پسر دیوانه پدرش با ضربات چکش در خواب کشت / در تهران رخ داد
سایر منابع:
سایر خبرها
پسر روانی پدرش را با چکش کشت
بود چکش را برداشتم و او را زدم. او در خواب مرد من هم خسته شدم و رفتم به اتاقم و خوابیدم. پسرم دیوانه است حرف های عجیب پسر جوان نشان می داد او از بیماری رنج می برد. وقتی از مادرش در این باره سوال شد بیماری پسرش را تایید کرد و گفت: پسرم از کودکی دچار بیماری روانی بود و در بزرگسالی این بیماری شدت گرفت. دکترها به ما گفتند امکان نگهداری او در خانه برایتان نیست و ممکن است به کسی ...
عیال وارترین مرد ایران را بشناسید + تصویر خانواده پرجمعیتش
مادر من و یک خانم دیگر از زن هایی بودند که پدرم آن ها را در آمل دیده و با آن ها ازدواج کرده بود. غلامرضا کوچکترین پسر حاج علی است. او 35 سال دارد و نام دخترش که کوچک ترین نوه حاجعلی به حساب می آید را به احترام مادر خدا بیامرزش مهتاب گذاشته است؛ مهتاب زن آخر حاجی بود. او 14ساله بود که به عقد حاجعلی 70ساله درآمد. مردم روستا مدعی بودند که حاجعلی او را از بقیه همسرانش بیشتر دوست دارد. ...
خدیجه میرشکار، اولین بانوی اسیر ایرانی در دفاع مقدس، از روز های سخت زندان و استخبارات می گوید
این حرف است که باور ندارد همسرش شهید شده است، همسری که بعد از آن شب دیگر هیچ اثری از او نمی بیند. در شهر العماره پیکر بی جان حبیب همراه با پنج اسیر دیگر از زنی که بعثی ها خیال می کنند پاسدار است جدا می شود و هرکدام به دنبال سرنوشتی نامعلوم می رود. صبح شده بود. به بیمارستان جمهوری العماره عراق رسیده بودیم. من را از مرد ها و پیکر همسرم جدا کردند. تا یک سال و نیم بعد که یکی از آن اسرا را ...
"تهمینه" - پایگاه خبری تحلیلی صبح خرد
. موقعی که مراسم بود هر کسی به سهم خودش، از هرچی داشت غذایی درست می کرد ومی بُرد قبرستون. هروقت یکی می مُرد، معمولا چندنفر دیگه، بعد از اون می مُردن. همه منتظر بودن ومی دونستن بعد از فوتِ میرعلیکرم، چند فوتی دیگه در راهه. امّا اون پاییز، غیراز میرعلیکرم هیچکسی فوت نشد.گلنبرتازه از راه رسیده، خیلی پرتوقع و متکبر بود. گاهی از بچه نگهداری می کرد، اما نگران بچه بودم، یعنی نگران بودم بچه را ...
هم قسم شده بودیم تا آخرین لحظه بجنگیم و جنگیدیم/ هرروز به امید آزادی چشم هایمان را باز می کردیم/ حق ...
اتحاد خبر - زینب رنج کش: به مناسبت 26 مرداد ماه سالروز ورود آزادگانِ سر افراز به میهن اسلامی با دکتر شکراللّه صولت پور پزشک حاذق دشتستانی به گفتگو نشستیم. شکراللّه صولت پور متولد 1341 در شهر دالکی می باشد وی در سال 1362 به جبهه اعزام شده است و در سال 1363 به اسارت درآمد و 5 سال و اندی در اسارت مانده است. او سال 1378 مدرک پزشکی خود را از دانشگاه تهران گرفت و اکنون سالهاست در شهر برازجان به ...
خاطره بازی با ستاره ملی پوش دهه50 | 3تفنگدار معروف چهارصددستگاه چه کسانی بودند؟
...> به یکی دیگر از عکس هایش نگاهی می اندازد و می گوید: دوستی های خوبی بین بچه ها شکل گرفته بود و همین هم باعث شد در چند سال متوالی بیش از 10 فوتبالیست نام آور از این محله وارد تیم ملی شوند. البته فقط فوتبال نبود؛ کشتی گیرهای خوبی هم داشتیم و محمود نوربخش ، قهرمان بوکس از اهالی همین محله بود. شرفی عکس پسر جوانی را نشان می دهد که کنارش ایستاده است و می گوید: این جوان مهندس کاشی است. 2 قطعه از بزرگراه ...
تلخ و شیرین روزهای اسارت
بیش نبوده و بعد از گذشت سال ها اسارت و دوری از وطن، تحفه های زمان اسارت مانند بیماری های مختلف اعصاب و روان و... را برای خانواده خود به ارمغان آوردند. آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و جمعی مخلص، مقاوم، اهل ایثار و فداکاری و صاحب دل هایی خسته بودند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی پیدا کرده بودند. به این مناسبت ...
مقاومت در خانه ما موروثی است
مقصود برسیم. برگشت محمد از جبهه شهادت سجاد محمد را برای حضور در جبهه مقاومت مصمم تر کرد. محمد در حالی که 16 سال داشت، راهی شد. فاطمه شیبانی می گوید: وقتی محمد منطقه بود با حاج قاسم تماس گرفتم و گفتم: محمد به دنبال شهادت است. خانه ما مرد ندارد. کاش محمد بماند تا پشت مان به وجودش گرم باشد. حاج قاسم گفت: محمد باید بماند تا کمکی برای خانواده اش باشد. کمی بعد محمد را برگرداندند ...
قصه گو باید داستان را مثل زندگی واقعی خود زندگی کند
تصاویر مورد نظر را تهیه و در اختیار کتابداران قرار دهد و کتابداران از آن تصاویر در سال های مختلف برای افراد مختلف به تناسب سن آنها استفاده کنند. آموزش و پرورش هم می تواند این کار را انجام دهد. کتاب هایی هم می شود چاپ کرد که جنس آن مقوا است. در یک طرف آن صحنه های داستان و طرف دیگر متن داستان است و ابعاد آن هم بزرگ است، که طرف متن را کودکان نمی بینند و تنها برای قصه گو قابل رؤیت است. انتشارات مدرسه یک ...
توضیحات پسر حمید نوری درباره شرایط پدرش در سوئد +فیلم
رویداد24 پسر حمید نوری گفت: مساله جالبی که در پرونده پدرم حمید نوری وجود دارد این است که همه پلیس ها در سوئد می گویند: این برخوردی که با پدر شما می شود منحصر به فرد است و ما متاسف هستیم. نمی دانیم به چه دلیل با او این طور برخورد می شود. سوال ما این است، چرا اینقدر بازداشتگاه ها را عوض می کنید و ارتباط ما با پدرمان دوباره قطع می شود؟ می پرسیم چرا پدر را در انفرادی نگه می دارید؟ 1000 روز است که در ...
از قتل زن جوان مقابل چشمان دختر 15 ساله تا قتل پدر با چکش
می کرد و یواشکی به همه جای دنیا می رفت و وقتی به او می گفتم چرا این کار را می کنی به من می گفت دیوانه. تصمیم گرفتم به کارهای پدرم که مرا استثمار می کرد پایان دهم. شب حادثه خوابیده بود چکش را برداشتم و او را زدم. او در خواب مرد من هم خسته شدم و رفتم به اتاقم و خوابیدم. حرف های عجیب پسر جوان نشان می داد او از بیماری رنج می برد. وقتی از مادرش در این باره سوال شد بیماری پسرش را تأیید کرد و ...
بازداشت عروس جوان با یک پسر هنگام رابطه نامشروع
مسخره شان می کرد. خودش را به این در و آن در زد و قسط و وام جور کرد تا بتواند جشن عروسی آنچنانی بر پا کند. این اولین اشتباه بزرگ زندگی مشترک این مرد و همسرش بود. می گفت مراسم جشن عروسی در زندگی هرفردی یک شب است با هزار امید و آرزو که تکرار نمی شود. او و هانیه زندگی مشترک خود را آغاز کردند. آپارتمانی 120 متری سه خوابه اجاره گرفته بودند. پدرش می گفت: پسر جان، چرا این قدر خودت را به ...
بلایی که نامزد پریسا سر او آورد
عشق و علاقه مرا لبریز از محبت های خود کرد اما در مدت کوتاهی متوجه شدم شوهرم تعادل روحی و روانی ندارد. او شب هایی که به خانه ما می آید برخورد مناسبی با خانواده ام دارد ولی نیمه های شب ناگهان از خواب می پرد و در حالی که گریه می کند مرا با الفاظی رکیک به باد کتک می گیرد. او در آن لحظه می گوید راستش را بگو تو با چند پسر جوان رابطه داری و زنی که با یک مرد دوست بشود دیگر نمی تواند از نظر شخصیتی ...
دلی سربلند و سری سربه زیر
رزد نمایی زنانه از دوران اسارت آزاده محمدعلی شریعتی را همسرش بتول موحدیان پور به قدس ارائه می کند. او به خبرنگار ما می گوید: 12 سالگی ازدواج کردم و 16سالگی نخستین فرزندم به دنیا آمد. در 21 سالگی و زمانی که همسرم اسیر شد، چهار فرزند (سه دختر و یک پسر) داشتم. همسرم به عنوان نیروی بسیجی به جبهه رفت و شغل اصلی اش نانوایی بود. 23 دی ماه 1361 اسیر شد اما فرزند چهارمم 5 بهمن 1361 به دنیا آمد. د ...
رصد مردمی اربعین در 18 کشور/ گروه های مردمی در اربعین 1401 چه خدماتی ارائه می کنند؟
در ادامه نیز حجت الاسلام مجاهد، فعال مردم نهاد در بخش درمانی پا با بیان اینکه اربعین هر روز باید پررنگ تر شود تا مقدمه ساز زمینه ظهور باشد، گفت: سال 92 همراه پدرم به زیارت اربعین رفتیم که پدرم پایش تاول زد و با روش قدیمی تاول را درمان کردیم. همین امر موجب شد تا با روش قدیمی چندین نفر را که از درد تاول پا رنج می بردند، درمان کنیم و در سال های بعد این تیم را گسترش دادیم و به صورت حرفه ا ...
ماجرای هولناک قتل دختر جوان از زبان متهم
...> در ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و برای احسان درخواست اشد مجازات را مطرح کرد. سپس اولیای دم روبه روی قضات ایستادند و برای احسان حکم قصاص خواستند. احسان: از بیماری اعصاب و روان رنج می برم وقتی نوبت دفاع به متهم رسید، اتهامش را قبول کرد و گفت: من سالهاست از بیماری اعصاب و روان رنج می برم.آن روز هم حالم خوب نبود و تحت نظر پزشک قرار داشتم. به همین خاطر چیز زیادی ...
همّت رفیع
فروردین 1316 خورشیدی در یک خانواده مذهبی در شهر مقدس مشهد متولد شد. پدرش محمدباقر شغل بارفروشی داشت.دکتر برادران رفیعی در سفرنامه حج، در مورد پدرش حاج محمدباقر چنین می نویسد: ... از سال های ابتدای جوانی وضع مالی خیلی خوبی داشتم و همیشه مرفه و با آسایش زندگی می کردم و در مقابل دوستانم کمی نداشتم و همه این ها از پرتو محبت فراوان پدر به من بود. او را به حد پدری می پرستم و همیشه به او احترام می گذارم ...
داستان سرای رحیمیه
از 60 سال رفوکاری انجام می دهد. او از زمین های خاکی سرای رحیمیه تعریف می کند: 7 ساله بودم که برای پادویی سرای رحیمیه آمدم. قبل از من پسر عمه ام در این سرا شاگردی می کرد. طبق رسم باید چند ماهی را رایگان پادویی می کردم. سرا بیشتر شبیه کارونسرایی بود و شب ها فرش فروش ها و مردم اسب و قاطر و خرهایشان را برای استراحت اینجا می آوردند. آب و برق هم نداشتیم. زمین های بازار آسفالت نداشت و اکثراً خاکی و گل ...
سوره های قرآن/ سوره یوسف (متن، ترجمه و فایل صوتی)
... یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿46﴾ ای یوسف ای مرد راستگوی در باره [این خواب که] هفت گاو فربه هفت [گاو] لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشگیده دیگر به ما نظر ده تا به سوی مردم برگردم شاید آنان ...