ماجرای شایعه فرار حاج حسین همدانی به دبی و تل آویو
سایر منابع:
سایر خبرها
پسرم مزارش را مشخص کرده بود!
خرابی منزل بود. می گفتند این خانه بوی پسر شهیدم را می دهد، سال ها اینجا زندگی کرده ام و بچه ها اینجا قد کشیدند. عازم شدم که از سر کوچه تُنگ بخرم. مادر شهید محمدی به جان شهیدشان قسم داد و گفتند دلخور می شوم. با مهربانی و با تحکم گفتند. دیگر همین مانده که مادر شهید تاوان بگیرد! من مادر شهیدم و بعد از کلی پذیرایی به من خجالت زده هدیه هم دادند! گفتم حاج خانوم تُنگت را شکستم دستخوش و جایزه هم ...
جاسوس عراقی
تعمیرات مشغول بود. آقا پایشان را روی پای او گذاشتند و فشار دادند. حمید گفت: برادر پا تو بردار. آقا باز هم فشار دادند. حمید سرش را از زیر ماشین بیرون آورد و گفت: چرا فشار می دهی که یک دفعه آقا را شناخت. از شوق دیدن آقا در پوستش نمی گنجید. *** عملیات والفجر 4 بود. در جاده با گریدر مشغول کار بودم، حاج حسین با یک ...
فال حافظ روزانه | فال حافظ امروز پنجشنبه 27 مرداد 1401 به همراه تفسیر دقیق
را شکر کنید که جور و جفا از بین رفته و جای آن مهر و وفا آمده است. نام تان پرآوازه می شود. ای سرو ناز حسن که خوش می روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز از طعنه رقیب نگردد عیار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز تعبیر: فال حافظ امروز شما نشان می دهد کسانی هستند که محتاج تو بوده و دست نیاز به سویت دراز کرده اند؛ دست آنها را ...
گفت وگو با بازرس ویژه حاج قاسم/ روایت 12 روزی که سردار سلیمانی برای نگهداشتن خط در کانال ماهی ماند
خوابش ببرد چون تصورش را نمی کردند در چنین آب و هوایی ما دست به حمله بزنیم. با موتور به خط می زد در کربلای 1 بالای قلاویزان ایستاده بودیم. سردار سلیمانی بارها به خط درگیری گردان 414 رفت. یک بار سوار ترک موتور شد و دوباره به خط رفت. هر چه گفتند آتش سنگین است نرو! قبول نکرد گفت باید بروم تا به بچه های مردم سرکشی کنم. 20 دقیقه نگذشته بود که موتوری که حاج قاسم را با خود به ...
مقاومت در خانه ما موروثی است
سمت بچه ها آمد تا آن ها را نجات دهد. به یک باره از خواب بیدار شدم و بدون هیچ اراده ای گریه کردم. آن زمان بحث جبهه مقاومت اسلامی و دفاع از حرم اهل بیت (ع) نبود. از این خواب یک سالی گذشت، اما هرگز از یادم نرفت. سجاد و عزم دفاع از حرم یک روز سجاد به خانه آمد و به من گفت: فاطمه جان من درخواستی از شما دارم و می خواهم با درخواستم موافقت کنی! گفتم: سجاد جان بگو، اگر بتوانم قبول می کنم ...
حاج حسین 5 بار در محاصره دشمن تا مرز شهادت رفته بود
همدان کمک بگیرند. یادم است من و سردار همدانی و شهید شهبازی به قرارگاه سمبله رفتیم و فرماندهان عملیات موضوع را برای ما تشریح کردند. بعد شهید همدانی و شهید محسن حاج بابا مدیریت میدانی عملیات را برعهده گرفتند. نهایتاً شهید همدانی 145 نفر از بچه های سپاه همدان را برداشت و در یک عملیات متهورانه، رفتیم و ارتفاعات تنگه کورک را تصرف کردیم. دشمن که دید عقبه اش بسته شده، آمد تا ما را پس بزند که در نتیجه آن ...
الهام حمیدی و لیلا بلوکات در یک دورهمی+عکس
و کار کودک انجام میدادم تا کم کم اولین کار تصویرم با تهیه کنندگی مجید اوجی و کارگردانی آقای سیروس مقدم آغاز شد. و به این شکل کارهای مختلفی رو کار کردم که البته کارهای کوتاهی بودند ولی با سریال یوسف پیغمبر دیده شدم. البته چنتا انتخاب بد هم داشتم که خوب میزارم به حساب بی تجربگیم چرا همه جا هستید، تو افتتحایه , اختتامیه , خیریه ، کنسرت و جشن و عزا؟ من نمیدونم الان این بد یا خوب ...
"تهمینه" - پایگاه خبری تحلیلی صبح خرد
حامگلی های قبلی نبود. یه روز عصر که خورشید می رفت بخوابه وسایه ها حسابی دراز شده بودن، حس می کردم پایین شکمم تیر می کشه واحساس دست به آب 3(dast be b) دارم... به گلنبر گفتم خاله تهمینه را صدا بزن!. گلنبر همونجا کنارم وایسادو خاله را صدا زد. ازصدای بلند وهیکلش ترسیدم. همه چیزش مردونه بود. مُچ دستش، مثل مچ دست دایی یعقوب ضمخت و قوی بود. تا خاله از در اومد داخل، صلوات فرستاد هنوزوسایلو آماده ...
اندوه بازگشت به وطن
سراغ آن یکی. وسط ناله داشت زیارت عاشورا می خواند و حسین حسین می گفت. کنارش نشستم و دلداری اش دادم و گفتم، اگر کاری داری به من بگو. با گوشه چشم، نگاه مظلومانه ای به من انداخت و گفت: از بچه ها برام حلالیت بگیر! . حرفش مثل تیر توی قلبم نشست. گفتم: داداش حسن! ان شاءالله خوب می شی و همه با هم برمی گردیم ایران. مگه نمی خوای امام رو زیارت کنی؟ چند روزی بود که اسرای دو طرف داشتند مبادله می شدند و امروز و ...
پر کردن دندان با کاغذ سیگار
فردی خبره است. به من گفت چهار روز،40روز یا چهار ماه دیگر خوابت تعبیر می شود که دقیقا همان هم شد. وقتی خبر آزادی اسرا توسط گوینده عراق اعلام شد، هیچ فردی حتی خودشان هم باور نمی کردند حدود ساعت 12 شب شروع به جمع آوری وسایلم کنم .یکی از بچه ها پرسید حسین چکار می کنی؟ گفتم من فردا یا پس فردا می روم. گفت تو که تا امروز می گفتی اینا دروغ میگن. گفتم نه این بار می ریم. صبح از صلیب سرخ وارد آسایشگاه شدند ...
به پرویز پرستویی گفتم آینده ات درخشان است/خاطره پرواز از اردوگاه
. حسن کاربخش کارگردانش گرچه تا اوایل دهه هفتاد همچنان به ساخت فیلم های دفاع مقدسی اهتمام می ورزید، اما به یکباره از این سینما به کناری رفت و از آن سال ها به بعد فیلمی از او دیده نشد، خودش می گوید گرچه مدتی در ایران نبوده، اما پس از بازگشتش به ایران بار ها پروانه ساخت دریافت کرده، اما نتوانسته است آن ها را جلوی دوربین ببرد. با حسن کاربخش کارگردان باسابقه فیلم های دفاع مقدسی درباره ...
ما دشمن را در خاک خودش به اسارت گرفته بودیم
. حضرت امام (ره) مرجع تقلید بود. به راحتی می توانست زندگی آرام و بی دغدغه ای داشته باشد ولی دست از همه چیز کشید و علیه ظلم قیام کرد. خدا این نوع خدمت را دوست دارد. ما فقط باید برای رضای خدا کار کنیم. این روش انبیا و ائمه (ع) است. ما هم پیرو امامی هستیم که خودش را فدای مردم می کند. شما می توانید بروید دنبال کار خودتان، اما بچه ها به شما و خدمتی که می کنید نیاز دارند. باید خدا را شکر کنی که ...
فرمانده سپاه تهران بزرگ: شهید همدانی برترین فرمانده جنگ های نهضتی دنیا بود
...: دیگر عباس نیست تا از حریم آل الله دفاع کند و تنها ما مانده ایم تا با غیرت دینی دفاع کنیم ؛ همان سخنرانی باعث ایجاد گردان حضرت عباس (ع) شد که اولین گردان وطنی به فرماندهی حاج حسین همدانی بود که موجب سربلندی جبهه مقاومت شد. فرمانده سپاه تهران بزرگ به تشریح اهمیت ایجاد سردیس شهید همدانی پرداخت و با تاکید براینکه باید با این نماد ها برجستگی های این ملت و قهرمانان آن را بیان کنیم، گفت: تهران بخاطر شهدایش که در همه نقاط آن جلوه کرده است یک شهر مقدس است که باید به آن افتخار کنیم. انتهای پیام/ 121 ...
قبر سیدالشهداء(ع)؛ قبله حقیقی دلدادگان
، جسد آقا میرزا اسماعیل اصفهانی نقاش بود که در صحن مقدس نقاشی می کرد. وقتی پسرش جسد پدر را می بیند گواهی می دهد که من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را که دفن کردم. پاهایش رو به ضریح مقدس بود. خلاصه، مردم متوجه شدند که این تغییر وضع جسد، تأدیبی از طرف خداوند است که راه ادب و طریقه معاشرت با ائمه اطهار(ع) را بشناسند. در همان روز، فاضل صالح متقی حاج ملا ابوالحسن مازندرانی برای من نقل ...
لحظه های تلخ و شیرین اسارت به روایت خیبریان غیور وطن
تا مسابقه دهیم، حاج ابوترابی هم گفت بازی کنید و در طی چند ماه چندین بار بازی کردیم تیم ما هم خوب بود، محمد خلخالی، امیر شکوهی از تیم ملی امید همه در جبهه بودند و هر بار هم مساوی کرده یا می باختیم؛ چندین روز به تبادل مانده بود که برای آخرین بار بازی کردیم، پنج گل زده بودیم، حاج آقا ابوترابی گفت اسمال آقا تو رو خدا بسه گفتم حاجی تا حالا هر چی گفتی گفتم چشم ایندفعه رو بیخیال ؛ 12 گل زدیم و صبح دیدیم ...
ناگفته های، ولی الله صالح نیا پیشکسوت فوتبال از پرسپولیس و خانه زعفرانیه
ویتامین هایی که داشت. شما حدود 6-7 سال در پرسپولیس حضور داشتید و زمانی که قراردادتان تمام شد تصمیم به جدایی گرفتید. آن زمان صحبتی بود که درباره علی پروین زدید و آن دلیل جدایی شما شد. آیا حرف شما درباره ماجرای نام پرسپولیس و پیروزی صحت داشت؟ کلا چه اتفاقی درباره جدایی شما افتاد؟ بله کاملا درست است و من همه جا گفتم که این اتفاق افتاده و ایشان خانه گرفت. داستان من و پرسپولیس در ...
روایت یک آزاده از جهاد تبیین در بند اسارت و توفیق زیارت کربلا
خوام در مدح شما شعاری بدم . تهرانی گفت:من برای رضایت خدا کار می کنم و نیازی به مدح شما ندارم . رحمان اصرار کرد. شیخ علی گفت: من راضی نیستم امّا حالا که اصرار دارید بفرمائید . او رو به بچّه ها کرد و گفت: ایها الایرانیان فی العراق، الموت علی التهرانی . همه جا شلوغ شد. فرماندهان عراقی آشفته و از جای خود بلند شدند و دستور دادند اسرا روی زمین بخوابند. آن ها رحمان را گرفتند. او رو به تهرانی گفت ...
چیزی جز زیبایی در پیکر بی سر سردار ندیدم
حاج عبدالله را در خانه ببیند. اما این فقط یک تصور بود چرا که سردار همه هم و غمش را برای رسیدگی به خانواده شهدا و جانبازان گذاشته بود. سالاری تعریف می کند: بعد از جنگ از اهواز به شیراز آمدیم. حاجی مرتب به خانواده ایثارگران سر می زد و سعی می کرد تا جایی که در توان دارد مشکلات آنها را برطرف کند. برای همین توجه ها او را به عنوان رئیس بنیاد شهید شیراز انتخاب کردند اگرچه خودش تمایلی به این کار نداشت. اما ...
ما با درد شوخی می کنیم
شان را در این حادثه از دست داده و نابینا شده اند. بنابراین کلاس ها با حضور جمعی از افراد دارای معلولیت تشکیل شد. البته این دور دوم کلاس هاست. دفعه قبل بچه ها حتی برای اجرا به برنامه خندوانه و عصر جدید هم رفتند. هدف از استندآپ کمدی و کمدیِ نشسته این است که به افراد حس زنده بودن می دهد. بعد از اینکه در مقابل عده ای می ایستی و اجرا می کنی و درد و رنجت را در قالب کمدی بیان می کنی، دیگر مورد ترحم قرار ...
گوشه ای از خاطرات آزادگان در دوران اسارت
چنان سیلی به گوش من زد که من گفتم: آیا جواب سلام این است؟! سپس یکی یکی اسرا را برای شکنجه بردند. وقتی چشمان من را باز کردند من گفتم الموت لصدام. با گفتن این حرف، چهار بار زیر شکنجه بیهوش شدم و بعد با چند سطل آب دوباره به هوش آمدم و دوباره از هوش رفتم. یک علت دیگر که خیلی شکنجه می شدم این بود که بسیجی و سادات بودم. آنها معتقد بودند که ایرانی ها سیّد نیستند و ما دروغ می گوییم. ...
روایت دلدادگی لر ها به قهرمان هیرمان وطن
نوشته بود: دست تمام لر ها خصوصاً بسیجیان را می بوسم و افتخار می کنم که نَسب لر دارم تا رشته علقه و عاطفه بین سردار و لر ها را محکم تر از قبل کند؛ از همین رو انتشار خبر شهادت حاج قاسم در بین لر ها با واکنش های متفاوت تری همراه شد. جوان در گفتگو با رعنا مرادی نسب که با کمک یک تیم پژوهشی اقدام به جمع آوری و تألیف خاطرات مردم لرستان از آن روز تلخ کرده بود، به ابعاد مختلف چگونگی سیر تحقیقی و پژوهشی ...
عاقبت تویوتای صفر فاطمیون در حوالی حلب +عکس
مصطفی صدرزاده من برای اولین بار، شهید مصطفی صدرزاده را آن زمان دیدم. البته چهار ساختمان آن ورتر بود. شهید سید حکیم را هم برای اولین بار آنجا دیدم که فرمانده میدان بود. تقریبا بعد از ده روز، سه نفر از بچه هایمان شهید شدند. ما هم شهادتشان را نمی دیدیم و فقط خبرش به ما می رسید. مثلا سه خانه آن ورتر، سید علی حسینی در پشت خانه و در بالکن، در کیسه خواب خوابیده بود که دشمن، خمپاره ای زد و یک ...
فال حافظ روزانه | فال حافظ امروز چهار شنبه 26 مرداد 1401 به همراه تفسیر دقیق
. در مورد این مسئله خودتان تصمیم بگیرید، ان شاءالله هرچه خیر است همان اتفاق می افتد. نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید فغان که بخت من از خواب در نمی آید ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا ولی چه سود یکی کارگر نمی آید تعبیر: فال حافظ امروز شما می گوید بسیار بی قرار و بی تاب شده ای و همه چیز را از دست رفته می بینی . رسیدن به کام و مراد را محال ...
رانندگی قالیباف برای انتقال اسرای ایرانی
ننده بشیم و کمک راننده. بریم نخستین گروه دوستان اسیرمون رو تحویل بگیریم. گفتم با یه دست لباس ساده هم می شه رفت، با دست خاک و لکه ها را از روی آن تکاند و گفت: همینا خوبه و رفت. شهر آماده استقبال شده بود و کانون اصلی این استقبال سپاه همدان بود. چه خانواده های چشم انتظار و چه مردم عادی، کیپ تا کیپ توی خیابان بابا طاهر تا محوطه سپاه، می ایستادند تا کاروان اسرا بیایند. حسین با ن ...
وقتی علی حاتمی روی کاغذ نوشت: بلا روزگار عاشقیت!
! اگر می توانی رختی به قامتم بدوز که آستین ها، دست ها رو نه دست به سینه کنه، نه دست به کمر، حالا که عاجزی پس دو نوع امتحان می کنیم، یکی به جهت شرفیابی، قربان خاک پای جواهر آسای مبارکت گردم، یکی هم جهت احضار آدم ها. آهای پدرسوخته ها کجائین. یکی دیگر از دیالوگ های ماندگار که هنوز تازه و به روز است را از زبان ابو الفتح می شنویم : عدالتی که می گوید یکی آقازاده به دنیا بیاید یکی خانه زاد؟ این دکان مشروطه ...
خوانندگی بازیگر زن معرف در کنار حامد آهنگی غوغا کرد | خواندگی نعیمه نظام دوست با حامدآهنگی در شبکه ...
، کلی با این ویدئو خندیدم گفتم دل همه رو شاد کنم ، تورو خدا ناراحت نشیا آرامش از کجا شروع می شود؟ همین که ببینی و بشنوی پشت سرت چه می گویند و اهمیت ندهی، همین که قضاوتت کنند و بگذری، همین که دلخورت کنند و به حال خودشان بگذاری و متوقف نشوی و عبور کنی... آرامش از کجا شروع می شود؟ همین که به دنبال اهدافت بروی، اما خودت را آزار ندهی، گاهی بایستی و نفسی تازه کنی و دوباره به سمت هدف ...
زن همسرکش جسد شوهرش را پخت!
سال و سه ماه قبل آمدیم. فکر کردم اگر به ایران بیاییم به ارتباطش با زن های دیگر پایان می دهد اما در اینجا هم با دخترهای افغان ارتباط داشت. روز قتل چه اتفاقی افتاد؟ در خانه بودیم که دختر موردعلاقه اش به خانه آمد و جلوی من، او را در آغوش گرفت. وقتی آن دختر رفت چاقو آوردم و گفتم اگر بخواهی مرا بکشی چطور می کشی؟ گفت با چاقو به شکمت می زنم. بعد او پرسید تو چطور می کشی؟ که جواب دادم ...
برای دل کندن از محمد، دعا می کردم
نگران بود که این خبر را چگونه به پدر بدهد اما پدر وقتی شنید گفت: الحمدلله گویا نگران بوده محمد با دوچرخه زمین بخورد و زخمی شود. حالا حاج عباسی که آنقدر نگران زخم های محمد بود چطور می خواست غم نبودنش را طاقت بیاورد. مادر هم وقتی اهل فامیل به خانه آمدند برای دلداری از شدت داغ از دست دادن جوانش رو به اهل فامیل گفت: همه می دانید که من چقدر ممد را دوست داشتم و دارم. شما را قسم می دهم برایم ...
راز قتل پختن همسر در دیگ!
دهد اما در اینجا هم با دخترهای افغان ارتباط داشت. * روز قتل چه اتفاقی افتاد؟ در خانه بودیم که دختر موردعلاقه اش به خانه آمد و جلوی من، او را در آغوش گرفت. وقتی آن دختر رفت چاقو آوردم و گفتم اگر بخواهی مرا بکشی چطور می کشی؟ گفت با چاقو به شکمت می زنم. بعد او پرسید تو چطور می کشی؟ که جواب دادم با چاقو به گردنت می زنم و همین طور چاقو به گردنش خورد و روی زمین افتاد. ...
زن عصبانی شوهر خیانت کارخود را کشت و تکه تکه کرد و پخت
می دهد اما در اینجا هم با دخترهای افغان ارتباط داشت. روز قتل چه اتفاقی افتاد؟ در خانه بودیم که دختر موردعلاقه اش به خانه آمد و جلوی من، او را در آغوش گرفت. وقتی آن دختر رفت چاقو آوردم و گفتم اگر بخواهی مرا بکشی چطور می کشی؟ گفت با چاقو به شکمت می زنم. بعد او پرسید تو چطور می کشی؟ که جواب دادم با چاقو به گردنت می زنم و همین طور چاقو به گردنش خورد و روی زمین افتاد. ...