فرمانده ای که جلودار گردانش بود
سایر منابع:
سایر خبرها
سال ها با دعای عهد بابا از خواب بیدار می شدیم
سپاه مشغول شد. از آنجا با هم آشنا شدیم. از نظر سنی از ما بزرگ تر بود. ایشان در جبهه گویی که انگار وظیفه اش باشد به همه سنگر ها سر می زد و بچه ها را راهنمایی می کرد. پدر در چه عملیاتی به شهادت رسید؟ پدرم روز 25 اسفند سال 63 در عملیات بدر در جزیره مجنون با برخورد ترکش به سینه اش به شهادت رسید. پیکر مطهرش بعد از تشییع در گلزار شهدای شهمیرزاد به خاک سپرده شد. دوستان و همرزمان در جبهه ...
مرتضی با تن مجروح به دنبال دوستان شهیدش رفت!
رفت و تا ده دوازده روز، هر شب به من زنگ می زد. دیگر آن شب به من زنگ زد و گفت من می روم جایی، دو سه روزی به شما زنگ نمی زنم؛ بعدا که می آیم خودم برایتان زنگ می زنم؛ ناراحت نباشید. خودم که می دانستم اینها آماده باش هستند برای حمله، چون همه چیز را مادر می داند که بچه اش چه کار می کند. دیگر آقا مرتضی رفت. همان روز صبح بود، اصلا آن روز من حالم یک طوری بود، برگشتم به همسر آقا مرتضی گفتم که پاشو برویم ...
مرتضی با تن مجروح به دنبال دوستان شهیدش رفت!
دیگر رفت و تا ده دوازده روز، هر شب به من زنگ می زد. دیگر آن شب به من زنگ زد و گفت من می روم جایی، دو سه روزی به شما زنگ نمی زنم؛ بعدا که می آیم خودم برایتان زنگ می زنم؛ ناراحت نباشید. خودم که می دانستم اینها آماده باش هستند برای حمله، چون همه چیز را مادر می داند که بچه اش چه کار می کند. دیگر آقا مرتضی رفت. همان روز صبح بود، اصلا آن روز من حالم یک طوری بود، برگشتم به همسر آقا مرتضی گفتم که پاشو برویم ...
پدر و مادران شهدا ریشه های درخت انقلابند
شهادت رسیدند. این اتفاق حقیقتاً من را خیلی نگران وضعیت روحی مادرم کرد. تحمل داغ از دست دادن دو عزیز در یک زمان خیلی سخت است. اما بعداً دیدم مادرم برازنده یک مادر و خواهر شهید برخورد کرد و و چند بار در جمع دوستان و بستگان گفت که من فرزندان و برادرانم را با فرمان حضرت امام(ره) و در راه آزادی این کشور از اشغال دشمن به میدان جهاد فرستاده ام. صبوری و ایستادگی مادر نه تنها به ما بچه های جبهه روحیه می ...
پناهگاهی که خودش هم پناه نداشت
پریده و چشمان گریان گفت: شما خوبین؟ زخمی نشدین؟ وقتی از سلامتی ما خیالش راحت شد، فوراً ما را به خانه برد. او نمی خواست بچه هایش بدن های تکه تکه شده شهدا را ببینند و صدای شیون پدر ها و مادر های داغ دیده را بشنوند؛ امّا مگر می شد در بطن حادثه باشی و چیزی را نبینی و نشنوی! زارعی در پایان افزود: سال ها از آن روز می گذرد؛ اما هنوز خاطره اش را فراموش نکرده ام. هر وقت از کنار پارک شیرین و پناهگاهی ...
به قتلگاه که رسیدم دیگر ادریس را ندیدم
نهایت در 18 سالگی به شهادت رسید و خود را به قافله عشق رساند عنوان شهید تاسوعا را به نام خود ثبت کرد. شفای پدربزرگ ادریس بعد از چندین سال هم زمان با تولدش از خانم ملکه بیاتی درباره تولد پسرش و اتفاقات آن زمان می پرسم که پاسخ می دهد: وقتی که ازدواج کردم تا سه سال پچه دار نشدم تا اینکه یک شب خواب دیدم در خانه ی پدرم هستم و مردی به سمت من می آید که پسری مریض دارد؛ کمک کردم تا پسر ...
ترکیب بند نغمه مستشار نظامی برای کتاب حوض خون
. یکی از بمب ها خورد کنار خانه ما. شوهرم و پسرم خانه بودند؛ مجروح شدند... برادرم با خانمش و سه تا بچه اش زیر آوار ماندند و شهید شدند. 10) فصل 20 خاطرات خانم مریم خردمند (ننه قربان): انگار جانم توی رختشویی بود. رفتم رختشویی و با دل پرخون لباس ها را شستم... حتی دو روز بعد از مرگ مادرم هم رفتم رختشویی... هرکس هم جای من آن لباس ها را می دید، حتماً مصیبت خودش را فراموش می کرد و می رفت رختشویی ...
عید برای شما چه بویی دارد؟
از من بزرگ تر است. این را با خنده می گوید و ادامه می دهد: هر سال شب عید تمام خواهر و برادرهایم با بچه ها و تازگی ها با نوه هایشان خانه پدر و مادرم جمع می شوند تا به اتفاق سبزی پلو ماهی شب عید را بخوریم، البته منهای این دو سال کرونا. من از وقتی یادم می آید مادرم چند کیلو سبزی را که خریده بود، داشت خرد می کرد که لای پلو بدهد. بوی سبزی برای من یعنی عید آمده و قرار است کلی خوش بگذرانیم. عید هنوز همان ...
شهیدی که برای خدا سوغاتی برد + تصاویر
برگه مأموریت شماست. می توانید بروید. من هم سوار ماشین شدم و به سمت جبهه به راه افتادم. "علی" صبح روز بعد راهی سپاه شد و وقتی از آنجا برگشت به او مأموریت داده بودند که به عنوان فرمانده گردان های شهید قاضی و شهید مدنی به جبهه اعزام شود و او دوباره با همان برگه مأموریت به جبهه رفت. فصل شهادت راوی:همرزم شهید مشغول نظاره تمرین برادران بودیم که از دور "علی" آقا را دیدیم. همه بچه ...
آخرین خبرها از سرنوشت فرزندان ریگی/ پسر شهید فائزه منصوری از روزگار پس از شهادت مادرش می گوید
مادرش تغییر داده است و از تصمیم خواهرانش برای همین تغییر بعد از 18 سالگی شان می گوید. متین درباره شب شهادت مادرش می گوید: من از اتفاقی که برای مادرم افتاد بی خبر بودم. آخرین بار که مادرم را به خاطر دارم با پدرم دعوایش شده بود. گفت می خواهم بروم ایران و ما از او خواستیم تا ما را هم با خود ببرد. مادرم قبول کرد. روز بعد از شهادتش از پدرم پرسیدم مادرم کجاست؟ گفت مادرتان به ایران رفته است. بعد می آید ...
ادعای متفاوت پدر و پسر در مرگ مادر
برای مراقبت از او به بیمارستان رفت اما در این میان با مادر بیماری که در تخت کناری پسرم بستری بود، دوست شد. این زن وقتی از وضعیت روحی همسرم باخبر شده بود، به او گفته بود، یک رمال خوب سراغ دارد که می تواند مشکل همسرم را برطرف کند. 20 بار طی این دو سال همسرم نزد این رمال رفت تا اینکه از مدتی قبل دچار توهم شده و می گفت دو نفر را در خانه می بیند که او را اذیت می کنند. همسر سیمین ...
ادعای متفاوت پدر و پسر در مرگ مادر/ یک رمال به همسرم گفته بود او را جادو کرده اند
او را در بیمارستان بستری کردیم و همسرم هم برای مراقبت از او به بیمارستان رفت اما در این میان با مادر بیماری که در تخت کناری پسرم بستری بود، دوست شد. این زن وقتی از وضعیت روحی همسرم باخبر شده بود، به او گفته بود، یک رمال خوب سراغ دارد که می تواند مشکل همسرم را برطرف کند. 20 بار طی این دو سال همسرم نزد این رمال رفت تا اینکه از مدتی قبل دچار توهم شده و می گفت دو نفر را در خانه می بیند که او را ...
دیداری متبرک برای تقویت روحیه جهادی و فرهنگی
رفت و مادر را نوازش کرد و بوسید، باز هم ایشان از خواب بیدار نشدند. اما از آنجا که دیگر دیر وقت شده بود تصمیم گرفتیم به خانه برگردیم، ولی به محض اینکه جلوی در رسیدیم، دیدیم مادر سرآسیمه و گریه کنان خود را به ناصر رساندند. همسر شهید ناصر عبدالی ادامه داد: مادرشان به ایشان گفتند تو نرو اجازه بده رضا برود که متاهل نیست، من قصد ندارم که مانع جبهه رفتن شما بشوم اما تو زن و بچه داری و بهتر است نروی ...
شبهه آشکار نشدن نشانه های بارداری مادر حضرت مهدی (عج) / پاسخ حضرت آیت الله مظاهری
قضیه حضرت مریم علیه السلام را قرآن چندین بار می فرماید:حضرت مریم علیه السلام رفت برای تجدید وضو،جبریل آمد، فوراً آبستن شد.فوراً بچه به دنیا آمد.وقتی بچه به دنیا آمد،حضرت مریم علیه السلام با یک نگرانی گفت،که چه کنم؟چه جوابی به مردم بدهم؟خطاب به او رسید،به خود بچه بگو،او جواب می دهد و سپس حضرت عیسی علیه السلام سخن گفتن آغازید. حضرت مریم علیه السلام ،حضرت عیسی علیه السلام را به میان مردم ...
دعای مادر برات شهادت سیدمحمد شد
شهید سیدمحمدمهدی هاشمی نژاد روحانی و مبلغ علوم دینی اهل افغانستان برای نخستین بار در سال 92 راهی جبهه دفاع از حرم شد. او که دفاع از حریم ولایت را از وظایف شیعیان می دانست، در قامت یک رزمنده مدافع حرم به سوریه رفت. بعد از بار ها حضور در جبهه، 22 اسفند سال 94 توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. اما 9 ماه طول کشید تا پیکر مطهر این شهید به خانه بازگردد. در ادامه برای آشنایی بیشتر با این شهید با ساره سادات محسنی همسرش همکلام شدیم که در ادامه می خوانید. ...
نوشتن مشق عشق با خون
برادر کوچک تر خود را به عهده گرفت. وقتی به سن سربازی رسید، باید معاف می شد، چون برادرش هنوز صغیر بود. اما برگه کفالت را به او نمی دادند. تا اینکه نهایتا در سال 1354 به خدمت سربازی اعزام شد و دو سال را دور از خانواده در شهرستان های بیرجند و بجنورد گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان منقضی خدمت به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. در همان روزهای نخست دفاع مقدس بود که به سرپل ذهاب رفت و به ...
یادی از شهید محمدابراهیم ایوانی، معاون عملیات گردان مهندسی11 امام رضا (ع) استان خراسان
و به دلیل تحصیلات خود در رشته راه و ساختمان در بخش عمران جهاد سازندگی به فعالیت پرداخت. او در بخش های مختلف منطقه مانند فریمان - احمدآباد، کلات و تبادکان با تمام وجود و شبانه روز فعالیت کرد. گویی زندگی خود را وقف نجات مستضعفان و خدمت به روستاییان کرده بود. او پس از اینکه به مدت یک سال مسئول جهاد سازندگی شهرستان کلات بود، برای دومین بار در سال 1360 به جبهه اعزام شد و مدت زیادی ماند. در ...
مسئولیت، شهید حسن شفیع زاده را دچار غرور نکرد
با شهید شفیع زاده آشنایی داشت، خاطره ای از برخورد این شهید والامقام با او در سال 1360، هنگامی که 17 ساله بود را روایت کرده است: سال 1360 در سپاه نام نویسی کردم و دوباره به جبهه رفتم. مرا به توپخانه دادند و دست بر قضا توپچی شدم. فرمانده توپخانه حسن آقا بود. آقای جهانسری فرمانده توپخانه 60 یک روز به من گفت: نقشه را به قرارگاه خاتم ببر و به آقای شفیع زاده بده و بگو نقشه ما چنین ...
عطر بهار، طعم قوتو
ندا امیربیگی| استان کرمان تنها استانی است که مغازه های با نام کارگاه آسیاب دارد، مغازه های منحصر به فرد که در بیشتر روزهای سال و به خصوص شبهای عید نوروز جای پا ندارند و فروشنده ی با ذوق این مغازه ها همان آسیابان زحمتکش است که دانه های خوراکی را به قاووتی تبدیل میکند که عطرش توان مضاعف به انسان می دهد. طبق آیین هر ساله شب نوروز امسال هم من ماموریت داشتم به سفارش عزیز جون دانه های برشته ...
می خواهم قاری برتر جهان اسلام بمانم / بانوان می توانند در قرائت صاحب سبک باشند
المللی شرکت کنم، اول شوم. باید قاری برتر جهان اسلام شوم. کلاس هفتم بودم که به مسابقات کشوری راه یافتیم و از بچه ها شنیدم که دانش آموزان هم مسابقات بین المللی دارند. در کارگاه های آماده سازی برای شرکت در مسابقات کشوری بودیم که از آقای بلاسم، رئیس اداره قرآن آموزش و پرور استان زمان برگزاری مسابقات بین المللی را پرسیدم. گفتم من می خواهم برای آن مسابقات آماده شوم. پدر و مادرم و استادانم باورم ...
حاج قاسم می گفت جهاد مغنیه را برای روزهای سخت تربیت می کنم
کوچک پیش حاج قاسم می رفتند. همه را می بوسید و بغل می کرد. برایش فرق نمی کرد که این بچه شهید دفاع مقدس یا مدافع حرم است. * چه خصوصیات دیگری در حاج قاسم سراغ داشتید که از او یک شخصیت متفاوت ساخته بود؟ در مورد خصوصیات اخلاقی حاج قاسم باید بگویم، 40 سال مجاهدت ایشان در تمام زمینه ها در صف، در لشکر، در تیپ، در ستاد و چه در قرارگاه جنوب شرق که فعالیت کرد و چه در قدس و جبهه بین المللی ...
موسوی: نقش آفرینی زنان شاعر پس از انقلاب در تاریخ بی سابقه است
. موسوی ادامه داد: در این دو ماه اخیر به صورت شبانه روزی برای گردآوری کتاب حاج قاسم فرزند روح الله تلاش کردم و شب های زیادی هم نخوابیدم. نشر عروج این مجموعه شعر را در 190 صفحه منتشر کرد و به گفته منتقدین و اساتید شعر، بهترین مجموعه شعر در حوزه شعر حاج قاسم بود. وی تأکید کرد: زنان شاعر حماسه خود را در قالب سرودن شعر و حضور در این عرصه نشان می دهند، آن هم در زمانیکه در فضای ...
کتاب کودکی که بتواند مخاطبش را از راه های درست بخنداند، ماندگار می شود/ پایا از تنهایی زیرپوستی رنج می ...
خودم نباشد که من هم خیلی از روزها در خانه تنها بودم. پدرم که نبود و مادرم هم که در اداره مشغول کار بود. درباره بخش دوم سوال هم باید بگویم به نظر من هیچ مانند طنز برای کودک و نوجوان جذاب نیست، البته طنز برای تمام سنین جذاب است، اما هیچ چیز به اندازه خندیدن برای بچه ها جذاب نیست و فکر می کنم کتابی که بتواند مخاطب خودش را خوب و از راه های درست بخنداند کتابی ماندگار در ذهن کودک خواهد شد ...
دانشجوی امام زمان(عج)
.... به همین دلیل ابتدا با چند نفر از دوستان طلبه اش مشورت کرد و سپس به سراغ چند نفر از روحانیون برجسته رفت و از آنان کسب تکلیف نمود که چگونه می تواند بیشترین خدمت و کمک را به دین خدا و هدایت جامعه داشته باشد و آنان همگی رفتن به حوزه علمیه را به او پیشنهاد دادند. تو خودت جبهه ای! مادرش تعریف می کرد که یک روز محمد صادق به خانه آمد و گفت: مادر جان، می خواهم از این به بعد به ...
عملیات بدر و فرمانده ای که در آن مفقود شد
گفت پشت سر مسافر گریه نکنید. عملیات که انجام شد شب قبلش سیدی را در خواب دیدم که برای خواندن روضه به خانه مان آمده بود. از خواب بیدار شدم. حس و حال عجیبی داشتم، می دانستم عبدالحسین شهید شده است. بچه ها را بردم حمام وقتی آمدم مادرم را دیدم که در خانه نشسته و بچه ها را نگاه می کند. او که رفت، رفتم مغازه برادرم. گفتم: من خواب دیدم، چه شده؟ او هم ناراحت بود. گفت زخمی شده است. آمدم ...
18 شهید شاخص دانش آموز در دفاع مقدس را بشناسید+عکس
. تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند و پس از آن به عنوان بسیجی در سن 13 سالگی به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت و در هفتم اسفند ماه سال 1362 در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در عملیات خیبر در حالی که 13 سال و سه ماه و چهار روز سن داشت، شربت شهادت را نوشید ولی اثری از پیکر این شهید به دست خانواده اش نرسید. شهید نوجوان آبیکی که او را می توان شهید فهمیده آبیک نامید، کم سن و سال ترین شهید استان قزوین و ...
نیکبخت در اندیشه بخت بچه ها
. به عنوان یک آدم شصت ساله زیادی پیر شده است. 40 سال کار در خانه های مردم از نظافت بگیر تا پرستاری و مراقبت، پشت او را خم کرده است. هرچند خودش علت این خمیدگی را بیماری چهار فرزندش می داند. می گوید: من مادرم آقا، چهار فرزندم سالم و سرحال بودند و در سن بلوغ بیمار شدند و به این روز افتادند. این وضعیت پشت هر مادری را خم می کند. محمدم 19 سالگی روی ویلچر افتاد، مرضیه دیپلمش را گرفته بود و می ...
آرزو می کرد پیکرش هرگز برنگردد
خوبی داشتند راهی شده بودند.) مادر حمید بار ها مخالفت کرد تا اینکه سیدحمید برای مادرش از اهداف جبهه مقاومت و مدافعان حرم و ... صحبت کرد. یک روز هم مادر را به حرم امام رضا (ع) برد و به مادرش گفت: مادرجان شاید من تصادف کنم و شما من را از دست بدهی، اما اگر اجازه بدهی که به منطقه بروم و شهادت نصیبم شود، سربلند می شوی و در محضر حضرت زینب (س) و حضرت زهرا (س) شرمگین نخواهی بود. در نهایت مادرش راضی شد و من و ...
روز شهید| راه شهادت باز است به تعداد آدم های روی زمین
که مدام این بچه را اعزام می کنید از نوجوانی همه فن حریف و زرنگ بود در دوران سربازی هم داوطلبانه همه کار می کرد. مامان پروانه به روز شهادت امیر اشاره می کند و ادامه می دهد: چهارم اردیبهشت ساعت 6 عصر با امیر تلفنی حرف زدیم از حال و احوالش پرسیدم و خداحافظی کردیم. فردای آن روز ساعت 8 صبح زنگ زدند، گفتن امیر تصادف کرده من و پدرش سریع راه افتادیم به سمت کرمانشاه وقتی رسیدیم متوجه ...