من به مهمانی جنجالی پرسپولیسی ها نرفتم
سایر منابع:
سایر خبرها
نماز شب های خاص شهید مبینی با خیر رساندن به رزمنده ها + فیلم
) و از جانبازان شیمیایی هشت سال دفاع مقدس درباره نحوه شهادت شهید مبینی گفت: در عملیات فتح از اول تا آخر شیمیایی می زدند که عقب نرفتم و من شیمیایی شدم. اولش آثار شیمیایی نمود پیدا نمی کرد، و این صدا یادگار همان موقع است. در این عملیات از کل گردان برخی به غرب رفتند و ما مامور به قرارگاه کربلا شدیم، فرماندهمان شهید حسین کربلایی بود. غروب شب قبل عملیات من بودم و شهید مهین بابایی، وحید بهاری ...
چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟/ ماجرای شفای فرزند شیخ عباس قمی با روضه حضرت رقیه(س)/ یقین پیرغلام اهل بیت ...
شدم و گفتم اگر همسر و فرزندم رانجات دادی و شفای آنان را از خدا خواستی و گرفتی خانه ام را به تو تقدیم می کنم. مدتی مشغول توسل بودم، بعد به بیمارستان رفتم و دیدم همسرم روی تخت نشسته و بچه دربغلش سالم است. همسرم گفت: کجا رفتی؟ گفتم رفتم جایی کاری داشتم. گفت: نه، رفتی متوسل به دختر امام حسین (س) شدی؟ گفتم از کجا می دانی؟ زن جواب داد: من در همان حال زایمان که از شدت ...
سردار عبدالله اسکندری که بود؟
شرکت کنند و بعد راهی شوند. هنوز دستور اعزام ایشان صادر نشده بود که شهید به مراسم اعتکاف رفتند. روز دوازدهم ماه رجب سال 1393 بود، خیلی خوشحال بود که می تواند در اعتکاف شرکت کند. زمانی که در اعتکاف بودند، دلتنگشان می شدم و چند باری گوشی را بر داشتم تا زنگ بزنم، اما پشیمان شدم گفتم مزاحم نشوم. وی ادامه می دهد: بعد از بازگشت به من گفتند که سفر ایشان به لبنان نیست. بلکه ایشان باید راهی ...
حاج حسن خلج؛ روضه شب چهارم محرم الحرام
بعضی از اقوال،دوتا عون و دوتا محمد کربلا بوده،یه عون و محمد برادرهای عبدالله جعفر بودند،سنین اونها بالای بیست سال بوده،بنا بر بعضی از اقوال عون و محمد آقازاده های بی بی زینب سلام الله علیها،سنشون کم بوده،زیر پانزده سال،بعضی روایات داره خانوم،اینها رو تو خیمه لباس نو به تنشون کرد،چشماشون رو سرمه کشید،به موهاشون شانه زد،به بدن هاشون عطر کشید،فرمود:حالا برید پهلو دایی تون،به دست و پاش بیوفتید،اجازه ی ...
معطلی 6 روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! + عکس
بردند من بعدها باید به دخترانم پاسخگو می بودم. این بزرگترین سند است برای کسانی که در شهادت محمدآقا شک و شبهه داشتند. در همین شش روز هم به خود من حرف هایی زده شد یا از سایرین شنیدم که عجیب و غریب بود. **: جزئیات تشییع را هم شما مشخص کردید؟ همسر شهید: جزئیاتش را هم خانوادگی مشخص کردیم و من هم بودم. در نهایت پرونده حاج محمد در سپاه تشکیل شد و به عنوان شهید، شناخته شدند. ... ادامه دارد ...
عباس کنارم حضور نداشت اما وجودش را حس می کردم
صبر و استقامت، به حضرت زینب (س) گفتم که خانم جان، عباس من در جوار شما آرمیده و خودش این شرایط را دوست داشته و من نیز رضایت دارم اما من مادرم و از شما می خواهم در این مسیر به من کمک کنید تا بتوانم صبوری پیشه کنم. مادر شهید آسمیه بیان کرد: این بار هم به مسافرت دوری رفته بودم و شب آخر سفر، بی تاب و نگران بودم اما بعد از چک کردن گوشی همراهم متوجه تماس یکی از دوستانم شدم؛ او می گفت که برای من ...
پدر شهید آسمیه: آرزوی عباس برگزاری مراسمش در ماه های محرم و صفر بود
در جای دیگری بود سرکشی کنم و دیداری داشته باشم ولی گفتم باید استخاره بگیرم و نکند من به سفر بروم و عباس بیاید، گفتند که عباس بیشتر از 6 سال هست که نیامده ولی گفتم که به دلم افتاده که عباس می آید. مادر شهید آسمیه گفت: در این سال ها گاهی به گلزار شهدا و مزاری که به اسم عباس بود می رفتم ولی آنجا احساس تنهایی می کردم و با اینکه می دانستم چیزی در قبر نیست زیاد راضی نبودم و اکنون خیلی خوشحال ...
تخریبچی دیروز؛ مدرس و مشاور امروز
زمان جنگ، از بزرگ و کوچک طایفه ما به جبهه رفتند. خیلی هایشان شهید شدند و خیلی هایشان هم جانباز. وقتی پسرعموهایم را در لباس رزم می دیدم حس غرور می گرفتم. دوست داشتم من هم به جبهه بروم و کاری برای دفاع از کشورم کنم. تا اینکه ماه های آخر جنگ به عنوان نیروی بسیجی به جبهه رفتم. داوود؛ تخریبچی تیم جنگ تمام شده بود اما داوود هنوز در حال و هوای دفاع از کشور به سر می برد. بعد از اینکه دیپلمش ...
پایان چشم انتظاری رامسری ها؛ پیکر شهید تاش موسی پس از هفت سال به وطن بازگشت
با تکفیری ها مبارزه کند. هم رزم هایش می گویند در رزم نظامی خبره بود. تجربه حضور در جنگ تحمیلی را داشت. 15 اسفند 1365 در عملیات کربلای 10 ترکش نارنجک او را از ناحیه دست و پای چپ مجروح کرد. زمستان 1365 جانباز شد و زمستان 1394 به خیل شهدا پیوست و پیکرش به وطن بازنگشت. حالا پس از هفت سال و چند ماه، چشم انتظاری رامسری ها به پایان رسید و قرار است پیکر شهید تاش موسی در زادگاهش به خاک سپرده شود ...
حاج محمود از آجر نان در می آورد
) باشم. کاسب بودم و کار می کردم. در هیأت به حاج محمود پیشنهاد کار دادم. گفتم می خواهم کارخانه آجر بزنیم. پرسیدند سررشته ای از این کار داری؟ گفتم یکی دوسال تحقیق می کنم و بعد از آن کار را شروع می کنیم. حاج محمود قبول کرد و بعد از یک سال تحقیق در کنار ایشان کار ساخت کارخانه را در نزدیکی بوئین زهرا شروع کردیم. ابتدا یک کوره آجرپزی به راه انداختیم. کوره ما سنتی بود و بعد از مدتی متوجه شدیم ...
مومنی: به دنبال حضور در المپیک 2024 هستم/ برای مدال کشورهای اسلامی تلاش می کنم
مازندرانی که چندی پیش نیز در مسابقات آسیایی جوانان حضور داشت، ادامه داد: من به آسیایی رفتم اما باتوجه به اینکه احمد جوان در انتخابی اول شده بود، او قرار است در مسابقات جهانی جوانان کشتی بگیرد. مومنی که امسال جزو مدعیان سبک وزن بزرگسالان بوده است، تاکید کرد: امسال دیدم حریفانم همه خیلی پیشرفت کرده اند و با خودم گفتم من هم می توانم مدعی باشم و مدال بگیرم. در مسابقات کشوری پدیده رقابت ها ...
این مردم لیاقت حکومت مشروطه ندارند
حاج سیاح نخستین ایرانی است که در دوران مدرن، به سیاحت جهان پرداخت. با بسیاری از بزرگان نیمه قرن19 مانند تزار روس، گاریبالدی، امپراتور بلژیک و رئیس جمهوری وقت آمریکا دیدار و بحث کرده و همچنین نخستین ایرانی است که عبارت حقوق بشر را به معنای امروزی آن به کار برده است. در سال 1276ه ق از مسیر زنجان و تبریز و مرز قفقاز سفر خود را به دور دنیا آغاز می کند و تعمدا خبر مرگش را به خویشاوندانش می رساند تا دیگر کسی منتظر بازگشتش نباشد. او به سفری می رود که 18سال به طول می انجامد. علاوه بر شناخت جهان و تحولات دنیای مدرن به زبان های ترکی، ارمنی، روسی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی مسلط شده و سرانجام در سوم مرداد 1256ه.ش که سی سال از حکومت ناصرالدین شاه قاجار می گذشت به ایران برمی گردد. از ابتدای ورود به وطن شاهد جهل، فقر، ظلم و بی عدالتی هموطنانش بوده و آن را ضمن مقایسه با اوضاع اروپا با قلمی آتشین و نقادانه ...
خاطرات نجف از آشنایی با آیت الله مشکینی تا ماجرای پیغام شاه به آیت الله خویی
...> دوستی تهرانی به نام حاج محسن زند داشتم . او جوانی بسیار متدین و علاقه مند به اهل بیت علیهم السلام بود و صدای خوبی داشت . قبلاً اشاره کردم که در نخستین سفر تبلیغی ام با من همراه بود. یک روز در مدرسه آیت الله بروجردی ، قدری گوشت گرفته بودم که با آن غذا درست کنم . دیدم کمی بیش از نیاز من است ، گفتم : خدایا یکی از دوستانت را برسان امروز مهمان من باشد ، چیزی نگذشت که حاج محسن از راه رسید. ...
سری به نیزه بلند است/چه زیباست حسین گونه زیستن و حسینی جان باختن
به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه ،سردار شهید حاج عبدالله اسکندری در 15 فروردین سال1337محله قصرالدشت شیراز متولد شد و مقطع تحصیلی ابتدایی خود را در مدرسه ی عبدالرحیم برهان در همان محله گذراند. وی قبل از به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی در انتشار اعلامبه های امام خمینی (ره) فعال بوده و به همین دلیل چند بار توسط ساواک مورد تعقیب قرار گرفت. عبدالله اسکندری عشق زیادی به امام خمینی (ره) داشت و این سبب شد که ...
دلبر گلفروش من
خوش خطش. تصمیمم رو گرفته بودم. چند روزی نرفتم گلفروشی. از دور می دیدم ساعت 5 عصر در مغازه منتظره.. بعد از 7 روز رفتم گلفروشی. اخم کرده بود. رو کاغذ نوشتم یه دسته گل بزرگ میخوام واسه خواستگاری. سلیقه ی خودتون باشه. غمگین نگام کرد. رفت سراغ گلا و یه سبد خوشگل درست کرد. تو دفترچه اش نوشت مبارک باشه! غم چشماش دلمو بیشتر لرزوند. سبد رو از دستش گرفتم و دوباره دادم دستش. مات نگام ...
فرار از خانه امن برای رسیدن به جبهه ناامن
کجا و چه کسی به شما اطلاع داد؟ موقعی که سردار حاج قاسم به شهادت رسیدند، برایم خیلی سخت بود. شب قبل از شهادت ایشان، من به عنوان خادم امام رضا (ع)، در حرم کشیک بودم. پنجشنبه با قطار به سمت رفسنجان حرکت کردم. آن شب بسیار بی قرار بودم. طوری که اصلا نتوانستم بخوابم، یا دراز می کشیدم یا قدم می زدم. صبح که به خانه رسیدم، بچه ها گفتند می دانید چه خبر شده است. گفتم چه شده؟ گفتند سردار سلیمانی به ...
رضا هلالی: چند سال نیروی سپاه بودم
عبدالرضا هلالی ، مداح مشهوری که در سال های گذشته نامی خبرساز بوده از حضور چند ساله ی خود در سپاه پاسداران گفت. به گزارش انصاف نیوز، آقای هلالی در گفت وگوی مفصلی که اخیرا و به بهانه ی آغاز ماه محرم منتشر شده است می گوید: بارها از روی منبر من را پایین می کشیدند و فقط به خاطر شور بود. شورهایی که الان شما می گویید، زیباست و خاطره دارم. شهید مدافع حرم می گوید من با این خاطره دارم، اما من به ...
گفتگوی خواندنی با رضا هلالی/ از شروع مداحی تا تکیه مرتضی علی
نشینید؟ نشستم و گفت می دانید چقدر خدا من را دوست دارد؟ گفتم خدا همه بنده های خود را دوست دارد. پیش خودم گفتم شاید موادی زده و این طور صحبت می کند. غذا را خورد و بعد گفت خدا من را بیشتر دوست دارد. گفتم چرا؟ گفت در این عالم چند نفر هستند که خدا بخواهد با رضا هلالی سر یک سفره بنشینند و غذا بخورند؟ گفت امام حسین شما را پیش من فرستاده تا بگوید من شما را فراموش نکردم. می گفت من به هیات می رفتم و سینه می زدم ...
درس حکمت آموز جانباز اهوازی برای مسئولان کشور
از دوستان می رفتم. وقتی وضعیت من را این طور دید، گفت: حاجی، تو با این اوضاعی که داری، چرا نمی روی بنیاد تا برایت پرونده تشکیل بدهند؟ تو اگر بروی بنیاد، آن ها مسلما افتخار می کنند که شما هشت سال در جبهه بودی، و با کمال میل برایت پروندهٔ جانبازی درست می کنند. رو کردم به آن دوستم و گفتم: من با خدا معامله کرده ام و چیزی نمی خواهم؛ خداوند آن دنیا به من می دهد. با خنده و شوخی گفت: خدا اگر آن ...
پیر غلامی که سر پسر شهیدش را دو ماه در خانه نگه داشت/فیلم
وجودم داغ شده بود. تب کرده بودم. حرف های حاج حسین عادی نبود. انگار حس و حال عجیبی به من می داد. حس یک شاگرد در مقابل استاد اخلاقش. دیگر نمی توانستم تحمل کنم. پر شده بودم. انگار درونم آتش گرفته بود و شاید این احساسم قابل درک نباشد. و از آن روز به بعد من ارادت پیدا کردم به این پیر روشن ضمیر تا جایی که بارها و بارها می رفتم اهواز تا ببینمش.کل سال لحظه شمار عاشورا بودم تا ساعتی در ...
از هیچ کس، هیچ چیزی نمی خواهیم
به گزارش خبرنگار ایمنا ، در نخستین شب از ماه محرم، حاج سیدکریم حجازی، مسئول بنیاد شهید آبادان در دوران دفاع مقدس درگذشت. او در دوران پس از جنگ نیز دست از تلاش بر نداشت و سال ها مجاهدت خود و هشت سال مقاومت مردم آبادان در دوران دفاع مقدس را در کتاب آبادان لین یک روایت کرد و به عنوان یک گنجینه پر ارزش برای فرزندان این سرزمین به یادگار گذاشت. در بخشی از این کتاب به توصیف حال و هوای زنی ک ...
مواجهه همسر مدافع حرم با تکه های جگر شوهر! + عکس
. بعد از آن آمدیم منزل ودیدم در خانه پر از جمعیت است و همه گریه می کردند. سلفی شهید پورهنگ که از شبکه الجزیره سردرآورد! **: شما در این فاصله اصلا گریه نکردید؟ همسر شهید: گریه نمی کردم چون نمی خواستم قبول کنم حاج محمد رفته است. برخی از فامیل ها را چند ماه تا یک سال بود که ندیده بودم و برایم عجیب بود که حالا آمده اند و دارند گریه می کنند! حتی می خواستم بروم و ...
عبدالله روا:موقعیت بازیگری داشتم اصلاً مجری نمی شدم/ با بزرگانی مثل دایی و کریمی شوخی نمی کنیم/ کاش اسم ...
رفتم تست دادم و وارد شبکه جهانبین شدم. بعد هم که برای ادامه تحصیل به تهران آمدم. در چه رشته ای؟ اول حقوق خواندم و بعد برای فوق لیسانس سراغ ادبیات فارسی رفتم. سال 88 طرحی برای اولین و آخرین بار در تلویزیون اجرا شد که 15 هزار نفر در آن شرکت کردند و من جزو آن 120 نفر آخر بودم. همان زمان یک همکلاسی داشتم که با مرحوم جوادزاده تهیه کننده تلویزیون آشنا بود. مرا به ایشان معرفی کرد و ...
خانه تیمی منافقین در اصفهان چگونه لو رفت؟
که تصمیم گرفتم به جبهه بروم، نزدیک عملیات خیبر بود. آن موقع پدر دو فرزند کوچک بهانه گیر بودم و دوستانم اعتقاد داشتند که اینجا بیشتر به درد می خورم، اما دلم با رفتن بود، چند روز بعد و به دور از چشم بقیه از میدان امام (ره) اعزام شدم. نخست به کردستان رفتیم و بعد هم دوکوهه. کردستان که بودم، حفاظت از رزمنده ها به تعدادی از نیروهای اعزامی از جمله من واگذار شده بود، چون کردستان پر بود از منافقینی که ب ...
افشاگری از پشت پرده شب های مافیا
حتی بهترین بازیکن هم نمی تواند بلند شود و چهار مافیا را درست بگوید، تو باید در مافیا اشتباه کنی. آقای ابوطالب گفتند نه اصلا تقلب نخواهد شد. ایراد بزرگ این بازی کات خوردن های زیاد است، مردم نمی دانند چه قدر کات می خورد، به بهانه های مختلف مثل سرویس بهداشتی کات خورده می شود و همهمه می شود. چطور نمی توانید یک ساعت و نیم سرویس بهداشتی را تحمل کنید؟ اصلا مافیا باید در دکوری مثل جوکر اتفاق بیفتد که ...
چطور خرافه را از زندگی مان دور کنیم؟
...: از پله ها نتوانستم بالا بروم، راه پله ها پر بود از مراجعان ساده و نادانی که نشسته بودند نوبت شان شود و چشم به دست او دوخته بودند تا گره مشکلشان را حل کند، با چند نفر در همان راه پله ها شروع به صحبت کردم، یکی از آن ها گفت که وقت ازدواجش گذشته و چند رمال به او گفته اند که بختش را بسته اند، به او گفتم چرا و چه کسی باید اینکار را برایت بکند؟ مگر دشمن داری؟ او هم با تعجب نگاهم کرد و گفت: مگه نشنیدی تا حالا بخت کسی را بسته باشن؟! حتما خاطرخواه ...
از امیر قلعه تا برانکو؛ رازهای زندگی مهدی شریفی!
شهباززاده و کی روش را خرید و من گفتم شما مهاجمان تیمت را خریدی، اگر اجازه بدهی من جدا شوم تا آسیب نبینم. ایشان هم قبول کرد و به خوبی و خوشی جدا شدیم. * تو یک فصل و نیم در سپاهان 19 گل زدی و به عنوان مهاجم نوک شناخته شدی. اما بعد در این پست بازی نکردی. این مقداری کارت را سخت نکرد؟ من فقط همان سال نوک بودم. اینطوری بود که من نوک بودم و لوسیانو پریرا هم حضور داشت. نیم فصل بعد هم فوروارد بودم ...