دختر دانش آموز: اعتماد بیجا زندگی ام را تباه کرد/ به جای آن پسر جذاب و ...
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت احمد مدرس زاده از وقوع انقلاب، رفراندوم، امام خمینی، دولت موقت و انتخاب استانداران، چماقدارن، ...
. سه روز طول کشید تا کنفرانس تمام شد و من بعد از آن، بدون خبر هواپیما سوار شدم و آمدم بوشهر. تاکسی سوار شدم و آمدم در استانداری. محلش همین جایی بود که الان هم هست. رفتم تو و سراغ اتاق استاندار را گرفتم. رفتم در اتاق استاندار و گفتم اتاق استاندار کدام است؟ گفت تشریف ندارند؛ گفتم آقا اتاقش کدام است؟ باز تکرار کرد گفتم تشریف ندارند ؛ گفتم من مدرس زاده هستم؛ چون صداوسیما اعلام کرده بود، شناخت؛ بلند شد ...
عکس های بازسازی صحنه قتل الهام زن دوم قاتل ! + جزییات یک جنایت دردناک در مشهد
آوردم ولی نمی دانستم کجا آن را دفن کنم. به همین دلیل ابتدا انباری مرکز آموزشی را با کلنگ کندم اما آن جا خیلی سفت بود و با خودم فکر کردم با این اوضاع فقط می توانم حدود 30 سانتی متر حفر کنم بنابراین منصرف شدم و به فکر آن افتادم که جسد را درون چاه فاضلاب بیندازم! چرا که یک روز از قتل گذشته و جسد در هوای گرم داخل صندوق عقب خودرو بود. بی درنگ به سراغ شرکت های تخلیه فاضلاب رفتم و فاضلاب مرکز آموزشی را ...
قتل زن باردار در خواب
درگیری هایشان فروکش کند. نیمه شب ناگهان در حالی که همه خواب بودند متوجه صدای فریاد مادرمان شدیم وقتی لامپ ها را روشن کردیم با صحنه دلخراشی روبه رو شدیم. پدر و مادرمان غرق در خون بودند. همچنین متهم پس از دستگیری به اداره پلیس منتقل شد. او در حالی که اتهام هایش را قبول داشت، گفت: نیمه شب در حالی که شیشه مصرف کرده بودم فردی به من فرمان داد تا برادر و زن برادرم را به قتل برسانم. با اعتراف های این جنایتکار شیشه ای، او به اتهام قتل عمد زن باردار بازداشت شد. منبع: روزنامه ایران ...
در آخرین لحظات حیات امام (ره) بر همسر ایشان چه گذشت؟
عزیز و قوّت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم ... عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ ] من با هر شدتی باشد می گذرد ولی بحمدا... تاکنون هرچه پیش آمد، خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است ... صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد. (صحیفه امام، ج 1، ص 2) این احترامِ شیرین، همیشه برقرار بود؛ سال ها بعد ...
قیمت خودرو
ایستادم و نگاهش کردم. داشتم از این کوچه رد می شدم که به منزل بروم. خدا خدا می کردم که حرف هایم را باور کند. همانطور که به زمین زل زده بود شروع به صحبت کردن کرد از صبح تا الان چیزی نخوردم، میتونی برام غذایی تهیه کنی؟ هرچی پول دراوردم امروز پول موادم شد کوچه ای درمجاورت پیر مرد قرار داشت نگاهی انداختم و تعداد زیادی معتاد را دیدم به فکر فرو رفتم و با خود گفتم اگر برای این پیر مرد غذا تهیه کنم پس بقیه ...
عراقی ها هم امام (ره) را مقدس می دانستند/ آزادی و عزت مان را مدیون مردم هستیم
...؛ زیرا هیچ خبری از عزیزشان نداشتند. وقتی آزاد شدم و مادرم را دیدم، او را با مادربزرگم اشتباه گرفتم؛ آنقدر پیر شده بود که او را نشناختم. پدرم هم در دوران چشم انتظاری به رحمت خدا رفته بود. متن بالا برگرفته از سخنان دکتر رحیم قمیشی از آزادگان دوران دفاع مقدس است. در بخش نخست، دوم و سوم گفت وگوی خبرنگار ما با این آزاده سرافراز به روز های آغاز جنگ، عملیات کربلای 4 و لحظات تلخ و شیرین اسارت ...
طلاق عروس خانم فردای جشن ازدواج ! / صورت بدون آرایش داماد را شوکه کرد !
همسرش راضی بود و به دلیل زیبایی که داشت روز به روز به او علاقه مند می شد برای همین در همان ابتدای دیدارشان تصمیم به ازدواج با او گرفت. همه چیز خوب و عالی پیش رفت تا اینکه مشکلات از صبح بعد از شب عروسی زمانی شروع شد که مرد برای اولین بار عروس خود را بدون آرایش دید. او به دادگاه خانواده در این مورد گفت:" فردای روز عروسی وقتی او را دیدم، شوکه شدم چون او هیچ شباهتی به کسی که چندین بار قبل از ...
از کشف جسد سوخته در اتوبان توسط یک چوپان تا اعترافات به قتل همسر دوم
راد لب به اعتراف گشود و حقیقت این جنایت وحشتناک را فاش کرد. او که در برابر شواهد و مدارک انکار ناپذیر، راه گریزی نداشت، گفت: دیگر از رفتارهای الهام (همسر دوم) خسته شده بودم. من برای او بهترین منزل آپارتمانی را با همه امکانات رفاهی اجاره کردم چون نمی خواستم هر روز شاهد درگیری های او با همسر اولم باشم اما آن زن راه خودش را می رفت و توجهی به نصیحت های من نداشت به طوری که دیگر رفتارها و ...
اعتراف مرد به قتل همسر دوم/ اول به او عشق ورزیدم،بعدا داروی بیهوشی دادم و آخرش با طناب خفه اش کردم
با کلنگ کندم اما آن جا خیلی سفت بود و با خودم فکر کردم با این اوضاع فقط می توانم حدود 30 سانتی متر حفر کنم بنابراین منصرف شدم و به فکر آن افتادم که جسد را درون چاه فاضلاب بیندازم! چرا که یک روز از قتل گذشته و جسد در هوای گرم داخل صندوق عقب خودرو بود. بی درنگ به سراغ شرکت های تخلیه فاضلاب رفتم و فاضلاب مرکز آموزشی را تخلیه کردم. سپس مقداری نخاله درون چاه ریختم و جسد را با همان وضعیت با دست و پای ...
توهم عجیب مرد جوان در حمام
. تحقیقات بیشتر مشخص کرد متهم زمان حادثه در شهر مراغه حضور داشته و این در حالی بود که مرد جوان به مواد مخدر(شیشه) اعتیاد داشت و دقایقی قبل از اعتراف خود مواد مخدر مصرف بود. بررسی ها ادامه داشت تا اینکه چهارشنبه یازدهم خردادماه، متهم در شعبه چهارم دادسرای امور جنایی حاضر شد؛ وی در تحقیقات تکمیلی گفت: در مراغه حضور داشتم که با تماس تلفنی از مرگ پسر خاله ام با خبر شدم و بلافاصله ...
اعتراف مرد به قتل همسر دوم | اول عاشقش بودم بعدا با طناب خفه اش کردم
...! محمد-ط ادامه داد: بعد از این ماجرا چند بار به پلیس آگاهی احضار شدم اما هر بار گفته های قبل را تکرار کردم تا این که بالاخره قاضی دستور بازداشت مرا صادر کرد و من تازه فهمیدم که دیگر همه چیز لو رفته است. به ناچار ماجرا را بازگو کردم ولی از ترس مجازات، ارتکاب قتل را به گردن حسن انداختم ولی بعد از دستگیری حسن مشخص شد که او جسد را درون چاه فاضلاب مرکز آموزشی انداخته است که بالاخره سی ام ...
دستگیری سارقان مسلح طلافروشی توسط مردم!
مناسبی برای سرقت بودیم. محل این مغازه هم خلوت بود و هم فقط یک نفر در طلافروشی حضور داشت. ما ساکن یکی از شهرستان های مرکزی کشور هستیم. سه روز قبل از سرقت هم به تهران آمدیم و در این مدت در پارک ها می خوابیدیم. موتور را هم از مردی اجاره کردیم و 300 هزار تومان به عنوان بیعانه دادیم و موتور را در مشیریه تحویل گرفتیم و قرار شد مابقی را هنگام بازگرداندن موتور برگردانیم. چطور دستگیر شدید؟ ...
رمزگشایی از قتل پدر و دختر تجریشی 9 سال پس از مرگشان
نشان داد حسن و همسر دومش در طبقه دوم ساکن بودند و دختر 34 ساله اش به نام نسرین هم در طبقه همکف حضور داشته است. روز حادثه وقتی نسرین به خانه می آید با جسد پدر و خواهر ناتنی اش روبه رو می شود. نسرین در تحقیقات گفت: روز حادثه کمردرد داشتم و نامزدم به خانه مان آمد تا مرا به بیمارستان ببرد که منصرف شدم. نامزدم مهرداد می خواست با پدرم صحبت کند، اما نامادری ام ادعا کرد خانه شان به ...
قتل خیالی پسرخاله
مواد مخدر مصرف کرده بودم دچار توهم شده بودم و احساس می کردم روحم قبل از خودم به آن برج نیمه ساز رفته و پسر خاله ام را کشته است. یک هفته بعد از مرگ پسر خاله ام وقتی داشتم از جلوی خانه پسرخاله ام رد می شدم با دیدن بنر های تسلیت مقابل خانه اش ناگهان حس کردم من قاتل پسرخاله ام هستم به همین خاطر به پلیس رفتم و اعتراف کردم. با اظهارات مرد شیشه ای و با به دست آوردن مدارک و شواهدی که نشان می داد او در زمان حادثه در محل نبوده است، به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران آزاد شد. منبع: روزنامه ایران ...
سرنوشت دختری که از طریق پدرش معتاد شد / پدرم هم مرا نپذیرفت و آواره خیابان ها شدم
برای مهمانانمان ذغال آتش می زدم، خودم نیز از سر کنجکاوی سیگار پدر را برداشته، به کنجی می رفتم و مخفیانه می کشیدم، بزرگتر که شدم دیدم خانواده با سیگار کشیدنم مشکلی ندارند. کم کم شروع به کردم. درسم خوب بود، پس از قبولی در کنکور، وارد دانشگاه شدم و همیشه به دنبال دوستانی بودم که شبیه خودم باشند. کاملا بی بند و بار بودم، هیچ چیزی جز خوش گذرانی برایم اهمیتی نداشت. مادرم بیمار شده ...
قتل فجیع مرد جوان در خانه ویلایی ولنجک / خشم قاتل در نحوه قتل نمایان بود + نظر کارشناسی
به گزارش رکنا، 10 مرداد سال گذشته مردی با کلانتری 163 ولنجک تماس گرفت و از کشته شدن مرد در همسایه خبر داد. وی به ماموران گفت: نیمه شب سر و صدای عجیبی از خانه ویلایی همسایه شنیدم. اما چون نیمه شب بود از خانه بیرون نرفتم. صبح متوجه شدم در خانه ویلایی همسایه باز است. من وارد خانه شدم و با جسد سرایدار 35ساله به نام نعیم روبه رو شدم. با تماس این مرد ماموران کلانتری به خانه ویلایی ...
اولین کار خلاف
نمی دانم سبب گریه ام، ماوایی بود که ترکش کرده بودم، یا ترس از سرزمینی که هیچگونه شناختی از آن نداشتم. خانم قابله مرا با آب گرمی که قبلا آماده شده بود شست در حوله و پارچه ضخیمی که از لباسهای بلااستفاده تهیه و از قبل آماده شده بود پیچید و به خانم مسنی از همسایگان که مورد احترام همه بود و مرتب صلوات می فرستاد، داد. او پس از دعا و ثنا مرا در تشکی که در کنار اتاق ...
دزد موبایل برای فروختن گوشی سرقتی، آگهی داد
مرد نیست. کسی که گوشی مرا سرقت کرد بر خلاف او خیلی لاغر اندام بود. من در حال عبور از خیابان بودم که کیفم را یک موتورسوار قاپید. داخل کیفم به غیر از گوشی ام، کارتن آن هم بود. من آن روز کارتن را داخل کیفم گذاشته بودم تا برای فروش به مغازه یکی از دوستانم بروم. به دنبال اظهارات دختر جوان، تحقیقات در رابطه با این پرونده ادامه یافت. در بررسی های پلیسی، کارآگاهان دریافتند باند دیگری نیز در ...
دزد موبایل برای فروش گوشیِ سرقتی آگهی داد!
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روزنامه ایران، چندی قبل دختر جوانی در تماس با پلیس از سرقت گوشی تلفن همراه اش خبر داد و گفت در یکی از سایت ها آگهی فروش تلفن همراه را گذاشته بودم که مردی با من تماس گرفت و خواستار گوشی ام شد. حتی یک میلیون تومان هم به عنوان بیعانه به حسابم پرداخت کرد. اما زمانی که سر قرار رفتم، مرد جوان گوشی را از من قاپید و سوار یک خودرو پراید شد و از محل متواری شد. با ...
داستان تلخ دختر 24 ساله
شاگرد اول مدرسه بودم در دانشگاه هم پذیرفته نشدم و همه انگیزه و روحیه ام را از دست دادم. از شدت افسردگی دو بار دست به خودکشی زدم ولی مادرم متوجه شد و مرا به بیمارستان رساند. باورم نمی شد فقط چند سال زنده هستم! به همین دلیل چند روزی از خانه فرار کردم و بر اثر معاشرت با معتادان و کارتن خواب ها به مصرف مواد مخدر روی آوردم . بعد از این ماجرا دیگر به یک معتاد شیشه ای تبدیل شدم و در خیابان ها روزگار می گذراندم تا... ...
بلایی که سر زن و مرد سارق آمد !
.... وی ادامه داد: وقتی به محل قرار رفتم، مردی جوان که قدی کوتاه داشت و چاق بود به سمت من آمد و خودش را خریدار معرفی کرد. من پشت فرمان ماشینم بودم و او پیاده. گوشی و جعبه اش را به او نشان دادم اما وی در یک چشم برهم زدن آن را قاپید و خودش را به آنطرف خیابان رساند و سوار بر خودروی پراید که زن جوانی راننده اش بود فرار کرد. بقیه شاکیان نیز اظهارات مشابهی داشتند و همگی ...
چرایی قتل پنج نگهبان زمین های کشتیرانی بالابان شهریار و پتانسیل هایی که نیازمند هشدار دادن به قاضی ...
نمی گرفتم آرام نمی شدم. بعد از فرار کجا رفتی؟ به شهر های اطراف تهران رفتم و شب را در رباط کریم ماندم. چه شد که به خیابان طالقانی رفتی؟ قبلا به خاطر کاری که داشتم به خیابان طالقانی رفته بودم و با این خیابان آشنا بودم. وقتی به آنجا رفتم مأموران را دیدم. از اتوبوس پیاده شده بودم و فکر کردم مأموران مرا شناسایی کرده و قصد دارند، دستگیرم کنند. من هم برای فرار ...
حکایت های ملانصرالدین با داستان های کوتاه | حکایت های جالب ملانصرالدین
... در دروازه را می توان بست ولی دهان مردم را خیر ملا سوار خرش شد و پسرش پیاده در کنار آن ها به راه افتاد. در راه به چند نفر برخورد کردند که پسر ملا را با انگشت نشان داده و می گفتند : این مرد خجالت نمی کشد خودش سوار خر شده و پسر کوچکش پیاده می رود. پس از این حرف ، پسر سوار خر شد و ملا پیاده همراه آن ها به راه افتاد. همان افراد این بار گفتند ...
احمد مدرس زاده:پاسپورت قطری داشتم ولی توسط ایران تحت تعقیب بودم/به واسطه یاسر عرفات امام خمینی راملاقات ...
اینجا و یکی هم بیرون بود و به من هزار تومان پول داده اند و گفتند هر که می آید و می رود، اسمشان را داشته باش و هر وفت تو نیستی، این ها می آیند این نوار را عوض می کنند و می روند. گفتن این مساله واقعا به داد من رسید؛ وقتی می آمدیم خانه عمدا می رفتیم در اتاق من و با دوستانم می نشستیم و حرف های الکی و مزخرف می زدیم. گذشت تا یک روز که داشتم در خیابان می رفتم، یکی مرا صدا زد و سلام کرد و گفت من همکلاسی ...
اعتراف به قتل به خاطر بدگویی
تحقیق قرار گرفت. او گفت: در همسایگی ما یک خانه ویلایی است که صاحبش یک سرایدار استخدام کرده بود. نیمه های شب سر و صدای عجیبی از آنجا شنیدم، ولی بد موقع بود و ترسیدم از خانه خارج شوم. صبح بود که از خانه بیرون رفتم و دیدم در خانه ویلایی باز است. کنجکاو شدم و به آنجا سری زدم که دیدم جسد سرایدار 35ساله به نام نعیم روی زمین افتاده است. بعد از این توضیحات جسد که با ضربات جسم سخت کشته شده بود به ...
انتشار رمانی کوتاه در مورد نایب دوم امام زمان در عصر غیبت صغری
خدا رفتم و نذر کردم که حقیقت را به من بنماید. او مرا اجابت کرد. من نور حق را در جانشینی ائمه در زمین یافته ام. آن ها روزی رسان و برکت دهندگان آسمان و زمینند. پس کلام مرا قبول کنید و به آیین من ایمان آورید و آن را نشر دهید تا چونان پیروانم رستگار شوید، چنانچه من شدم. ناگهان حسین بن روح گفت: رستگاری تان از کجا پیداست ؟! عبرتایی ناگهان خاموش شد با چشم های حیران که چه بگوید. حاضرین نیز ...
نقش آفرینی دختران در اقتصاد را دست کم نگیریم !
.... مادرم مرا برای ثبت نام به مدرسه روستا برد اما خانم مدیر قبول نکرد. تا معلولیت های جسمی حرکتی مرا دید، گفت: این بچه، شرایط نشستن سر کلاس را ندارد. نمی تواند پای تخته برود. نمی توانم ثبت نامش کنم. من درکی از موضوع نداشتم اما برای خانواده ام سخت بود که فرزندشان به دلیل شرایط جسمی از مدرسه رفتن محروم شود. اینطور بود که رفت وآمدهای پدرم به بهزیستی شروع شد. فکر می کردند اگر من ویلچر داشته باشم ...
علی کمساری: درخشان ترین فصلِ اندیشه امام، اهدای نقش واقعی اجتماعی به زنان بود
امام همچنان درخشنده خواهد بود. وی اظهار داشت: من در سن و سال نوجوانی امام را شناختم. در یک جایی برای یاد گرفتن قرآن می رفتیم. پیر مرد با صفایی به نام بابا اسماعیل داشتیم که من را می برد و می آورد. یک روز که آنجا رفته بودم دیدم که بابا اسماعیل با ناراحتی سراغ من آمد و گفت بیا برویم. من با او به طرف خانه حرکت کردم ولی وضع شهر قم بسیار آشفته بود؛ به طوری که شیشه های مغازه ها شکسته و مقداری چوب ...
عرض ادب شاعران در سوگواری امام خمینی (ره)
بازنمایی های صورت گرفته، عمدتا یاد ویژگی های قدرتمندی، قاطع بودن و ساز ش ناپذیری ایشان می افتیم. مردی که قاطع است و در برابر زورگویان جهان ایستادگی کرده است. این اتفاق در حالی است که جنبه مورد غفلت قرار گرفته ای از حضرت امام نیز وجود دارد و آنهم ادبیات است. وی اضافه کرد: همانطور که می دانید حضرت امام شعر می سروده اند که یکی از مشهورترین ابیات آن این است که من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم ...