سایر منابع:
سایر خبرها
از طریق سایت دیوار صیغه شدم
و به ناچار همه ماجرا را برای آن ها بازگو کردم. وقتی برادرانم به آن جا آمدند فرج با چرب زبانی آن ها را به خانه برد و از عشق و علاقه اش به من سخن گفت. برادرانم نیز فریب او را خوردند و تاکید کردند که باید با این مرد مهربان زندگی کنم . به همین دلیل دوباره در دام فرج افتادم و ملتمسانه خواستم تا مرا رها کند. بالاخره یک روز او همه لوازم زندگی مرا بار کامیون کرد و با خودش برد و مرا با همه پول هایی که برای آزادی او قرض کرده بودم و سفته های ضمانت در حالی تنها گذاشت که حتی مبلغ کلاهبرداری از مرا نیز نپرداخت و ... ...
اعترافات رتبه برتر کنکور که سارق شد: زن خیابانی بیچاره ام کرد
در اثنای این معاشرت و رفت و آمدها به او دل باختم و به اصطلاح عاشق شدم. بعد از آن هم او را به خانه مجردی ام بردم. چه مدت با او ارتباط داشتی؟ از حدود دوسال قبل با هم آشنا شدیم ولی یک سال در کنار هم زندگی کردیم. چگونه دستگیر شدی؟ ما در همان خانه مجردی بودیم که همسر آن زن متوجه شده بود و روزی با پلیس به سراغ مان آمد و آن جا بود که فهمیدم به من دروغ گفته و ...
نقشه زشت و قبیح پدرشوهر برای عروسش!
، نگاهش را از من برگرداند و گفت: اگر راضی نیستی نوه هایم را تحویل بده! و با این جمله منزلم را ترک کرد. با رفتن آن ها به روزگار سیاه خودم گریستم. نمی توانستم بدون فرزندانم زندگی کنم. من یک مادر بودم و با دوری دختر و پسرم زجرکش می شدم. ساعتی بعد اشک هایم را پاک کردم و با جاری ام تماس گرفتم. وقتی ماجرا را برای سوسن بازگو کردم، فقط صدای گریه را از آن سوی خط می شنیدم. دقایقی بعد در میان ...
رابطه پنهان همسر قاتل با مقتول | مرد متجاوز در راه پله کشته شد
برای پیدا کردنم به راه پله آمد . زمانی که او من را در حال صحبت با بهنام دید به قدری عصبانی شد که با هم درگیر شدند. در همین گیرودار با چاقویی که از آشپزخانه برداشته بود بهنام را زد و از خانه فرار کرد. این زن در بازجویی ها مدعی شد: بهنام به من گفته بود 4 میلیون تومان به او پول بدهم تا یک اتاق اجاره کند و با هم زندگی کنیم، اما حالا فهمیدم که همه حرف هایش دروغ بوده و فقط قصد سوءاستفاده از ...
پادرمیانی رهبر برای ازدواج زوج دانشجو درخواب!
...> ابوالقاسمی: ما در دانشگاه در تشکل انجمن اسلامی دانشجویان مستقل فعالیت می کردیم و مسؤول فرهنگی بودم و خانم توسلی بعد از مدتی که آمدند، جانشین کمیته فرهنگی شدند. حکایت عاشقی و خانه نشینی اوایل هیچ توجهی به ایشان نداشتم و بود و نبود او اهمیتی برایم نداشت اما مدتی که گذشت حس کردم علاقه ای در حال شکل گیری است که دیگر دانشگاه و تشکل نرفتم و به نوعی خانه نشین شدم و بعد از مدتی، فکر ...
شهادت در ایام فاطمیه سعادتی بود که نصیب همسرم شد
.... گفتم این حرف را نزن. همسرم آرزوی شهادت داشت. همسرتان با چه انگیزه هایی شغل پاسداری از امنیت را انتخاب کرده بودند؟ زمانی که با آقاجواد ازدواج کردم، بسیجی بودند. (بسیجی رسمی) دفاع از کشور در خونشان عجین شده بود. همان اوایل خواستگاری، خودشان و خانواده شان گفته بودند، شغل ایشان طوری است احتمال اینکه شهید بشود، وجود دارد. چون اخلاق خوبی داشتند قبول کردم و می دانستم شغل نظامی ...
داماد عصبانی خانواده همسرش را سلاخی کرد!
اداره پلیس شد و خود را معرفی کرد. وی در بازجویی ها گفت: این اواخر به همسرم مشکوک شده بودم. او رفتار مرموزی داشت و مدام سرش در گوشی موبایلش بود. اصلا به زندگی اهمیتی نمی داد و هر وقت اعتراض می کردم با تندی جوابم را می داد. وی ادامه داد: آخرین بار یک هفته قبل از حادثه از سرکار به خانه آمدم و دیدم مانند روزهای قبل، همسرم سرش در گوشی موبایل و مشغول چت کردن است. به او اعتراض کردم و گفتم چرا ...
کارتن خواب معتادی که صاحب ویلا و 7 خانه در تهران شد
وقتی همه چیز به باد رفت همسرم هم رفت تشویق معتادان به ترک اعتیاد قدر گرمخانه ها را بدانیم به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از همشهری آنلاین، قبل از اعتیاد برای خودشان کسی بودند و خانه، خانواده و موقعیت مالی و اجتماعی خوبی داشتند، اما امروزه برای تهیه پول موادمخدر ناچارند زباله گردی کنند و حتی دست به سرقت بزنند. منظورمان کارتن خواب ها به خصوص آنهایی هستند که گرفتار اعتیاد شده اند و خیلی از ...
به روایت تک فرزندها/ این حسرت ها کوچک اند، اما ماندگارند
. کسی بوده که پشت تان به او گرم باشد؟! اگر بوده که خوش بحالتان! مادر و پدرم که فوت شدند. دیگر کسی را نداشتم. خودم بودم و خودم! هر وقت کم آوردم به خودم تکیه کردم و این مرا زود پیر کرد. پیری موهایم از سنم سبقت گرفته و زودتر رو به سفیدی رفته اند. دلم می خواست مثل همه سریال ها وقتی حال و روزم خوش نیست. مستقیم بروم خانه خواهرم. برایم چای بریزد و حرف بزند. آن قدر که حالم را خوب کند. بعد غذای مورد علاقه ام را درست کند و ناز برادرش را بخرد. یا وقتی کم آوردم زنگ بزنم به برادرم و بگویم به کمکش نیاز دارم اما...این ها حسرت های دل من است. حسرتی که شاید دیگران به آن بخندند. انتهای پیام/ ...
گفت وگو با پرکارترین فیلمنامه نویس جشنواره فجر | امینی: موقعیت مهدی برایم اعتبار آورد | من را با مدرس ...
...> مستأجر هستید؟ بله. برخلاف تصور عموم که فکر می کنند همه دست اندرکاران سینما وضع مالی خوبی دارند، مستأجر هستیم و خدا را شکر صاحب خانه که یکی از اقوام همسرم است هوایمان را دارد و اگر همراهی اش نبود با این افزایش اجاره ها نمی توانستیم پول رهن خانه را تأمین کنیم. الان مشغول چه کاری هستید؟ در حال حاضر پیگیرم که اولین کار خودم را کارگردانی کنم. اگر شرایط برای جلب سرمایه ...
رابطه پنهانی زن متاهل باعث قتل دختر 5 ساله اش شد
توسط پدرش به قتل رسیده است. در ادامه پدر دختربچه بازداشت شد و اما خودش را بیگناه دانست. او گفت: یا همسرم دخترمان را کشته و حالا می خواهد به گردن من بیندازد و یا فردی آشنا که به خانه همسرم رفت وآمد می کرد جانش را گرفته است. او ادامه داد: آن فرد آشنا چند روز قبل به من پیام داد که به زودی دخترم را به مرکز نگهداری اطفال در بهزیستی می سپارد. من در این مدت دخترمان را ندیده ام و آن ...
تجربه ازدواج با همسر سابق | آیا ازدواج مجدد با همسر سابق عاقلانه است؟
گذاشت لحظه ای آرام و قرار داشته باشم؛ البته این را هم بگویم که همسرم هم علاقه زیادی به من داشت و بعد از طلاق مدام خواهش و تمنا می کرد که برگردم و قول می داد که مصرف مواد را ترک می کند. آیدا می گوید همسرش بعد از 7 ماه موفق به ترک مصرف مواد مخدر شده است: دوباره باهم ازدواج کردیم. روزهای اول همه چیز خوب بود اما سه – چهار ماه بعدش جروبحث هایمان شروع شد و یک سال بعد، همه چیز حتی از قبل هم ...
روایتی در باب درک متقابل نقش پدر و مادر
برنامه آخر هفته ها با برنامه طول هفته من و بچه ها فرق داشت. اوایل همه چیز برای همه مان جالب و شگفت انگیز بود. ولی بعد از حدود شش ماه، ماجرا کمی پیچیده شد. بچه ها عادت کرده بودند همان قدر که مامان مامان از زبان شان نمی افتد بابا بابا هم بگویند. شکایت دعواهایشان را که روزبه روز با بزرگ تر شدن شان بیشتر می شد دیگر فقط پیش من نمی آوردند. چالش های زمان غذاخوردن و زمان خواب شان دیگر فقط برای ...
افتخار می کنم زادگاهم نی ریز است
که حدود 6 سال از ما بزرگتر بودند. معلم کلاس دوم ما آقای اسماعیل دانشور بود. او پدری مهربان و در عین حال سخت گیر بود. سخت گیریش منطقی بود. آن زمان کتاب کم بود، چند نفر بیشتر کتاب نداشتند. مرحوم پدرم از تهران برای من کتاب تهیه کرد. خوشبختانه بینمان همکاری وجود داشت و با هم می ساختیم و همه از کتاب استفاده می کردند. اما از سال دوم به بعد وضعیت بهتر شد. خانواده ها فهمیدند باید کتاب تهیه کنند؛ به همین ...
آزادی بچه ها هم حد و مرزی دارد
را می داند. رضا می گوید: من در خانه آزادی مطلق داشتم. تک فرزند بودم و هر کاری دلم می خواست می کردم. هر چه می خواستم برایم می پختند و هر چه اراده می کردم برایم می خریدند. کافی بود غذایی باب میلم نباشد. غرولند می کردم و با قهر از کنار سفره می رفتم. آنقدر که پدرم برای گرسنه نماندن من مادرم را مجبور می کرد غذای دلخواهم را بپزد. روز های کودکی و نوجوانی من اینگونه گذشت. هر چه می خواستم برایم مهیا بود ...
گفته های بازیگر قدیمی سینما از احوالش در بیمارستان
وارد سینما شدم تا به الان، سعی کرده ام کار خوب انجام دهم و کارهایم فقط الهی به امید تو نباشد، یعنی برای همه آن ها زحمت کشیده ام؛ مثلا سکانسی از فیلم خط آتش یادم می آید که در سرمای زمستان درِ هلی کوپتر در حال پرواز باز بود و ما باید با آن شرایط فیلمبرداری را انجام می دادیم. تحمل همه آن سختی ها بخاطر علاقه بود نه پول. ...
چاردیواری خانواده ایرانی را تصرف نکنید
له کردن خانواده حاصل می شود. می توانم بگویم دولت ها چقدر در حوزه خانواده تاثیرگذار بودند شاید عده ای بگویند این سیاسی است اما من می گویم جامعه شناسی است. سال88 در کلینیک خودم به خاطر اختلاف نظرهای سیاسی، شاهد برهم خوردن چندعقد و نامزدی بودم. من همه حوزه ها را در خانواده می بینم اگر شما از من راجع به زنان هم سوال کنید، زنان را هم در حوزه خانواده رصد می کنم. آسیب هایی از برخی ...
مریم بانو، صیاد اشک شوق نیازمندان/ حنجره ای که جهادگر شد
که به خاطر نداشتن گوشی در عالم بچگی تصمیم گرفته بود سم بخورد؛ به محض شنیدن درخواست، کمک را استوری کردم و خیلی زود پول گوشی سارینا جمع شد. وقتی تلفن می کرد از گوشی خبر بگیرد مرا خاله صدا می زد مهر این دختر از پای تلفن به دلم نشست و زمانی هم که گوشی را برایش بردم انگار دنیا را بسته بندی کرده و جلوی من گرفتند به همان اندازه که دنیا برای من باشد خشنود شدم. گوش های حلما کوچولو در ...
احمد با تن مجروح و دست گچ گرفته راهی فتح خرمشهر شد
مرا صدا می زد. همه این عشق و علاقه مان را می دانستند. در همصحبتی با مادرم می گوییم که بیشتر ناراحتی مان به خاطر خلأ و کمبودی است که از نبودن احمد احساس می کنیم. برادر کوچک مان هم جانباز بود و 17 سال پیش از دنیا رفت. برادر دیگرمان به نام حاج نادر در 46 سالگی به رحمت خدا رفت و مادرمان هنوز می گوید من برای حاج نادر بیشتر دلم می سوزد، چون ایشان هم زحمات زیادی در جبهه کشید و از همراهان حاج قاسم بود ...
مصاحبه سبا سلیمانی بعد از بازی در سریال خوشنام
سریال را دیده بودند از آن راضی بودند و ارتباط برقرار کرده بودند. این بازیگر در ادامه درباره ورود چهره های جدید به عرصه بازیگری گفت: بازیگری مثل همه شغل ها است و همانطور که یک علاقه مند به پزشکی می تواند به دکتر سمیعی تبدیل شود یک بازیگر علاقه مند هم می تواند به نوید محمدزاده تبدیل شود. قطعاً فقط استعداد کافی نیست و مسائلی چون پشتکار، تلاش، سواد و کسب تجربه بسیار مهم هستند؛ من سال هایی ...
متکدیان حرفه ای در مغرب: شغلی که نه مدرک می خواهد نه تجهیزات: گزارش القدس العربی
با پوشیدن لباس های مندرس، به تکدی گری می پردازند و اواخر روز هم سوار بر خودروی گران قیمت خود به خانه برمی گردد. این موضوع باعث شد که زن توسط نیروهای امنیتی مغرب به شش ماه حبس محکوم شود؛ زنی که در محافل عمومی این کشور به مولات الکاط کاط معروف بود یعنی زن صاحب اتومبیل شاسی بلند. مورد دیگر پیدا شدن جسد یک متکدی و مبالغ هنگفتی پول در خانه او بود که به نظر می رسد ماحصل سالها تکدی ...
حکایت های پند آموز به زبان طنز از ملانصرالدین (2)
شنیده شد. زن ملا که اوضاع را اینطور دید چاقویی به دست رفیقش داد و گفت: با من دعوا کن و بگو غلام مرا کجا پنهان کرده ای. ملا وارد اتاق شد و پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ زن گفت: غلام این مرد فرار کرده و به خانه ما پناه آورده و من او را قایم کرده ام که او را نزند. آن مرد با شفاعت ملا جوان را بخشید و هر دو از آنجا بیرون آمدند. روزی ملانصرالدین از راهی می گذشت. درختی پیدا ...
ماجرای زندگی خانم معلمی که همسر یک خلافکار شد!
بعد از 24 سال زندگی مشترک که رنج و سختی های زیادی کشیدم اکنون همسرم زن دیگری را به عقد موقت خودش درآورده و ادعا می کند فقط به خاطر پول با من ازدواج کرده است .
سرقت های میلیاردی یک طلافروش از خانه ثروتمندان!
تهران قرار گرفتند. این در حالی است که صادق همسرش را باعث و بانی تمام بدبختی های زندگی اش می داند. طلافروش ورشکسته ای که دوره آموزش های حرفه ای سرقت را گذراند و تبدیل به یک دزد شد. چرا تصمیم گرفتی که سرقت کنی؟ من طلافروش بودم. وضع مالی خوبی داشتم. اصلا اهل خلاف نبودم و زندگی ام در رفاه می گذشت. همسرم باعث بدبختی من شد. او بود که زندگی ام را با خودش به آمریکا برد و مرا ...
بازداشت طلافروش ورشکسته تهرانی به خاطر سرقت / زن دومم با لاتاری امریکا مرا بدبخت کرد + عکس
. اصرارهای همسرم و علاقه ای که به او داشتم، باعث شد تا درنهایت قبول کنم و خانه، طلافروشی و ماشینم را فروختم و تبدیل به دلار کردم و به همسرم دادم و او را راهی کردم و بعد از آن چند بار تماس داشتیم و بعد هم برای همیشه ارتباطش را قطع کرد. آن زمان مدام خودم را گول می زدم که حتماً مشکلی برایش پیش آمده وگرنه حتماً با من تماس می گرفت، ولی آب پاکی را زمانی روی دستم ریخت که فهمیدم او در دیار بیگانه ...
یادگاری های خاله خورشید
محصولی نداد، زندگی ما هم با فروختن محصول همان باغ می گذشت. چاره ای نداشتم به جز اینکه ساخت بارداخ را دقیق از خواهرم یاد بگیرم تا بتوانم با ساختن ظروف سفالی و معاوضه آن با پول یا قند، شکر یا روغن زندگی را سامان ببخشم. کم کم یادگرفتم و در ساختن بارداخ حرفه ای شدم و طی همه سال هایی که گذشته، این کار را ادامه دادم. حتی بعد از اینکه همسرم دیگر توانایی کارکردن نداشت باز هم ساخت بارداخ بود که درآمد زندگی ما ...