سایر منابع:
سایر خبرها
نقشه شوم برای لیلای 17 ساله / عفتم را در رستوران متروکه به مرد قوی هیکل باختم
دوستانم برایم خسته کننده شده بود و ساعات بیکاری خود را با سرگرم شدن در شبکه های اجتماعی و وبگردی می گذراندم. یک روز به طور اتفاقی در یکی از شبکه های اجتماعی با پسری به نام سعید آشنا شدم و برای سرگرمی ، مشغول چت کردن با او شدم. سعید تمام تلاش خود را می کرد که با من دوست شود تا اینکه بعد از گذشت حدود یک ماه، من که دختری 17 ساله و نوجوان و بی تجربه بودم فریب حرف های شیرینش را خوردم و یک دل ...
افشای قتل مرد نجار
بزرگ خانواده هستم و دو برادر دیگر دارم،امروز مادرم با من تماس گرفت و مدعی شد که پدرت از خانه خارج شده و چند ساعتی است که بازنگشته ،به همین خاطر من هم نگران شده و موضوع را به کلانتری اطلاع دادم. پدر و مادرم به همراه برادر کوچک تر مان که ازدواج کرده در یک خانه زندگی می کنند و من به خاطر مشغله کاری از آن ها دور هستم. بعد از اظهارات مرد جوان، همسر مفقودی مدعی شد شوهرم عصر دیروز از خانه خارج شد ...
پای درددل طلبه ای که همسرش 9 سال است برای فرزندآوری مجاهدت می کند
دوستان ما در آن زمان تازه ازدواج کرده بود. همسر ایشان با خانم من دوست بود. از طرفی من به پدر و مادرم هم سپرده بودم که به دنبال یک همسر مناسب برای من باشند. جالب اینکه هم دوستم ایشان را به من معرفی کرد و هم مادرم در جستجوهای خود به ایشان رسیده بودند و بعد هم مراحل خواستگاری و ازدواج انجام شد. شما پدر چند فرزند هستید؟ تعداد دخترها و پسرها؟ آقای کریم زاده: من الآن به لطف خدا سه ...
طلبه 35 ساله ای که 5 فرزند دارد؛ سه بچه خیلی کم است | همسرم 8 سال است با فرزندآوری مجاهدت می کند؛ لیسانس ...
. جالب اینکه هم دوستم ایشان را به من معرفی کرد و هم مادرم در جستجوهای خود به ایشان رسیده بودند و بعد هم مراحل خواستگاری و ازدواج انجام شد. شما پدر چند فرزند هستید؟ تعداد دخترها و پسرها؟ آقای کریم زاده: من الآن به لطف خدا سه فرزند دختر و دو فرزند پسر دارم. اسم فرزندانتان را به ترتیب بگویید و این که اسامی فرزندان را چه کسی انتخاب می کند؟ پدر یا مادر؟ آقای ...
روابط نامشروع زن متاهل مشهدی | اعترافات زشت و شرم آور این زن متاهل مقابل همسرش + جزئیات
، رابطه ما را استحکام بخشد، اما من مخالف این موضوع بودم تا این که در فضا های مجازی با گروه هایی مختلط آشنا شدم که هفته ای یک بار در یکی از پارک ها یا کافه رستوران های مشهد قرار می گذاشتند و چند ساعتی را خوش می گذراندند سپس تصاویر و تعریف و تمجید از این دورهمی را در کانال به اشتراک می گذاشتند بیشتر آن ها زنانی مطلقه یا مجرد بودند که از نظر اخلاقی و حلال و حرام ها چیزی را رعایت نمی کردند بالاخره حدود ...
روحانی مبارزی که ساواک در حسرت زنده گرفتنش ماند
محل تبعید خود، وی را به نام مستعار شیخ عباس صدا می کردند تا اگر ساواک، جاسوسانی در اطراف امام (ره) داشت، شهید اندرزگو را شناسایی نکنند. دو روز بعد از شهادت شهید اندرزگو، ساواک منزل ما را محاصره کرد. وی گفت: 40 کماندو ساواک از در و دیوار خانه ما در مشهد بالا رفته و مادرم و چهار فرزندش را دستگیر کردند. در حالی که ما اطلاعی از شهادت پدرم نداشتیم. ما را از مشهد به تهران منتقل کردند به طوری ...
تجاوز من به مشتری رستوران دروغ است | خودش خواست من زورش نکردم
عنوان مشتری آمده بود به رستورانی که ما کار می کنیم ولی ما با او ارتباطی نداشتیم. *اگر این کار را نکرده اید، چرا باید چنین تهمتی به شما بزند؟ من نمی دانم چه می خواهد ولی ما پول نداریم به او بدهیم. *از بین دوستانت تو از همه آرام تری ضمن اینکه متوجه شدم تو سابقه هم داری. بله من قبلاً هم بازداشت شده ام، البته آن موقع واقعاً با آن دختر دوست بودم. بعد از من شکایت ...
روایت شهید عشق اسماعیل صلبی کارمند بی ادعای گلستانی
، سپس به سربازی اعزام و بعد برگشت به استخدام گمرک خرمشهر درآمده و سپس ازدواج کرده و پس از چند سالی به دارایی گرگان انتقال یافتند. وی که در زمان شهادت پدر 10 ساله بوده افزود: پدرم چهارم دی ماه1365 همراه عمویم سردار محمدنقی صلبی در شب عملیات کربلای چهار بعد سال ها مجاهدت در صحنه انقلاب به شهادت رسیدند. وی اظهار داشت: در کنار ظاهر جدی در کار با هیکل تنومند ورزشی بسیار آدم خوش قلب ...
بی غیرتی مرد جوان/ او همسرش را وادار به رابطه جنسی با مردان غریبه می کرد!
کردم و او هم گفت: خبری ندارد. با شکایت این دختر نام پدر او در فهرست افراد مفقودشده قرار گرفت و تحقیقات در این خصوص آغاز شد. مدتی بعد از اینکه خبری از مرد گمشده نشد، دختر جوان دوباره به مأموران مراجعه کرد و خواستار بازجویی از نامادری اش شد. او گفت: نامادری ام نسبت به گم شدن پدرم بی تفاوت است و من فکر می کنم او نقشی در این ماجرا دارد. مأموران با شکایت مجدد دختر جوان از او ...
گفتگو با دختر شید لاجوردی در سالگرد شهادت دادستان انقلاب تهران
... زهره سادات لاجوردی : این ها از همان ابتدا قصدشان براندازی نظام بود. ابتدا شروع کردند به بمب گذاری در اماکنی که مسئولین نظام قرار داشتند. در روز هفتم تیرماه از طریق نفوذی هایی که داشتند سعی کردند تمام مسئولین را در ساختمان حزب جمهوری اسلامی جمع کنند ، این کار را کردند هفتاد و دو نفر از مسئولین را از طریق بمب گذاری به شهادت رساندند. در روز هشتم شهریور نیز از طریق عوامل نفوذی شان در ساختمان نخست ...
رابطه پنهانی زن متاهل با مرد جوان
.... این بار به منزل خالی از سکنه ای رفتم که پدرم در مشهد خریده بود تا هنگام مسافرت به مشهد سربار بستگان مان نشود. در آن خانه همه امکانات اولیه زندگی وجود داشت و سلمان نیز اوقات بیکاری اش را نزد من می آمد و تنهایی ام را پر می کرد. من هم دیگر شوهر و فرزندانم را فراموش کرده بودم و سرگرم خوش گذرانی های خودم بودم که ناگهان یک روز شوهرم به همراه چند مرد غریبه از بالای دیوار به داخل حیاط پریدند ...
مادر خائن مشهدی قاتل پدر را به خانه آورد
برای آن ها لباس محلی بدوزد. آن روز من داخل حیاط نشسته بودم که متوجه نگاه های معنی دار احسان شدم. او پارچه ها را به مادرم داد، اما چشم از من بر نمی داشت. من هم ناخودآگاه شیفته نگاه هایش شدم، با آن که می دانستم او نیز متاهل است و سه فرزند دارد، ولی نمی توانستم او را از افکارم بیرون کنم. تا این که هنگام جست و جو و پرسه زنی در شبکه های اجتماعی، ناگهان به صفحه اینستاگرامی احسان برخورد کردم و ...
رابطه جنسی زن جوان با مرد غریبه جلوی همسر و برادرش
زن جوان که به همراه مرد غریبه توسط نیروهای پلیس 110 به کلانتری انتقال یافته بود با سروصورتی زخمی ماجرای زندگی خود را برای مددکار اجتماعی کلانتری الهیه مشهد نقل کرد. وی گفت: اگر چه در یک خانواده پر جمعیت به دنیا آمدم و پدرم وضعیت مالی مناسبی نداشت اما همه تلاشش را برای فراهم کردن یک زندگی آرام به کار گرفته بود تا مشکل خاصی نداشته باشیم. 3 تن از برادرانم از همان دوران کودکی کار می کردند ...
مرد متاهل به دختر دوستش هم رحم نکرد/راز خیانت های او در موبایلش لو رفت+جزییات
...> از عصبانیت نزدیک بود بمیرم. تصمیم گرفتم هر طور شده خانه آن زن را پیدا کنم و حسابش را کف دستش بگذارم. باورم نمی شد تمام این مدت در کنار کسی زندگی می کردم که زن داشت. تا مرز طلاق پیش رفتیم. سه ماه به حالت قهر به خانه پدرم رفتم. هر روز می آمد و گریه و التماس می کرد که ببخشید. آیه و قسم می خورد که دیگر تکرار نمی کند. به خاطر بچه هایم سوختم و ساختم. رابطه شوهرم هم در ظاهر با آن زن تمام شد، اما پس از ...
تجاوز پسران زن رمال به پسر شکست خورده | آنها از او فیلم گرفتند!
تجاوز پسران زن رمال به پسر شکست خورده پسر جوان در تحقیقات گفت: مدتی قبل در فضای مجازی با دختری به نام آرزو آشنا و به او علاقه مند شدم اما بعد از مدتی متوجه شدم به خاطر ازدواج با یک پسر پولدار می خواهد با من قطع رابطه کند. وقتی خودش این موضوع را به من گفت اوایل باور نمی کردم اما در تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم درست گفته و خواستگار پولداری دارد. تجاوز پسران زن رمال به پسر ...
می گفت از من دل بکنید تا بتوانم پرواز کنم
خلاصی زدند. سیدمجید نصف سرش با نارنجک رفت و یک تیر خلاصی هم به قلبش زدند. من که به شدت از ناحیه شکم مجروح شده بودم و پایم نیز قطع شده بود به گمان کومله ها زنده نمی ماندم و آن ها هم مرا به حال خود رها کردند و از تیر خلاصی جان به در بردم. بعد از این واقعه آن ها تمامی مدارک ما را برداشتند و با خود بردند. طبق وعده شهید، پیکر او پس از 12 روز به خانه برگشت و در گلزار شهدای بهشت رضای مشهد مقدس به ...
اعدام برای قاتل کشتی گیر در عالم مستی / قتل در درگیری مستانه + عکس
پس از دو هفته رد وی را در قم یافتند. به این ترتیب حامد 24سال شد و به درگیری خونین اعتراف کرد. وی در بازجویی ها گفت: امیرحسین کارگر برادرم بود .چند بار که به مغازه برادرم رفته بودم با هم درگیر شده بودیم. آخرین بار به او فحش ناموسی دادم .او هم قهر کرد و از مغازه بیرون رفت .دوستم که در مغازه بود مرا آرام کرد و از من خواست تا او را با موتورم به خانه شان برسانم. بعد از اینکه دوستم را به خانه ...
رحیم پور ازغدی: قبل انقلاب مردم به خاطر خواندن رمان خرمگس زندانی می شدند / دفاعیه برخی مدعیان عدالتخواهی ...
انقلاب و در دهه 50 را مرحوم پدرم می نوشت و پدر و مادرم بیانیه های امام را دستنویس می کردند و در مشهد پخش می کردند. رحیم پور تصریح کرد: پدرم در بیانیه های خود می نوشت باید حکومت اسلامی مردمی تشکیل بدهیم و پای آن بایستیم و فدا شویم تا نظام بماند، چون این نظام محصول چند قرن فداکاری است و ما سر سفره آماده نشسته ایم. وی با بیان اینکه پیش از انقلاب مردم به خاطر خواندن یک رمان (خرمگس ...
حکم قصاص برای قاتل جوان کشتی گیر
.... او هم قهر کرد و از مغازه بیرون رفت. دوستم که در مغازه بود مرا آرام کرد و از من خواست تا او را با موتورم به خانه شان برسانم. بعد از اینکه دوستم را به خانه شان رساندم بار دیگر به یاد رفتارهای امیرحسین افتادم. من آن روز مشروب خورده بودم و حال طبیعی نداشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم مقابل خانه پدری امیرحسین بروم و او را گوشمالی دهم تا بار دیگر با من کل کل نکند. او در تشریح جزئیات ...
محمدرضا عادلخانی: بهزادی به تاج تهمت دوپینگ زد، از بچه ها آزمایش گرفتند منفی بود
نفراتی بودم که باید جایگزین شش بازیکن شاهین می شدم. مادرم پشت در بود و می شنید آقای جمالی چه می گوید. یک مرتبه در را باز کرد و به جمالی گفت بچه من در شوروی گم می شود (با خنده). اول باید پدرمان را راضی می کردیم که در محضر امضا دهد و از کشور خارج شوم چون زیر 18 سال بودم. از یک طرف خوشحال بودیم که برای تیم ملی ایران انتخاب شدیم، از آن طرف دلم شور می زد که چطور پدرم را راضی کنم ...
دختران چگونه گرفتار شبکه تجارت جنسی می شوند؟
15ساله بود. او می گوید: جامعه تمام تقصیر ها را به گردن دختر می اندازد. من بچه بودم باید از من محافظت می کردند و به من فرصت می دادند. اما این کار را نکردند و من را به خاطر قبایل و سنت ها قربانی کردند. من اکنون به خاطر آنان اینجا هستم و به این نقطه رسیدم . عراق زمانی یکی از مترقی ترین کشور های منطقه بود، اما حقوق زنان در دهه های گذشته به طور پیوسته با زوال همراه بوده است. با این وجود، با تشدید فقر ...
بلای که سر سحر بعد از ارتباط نامشروع آمد
مادرم توجهی نکردم و به طور ناگهانی پیشنهاد فرار از خانه را پذیرفتم و به همراه حشمت عازم شهر های شمالی کشور شدم. در حدود یک ماه که هیچ کس از جا ومکان من خبری نداشت حیثیتم را بر باد دادم، اما در همین شرایط حشمت حاضر نشد مرا به عقد خود درآورد و با هم ازدواج کنیم. تازه فهمیدم همه این حقه بازی ها و تعریف و تمجید ها از من ترفندی برای هوسرانی و رسیدن به نیات پلیدش بوده است. بعد از این ماجرا ...
در امتداد تاریکی/وحشت در پشت بام!
دختر امیدعلی (سمانه) که از بادمجان متنفر بود با من درگیر شد که عمدا قصد آزار و اذیت او را داشته ام.آن روز امیدعلی هم مرا به خاطر دخترش کتک زد و من تا شب اشک ریختم ولی بعد از آن همسرم از من عذرخواهی کرد و دلم را به دست آورد، به همین دلیل دیگر سعی می کردم ابتدا به روحیات سه کودکی توجه کنم که اکنون مادر آن ها نام گرفته بودم. چند سال بعد زندگی من در مسیر تباهی قرار گرفت به گونه ای که همسرم معتاد و از ...
هفتمین همایش اسوه های صبوری برگزار شد
کوچکترین عضو خانواده بود. ایشان در سال 1376 با مادرم ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های محمد حسین و زینب شد. در سحرگاه 17 خرداد 1396 مادرم از پدرم خواست که امروز سر کار نرود اما او نپذیرفت و با من و برادرم با یک وضعیت عجیبی خداحافظی کرد و رفت، اما مادرم به دلیل دلشوره ای که داشت، چندین بار با او تماس گرفت ولی تماس های بعدی را دیگر پاسخی نداد و نهایتا یکی از همکارانش پاسخ می ...
ماه در قلم؛ عشق در گفتار
... پزشکان به مادرم قول بهبودی داده بودند، اما به دلیل مشکلاتی که زمان زایمان به وجود آمده بود، هیچ وقت مشکلم حل نشد و روزبه روز خواهرم مهشید که قل دیگرم بود بزرگ شد و مدرسه رفت، اما من با مشکلاتم باقی ماندم. چون مادرم از مدارس استثنایی خبری نداشت تا نه سالگی درس نخواندم و بعد از آن به واسطه یکی از اقوام از این مدارس خبردار شدیم. تا سوم راهنمایی مدرسه رفتم و درس خواندم، ولی بعد از آن دیگر ادامه ...
روایت حجت الاسلام علیرضا افشار صفوی از سیدعلی اندرزگو در مشهد|چریک تنها
انقلاب یعنی در حدود سال 1353 از طریق مرحوم پدرم آشنا شدم. پدرم آن زمان مغازه تعمیرات لوازم صوتی داشت. یک روز شهید اندرزگو به بهانه تعمیر ضبط صوت به مغازه پدر آمدند و آنجا آشنا شدیم. رفت وآمد داشتیم. یک خانه اجاره ای داشت در بازار سرشور مشهد. زندگی بسیار ساده ای داشت. محیط خانه شان یک محیط سازمان یافته بود. فکر می کنم خانم ایشان هم از فعالیت هایشان اطلاع داشت. گاهی شهید اندرزگو در برنامه ریزی برخی ...
واکاوی تربیت دینی در خانواده شهدا
کسب روزی حلال و پرهیز از مال حرام می گوید: پدرم ابتدا در یک مغازه لبنیاتی کار می کرده است. بعد از مدتی کارش را تعطیل کرده و در آن وقت مادرم از او پرسیده است: چرا سر کار نمی روی؟ پدرم گفت: درآمدی حرام داشتم و چون خودم شاهد بودم که صاحب مغازه شیر را با آب مخلوط کرده و می فروخت. بنابراین ترک این فعل بر من واجب است. بعد از این شغل به حرفه بنایی روی آورد و معتقد بود می تواند از این طریق ...
روایت آزاده یاسوجی از درخواست ابوترابی فرد نزد افسر عراقی/دکتر بعثی چگونه سر درد و دندان درد را درمان می ...
فرد در زندانهای بعثیون اشاره کرد و گفت: صلیب سرخ جهانی گزارش داده بودند که با اسرای ایرانی بدرفتاری می شود و به همین خاطر قرار بود که از اردوگاه ما بازدید کنند در همان روز ها دیدیم که وضعیت اردوگاه عوض شد غذای بهتری در اختیار ما گذاشتند وقتی که نیروهای صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند نگاهی به همه کردند و بعد نزد حجت الاسلام ابوترابی فرد که بزرگ همه ما بود رفتند و گفتند ما برای کاری پیش شما آمده ایم ...
روایت نیم قرن طبابت؛از جراحی بین تانکرهای نفت در جبهه تا درمان خلبان مصری
نشد و بنده عضو این برد بودم.به بنده اطلاع دادند که باید برای برگزاری امتحانات برد تخصصی به تهران بیایم که برگشتم. با توجه به همه این موارد که گفتم همه کارها سر موقع انجام می شد. بعد از سال های پایان جنگ یک روز با کاروان راهیان نور به آن مناطق رفتم. در آنجا دفتر خاطرات خود را که خاطرات جنگ را نوشته بودم برای آنها خواندم و آنها باور نمی کردند که چه روزهای سختی را گذراندیم. هیچکس باور نمی ...