رانندگی قالیباف برای انتقال اسرای ایرانی
سایر منابع:
سایر خبرها
اسارت دانشجویان دانشکده اقتصاد/ماجرای مادری که اشک اسیران را درآورد
گروه زندگی؛ عطیه اکبری: امروز میان همه خاطره ها، در سالگردآزادی اسرا چشمان منتظر آن پیرزن نحیف در قصرشیرین مقابل چشمانش است، با آن پشت خمیده و قامت استخوانی و برگه ای مچاله در دست که نام گمشده اش را روی آن نوشته بود؛ پیرزن تنهایی که هنوز هم رضا امیرسرداری نمی داند در آن روز گرم چطور خودش را به نقطه صفر مرزی رسانده بود. وقتی قرار است دفتر اسارت را ورق بزند و از روز آزادی بگوید از این پیرزن شروع می کند. اینکه چرا میان این همه خاطره و روایت دست گذاشته روی چشمان این پیرزن؟ پاسخش حکایتی است. حکایت هزا ...
تلخ و شیرین روزهای اسارت
درآمدم به علت داشتن لباس های چریکی گمان می کردند ما کماندو و خبره هستیم و به این ترتیب مورد بازجویی های زیاد قرار می گرفتیم. پس از بازجویی و شکنجه فراوان ما را به اردوگاه العماره و سپس به کمپ 7 بردند. در اردوگاه اسرا را به صف کرده و با کابل، سیم و... ما را می زدند و این پذیرایی در هر ساعت شبانه روز ادامه داشت و با خستگی یک گروه از نیروهای بعثی، نیروهای تازه نفس به آنها ملحق می شدند و میزان شکنجه ...
بی نشانی که نشان دار شد
آمار گرفتن اسرا را به دو گروه تقسیم کردند و به هر کدام یک لباس کرمی رنگ و کفش نظامی دادند و گفتند امروز قرار است شما را بفرستیم ایران بعد از آنکه به مرز رسیدیم 5 نفر به نام های مرتضی نظری، محمدرضا عبدی پور، اکبر مرادی و آزاد سبزی اهل کوهدشت با هم همراه شدیم. کونانی با بیان اینکه وقتی به اسلام آباد رسیدیم عده ای به استقبال اسرا آمده بودند و من سه بار اسم خود را صدا زدم یک نفر دوان دوان ...
روایت آزاده گلستانی از 100 ماه اسارت در اردوگاه های عراق؛ نمادی از آزادگی و مقاومت
، برنامه روزانه و همیشگی ما شده بود. از لحظه آزادی برای مان بگویید؟ 2 سال بعد از پذیرش قطعنامه به ما خبر دادند که آزاد هستیم. 26 مرداد اولین گروه اسرا وارد ایران شدند و سه روز بعد اتوبوس ما از مرز خسروی وارد ایران شد. پس از سجده بر خاک ایران، گریه هایم شروع شد. شکستن بغضم به خاطر پایان دوری از کشورم نبود بلکه بیش از همه دلم برای حضرت امام (ره) تنگ شده بود. در اولین ...
شکنجه های روزهای اسارت مرا به یاد امام کاظم(ع) می انداخت
؟ چشم هایم کم کم باز شد و دیدم با متکای سبز آمده ام در صف غذا. یک کتک مفصل هم خوردم. سیدالرئیس در آسایشگاه اسرا یکی از تئاترهایی که اجرا کردیم، تئاتر دستشویی رفتن صدام حسین بود. یکی از بچه ها هیکل خوبی داشت. لباس های شیکی گیر آورده بودیم، آنها را به او دادیم پوشید. با کارتن برایش درجه درست کردیم. سبیل گذاشته بود و خیلی شبیه صدام شده بود. برای او صحنه ای درست کردیم و وقتی از پشت ...
مگه میتونی چیزی از ما بنویسی؟
قلم | qalamna.ir : روزنامه اعتماد نوشت: اسارت در لغت به معنای اسیری و بردگی است. در صفحات وب در تعریف اسیر جنگی نوشته شده است: اسیر جنگی به شخصی نظامی یا غیر نظامی می گویند که در طول یک جنگ یا بلافاصله پس از پایان یک جنگ توسط نیروهای طرف مقابل دستگیر و به اسارت گرفته می شود. کنوانسیون های چهارگانه ژنو، دولت های امضاکننده را به رعایت حقوق اسرای جنگی مکلف کرده است. در مفاد این کنوانسیون ها هر گونه رفتار غیر انسانی، شکنجه، تهدی ...
کمپ شماره 9 رمادیه بدترین اردوگاه اسرا بود/ آثار شکنجه بعثی ها تا سال ها روی بدنم ماند
یک هفته که منتظر بودیم از شدت دلتنگی و شوق برای بازگشت، یک بکس سیگار کشیدم! حتی خواب به چشمان مان نمی آمد. وقتی موعد رسید، صلیب سرخ ما را به صف کرد و اسامی را خواند. حوالی ساعت 4 صبح ما را سوار اتوبوس کردند و وقتی هوا روشن شد، حرکت کردیم. ساعت 12 به مرز خسروی رسیدیم. دفاع پرس: لحظه ورود به کشور چگونه بود؟ فضای عجیبی بود؛ مخصوصا سپاه در مرز خیلی استقبال گرمی از ما کرد. پرچم ...
از رشادت غواصان تا کم توجهی به خاطرات آزادگان
تا اینکه در همان سال به استخدام سپاه درآمده و در اواخر همان سال نیز در عملیات خیبر اسیر شدم. سال 62 ایران برای اولین بار عملیات آبی خاکی انجام داد و عملیات خیبر پس از آزادسازی تمام و کمال کشور شکل گرفت. این عملیات در دو جزیره شمالی و جنوبی عراق صورت گرفت و شنیده ها حاکی از آن است که در این جزایر بیش از 70 حلقه چاه نفت وجود داشت که خیلی برای این کشور حائز اهمیت بود؛ زیرا بیش از 90 درصد ...
عمونبی،آزاده ای که9 سال ایستاده خوابید
، امیر و حسین. زمان می برد تا همه قبول می کنند که او هم وطن است. *حاج آقاابوترابی گفت عمو نبی صدایش کنند در اردوگاه های معمولی هم برای گرفتن اطلاعات همچنان او را شکنجه و آزار می دادند. همان جا بود که با حاج آقا ابوترابی؛ سید آزادگان همراه شد و با تدبیر ایشان موهایش را با تیغ تراشید تا ظاهرش طوری شود که نتوانند او را شناسایی کنند. اسماعیل در اردوگاه موصل بود. بزرگ ترین اردوگاه اسرا ...
بررسی فیلم های آخر هفته تلویزیون
به عدالت طلبی اصغر وصالی به عنوان فرمانده پاسداران مستقر در پاوه مقاومت کند و هم دکتر عنایتی به عنوان رئیس کردهای شورشی را قانع کند که دست از درگیری بردارد ... فریبرز عرب نیا، سعید راد، مریلا زارعی و بابک حمیدیان در فیلم سینمایی چ ایفای نقش کرده اند. شبکه دو با آخرین اتوبوس انیمیشن سینمایی ریچارد لک لک به کارگردانی توبی جنکل ، پنجشنبه 27 مردادماه ساعت 8 صبح از شبکه دو ...
حاج حسین 5 بار در محاصره دشمن تا مرز شهادت رفته بود
مرتب بین همدان و تهران در رفت و آمد بودم و از همان سال های 56 و 57 که اوج انقلاب بود با شهید همدانی آشنا شدم. ایشان راننده اتوبوس بود و در پوشش یک راننده اقدام به انتقال و توزیع اطلاعیه ها، نوار های صوتی و اعلامیه های حضرت امام می کرد. یادم است شهید همدانی اعلامیه ها را داخل طاقه پارچه می گذاشت و این طرف و آن طرف می برد. ایشان حتی در تهیه سلاح برای مبارزین انقلابی هم شرکت داشت که یکی از سخت ترین ...
حال و هوای مادر وقتی خبر بازگشت پسرش را شنید/ صدای خرد شدن استخوان دوستانم را می شنیدم
...> از 26 مرداد آزادسازی اسرا آغاز شد و 5 شهریور نوبت به اردوگاه ما رسید؛ ساعت 6 صبح بود که به ما گفتند به حمام بروید و لباس به ما دادند و حدود 8 صبح بود که گروه صلیب سرخ برای اولین بار به اردوگاه مان آمد و می پرسیدند آیا به ایران می روی و اگر می گفتیم بله کارت را امضا می کردند. حدود ساعت 9 صبح بود که ناهار خوردیم و به سمت مرز خسروی حرکت کردیم و حدود ساعت 8 شب به مرز رسیدیم؛ زمانی که در ...
روزی که خاک ایران سجده گاه آزادگان شد
پدران خود است که برای استقبال از مردانی باغیرت با چشمانی اشکبار از سر شوق، خود را به مرز خسروی رساندند. 26 مرداد سال 1369؛ در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نخستین مبادله اسرا میان دو کشور ایران و رژیم بعث عراق که هشت سال با هم جنگیده بودند ثبت شد؛ در این روز آزادگان استان هرمزگان که بهترین سال های عمرشان را در زندان های بعثی صدام گذراندند، سال های اسارت خود را نعمتی برای به دست آوردن آزادی می ...
ما دشمن را در خاک خودش به اسارت گرفته بودیم
اش نگاه کردم دیدم خدای من اینکه برادرم عباس است. دنیا روی سرم خراب شد. شوکه شده بودم. او قرار بود بماند و به منطقه نیاید! خیلی ناراحت و مضطرب شدم. عباس با لباس فرم سپاه اسیر شده بود. کمی بعد همه ما را به استخبارات عراق بردند. هر دوی ما در یک سلول بودیم. هر طور بود خودم را به عباس رساندم. به او گفتم چرا با لباس سپاه آمدی خط؟! گفت همین لباس را به تن داشتیم که دستور حرکت دادند و فرصتی برای تعویض لباس ...
لحظه های تلخ و شیرین اسارت به روایت خیبریان غیور وطن
که در اثر مسئله ای دعوا کرده و گروهبان با خط کش مهندسی که وسط آن تیغه داشت، از فرق سرم میزد و با تمام وجود درد می کشیدم؛ بنابراین هر روز اردوگاه شکنجه خاصی داشت. وی اظهار می کند: در زمان تبادل کمپ 17 بودم و ژنرال نزار گفته بود که ما را از همه آخر به کشور منتقل کنند، آخرین گروه اسرا ما بودیم و صبح راه افتادیم به مرز رسیدیم و به دلیل اختلافات ایران و عراق تا اذان مغرب در ماشین ماندیم که ...
روایتی از خاطرات اسرای ایرانی در بند رژیم بعث/ از 6 قاشق جیره غذایی تا جلوگیری از ورود سران منافقین به ...
دوست داشتیم امام راحل قطعنامه را قبول نکند چرا که برای ما سنگین بود. تقوی می افزاید: گرسنگی در اردوگاه ها بیداد می کرد. ناهار و شام چند قاشق برنج و نهایتا 12 قاشق برنج می دادند. برخی خودشیرینی می کردند و اسرا را لو می داند، یک بار سه نفر دورهم جمع شده بودند و در خصوص فرار صحبت کرده بودند که با لو رفتنشان عراقی ها در زمستان لباس های آنان را در می آوردند و داخل حوض آب سرد وسط حیاط آسایشگاه ...
خدیجه میرشکار، اولین بانوی اسیر ایرانی در دفاع مقدس، از روز های سخت زندان و استخبارات می گوید
از او آموختم و حسرت از دست دادنش در دلم ماند. بوی خون در حمام آن ها با هم ازدواج می کنند و بال پرواز یکدیگر می شوند. هم زمان با شروع جنگ و پیشرفت درگیری ها در داخل خاک ایران، حبیب که پیش از این در کار فرهنگی فعال بوده است، به سمت فعالیت در سپاه می رود و هر چه می آموزد به ویژه کار با اسلحه به نوعروس خود آموزش می دهد مبادا در دام دشمن اسیر شود و نتواند کاری از پیش ببرد. زمان عقد ...
مقاومت در خانه ما موروثی است
. فاطمه شیبانی می گوید: وقتی محمد منطقه بود با حاج قاسم تماس گرفتم و گفتم: محمد به دنبال شهادت است. خانه ما مرد ندارد. کاش محمد بماند تا پشت مان به وجودش گرم باشد. حاج قاسم گفت: محمد باید بماند تا کمکی برای خانواده اش باشد. کمی بعد محمد را برگرداندند. او متوجه صحبت های من با حاج قاسم شده بود، گفت: چرا در کار های من دخالت می کنید؟! گفتم: محمد جان! تو باید حامی ما باشی. ما کسی را نداریم، گفت ...
دلی سربلند و سری سربه زیر
کم وبیش به فاصله دو سال و یک ماه پس از پذیرش قطعنامه598 شورای امنیت از سوی ایران برای پایان دادن به جنگ با عراق، آن جمعه دوست داشتنی و طلایی، مرز رسمی خسروی در قصرشیرین را به قدمگاه نخستین کاروان از آزادگان سروقامت تبدیل کرد تا آرام آرام علاوه بر مناطق مرزی غرب و جنوب، تمام مسیرهای مواصلاتی کشور، به رساندن یارانی بی ادعا و از تبار استقامت به دلدادگانشان، مفتخر شوند. آنچه ما مرزنشینان و من ...
پر کردن دندان با کاغذ سیگار
رسیدیم و از آنجا به منظریه رفتیم. در آنجا اتوبوس های ایران را دیدیم. فقط منتظر بودیم تا از مرز عبور کنیم و وارد کشور شویم. سه روز در اسلام آباد در قرنطینه بودیم. پس از آن به کرمانشاه و بعد به سمت تهران حرکت کردیم. به حرم امام خمینی (ره) رفتیم. همه اسرا دوست داشتند امام به استقبال آنها بیاید، نه این که ما به مرقد ایشان برویم و از آنجا به بیت رهبری رفتیم. پدر و مادرم در یکی از ...
گردهمایی سه روزه 1300 آزاده از سراسر کشور/ حافظان میراث آزادگی می شویم
نام کنند که الحمدالله با استقبال خوبی همراه شد. وی تاکید کرد: سابقه برگزاری همایش ویژه آزادگان به انس و علاقه آنان پس از بازگشت از اسارت و ارتباط با اسرا برمی گردد. اسرا پس از چندی که در میان خانواده حضور یافتند دلتنگ دوستان خود در اسارت شدند، کم کم ارتباطات خانوادگی بین اسرا شکل گرفت و حتی دیدار های خانوادگی در شهر های مختلف اتفاق افتاد. بحث همایش اگر از یک روستا و شهر امروز به وسع ...
اسارتی که با خوردن بادام شروع شد!
از سر و پای بعضی از آنها خون می چکید. تعدادی از آنها در همان جا به شهادت رسیدند. ما را یک شب در آسایشگاه گرسنه و تشنه نگه داشتند، فردا صبح اتوبوس آمد و ما را به شهر بغداد بردند و در خیابان های این شهر می گرداندند تا مردم ما را ببینند. قبل از ورود به آسایشگاه، ما را به تونل مرگ بردند، تونل مرگ همان راهرویی بود که عراقی ها به صف ایستاده می ایستادند و با هر وسیله ای که دستشان بود، ...
چرا فرمانده لشکر خودش رانندگی می کند؟! + عکس
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، اگر چه زحمت برادر حاج حمید بناء از نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس، برای تنظیم قرار دیدار و گفتگو با برادر دانیال فاطمی ، چند هفته طول کشید اما دو ساعتی که پای صحبت هایش نشستیم، به اندازه دو دقیقه برایمان گذشت. لحن گیرا و کلام گرم و متین این رزمنده فاطمیون، بیشتر از این که از خودش بگوید، بر روی تشریح واقعیت های نبرد در سوریه و سیره و سلوک شهدا متمرکز بود. ...
پشیمانیِ مادری که مقر مخفی فاطمیون را پیدا کرد!
. درست است؟ فاطمی: بله. چند مدرسه در منطقه حران بود به اسم سراج. این منطقه بین فرودگاه و حرم حضرت زینب بود. خانه هایش هم به شدت خراب و ویران بود. ما را از حوالی حرم حضرت زینب به آنجا بردند. می گفتند پرده های اتوبوس را هم بکشید چون با این که لباس نظامی نداشتیم نباید چهره هایمان لو می رفت چرا که از چشم هایمان مشخص بود اهل سوریه نیستیم. چند ساعتی آنجا ماندیم. ناگهان دیدم سه چهار جوان با لباس ...