سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی دزد با اشک های زائر لو رفت!
وقتی آن گوشی مشکوک را روشن کردم خانمی میان سال از آن سوی خط خود را زائر امام رضا (ع) خواند و گفت: من در مشهد مهمان آقا علی بن موسی الرضا (ع) بودم که جوانی کیف مرا سرقت کرد و حالا بدون پول و مدارک شناسایی آواره شده ام و... خراسان نوشت: زن 24 ساله در حالی که با چشمانی مضطرب به همسرش نگاه می کرد و به آرامی اشک می ریخت درباره ماجرایی که او را به کلانتری کشانده بود به کارشناس اجتماعی ...
همدستی رمال مجازی با مردگان برای سرقت طلایی از دختر نوجوان
فضای مجازی به دنبال رمال گشتم تا اینکه چند روز قبل در اینستاگرام با مردی آشنا شدم که مدعی بود رمال مشهوری است و مشکلات افراد زیادی را با دعا، ورد و نسخه نویسی حل کرده است. چند روزی به صورت پیامکی با او در ارتباط بودم و مشکلی را که با مادرم داشتم برایش توضیح دادم و درخواست کمک کردم، او هم قول داد به زودی مشکل مرا حل کند. قبرستان نفرین شده دختر نوجوان ادامه داد: از او خواستم نسخه ای برایم ...
نقشه سیاه مرد رمال برای دختر 16 ساله تهرانی / مرا به قبر شماره 17 گورستان روستا فرستاد
من که از رفتارهای مادرم خسته شده بودم، موضوع را برای یکی از دوستانم تعریف کردم و او پیشنهاد داد برای رهایی از این رفتارها و پایان غر زدن های مادرم به یک رمال مراجعه کنم. او ادامه داد: به پیشنهاد دوستم در به دنبال پیدا کردن یک رمال بودیم تا بتواند طلسمی بدهد و زبان مادرم بسته شود. بالاخره پس از چند هفته جست و جو درنهایت موفق شدم مردی را پیدا کنم که به قول خودش می توانست طلسمی به من بدهد ...
نگاهی به زندگی شهید حسین الله پرست
مسئولیت را ادا می کنم، خیر این فکر را نکنید مانند شهیدان تا آخرین قطره خونتان در خدمت امام باشید و امام را دعا کنید. شما دوستان خوبم برایم مثل برادر بودید و من از طریق شما تقویت شدم و در این راه راسخ تر و مصمم تر می شدم از خدا بخواهید که مرا عفو کند و مرا ببخشد و گناهانم را نشانم ندهد و مرا شرمنده نسازد. از مادر عزیز و بزرگوارم می خواهم برایم دعا کند. مادر جان! من نتوانستم در دنیا ...
وقتی خواسته های زننده داماد تازه عروس را راهی کلانتری کرد
نوعروس جوان گفت: همسرم با بیان این که من دیگر تو را دوست ندارم به شدت کتکم زد و مرا از خانه بیرون انداخت. به گزارش وقت صبح ، زن 25ساله که مدعی بود توسط خانواده شوهرش مورد کتک قرار گرفته است در حالی که لباس عروس به تن داشت درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: تک دختر یک خانواده 5 نفره هستم که دو برادر کوچک تر از خودم دارم. پدرم یک شرکت ...
داماد، عروس بیچاره را دقیقا شب اول ازدواج با همان لباس عروس به آتش کشید!
.... شوهرم با رفتاری خشن دست مرا گرفت و با گفتن اینکه ما با عشق زندگی مان را شروع کردیم و حالا باید عاشقانه از این دنیا برویم من را به سمت اتاق کشاند. خیلی ترسیدم می خواستم فرار کنم اما چون لباس عروس به تن داشتم نمی دانستم باید چکار کنم. یحیی با زور زیادی مرا روی مبل نشان و در اتاق خواب را قفل کرد و خودش نیز کنارم نشست. نمی دانستم چه منظوری دارد اما مطمئن بودم که در حال خودش نیست. ...
فرازی از زندگینامه و وصیت نامه شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی
دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم. از همه دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم، از امام و مولایم حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مدظله العالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا ان شاءالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند. از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمی توانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند ...
شرط بندی شیطانی بر سر تجاوز به یک زن!
زن جوانی نزد پلیس رفت و راز یک جنایت سیاه را برملا کرد. او گفت: چند روز قبل در سایت های اینترنتی آگهی استخدام پرستار کودک دیدم. وقتی با شماره تلفن تماس گرفتم مرد جوانی گفت که او و همسرش هر دو کارمند هستند و برای فرزندشان دنبال یک پرستار می گردند و برای این کار حقوق خوبی هم پرداخت می کنند. دختر جوان ادامه داد: طبق قرار راهی خانه آن ها در جنوب تهران شدم و به سختی توانستم خانه را پیدا کنم ...
برگی از زندگی شهیدان قریشی ها؛ روایت ایثار و جانبازی از کرج تا سوریه
ز شهادت ازدواج می کنند. و چون هنوز سید عباس را منور خانم مادر بزرگوارشان از شیر نگرفته بودند خدا سیدجمال را به آنها میدهد، منور خانم سیدعباس یکساله را به زن عمویش هما خانم که آن زمان سید محمود را شیر می داده میسپارد. شب عروسے هم سیدجمال با عروسش همراه مادرش منور به خانه شأن میروند و سیدعباس و همسرش به همراهے عمو و زن عمو با ماشین عمو کمال. تقریبا در عملیات ها این چهار برادر و دو پسر عموها بوده اند ...
احساس جذابیت عجیب “این زن” با داشتن کلی ریش/ عکس
موهای صورت بلند استفاده می کند. یکی از دوستان خانواده در آن زمان به این موضوع اشاره کرد. بنابراین، پدر ناتنی ام مرا برای انجام آزمایشات نزد پزشکان برد و سپس به آرایشگاهی برد که در آن اولین وکس را انجام دادم. خیلی ناراحت کننده بود، و در آن زمان، من فقط در حال یادگیری روش اصلاح پاهایم بودم. من در دوره ای بزرگ شدم که زنانی که موهای صورت داشتند بسیار مورد انگ بودند ...
جزئیات قتل وحشتناک پرستار جوان در مشهد؛ قاتل:80 درصد پشیمانم!
...، اما من فرزند بزرگ خانواده هستم. اهل مشهدی؟ نه. در روستای محمدآباد از توابع شهرستان فاروج در استان خراسان شمالی به دنیا آمدم و تا شش سالگی آنجا بودم، اما بعد از آن یکی از دوستان پدرم که قمارباز بود همه اموالش را در قمار باخت و، چون پدرم ضامن بانکی او بود برای پرداخت بدهی های دوستش دچار ورشکستگی مالی شد که به همین دلیل منزل مسکونی خودمان را فروختیم و به تیتکانلو رفتیم که ...
اتهام چاقوکشی در یک ملاقات خصوصی به کارگردان مشهور
یک گروه بزرگ با سرمایه ی خصوصی بود که متاسفانه نادیده گرفته شد. آقای بنان تهیه کننده ملاقات خصوصی با جان و دل برای کار مایه گذاشتند. همه ی ما فکر می کردیم که در جشنواره فجر اتفاقات خوبی برای ملاقات خصوصی خواهد افتاد و فرصت دیده شدن خواهیم یافت. اما زحمات همه زیر سوال رفت. برای مثال برادرم اولین حضورش در فیلم بود. که خوشبختانه نظر اکثر منتقدین را به خودش جلب کرد و فرصت خوبی بود که دیده شود اما همه ...
قربانی زد و بندهای انتخاباتی فدراسیون شدم/ نفر اعزامی به بازی های کشورهای اسلامی در لیگ برتر هم حضور ...
آسیا موجود است. او همیشه با رابطه به مسابقات اعزام شده، مربی او در کمیته فنی فدراسیون دوچرخه سواری است و همیشه او را به شکلی وارد تیم اعزامی کرده است. وی تصریح کرد: این موضوع در مسابقات همبستگی کشورهای اسلامی کاملا علنی شد من قربانی وعده و وعیدهایی که می دادند شدم. هیچکس صدای من را نشنید و نتوانستم کاری کنم. مدیر تیم های ملی به من گفت نمی تواند برای من کاری کند و گفت که من چند سال نبودم ...
ماجرای عاشق گم شده!/ زن جوان: فقط پرسیدم این همه سال کجا بودی؟/ من را از شر این مرد راحت کنید
به گزارش مشرق، زن 37 ساله با بیان این که فقط می خواهم از شر همسرم رها شوم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که عاشق مسعود شدم. او شاگرد خواربار فروشی محله بود و من هم که گاهی برای خرید به آن فروشگاه می رفتم با مسعود ارتباط برقرار کردم به طوری که دیگر به هر بهانه ای با او تماس می گرفتم یا به دیدارش می رفتم. مسعود به تازگی از خدمت ...
معمای مرموز آدم ربایی 30 میلیاردی
نگران سرنوشت پسرم بودم، شخصی ناشناس با تلفن همراهم به صورت اینترنتی تماس گرفت. او مدعی بود که پسرم نزد آنها است و برای آزادی او 30 میلیارد تومان باید پرداخت کنم. صدای فریادهای پسرم را هم می شنیدم که کمک می خواست و التماس می کرد کتکش نزنند. مرد ناشناس مرا تهدید کرد که از این موضوع به پلیس حرفی نزنم اما من با اینکه می ترسم بلایی سر پسرم بیاورند، با این حال ترجیح دادم موضوع را به پلیس خبر ...
سرقت سریالی زندانی محکوم به حبس ابد / حکم تازه؛ قطع چهار انگشت!
...، آن ها را برداشتم و هنوز از خرابه بیرون نیامده بودم که دستگیر شدم. چه شد که به فکر سرقت افتادی؟ وقتی به حبس ابد محکوم شدم، تا مدت ها افسردگی داشتم، اما کم کم در همان زندان با سارقانی آشنا شدم که هر کدام شان یک روش خاصی برای سرقت داشتند، آموزش های سرقت را از آن ها یاد گرفتم. به من گفتند که بعد از آزادی به پول نیاز داری. شگرد سرقت از خانه را نیز هم سلولی هایم به من یاد دادند ...
زن21ساله: شایان در خانه مجردی عفتم را ربود
زن21ساله که به اتهام سرقت لوازم منزل و طلا و جواهرات، از همسرش شکایت کرده بود در حالی که بیان می کرد همسر معتادم تصاویر زیورآلاتم را برای فروش در سایت دیوار قرار داده است با چشمانی اشکبار درباره قصه تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: حدود سه سال قبل روزی که مشغول تماشای ویترین یک فروشگاه بودم، نگاهم به چهره جوانی گره خورد که در کنار جدول خیابان نشسته و در حال کشیدن سیگار بود. این نگاه ...
زن جوان اسیر هوس های زودگذر شد/ دوستی با پسرجوان درو از چشم شوهر
پا را فراتر گذاشته بودم و از یک حجاب معمولی به یک بی حجاب و بد لباس تبدیل شده بودم. یک روز همسرم خیلی راحت اجازه داد برای آن که از تنهایی بیرون بیایم در یک شرکت تولیدی کار کنم همه کارگران آن شرکت زن بودند و در شبکه های اجتماعی تلفن همراه عضویت داشتند من هم با خرید گوشی گران قیمت تحت تاثیر همکارانم قرار گرفتم و عضو یکی از گروه های آن ها شدم تا این که پسری با تمجید از زیبایی تصویر من ...
هوس های نفسانی زن خیانتکار | آخر عاقبت زنی که عاشق مرد متاهل شد!
آن قدر درگیر هوس های نفسانی بودم که دیوانه وار برای طلاق از همسرم اصرار می کردم. گویی نه چیزی می شنوم نه چیزی می بینم به طوری که حتی از نوزاد یک روزه ام گذشتم و ... این ها بخشی از اظهارات زن 29 ساله ای است که اشک ریزان وارد کلانتری آبکوه مشهد شد. او که چهره در هم شکسته اش را زیر نقاب مادری پنهان کرده بود در حالی که فریاد می زد دوست دارم پسرم را به آغوش بکشم، اما او چشم دیدن مرا ندارد ...
شوهرم بعد از 13 سال زندگی مشترک خیانت کرد
آفتاب نیوز : مژده 13 سال پیش ازدواج کرد. او مدتی قبل متوجه شد همسرش با زنی رابطه دارد و حالا به قول خودش مچ هر دوی آنها را گرفته است. مژده از شوهرش و زن جوان شکایت و درخواست مجازات آنها را کرده است. این زن 28 ساله برای اعتمادآنلاین از خیانت شوهر و زندگی اش می گوید. *چند سال با شوهرت زندگی مشترک داشتی؟ من و شوهرم 13 سال با هم زندگی کردیم. 15 ساله بودم که با او ...
آگهی استخدام پرستار بهانه بود/ دختر جوان قربانی نقشه کثیف مرد هوسباز / تجاوز به خاطر یک شرط بندی بی ...
زن جوانی نزد پلیس رفت و راز یک جنایت سیاه را برملا کرد. او گفت: چند روز قبل در سایت های اینترنتی آگهی استخدام پرستار کودک دیدم. وقتی با شماره تلفن تماس گرفتم مرد جوانی گفت که او و همسرش هر دو کارمند هستند و برای فرزندشان دنبال یک پرستار می گردند و برای این کار حقوق خوبی هم پرداخت می کنند. دختر جوان ادامه داد: طبق قرار راهی خانه آن ها در جنوب تهران شدم و به سختی توانستم خانه را پیدا کنم ...
ماجرای تجاوز مرد تهرانی به زن همسایه
زن جوان به مأموران گفت: صبح خیلی زود بود و شوهرم سر کار رفته بود. من هم در خانه خواب بودم که یک دفعه متوجه حضور یک نفر در اتاق خواب خانه ام شدم. مرد به من حمله و آزار و اذیت کرد و بعد هم از خانه بیرون رفت. او مرد همسایه بود و من چهره اش را به وضوح دیدم. زن جوان به پزشکی قانونی فرستاده شد و متخصصان در گزارشی اعلام کردند او مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. به این ترتیب، با شکایت این زن و ...
سایه به نور پیوست
. خیلی برای خانواده ام اهمیت داشتم و خیلی عزیزکرده، خودسر، خودرای، لوس و از خودراضی بار آمده بودم! تا دوازده سیزده سالگی من، اگر کسی حال مرا از مادرم می پرسید، زارزار گریه می کرد و می گفت که یک پسر دارم که آن هم دیوانه است. هرچه می گفتند: خانم جان! پسربچه ها این طورند و بزرگ می شوند، خوب و ...
بازدید عجیب عکس جوانی “هوشنگ ابتهاج” در فضای مجازی/ عکس
می دهی و 94 سال زندگی می کنی! سایه می گوید: وقتی دو مورد اول محقق شد و دیدم مرا با شعر و موسیقی می شناختند و دور وبرم هم شلوغ است وقتی 49 ساله شدم به یاد سومی افتادم و ترسیدم! چون خیال می کردم 94 که خیلی دور از دست رس است، چون زمان ما 70 سال هم زیاد بود و احتمالا نوشته یا گفته بوده 49، ولی هم کلاسی ما به اشتباه به عکس نوشته 94 و خیلی مراقب بودم اتفاقی برای من نیفتد که یک وقت ...
تفاوت سنی الهام حمیدی 44 ساله با همسرش | الهام حمیدی از همسرش بزرگ تر است
خانم هنرمند در کار بیزینس و تجارت فعالیت دارد و از تاجران سرشناس است که در کشورهای حوزه خلیج فارس به کار تجارت میپردازد. مراسم ازدواج این بانوی هنرمند چند ماه بعد در آخرین روز از فروردین ماه 98 برگزار شد. آشنایی الهام حمیدی با علیرضا صادقی الهام حمیدی در مورد طریقه آشنایی با همسرش در برنامه دورهمی عنوان کرد: در جایی با همسرم آشنا شدم و پس از آشنایی ایشان درخواست ...
ربودن پسر 17 ساله برای اخاذی 30 میلیارد تومانی
حرکتی نکنم و من هم ابتدا فکر کردم مأمور پلیس هستند و منتظر بودم مرا به اداره پلیس ببرند، اما وقتی داخل اتاقی حبسم کردند تازه متوجه شدم در دام آدم ربایان گرفتار شده ام. آن ها تلفن همراه پدر و مادرم را از من گرفتند و با آن ها تلفنی صحبت و تهدید کردند برای آزادی من 30 میلیارد تومان پول فراهم کنند. چند ساعتی گذشت تا اینکه یکی از آن ها به همدستانش گفت پدر و مادرم به اداره پلیس رفته و شکایت کرده اند. آدم ...
شوهرم در پاکستان گروگان است او را خواهند کشت ! / شکایت در تهران !
به گزارش رکنا، زن جوان وقتی در دادسرای جنایی مقابل قاضی حمیدرضا رستمی، بازپرس شعبه یازدهم قرار گرفت، گفت: من در معلم بودم و به همراه شوهر و فرزندانم در شهر مزارشریف زندگی می کردیم. شوهرم افسر ارتش بود اما بعد از ورود طالبان گفت که بهتر است افغانستان را ترک کنیم. او پیشنهاد کرد که قاچاقی به ایران بیاییم و من هم قبول کردم. وی ادامه داد: اواخر سال گذشته به همراه شوهرم و فرزندانم خودمان را ...
سرقت های سریالی “محکوم حبس ابدی” پس از نوشتن توبه نامه
...> چرا به زندان افتادی؟ من وضع مالی خوبی داشتم اما یک دفعه ورق برگشت و معتاد شدم. به خاطر همین اعتیاد و اتفاقاتی که در زندگی ام رخ داد ورشکسته شدم و مغازه ام نیز بسته شد. یک روز که داشتم از خیابان عبور می کردم، مردی را دیدم که هراسان وارد یک خرابه شد. مرد جوان مرا ندید و من هم پشت دیواری مخفی شدم. او چیزی را زیر خاک در نزدیکی یکی از دیوارهای خرابه دفن کرد. من با این تصور که طلا یا عتیقه ای را ...