ام. خلاصه این که آمدم و تمرین های کلی بیان و احساس و این مسائل شروع شد ولی بازهم نمیدانستم که نقشم چیست. به من گفتند چادر ...
شروه های مردم بوشهر در شهادت سردار سلیمانی در شروه ای برای حبیب
شخصی اش را بدون هیچ هزینه ای در اختیار بچه ها قرار میدهد. هزینه بنر بزرگ و نور و جایگاه را هم مسئولین سازمان فرهنگی شهرداری قبول کردند. همه هماهنگی هاهمان جا انجام شد. بچه ها دوشنبه شب، مراسم بزرگی در میدان پرچم برگزار کردند. جمعیت زیادی آمده بودند. برنامه های خوبی تدارک دیده بودند، علاوه بر سخنرانی و روضه خوانی، سنج و دمام زنی، شروه خوانی و شمع زنی هم داشتند. مردم داغ بزرگی ...
آقای سانسورچی به توقیف لامینور معترض شد
ی که پیدا بود او در شرایط بسیار سنگین عصبی است به شدت دلگیر و ناراحت شدم، مگر این کشور امثال فیلمسازان نجیب و شریفی چون داریوش مهرجویی چند نفر دارد که این رفتار با آنها می شود؟ به زعم بنده دِینی که استاد مهرجویی بر گردن فرهنگ و سینمای ایران دارد هیچ فیلمسازی ندارد. اگر نبود ساخته ارزشمند ایشان، فیلم سینمایی گاو که با تقدیر و پاسداشت حضرت امام در آغازین روزهای انقلاب انجام شد شاید ما اکن ...
از سفر به ایران برای انتقام گیری تا قتل مرد کارتن خواب
شد و آن دختر مرا به خاطر وضع مالی بد رها کرد. بعد از این اتفاق آن قدر حالم بد بود که حتی قرص روانگردان مصرف کردم. شب قبل از جنایت به خانه عمه ام رفتم. فردای آن روز از سر عصبانیت به عمو و پدربزرگم ناسزا گفتم. چون اگر پدربزرگم حق پدرم را داده بود، من به خاطر بی پولی از سوی دختر مورد علاقه ام طرد نمی شدم و در زندگی شکست نمی خوردم. عمه ام وقتی دید من دارم به پدر و برادرش بدوبیراه می گویم ...
مادر شهید: مرتضی پسر من نبود! + عکس
آماده شهادتی. گفت آخر چطور شما می فرمایی؟ گفتم می دانم. دو تا عکس هایی که ایستاده انداخته بود را یک روز آورد خانه و گفت که مامان اینها را آوردم که شهید شدم اینها را بدهی به دوستانم بچه ها بنر بزنند بزنند به دیوارها. گفتم عکس ها را بردار ببر خانه تان. ناراحت شدم. گفت چرا ناراحت شدی؟ بچه ها گفتند مامان ناراحت می شود چرا اینطور بهشان می گویی. که اینها را داده بود برادرش قایم کرده بود. دیگر خیلی این ...
تیر پشت ترکش؛ روایت جانبازی که مجروحیت مانع خدمتش نشد
: یک ماه و نیم بعد با توجه به اراده ای که داشتم، از بستر خارج شدم و کم کم در خانه خودم با کمک دیوار و انجام تمرینات متعدد با عصا شروع به راه رفتن کردم. ان زمان حتی معلولیت این جانباز مانع خدمت به دین و کشورش نشد و در زمان هایی که برای استراحت پزشکی به ایشان داده بودند فعالیت هایی نیز انجام می داد و در این باره گفت: بعد از اینکه کمی وضعیت جسمانی ام بهتر شد برای جمع آوری کمک های مردمی در ...
زمان دلتنگی؛ فقط برای حضرت زهرا (س) گریه می کنم
راستش سه بار به شانه من زد و گفت خدا صبرت بدهد، بعد از آن خود من همه ی دخترانم را دعوت به صبر و آرامش می کردم. دوباره چشم های مادر شروع به باریدن می کند و آهسته ادامه می دهد: در معراج تابوتی را جلویم گذاشتند که در نگاه اول چیز خاصی داخلش نبود. پرسیدم پس جوان من کجاست؟ گفتند چیزی از پیکر باقی نمانده جز همین دو استخوان ساعد دست، دستان پسرم مثل ساقی کربلا از بدنش جدا شده بود، آن را هم داخل ...
اوضاع وخیم رضا رویگری خون به دل می کند | رضا رویگری بدتر از همیشه
...؛ تا جایی که تا مدتی تلفن هایش را جواب نمی دادم. این حس به من دست داده بود که نکند آن شخصیت داخل فیلم را داشته باشند. تا اینکه یک هفته گذشت و پیامک دادند: مشکلی پیش آمده؟ من هم پرسیدم: شخصیت شما همان طوری است؟. . . او هم توضیح داد که آن فقط نقش است و با خود واقعی من فرق می کند. بعد پیشنهاد دادند بروم فیلم اجاره نشین ها را ببینم که خیلی از آن کار خوشم آمد. بعد از آن مختارنامه را دیدم و بعد هم ...
از کشف جنازه مرد جوان بین دیوار تا زن صیغه ای اولین مظنون قتل مدیر شرکت
اینکه روز حادثه ماشین سرقت کردم. آن روز بعد از کشیدن مواد در حال خودم نبودم که تصمیم گرفتم این بار یک خودرو سرقت کنم. برای انجام نقشه کنار خیابان ایستادم تا اینکه خودروی پراید جلوی پایم ایستاد و سوار شدم. وی افزود: در صندلی عقب نشسته بودم و راننده مشغول رانندگی بود. در مسیر به خیابان خلوتی رسیدیم. همان جا وقتی فرصت را مناسب دیدم، راننده را تهدید کردم که توقف کند و از ماشین پیاده شود. او ...
وزارت ارشاد نباید صرفاً هنرمندمحور عمل کند
بگویند ناراحت هستند. فرض شان بر این است که اگر مهارت دروغگویی داشتند می توانستند مالیات ندهند. حدود 45 درصد نیز از اینکه مسیر رشوه را بلد نیستند، ناراحت هستند. معنی این اعداد آن است که وزارت اقتصاد با رویه و نگاهی که دارد مردم را فاسد می کند و از آن ها مالیات می گیرد تا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بدهد تا مردم را اصلاح کند. عقل حکم می کند وقتی چنین نگرشی ایجاد شده از وزارت فرهنگ دعوت کنند تا راه حل ...
روایت خادم حرم رضوی از روزی که پرچم گنبد برای حفارمردها پایین آمد
یحیایی بلندتر شد: خودمم باورم نمیشد خانم سالمی. این حفارمردها خیلی عزیز و نظرکرده ی امام رضا (ع) بودن که اینطور پرچمشو براشون پایین آورد. شروع به تماس گرفتن کردم. همه باید برای فردا شب، دارالهدایه جمع میشدن. خبرو که بهشون دادم باورشون نمیشد. بعد از اذان مغرب بود که این گروه زحمت کش، زن و جوون و پیر و بچه وارد دارالهدایه شدن. غلغله شد. همه با هم وارد شدن. بهترین مداح حرم دعوت شد. پرچم رو دو تا از ...
دختری که پایش در مدرسه جا ماند/ ای کاش هیچ وقت زنگ ورزش نداشتیم!
وضعیتم شود. به همین خاطر با دیگر دانش آموزان بازی می کردم و در امتحان پرش و دوومیدانی مدرسه شرکت می کردم. خیلی وقت ها هم پیش می آمد که سریع تر از دیگر دانش آموزان می دویدم؛ حتی به قیمت تأول زدن پایم. خیلی وقت ها که پیاده به مدرسه می رفتم، روی پوست پایم تأول می زد و از شدت درد پا، گوشه ای می نشستم و بعد از کاهش درد دوباره به راهم ادامه می دادم. معصومه به دلیل اینکه سن رشد را سپری می کرد ...
به مناسبت 16 اسفند سالگرد ترور رزم آرا؛
وزیری در دوران محمد مصدق روایتی متفاوت از این ترور دارد: آنچه برایم مسلم است شاه از ترور او بدش نیامد چرا که رزم آرا قصد کودتا علیه شاه را داشت. البته به تحقیق این برای خود من هم مثل روز روشن است که رزم آرا چنین برنامه ای داشت. آن روزها دکتر مظفر بقایی در مجلس متحصن شده بود و شروع به مبارزه شدید علیه رزم آرا کرده بود. بعد از ترور رزم آرا روزی در خانه بقایی نشسته بودیم.من آن موقع با بقایی ...
زن32ساله: شوهرم روزی چندبار مرا کتک می زند
هیچ اعتراضی بکنم چرا که جلیل انتخاب خودم بود. دو سال بعد در حالی که زندگی مشترک مان آغاز شده و من باردار بودم بهانه گیری های همسرم شروع شد . او به بهانه این که خانه کثیف است یا بلند حرف زده ام مرا به باد کتک می گرفت . هربار که به دلیل بدرفتاری های همسرم قهر می کردم و به منزل پدرم می رفتم، خانواده ام با چند تا نصیحت دوباره مرا به خانه ام باز می گرداندند. با این حال بهانه جویی های جلیل پایانی نداشت ...
حاکم دلها، علمدار خیبر؛ محمد ابراهیم همت +تصاویر
. نفهمیدم کیه. کفری بودم، رد شدم و جوری که بشنود گفتم نمردیم و توی این بر و بیابون بابا هم پیدا کردیم. باز گفت وایسا جوون. بیا ببینم چی شده. چشمت روز بد نبیند. فرمانده مان بود؛ همت. گفتم شما از چیزی ناراحت نباشید من از چیزی دل خور نیستم. ترا به خدا ببخشید. دستم را گرفت و مرا کنارش نشاند. من هم براش گفتم چی شده. کریمی چشم غره ای به من رفت و به دستور حاجی سوار موتور شد ...
شهید همت چگونه دل رزمنده نوجوان را به دست آورد؟
... - چی شده پسرم؟ بیا ببینم چی می گی؟ کلاه اورکتش روی صورتش سایه انداخته بود. نفهمیدم کیه. کفری بودم، رد شدم و جوری که بشنود گفتم نمردیم و توی این بر و بیابون بابا هم پیدا کردیم. باز گفت وایسا جوون. بیا ببینم چی شده. چشمت روز بد نبیند. فرمان دهمان بود؛ همت. گفتم شما از چیزی ناراحت نباشید من از چیزی دل خور نیستم. ترا به خدا ببخشید. دستم را گرفت و مرا کنارش نشاند ...
گزارش خبرنگار جماران از حاشیه های نهمین اجلاس مجلس خبرگان رهبری
اما برخی از این نمایندگان از جمله آیت الله مبلغی و آیت الله طباطبایی نژاد بر روی صندلی های با علامت ضربدر نشسته بودند. بعد از قرائت قرآن، نوبت به سخنرانی آیت الله احمد جنتی، رسید که تنها محور این سخنرانی وظیفه حکومت اسلامی در از بین بردن گرسنگی بود و رئیس مجلس خبرگان رهبری نکاتی را در این خصوص مورد تأکید قرار داد از جمله اینکه تا جایی که می توانیم کمک کنیم شب عید کسانی پیدا نشوند که غذا ...
این 5 قاتل در آستانه سال نو بخشیده شدند +عکس
و از من می خواست تا باردیگر با پدرش ازدواج کنم و به خانه برگردم. تحمل دیدن ناراحتی دخترم را نداشتم و به او قول دادم یک روز در میان به خانه آنها بروم. وی ادامه داد: آخرین بار به خانه شوهرم رفتم اما او شروع کرد به بدرفتاری و من که به شدت از او ناراحت بودم جانش را گرفتم. اما زمانیکه جسد را لای پتویی پیچیدم و قصد داشتم آن را به بیرون از خانه منتقل کنم یک راننده تاکسی مرا دید و ماجرا لو رفت. این ...
یکی از هزاران؛ روایت پر پیچ و خم زندگی جانبازی در اوج گمنامی
عنوان جهاد سازندگی و تبلیغات، فعالیت می کرد با همسر شهیدی که یک بچه کوچک داشته، ازدواج کرده بود. بعد از آن، به عضویت سپاه پاسداران درآمدم و در مدت خدمت، ترکش هایی به دستانم خورد و دوباره مجروح شدم و باز هم مدتی را به مداوا کردن دست هایم گذراندم. به خاطر این آسیب ها، در پادگان امام حسین و به عنوان راننده و بعد سرگروهبان گشت، فعالیتم را شروع کردم تا اینکه در یکی از مرخصی هایم ...
دلخوری بازیگر قهوه تلخ از حملاتی که به جوکر می شود
برنامه ای است که دیدگاه طنز دارد و این خیلی مهم است که شما در این شرایط سخت بتوانید 10 دقیقه مردم را بخندانید. بنده هم دو بار برای جوکر دعوت شدم اما متاسفانه درگیر کار بودم و زمان هایی مرا خواستند که نتوانستم همکاری کنم؛ ضمن اینکه من از جمله افرادی هستم که مطمئنا در دقیقه اول می خندم و تحمل ندارم. من قدرت و توانایی عزیزانی که در جوکر کار می کنند و نمی خندند را ندارم و خیلی سریع از مرحله حذف می شوم. ...
شهادت یک اسطوره / همتی که عاشق بسیجی ها بود
همت همکاری می کرد. بین مجید و همت رابطه ای بسیار عاطفی برقرار بود. مجید نقل می کند: بعد از عملیات بیت المقدس، دلم برای حاجی تنگ شده بود. برای دیدنش رفتم گیلان غرب و سومار. حاجی در چادر نشسته بود، من را که دید، خوشحال شد. نشستم توی چادر، بدون کوچک ترین تکلف و حجابی، شروع کردیم به حرف زدن، همان حرف های همیشگی. آن روزها فرمانده لشکر بود. یکی از فرمانده های ارتش چند بار آمد، چادر ...
تولدی دیگر برای یک جانباز
ی خون برگشتی را در لوله تنفسی دیدم مطمئن شدم که باید دل بکنم اما نگران بچه هایم بودم با.گوشی ام چند تا عکس برایشان گرفتم و بعد چشم هایش را بوسیدم و بستم. توی دلم با حاجی حرف می زدم و می گفتم اگر غیر از این بود باید گلایه می کردم. آفرین به سرداران کربلا که برای بردنت سنگ تمام گذاشتند. اشک ریزان در حال درآوردن لوله تنفسی بودم که خون روی محاسن حاجی ریخت و من بلند گفتم: السلام علی الشیب الخ ...