7 سال قبل در بین الحرمین به دنیا آمدم
سایر منابع:
سایر خبرها
نجات دختر 15 ساله از خطر تجاوز!
من محبت نمی کرد و من تشنه یک لبخند مهرآمیز بودم. خلاصه در همین روزها با دختر همسایه دوست شدم و با او درددل می کردم . نجات دختر 15 ساله از خطر تجاوز ! به محض این که نامادری ام از خانه خارج می شد من هم نزد میترا می رفتم و با او درد دل می کردم . میترا گوشی هوشمند داشت و در فضای مجازی با چند پسر دوست بود مدتی بعد میترا مرا نیز به آن پسرها معرفی کرد و من هم که شیفته جملات محبت ...
پدر خبیث همسر و دوقلوهایش را رها کرد!
وجود این، خانواده 9 نفره ما که من کوچک ترین آن ها بودم در آرامش زندگی می کردیم تا اینکه روزی صدای شیون و گریه در خانه ما بلند شد، همه اطرافیان مرا در آغوش می گرفتند و اشک می ریختند. آن ها می گفتند پدرم بر اثر تصادف در جاده جان خود را از دست داده است؛ آن زمان من شش سال بیشتر نداشتم و تنها به خاطر گریه های دیگران گریه می کردم و معنی مرگ را به خوبی نمی فهمیدم. بعد از مرگ پدرم ...
حرکات مصنوعی مجری مشهور با آهنگ غمگین در ماشینش | نجمه جودکی بعد از رفتن از تلوزیون ازدست رفت
... من مفید بودم گذشته تو...بعد از تو من بهتر شدم... ” فعالیت هنری نجمه جودکی مامانم جز مشوق های اصلیم بوده و واقعا مادرم خیلی به من کمک کردند، به لطف خدا آقای رضا رشیدپور را در همایش کنکور دیدم و با مامانم رفتیم پیش ایشون و گفتم خیلی دوست دارم مجری بشم و اجرا کنم؛ ایشون منو به یکی از تهیه کنندگان معرفی کردند، رفتم تست دادم و وارد سازمان شدم بعد در سن 17 سالگی به ...
زیبایی باورنکردنی بهنوش بختیاری در 19 سالگی اش | بهنوش بختیاری با عمل چهره خودش را خراب کرد
...، به بچه هایتان فست فوت ندهید. آن برنامه برای شبکه دو بود و من به نمایندگی از برنامه محله گل وبلبل و به اسم خانم چمنی به تلویزیون دعوت شده بودم. من به آن برنامه رفتم و صحبت از سبزیجات شد. من گفتم سبزیجات خیلی خوب است و در طول سه سال گذشته در مورد همین موضوع صحبت کرده ام و باور کنید سبزیجات بیشتر به آدم می چسبد و حواسم هم نبود گوشت گران شده است. منظورم کاملا این بود که سبزیجات بهتر است، همین ...
شهید حسن ابوالقاسمی: خدایا زبانم را در راستگویی مثل ابوذر و استقامتم را مثل میثم تمار قرار بده
نهایت در بهداری لشگر علی ابن ابیطالب(ع) قم مشغول فعالیت شد. وی سرانجام درعملیات غرورآفرین والفجر8 در سال1364 به شهادت رسید. مزار این شهید والامقام در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم است. در ادامه وصیت نامه این شهید را می خوانید. بنام خدا به نام کسی که همه چیزم از اوست. زندگی و زنده ماندن و ستارگان آسمان و زمین و تمام موجودات از آن اوست. درحدود پنج سال از ...
جلیلوند: مامور امنیتی و پلیس برادر من است!
...، یک آن شروع کردم به گریه کردن. او به من گفت چه احساسی داری، گفتم تمام رویاهای من بعد از ورود به بازیگری در این فیلم به واقعیت مبدل شد و خیلی خوشحال هستم که در این فیلم نقشی داشتم. دایانا حبیبی نیز درباره چگونگی ورودش به این فیلم گفت: من دو سال شاگرد آقای جلیلوند بودم و دو سالی در دفتر ایشان کار می کردم. من با وجود گذشت دو سال از روند تولید فیلم هنوز یک ورق از فیلمنامه این کار را ...
دلایل رئیس فدراسیون کشتی برای عدم موفقیت در انتخابات اتحادیه جهانی/ دبیر: بلد نیستم پول در این راه ها ...
شدند که اکثر نفرات از اعضا پیشین بودند و علیرضا دبیر نیز در پایان با 25 رأی در جایگاه یازدهم از میان 16 کاندیدا قرار گرفت. علیرضا دبیر رئیس فدراسیون کشتی در این رابطه اظهار داشت: من از روز اول هم گفتم نمی توانم خیلی از کارها را بکنم که با روحیه من جور در نمی آید اما با کناره گیری سوریان در دقیقه 90 مجبور شدم خودم ثبت نام کنم. حالا به امید خدا دو سال دیگر یک نفر را برای انتخابات معرفی می ...
نوید محمدزاده در ونیز: رویایم محقق شد
.... من وقتی به صحنه فیلمبرداری می آمدم، نباید متوجه می شدم دوربین کجاست و یا عوامل کجا هستن و همه کمک کردن که این اتفاقات بی افتد. این بازیگر همچنین در بخش دیگری از سخنانش در جشنواره فیلم ونیز یادآور شد: وقتی برای اولین بار فیلم را در دفتر دیدم، برای یکی دو ساعت سکوت داشتم و بعد به همراه همسرم (فرشته حسینی) به کوچه رفتم و ناگهان شروع به گریه کردم. همسرم پرسید چه احساسی داری؟ و من گفتم ...
جلوه های بهشتی در مسیر عاشقی
بیشتر مصیبت کربلا حس می شد. بعضی از زائران پاهاشون زخم شده بود. منم سخت گرمازده شده بودم. مدام تو مسیر می گفتم یاحضرت زینب(س) چطور این راه ها رو اومدید، اونم دست بسته. بمیرم الهی. تازه یک کم می فهمیدم وقتی می گفتن اسرای کربلا تو مسیر کوفه تا شام خیلی اذیت شدن یعنی چی. شبی رو مجبور شدیم در فضای باز بمونیم. اون شب خیلی یاد امام-سجاد(ع) افتادم که به این مضمون فرمودند که در خرابه شام، شبها ...
رابطه سیاه زن جوان با تعمیرکار آبگرمکن
شد که آبگرمکن خانه ام خراب شد به همسرم گفتم که با تعمیرکار محله تماس بگیرد تا او برای تعمیر به خانه مان برود، من نمیدانستم وقتی این مرد وارد خانه ام شده چه راز شومی شکل گرفت. مدتی گذشت که یکی از همسایه ها به من گفت که این مرد زمانی که من خانه نیستم مدام به خانه مان می آید، من باور نکردم و در دلم گفتم که او از سر دشمنی یا حسادت قصد بدی دارد و اهمیت ندادم اما بعد سایر همسایه ها هم باز این خبر شوم را ...
منتخب شهادت
) قسمش داد که خودش واسطه بشه تا اون بره جبهه. تازه روز دوشنبه و مراسم تشییع شهدای مشهد تمام شده بود. شب هم حسابی خانه شهید منوری شلوغ شد و همه مردم محل برای تسلیت آمده بودند. حتی حاج آقای موسوی امام جماعت مسجد. برقی تو چشم مجید درخشید، خودش را به حاج آقا رسوند و از حال و هوای دلش، از غربتش به حاج آقا موسوی گفت؛ - حاج آقا.. منم می خوام برم جبهه - خیلی خوبه.. خدا ...
من نقشم را زندگی نمی کنم؛ بازی می کنم
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما، بهرام ابراهیمی گفت: من تئاتر را از ده سالگی آغاز کردم و پیش از شروع فعالیت در حوزه سینما و تلویزیون، تمرکز بسیاری بر فعالیت هایم در رشته تئاتر داشتم. در خانواده ما پیش از فعالیت های من کسی در حوزه های هنر های نمایشی حضور نداشت اما اکنون پسر بزرگم در تئاتر نمایش اجرا می کند. وی افزود: مرحوم احمد آقالو از سال های دانشجویی از من می خواست تا به رادیو بروم ...
حمله تند حامد لک به هاشمی نسب
یک نفر قلچماق در کادر فولاد هست که فکر می کند همه را زده است! قبلا راجع به او صحبت کردم و به اعضای محترم کمیته انضباطی هم گفتم که این دستیار با چه ادبیاتی با بنده حرف می زند و سمت من می آید. همین بازی با فولاد هم تمام تصاویر مشخص است وقتی که من از زمین بیرون می روم، دوباره یک حرفی می زند. او طوری حرفی می زند و می گوید در این فوتبال فقط دعای مادرم را دارم که انگار بقیه مربیان و فوتبالیست ها پدر و مادر ندارند و اگر در ورزشگاه هواداران علیه پدران و مادران ما فحش بدهند، اشکالی ندارد ...
ناکامی رئیس فدراسیون ایران در انتخابات اتحادیه جهانی کشتی/ دبیر: نه هزینه ای کردم و نه سفر رفتم
(ترکیه) 79 رأی 6- نامیگ علی ایف (آذربایجان) 73 رأی 7- خانم یه ژانگ (چین) 62 رأی همچنین دبیر در این رابطه اظهار داشت: من از روز اول هم گفتم نمی توانم خیلی از کارها را بکنم که با روحیه من جور در نمی آید اما با کناره گیری سوریان در دقیقه 90 مجبور شدم خودم ثبت نام کنم. حالا به امید خدا دو سال دیگر یک نفر را برای انتخابات معرفی می کنیم. من چه حلال باشد یا غیر حلال بلد نیستم ...
دبیر برای هیات رییسه اتحادیه جهانی کشتی رای نیاورد
خودم ثبت نام کنم. حالا به امید خدا دو سال دیگر یک نفر را برای انتخابات معرفی می کنیم. من چه حلال باشد یا غیر حلال بلد نیستم پول در این راه ها خرج کنم. نوش جان نفراتی که انتخاب شدند اما من خودم در شورای شهر بوده ام و این بازی ها را می شناسم. رییس فدراسیون کشتی افزود: تمرکز من بر روی این است که ابتدا تیم های کشتی در رده های مختلف نتیجه بگیرند چرا که اگر 10 نماینده هم در اتحادیه جهانی ...
دیه 600 میلیون تومانی شرط آزادی مردی از زندان پس از 17 سال
چند روز است که مددکاران زندان تصمیم به جمع آوری دیه از سوی خیرین کرده اند. از نظر مالی من بضاعت ندارم که بخواهم دیه را پرداخت کنم اگر توان مالی داشتم همان سال 88 باید از زندان آزاد می شدم اما خب گرفتاری من تا همین الان در زندان فقط بابت همین مبلغ دیه است. هر از گاهی زندان با مرخصی من موافقت می کند و من بیرون می روم و کارگری می کنم تا بتوانم کمک خرجی باشم برای همسر و فرزندانم. در بین همین مرخصی ها ...
شوهرم خیلی غذا می خورد
شیرینی و شکلات. بارها مچش را گرفتم و سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. ولی هر بار قول می داد کمتر غذا بخورد. بار آخر متوجه شدم هر شب پیش از این که به خانه بیاید، به رستوران می رود و غذاهای پرچرب می خورد. مثلا ساندویچ با پنیر می خورد. پیتزا و چلوکباب می خورد. بعد که به خانه می آید، می گوید رژیم است و شام نمی خورد. من هم تعجب کرده بودم او چقدر حرف گوش کن شده و رژیمش را سرسخت ادامه می دهد اما وزن کم ...
تنها شهید اسکله الامیه!
با عصبانیتش پاره اش کرد. گفت همه با هم باید کارها را انجام دهیم، نه فقط دو نفر مسئول این کار باشند. بااین حال خودش هرروز شده بود مسئول شستن ظرف ها و نظافت سنگر. درحالی که من شب ها دنبال گراز گرفتن بودم و روزها دنبال بلبل خرمایی گرفتن. علیزاده می گوید: بارها شده بود شهید تنها را در قبری که برای نماز شب خواندن کنده بود، می دیدم که با خدای خود راز و نیاز می کرد. یادم است بعضی وقت ها به او می گفتم از جان خدا چه می خواهی؟ می گفت که از با خدا حرف زدن لذت می برم. او این را گفت و من وقتی روی اسکله الامیه، موقعی که شهید شده بود رفتم، بالای سرش، از چهره نورانی او متوجه شدم از جان خدا چه می خواست! ...
شهید مدافع حرمی که رجزخوانی را در سوریه باب کرد
جان و مالم فدای اهل بیت و امام خامنه ای. اشک امان نمی داد روی ماه آقا را ببینم من همیشه از خدا می خواستم که یک دیدار خصوصی با آقا داشته باشیم. حسن می گفت: دعا کن من شهید بشم تا یک دیدار خصوصی قسمتتون بشه. زمانی که حسن به شهادت رسید، دیگر منتظر این اتفاق بودم. سال 94 به دیدار آقا رفتیم. بهمن ماه بود که با ما تماس گرفتند. 5 خانواده شهید بودیم، یک خانواده از اهواز، یکی از قزوین ...
1452 عمود
ویروس از بیمارستان به خانه، مجابش کرده تا از آن طرف خط هرچه بد و بیراه است نثار مریم کند. تلفن قطع می شود. گفت اومدی خداحافظی ؟ گفتم بله عزیزم! بالاخره امضا کرد دلم نیومد نیام بالا.دوباره چی شده؟ امیر گیر داده؟ بغض دختر شکست و گفت: تو را خدا رفتی پیش امام حسین بهش سفارش من را بکن. دیگه خسته شدم. مگه من چی میخوام از این دنیا. فقط دوست دارم کار کنم و مفید باشم. ...
سهم اسماعیل؛ قطعه ای از بهشتِ صحن آزادی
نمازگزاران در سنگر به شهادت رسیده. انگار بین زمین و آسمان معلق مانده بودم. نفسم به سختی بالا می آمد. نمی دانستم چطور بقیه را باخبر کنم که هر دو برادرم برای همیشه رفته اند. نمی دانستم به آقاجان چه باید می گفتم یا چطور این خبر را به مادر می رساندم. آیا مادر با شنیدن این خبر یارای ایستادن داشت ؟ از همه مهم تر، به دختری که اسماعیل تازه عقد کرده بود و می خواست ببرد خانه بخت، چه می گفتم ؟ دراین بین خودم را ...
به روضه ی اباعبدالله خوش اومدی عزیزم، من کی باشم که بخوام اجازه بدم یا ندم؟
گفتم خب ما این کتابچه رو میدیم به خانما و آقایون، پس بچه ها چی؟ یاد بچگی های خودم افتادم، منزل ما اون موقع سمت باغ معین بود، گوشه ی چادر مادر و مادربزرگمو می گرفتم و می رفتیم روضه اما خانم هایی که روگرفته بودن، از گریه کردنشون، از سیاه بودن همه جا می ترسیدم، خیلی کوچیک بودم، تا اینکه بین تموم اون روضه های خونگی، یه خونه خاطره ی بچگی منو ساخت، حدود بیست و شش سال پیش بود اما هنوز اون حس قشنگ در وجودم ...
نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم/ روزی سه بار سهمیه کتک داشتیم
کارکشته و باتجربه همراه نیروهای عملیاتی گردان امام حسین مجتبی(ع) و گردان یا زهرا(س) وارد عملیات شدم؛ کوله پشتی ام را از باند، گاز، پدجنگی و ... پرکردم و به سمت مواضع دشمن حرکت کردیم؛ از مقابل یکی از تیربارهای دشمن که مثل باران گلوله می ریخت به سلامت رد شدیم، در آن تاریکی شب من ندیدم کسی مجروح یا شهید شود. به یک خاکریز رسیدیم، گفتند برای خودتون سنگر بکنید می خواستم سنگر بکنم دیدم سرنیزه ...
مادر باش نه خدمتکار
رسیدگی می کنند و اگر یکی بیمار باشد آن یکی حواسش است. وقتی لحن کلامش با بچه ها را شنیدم دلم به حال خودم سوخت. با خود فکر کردم تمام این مدت خدمتکار خوبی بودم، نه یک مادر نمونه و دوست داشتنی! سال ها با همه خستگی جور آن ها را کشیدم و نگذاشتم آب توی دلشان تکان بخورد. سعی کردم با بها دادن به آن ها کمتر بودنم در خانه را تلافی کنم. می خواستم مادر خوبی باشم ولی راهش را اشتباه رفتم. تبدیل شدم به ...
ماجرای عاشقی که انتقام جو شد!
انتخاب اشتباهم در ازدواج موجب شد زنی همه اموال و دارایی هایم را با خودش ببرد و خواهر او نیز با به اجرا گذاشتن مهریه اش زندگی مرا دگرگون کند. اکنون نیز ... به گزارش خراسان، مرد 45 ساله با بیان این که در مخمصه عجیبی افتاده ام و نمی توانم مسیر درست زندگی را بیابم به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 20 سال قبل عاشق یکی از بستگان دور پدری ام شدم و به طور پنهانی با او ارتباط ...
نزد نسل سلامت؛ پزشکی که با 40 درجه تب بر بالین بیماران ایستاد
داشتم با تشویق های او در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شدم اکنون30 سال سن دارم و دانشجوی تخصص زنان و زایمان هستم. همیشه قبل از ازدواج می گفتم شخصیت و اخلاق همسرم باید مثل پدرم باشد خداروشکر همینگونه هم شد. برشی از زندگی شهید معنویان سورکی غلامعلی معنویان سورکی فرزند احمد در سال 1340 در سورک دیده به جهان گشود، وی دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه عقیل سورک و دوره ...
خرده روایت های یک جامانده از اربعین
گروه زندگی- سمیه دهقان زاده: اولین باری که از پیاده روی اربعین شنیدم، اواخر پاییز سال 1390 بود، من دخترکی پرشور بودم در عالم رسانه. به یک مستندساز زنگ زدم که از کار جدیدش برایم بگوید، گفت مسافر عراق است و می خواهد مستندی از زائرانی که از نجف تا کربلا پیاده می روند را در قاب تصویرش جا دهد، گفت می خواهد از مرد و زن های پیری که خودشان از دار دنیا چیزی ندارند اما همه سال پول جمع می کنند و با همه دار ...
تقاضای ارزانی یا آب درهاون کوبیدن
در زندگی تقلا و دست و پا زدم که مثلا صاحبخانه شوم اما صاحب هزار جور درد و استرس شدم که صاحب خانه نشدم. صاحبخانه ام هم چندی پیش هر چی به وی التماس کردم صغری- کبری بافتم که بابا من هزینه چند برابری اجاره خونه را از کجا بیارم؟ در پاسخ به من گفت: ناراحت نشی فلانی! اما حرفات آب در ...
ماجرای لیست تخلفات مهدی تاج چیست ؟
تکلیف تیم ملی زودتر مشخص بشود، گفت: من روز سه شنبه (هفته قبل) انتخاب شدم. چهارشنبه سر کار آمدم. پنجشنبه و جمعه تعطیل بود ولی سر کار بودم. دیروز و امروز هم بوده. شاید تا فردا تعیین تکلیف کنیم. با سرعت تر از این نمی شود. علیرغم همه شانتاژها همه حواسمان به پرچم، کشور، میهن و سرافرازی در جام جهانی است.
از ربودن دختربچه 6 ساله تا خاطره گویی که بلای جان آدم ربا شد
اما خانواده مقتول تن به خواسته او ندادند و من از او خواستم دیگر بی خیال شود چون احتمال می دادم خانواده مقتول پلیس را در جریان قرار داده اند و زندگی ما هم در خطر بود. سرانجام دوستم راضی شد که بی خیال شود و مدتی بعد از ترسش از ایران فرار کرد و رفت. در همه این سال ها راز این اتفاق را نزد کسی فاش نکردم تا اینکه یک شب در یک محفل شبانه برای خودنمایی ماجرای گروگانگیری مرگبار سه سال قبل را فاش ...