سایر خبرها
5 نکته مهم و طلایی در دکوراسیون اتاق خواب کوچک
عکس کودک و عروسک می توان از آن استفاده کرد. در کمد های کم جا از نورپردازی نیز استفاده می شودکه این سبک مخصوصا برای اتاق کودکان که نیاز به نور ملایم در شب دارند مناسب است. تخت خواب کم جا با نورپردازیاز تخت دو طبقه نیز در طراحی اتاق کودک استقبال زیادی می شود چرا که در صرفه جویی فضا بسیار موثر هستند. کمد های لباس ریلی کم جا هم گزینه خوبی برای اتاق های کوچک است، چون نیازی نیست ...
آزاده شماره 11054/ از آب و نان سهمیه ای تا جشن آزادی با سیب زمینی آب پز
بعد از چند سال که تاریکی شب و سوسوی ستاره ها را از نزدیک ندیده بودیم آزادی حس و حال غریبی داشت، خلاصه پس از انجام تشریفات ساعت 11.30 شب سوار اتوبوس و از اردوگاه خارج شدیم و ظهر روز اول شهریور به مرز خانقین عراق و خسروی خودمان رسیدیم. زمان عبور از اسلام آباد یکی از دوستانم که سوم راهنمایی یعنی در آخرین پایه تحصیلی همکلاسی بودیم به نام مرحوم کمال ابراهیمی مشغول خدمت سربازی بود، سریع خودش ...
راز شوم رابطه سیاه مرد لباس فروش با زن خائن فاش شد / شوهرش شکایت کرد + نظر کارشناسی
هر چند روز یک بار به بهانه خرید لباس به آن بوتیک سر میزدم در واقع خرید لباس بهانه بود و من برای پر کردن خلاهای عاطفی ام به آنجا سر می زدم ، شماره فروشنده را گرفتم و باهم دوست شدیم و با شروع رابطه و خارج شدن آن از حد معمول، همسرم متوجه ی رابطه ما شد و از من شکایت کرد. نظریه کارشناسی خانم مریم فتاح زاده مشاوره و مددکار کلانتری 13آبشناسان در ارزیابی کیس مورد نظر می توان سبب شناسی ...
شکوفه های گلستان تقوی
قرعه به نام جلال در آمد. هیجان زده شده بود و برایش باور کردنی نبود. روز اعزام فرا رسید... جلال آن شب با خدا خلوت کرد و صیقل داد آیینه ی دلش را. ساعت ها همدم دفتر و کاغذ شد که محرم اسرار درونش بودند. تذکر دادند که بخوابد؛ ولی آن شب نه چشم جلال به خواب رفت نه چشم ستارگان. صدای انفجار خمپاره همه را به حرکت وا داشت. برادر صلواتیان سریع بچه ها را جمع کرد. به ...
همه چیز درباره رژیم گیاه خواری
غذاهای گیاهی حاوی DHA نیستند. اسید چرب امگا 3 موجود در غذاهای گیاهی مانند گردو و بذر کتان و دانه چیا، از نوع آلفا لینولئیک اسید (ALA) است. متأسفانه آزمایشات نشان داده اند بدن یک فرد بزرگسال به سختی می تواند از ALA، DHA بسازد. بیشتر یافته ها حاکی از این هستند که نرخ تبدیل ALA به DHA کمتر از 10 درصد است و چند مطالعه نیز دریافته اند این نرخ تبدیل، صفر درصد است. اما در مورد بچه های زیر دو سال ...
شش ماه در بند داعش!
به گزارش خبرنگار ایمنا ، حسین علی گلی اظهار کرد: سال 1391 نیمه ماه مبارک رمضان در سوریه که مصادف با ولادت امام حسن مجتبی (ع) بود، به اسارت داعش درآمدم و در روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) از اسارت داعش آزاد شدم. مدت شش ماه در اسارت گروه تکفیری داعش بودم و خاطرات زیادی از دوران اسارت و از جنبه های مختلف مکانی و رفتاری دارم. وی با بیان اینکه گروهی که به سوریه اعزام شده بودند، از جمله خود من ...
سیلی خوردن گروهبان بعثی از نوجوان آزاده/ ماجرای اسارت دوطفلان مسلم در میان رزمندگان ایران! + تصاویر
می آورد، اسم روستای قبل و بعد را هم از او سوال می کردیم؛ اگر بلد نبود، تحویل مافوق داده می شد. از آبان 59 دیگر آبادان جای ماندن نبود. نانوایی هم نداشتیم. خانواده را به ماهشهر منتقل کردیم و خودمان به آبادان برگشتیم. دهم آبان 59 و یک روز بعد از اسارت شهید تندگویان من هم به اسارت بعثی ها درآمدم. تلاش خلق عرب برای رخنه در میان آزادگان ایرانی دفاع پرس: در جنگ رو در رو به اسارت ...
استاندار یزد: پیروزی در جنگ اقتصادی نیز با مقاومت مردم حاصل می شود
شهادت و عزت همچنان در جامعه جاری باشد. در این مراسم چند برنامه فرهنگی، هنری و بصیرتی به خصوص خاطره گویی آزادگان انجام شد و در پایان با لوح سپاس از آزادگان قدردانی به عمل آمد. در روز 26 مرداد 1369 اولین گروه آزادگان ایرانی پس از سال ها اسارت در زندان های رژیم بعثی عراق با ورود به کشور به جمع خانواده های خود بازگشتند. در دوران هشت سال دفاع مقدس حدود 43 هزار نفر از ...
اسارت مقدسی که طعم آزادی اش همچنان شیرین است
یا حتی چه لهجه و گویشی داریم، حتی یادم می آید یک زمانی نیمه شب به کرمانشاه رسیدیم مردم آنجا همان نیمه شب از خانه ها یشان بیرون آمدند و استقبال بسیار گرمی از ما کردند. وی ادامه داد: ما در ابتدا برای ورود از مرز خسروی وارد کشور شدیم که آنجا بچه های خودمان با اتوبوس منتظرمان بودند و ساعت 11 شب بود که ما را تحویل گرفتند، بعد از عبور از کرمانشاه و استقبال بسیار گرم مردم آن منطقه ها، به ...
5 سال زندگی در اسارت با گلوله ای عجیب در گردن/ لحظه آزادی نشستیم و خاک وطن را بوسیدیم
چهارشنبه هفته پیش در بیمارستان چه خبر بود که گفتم قرار بود من را عمل کنند. گفت خدا رو شکر عمل نکردند و همه دور من جمع شدند و گفتند: روز سه شنبه یکی از بچه ها خواب دیده بود یک نفر را داریم در اردوگاه تشییع می کنیم که دوستان گفته بودند غیر از تو هیچ کسی در بیمارستان نیست و احتمالا تو دیگر برنمی گردی. دوستانم آن شب به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شده بودند که من را عمل نکنند. یک ماه بعد از آن ...
حال و هوای مادر وقتی خبر بازگشت پسرش را شنید/ صدای خرد شدن استخوان دوستانم را می شنیدم
سر صدام می آمد چکار می کردید؟ و بعد از این پاسخ اذیت هایشان کم تر شد. بچه ها روز و شب اسارت را به یاد حضرت امام(ره) بودند و فقدان ایشان برای ما خیلی سخت بود و اسارت را برایمان سخت تر کرد؛ ما منتظر بودیم بعد از اسارت به دیدن حضرت امام(ره) برویم اما به دیدن مرقد او رفتیم. فارس: بعد از دفاع مقدس در دفاع از حرم هم حضور پیدا کردید، از آن روزها بگویید؟ **شیعه بودن، تنها ...
در دانشگاه اسارت به سن تکلیف رسیدم
ریز دشمن بود بسته شد، من و 23 نفر از هم گردانی هایم به محاصره دشمن درآمدیم و دیگر راهی برای برگشت نداشتیم. پس از اسارت چند روز در بصره و سپس به مدت هشت ماه در پادگان الرشید اسیر بودم و سپس به اردوگاه استان صلاح الدین دین که تمامی اسرای مفقودالاثر در آنجا اسیر بودند، منتقل شدم. اسرا قبل از رسیدن به اردوگاه استان صلاح الدین در پادگان اطلاعات عراق بسیار شکنجه می شدند تا تخلیه اطلاعات نظامی ...
روایتی از خاطرات اسرای ایرانی در بند رژیم بعث/ از 6 قاشق جیره غذایی تا جلوگیری از ورود سران منافقین به ...
خاطرنشان کرد: در برخی از اردوگاه ها با توجه به اینکه سابقه قدیمی داشتند به شرایطی رسیده بودند که نگهبان داشتند و مراقبت از تردد سربازان انجام می شد و سخنرانی، دعا و عزاداری صورت می گرفت. حتی اردوگاهی داشتیم که روز و شب تاسوعا و تا ظهر عاشورا سینه زنی می کردند اما بعد از آن بعثی ها به شدیدترین نحو اسرا را مورد آزار و اذیت قرار می دادند. در برخی از اردوگاه ها هم امکان عزاداری و مراسم اصلا ...
شکنجه های روزهای اسارت مرا به یاد امام کاظم(ع) می انداخت
خسروی نزدیک ترین مرز به بغداد بود. ساعت ده و نیم، یازده آماده بودیم سوار اتوبوس شویم و به سمت مرز خسروی حرکت کنیم. ناهار را در کرمانشاه خوردیم. بعد ما را به تهران بردند. شب گفتند آقا سید احمد درخواست کرده اند اسرا را ببینند. ما در مرقد امام(ره) جمع شدیم. خودکار دوازده تومانی آنجا بچه ها می خواستند آدرس همدیگر را بنویسند. من رفتم یک خودکار بخرم. آن موقع به هر کدام ما 250 تومان ...
از رشادت غواصان تا کم توجهی به خاطرات آزادگان
فاق خسته شدم و توان از دست و پاهایم گرفته شده بود، به محض ورود به سنگر که شهید ناصر میرزایی هم در آنجا بود خوابم برد و صبح جمعه با هیجان و سروصدا از خواب بیدار شدم، پرسیدم چی شده که گفتند: دشمن ما را قیچی کرده است. دشمنان به جای اینکه از جاده خاکی رو به رو حمله کنند از پشت سر یعنی از پل شیطان به ما حمله کردند. شب جمعه فرج الله فصیح رامندی به رزمندگان دستور داده بود که محافظت از پل را برعهده داشت ...
کمپ شماره 9 رمادیه بدترین اردوگاه اسرا بود/ آثار شکنجه بعثی ها تا سال ها روی بدنم ماند
بردند و دقیق نمی دانستم ساعت چند بود؛ چون دیگر همه وسائل و حتی ساعت مان را گرفته بودند. خیلی هم تشنه بودیم. تصور می کردیم ما را می کشند؛ ولی این کار را نکردند و ما را به رودخانه ای که همان نزدیکی بود بردند و اجازه دادند مختصرا سر و صورتمان را بشوییم. بعد هم سوار کامیون های آیفا شدیم و پنج روز طول کشید تا به اردوگاه برسیم. تا قبل رسیدن به اردوگاه، ما را به پادگان ها و جا های مختلف می بردند و کتک ...
واکنش شجاعانه اسرای ایرانی به توهین بعثی ها به امام خمینی (ره)/ نحوه اطلاع اسرا از احوال امام (ره)
کت و شلوار های یک شکل به تن و ساک هایی یکجور و شبیه به هم در دست داشتند که مشخص بود درون آن ها سوغاتی های مربوط به ایران است. خیلی عادی و بی تفاوت نوبت به نوبت سوار اتوبوس شدند که به خاک کشورشان بازگردند. در مقابل، اسرای ایرانی هر کدامشان با گریه، سوار بر اتوبوس می شدیم و هرگز تصور نمی کردیم که استقبال پرشوری از ما به عمل بیاید. حتی من در این فکر بودم که وقتی به اراک رسیدم شب را در مسجد ...
بی نشانی که نشان دار شد
اعت 8 شب خاموشی می دادند و اگر از آسایشگاهی صدایی می شنیدند یا برقی روشن بود همه اسرا را شکنجه می کردند، گفت: هر اسیری برای خواب یک وجب و چهار انگشت فضا داشت، به صورت زیگزاگی دراز می کشیدیم اگر کسی دست و پاهایش را جمع می کرد جایش گرفته می شد و تا صبح باید به صورت نشسته می خوابید ناگفته نماند در همان روزهای اول اسارت یک دست لباس زردرنگ به ما دادند که عمدتاً بر اثر شکنجه پاره شده بود. ...
روایت یک آزاده از جهاد تبیین در بند اسارت و توفیق زیارت کربلا
. او از شدّت درد ناله می کرد. عراقی ها دست بردار نبودند و دوباره شوک دادند. او بی هوش شد. در این حالت پاهایش را از دستگاه باز کردند و یک سطل آب رویش ریختند. وقتی به هوش آمد با کابل شروع به زدن کردند و جسم بی جانش را روی شن و ماسه ها انداختند. چند روز بعد او را به آسایشگاه آوردند. جهاد تبیین در بند اسارت بچّه ها زیر سایبان جمع شده بودند. ناگهان در ضد شورش اردوگاه باز شد و یک ...
اسارت دانشجویان دانشکده اقتصاد/ماجرای مادری که اشک اسیران را درآورد
گروه زندگی؛ عطیه اکبری: امروز میان همه خاطره ها، در سالگردآزادی اسرا چشمان منتظر آن پیرزن نحیف در قصرشیرین مقابل چشمانش است، با آن پشت خمیده و قامت استخوانی و برگه ای مچاله در دست که نام گمشده اش را روی آن نوشته بود؛ پیرزن تنهایی که هنوز هم رضا امیرسرداری نمی داند در آن روز گرم چطور خودش را به نقطه صفر مرزی رسانده بود. وقتی قرار است دفتر اسارت را ورق بزند و از روز آزادی بگوید از این پیرزن شروع می کند. اینکه چرا میان این همه خاطره و روایت دست گذاشته روی چشمان این پیرزن؟ پاسخش حکایتی است. حکایت هزا ...
بوسیدن خاک وطن شیرین تر از دیدار با خانواده
... خلاصه با این شرایط بعد از آن که از تونل وحشت رد می شدیم، هر روز دومرتبه یا سه مرتبه به بهانه های مختلف ما را را دور هم جمع می کردند و این شکنجه را تکرار می کردند، اما بعدها این فشار و شکنجه کمی کاهش یافت، ولی تشنگی امانمان را بریده بود و آب نمی دادند به نحوی که به هر نفر روزی فقط سه لیوان آب می دادند. علاوه بر این، هر شب ساعت 9 خاموشی می زدند و هر کس هم خوابش نمی آمد، باید چشم ...
ما دشمن را در خاک خودش به اسارت گرفته بودیم
فردای روی اعزام وقتی احساس کرده بود به حضورش نیاز است، بی درنگ راهی شده بود. من از آمدن عباس اطلاعی نداشتم. بعد از اسارت در قرارگاه نشسته بودیم که بازجویی شویم، چشمم به ماشین عراقی افتاد که وارد قرارگاه شد. بعثی ها چند اسیر را پایین پرتاب کردند. ناگهان در میان آن ها رزمنده ای را با لباس فرم سپاه دیدم. با خودم گفتم این بنده خدا را که با این لباس به بازجویی ببرند اعدامش می کنند. دقیق که به چهره ...
عاقبت تویوتای صفر فاطمیون در حوالی حلب +عکس
آنجا سقوط می کرد، عملا دیگر حلب وجود نداشت. ما هم زیاد نبودیم. برایم عجیب بود با تعداد کمی که بودیم، مقاومت می کردیم. بعدها که ابوحامد به من ماشین داد، توانستم به مناطق دیگر بروم و به بقیه همرزمانم هم سر بزنم. ما حدود ده روز در تثبیت بودیم. تثبیتش هم واقعا سخت بود. مثلا من در کیسه خواب زیاد نخوابیده بودم اما آنجا شب ها اگر می شد در کیسه خواب بخوابیم، خیلی هم عالی بود. شهید ...
از لحظه شنیدن خبر ارتحال امام تا توسل 72 اسیر به امام حسین (ع)
به صورت مفقود نگهداری کند و هیچ آماری از آن ها به صلیب سرخ ندهد؛ لذا در زادگاه خودش شهر تکریت اردوگاهی را در دومین پادگان زرهی عراق ایجاد کرده بود و بعد از آماده شدن اردوگاه این کاروان که اولین اسرای مفقود بودند به این اردوگاه منتقل شدند و این مدت اسارت 4 ساله را در آنجا سپری کردیم. دفاع پرس: چگونه لحظات سخت اسارات را تحمل کردید؟ در آن زمان که بچه های رزمنده در مناطق عملیاتی ...
بچه ها در اردوگاه اسرا خلاق و هنرمند بودند
، شرایط بهتر و مناسبت اردوگاهی بود؛ شیرینی و شربت اسارتی تهیه می کردیم، یعنی با کمترین امکانات و سختی زیاد تلاش می کردیم برنامه ها برگزار بشود. نمایشگاه عکس به چه صورت برگزار می شد؟ در اواخر اسارت که فشار ها کمتر شده بود، عکس هایی که بیشتر از بچه های کوچک بود و همراه نامه می آمد را جمع کردیم و بعد پشت پنجره ها دیواری با متکا درست می کردیم و عکس ها را مثل نمایشگاه در معرض دید می گذاشتیم، همه دوست داشتند و برایشان جالب بود، در کل هر کاری لازم بود، انجام می دادیم تا روحیه بچه ها در شرایط سخت اسارات به خوبی بگذرد و روحیه شان تقویت شود. ...
دشمن بعثی در اسارت از رزمندگان چه می خواست؟
شناسایی برویم شهید طوسی گفت؛ شب قبل در خواب پیامبر(ص) را دیدم که چهار تا سیب را به دو نفر داد و خوردند و دو نفر دیگر سیب را نصفه گذاشتند ... دلش شور می زد،کمی بعد به اتفاق شهید حسن ناطق و شهید اصغری و آقای حسین عباسعلی پور راه افتادیم که دشمن به ما کمین زد. ما برای شناسایی عملیات رفته بودیم ولی دشمن به ما کمین زد و از روی تخته سنگی به سمت ما تیر زدند که به پا، دست و کتفم تیر اصابت کرد. ...
خاطره بازی با ستاره ملی پوش دهه50
. در بین بازی داور ناعدالتی هایی می کرد و چند بار به نفع تیم شاهین سوت زد. این کار ادامه داشت تا بازی تمام شد و حسن حبیبی با بغض تیمش را از زمین بیرون کشید. همه ما از این ناعدالتی گریه می کردیم. تا اینکه شب در خانه حسن حبیبی دور هم جمع شدیم و به قول خودمان جلسه داشتیم. فردای آن روز یک نفر از تیم تاج آمد و گفت که از جریان با خبر شده است و می خواهد از دل ما درآورد. برای همه بچه های تیم چهارصددستگاه ...
دستم را بدون بیهوشی قطع کردند
به گزارش تابناکبه نقل از خراسان، انگشتانش سیاه شده، دستش از عفونت به سوزش افتاده و بوی نامطبوع چرک و عفونت، زندانبان ها را مجبور می کند، کاری برایش انجام دهند. در بیمارستان شهر کوت، بدون این که بیهوش شود، برای همیشه با دستش خداحافظی می کند.... گفته ها و ناگفته های عملیات کربلای 4 همچنان شنیدنی و خواندنی است. امروز 26 مرداد به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن با دکتر حسین سلطانی، رزمنده کربلای 4 از لشکر 5 نصر و آزاده دفاع مقدس همکلام شدیم. خاطرات او را از کنار رود اروند تا اردوگاه شماره 11 تکریت مرور ...
فارس من| روایت حادثه ای تلخ برای کارگران فصلی/ کارگرانی که دیگر کارگر نیستند!+عکس
خبرگزاری فارس - بوشهر، مرضیه جهاندیده: ساعت چهار و نیم سحرگاه روز شنبه 22 مرداد ماه از خواب بیدار می شود. تا اذان صبح، 45 دقیقه ای مانده. در این فاصله باید سری به مرغ و خروس ها بزند، ظرف آب و دانه را برایشان پر کند. فکری برای نهار بچه هایش کند و کمی هم به نظافت خانه برسد. گرما به حدی است که حتی در این ساعت از صبح هم شدتش را می تواند احساس کند. آب جیره بندی است. باید در مصرف آب تا می ...