وقتی قماربازهای کلاهبردار دایه دلسوزتر از مادر می شوند
سایر منابع:
سایر خبرها
آزار دختر تنها توسط خواستگار شیطان صفت / عاشقش بودم مرا بیهوش کرد!
زیادی کردم و این اشتباه بود، اما واقعیت این است که سهیل به من پیشنهاد داد. *چرا تنها بودی؟ من وقتی 5 ساله بودم پدرم را از دست دادم. مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و از او صاحب فرزند شد. من دیگر در آن خانه جایی نداشتم. بعد از دیپلم هم از خانواده مادرم جدا شدم و تنها زندگی می کردم به همین خاطر هم وقتی سهیل به من پیشنهاد دوستی داد بدون فکر قبول کردم و خیلی زود به او دل بستم. او ...
دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
...، قانون رهایت نمی کند. پدر در طول 20 سال دوری از خانواده سرطان گرفت او می گفت که هیچ کس نباید از مخفیگاهت مطلع شود وگرنه با کنترل خانواده ات تو را پیدا می کنند! و ... خلاصه آن قدر در گوشم خواند که مجبور شدم پیشنهادش را بپذیرم و در حالی که نمی توانستم شما را فراموش کنم، به جنوب کشور رفتم و زندگی مخفیانه ای را شروع کردم اما در این 20 سال هیچ وقت نتوانستم شما را فراموش کنم ...
انگلیس در معرض بحران ارزی! | جلسه فوق العاده برای افزایش نرخ بهره
.... زمانی که وزیر خزانه داری از موج جدید وام گیری برای تامین مالی 45 میلیارد پوندی کاهش مالیات و جلوگیری از افزایش صورت حساب های انرژی خبر داد، این مساله انتقادات از بیانیه مالی روز جمعه را تشدید کرد. واسیلیوس گیوناکیس رییس استراتژی ارز خارجی سیتی گروپ گفت: بریتانیا اکنون در بحبوحه بحران ارزی قرار دارد. معامله گران پیش از جلسه بعدی بانک مرکزی انگلیس در ماه نوامبر، شرط بندی ...
علی راه خودش را انتخاب کرده بود
دادم که تاکنون آنجا را ندیده ام و از آنجا نیز راه مان را به مقصد شهرهای دیگر ادامه می دهیم. وی افزود: وقتی وارد همدان شدیم، خودروی صفر من خراب شد؛ ما ناگزیر شدیم که در همان محل در بوستانی چادر بزنیم و به جای یک روز یک هفته میهمان همدان شویم؛ سال 1393 وقتی که برای دیدن محل دفن پدرم دوباره به همدان رفتیم، وقتی دقت کردم، متوجه شدم که 2 سال قبل از آن، خودرویم درست در نزدیکی یادمان شهدای ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
دنیا را از پای خود باز کردند و رها شدند از تعلقاتی که دل کندن ازشان پای خیلی از مدعیان عرفان را هم، می لرزاند. بدون مقدمه بیشتری شما را وارد زندگی ای می کنیم که 3 و سال 8 ماه برای اعظم نیک بین و شهید مهدی موحدنیا به طول انجامید و سرانجام ختم به خیر شد. حقیقت این بود که من عاشق شدم! من و آقا مهدی چهار سال با هم در یک دانشگاه درس می خواندیم. من متولد سال 68 بودم و در ...
ماجرای جدایی ملیکا شریفی نیا از همسرش | جنجال ازدواج ملیکا شریفی نیا با عمو پورنگ
به واسطه یک رژیم اینترنتی کم کردم و بعد 5کیلوگرم باقیمانده را نزد متخصص تغذیه رفتم و به کمک ایشان توانستم وزنم را پایین تر بیاورم ولی واقعا 5کیلوگرم آخر دیگر برایم نفسگیر شده بود. راضی ام، اما دوست دارم 3کیلوگرم دیگر هم کم کنم. در خانه فقط سالاد و نان و پنیر می خوردم و تازه حالا دارم تنها یک روز در هفته رژیمم را می شکنم و موادی می خورم که دوست دارم، اما باز هم خیلی کم و به ...
روایت خبرگزاری فارس از افراد درون تجمعات در تهران: روحانیت را عامل ناخوشی شان می دانند
جوان و نوجوانی است که شنیده بودم برای خونخواهی مهسا امینی به خیابان ها آمده اند. ساعت 17:30 در تقاطع خیابان برادران مظفر و روبه روی یک قهوه فروشی با چند دختر و پسر جوان همراه شدم؛ همگی تقریبا زیر 18 سال. تردید داشتم چطور به جمعشان ورود کنم. نگران بودم ظاهر و لباس های متفاوتم جلب توجه کند. اما دل به دریا زدم و با اولین شعارها با آنها همراهی کردم و وارد خیابان ولی عصر شدیم. پلیس مانع از ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
شما کجای خانه بودید؟ - ما در حیاط خانه که با پله به پشت بام خانه راه داشت و در واقع پشت بام خانه و حیاط همسطح بودند مشغول بازی بودیم. فاش نیوز: چه درکی از جنگ داشتید؟ - هیچ درکی نداشتم؛ چون خیلی بچه بودم. نه فقط من، که همه ی بچه ها زیر ده سال بودیم. خانه ی ما و خیلی از همسایه ها کاملا و یا نسبتا تخریب شده بود. بسیاری از همسایه هامان که با خانواده ی ما رابطه ی ...
روایتی از روزهای غیرقابل تکرار دفاع مقدس/جوان امروز درگیر بمباران وسیع تبلیغاتی است
غرق شده کنار اروند انداخت. وی یادآور می شود: آسمان بالای سرم سیاه به نظر می رسید و انگار روی سرم خراب شده بود فکر همه چیز را توی جنگ کرده بودم جز اسارت؛ از قرار علی جمعه وقتی توانست سالم خودش را به عقب برساند به خانواده ام گفته بود که من در آب شهید شدم و خانواده ام برایم مراسم یادبود برگزار کرده بودند. *لحظات غیرقابل تکرار در دفاع مقدس برای آن همه ایثار و ...
ماجرای عجیب عروس و داماد جوان/لاکچری بازی کار را به طلاق کشاند!
آرام آرام با قدم های سنگینش وارد شعبه شد و با سلامی آهسته به قاضی، روی صندلی نشست. قاضی نگاهی اجمالی به پرونده و دادخواست شان کرد و پرسید: شما که هردو زیر 25 سال دارید و هنوز هم مهر عقدنامه اتان خشک نشده! ماجرا چیست؟ جهیزیه لاکچری و با ارزش یعنی چی؟! مهسا نفس عمیقی کشید و در حالی که بغضی در گلویش بود، گفت: سه سالی است که به خاطر شرایط اقتصادی خانواده ام تصمیم گرفتم به صورت ...
فرار از زندان صدام؛ ماجرای اولین اسیری که از زندان بعثی ها گریخت | آغاز اسارت سیدرضا در آخرین روز خدمت ...
منتظر بودند. وقتی به آنها رسیدیم متوجه علیجان فدایی شدم که او هم اسیر شده بود. می دانستم تحمل اسارت را ندارم. چندبار به بهانه دستشویی و بدحالی قصد فرار داشتم که لو رفتم و حسابی کتک خوردم. روز بعد ما را به پاسگاه سرتک بردند. از فرط گرسنگی و تشنگی، نای راه رفتن نداشتیم. اینجا ما را به عراقیها تحویل دادند و ماموریت مهاجمان تمام شد. من، سید رضا، در عراق بودم؛ اسیر آنها . به دستور ...
میرزاده بعد از انصراف از لیگ برتر کشتی: تیم ملی انحصاری شده است
...، حسن حسین زاده بوده، این مسئله ناراحتم کرد. او قبلا با تیم جوانان به آسیایی و جهانی رفته بودم. عادل بالی تبار هم عضو کادرفنی تیم ملی بزرگسالان بود، پس من اینجا چه کاره ام؟ کشتی گیر تیم ملی می سازم، تیمم قهرمان لیگ می شود، اما هیچ جایگاهی ندارم. پدرم زمانی که برای پرداخت ورودی لیگ به فدراسیون رفته بود، هم در این رابطه به ابراهیم مهربان دبیر فدراسیون کشتی اعتراض کرد که او گفت با علیرضا دبیر ...
پیکر امین تارخ در بهشت زهرا آرام گرفت/ شجاع نوری: تارخ هر زمانی که می رفت زود بود
ایشان تجربه داشتم و می دیدم که چگونه با نسل جوان ارتباط می گرفت و حمایت می کرد. در کارگاه بازیگری نیز به عنوان مدرس در خدمت ایشان بودم و آنجا متوجه شدم که ایشان نمادی از محبت، آموزش، حمایت، عشق، دوست داشتن و بسیاری از ویژگی های بزرگ بود. عبدالجبار کاکایی: وقتی کلمات خود را از زبان امین تارخ شنیدم دگرگون شدم عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا هم در ادامه این مراسم گفت: در کنار ...
۞ نکته آموزشی:
ادامه داد: در حوزه سریال سازی هم با ایشان تجربه داشتم و می دیدم که چگونه با نسل جوان ارتباط می گرفت و حمایت می کرد. در کارگاه بازیگری نیز به عنوان مدرس در خدمت ایشان بودم و آنجا متوجه شدم که ایشان نمادی از محبت، آموزش، حمایت، عشق، دوست داشتن و بسیاری از ویژگی های بزرگ بود. عبدالجبار کاکایی: وقتی کلمات خود را از زبان امین تارخ شنیدم دگرگون شدم عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا هم ...
اشک های رضا کیانیان در بدرقه امین تارخ
این مراسم بودند. مراسم تشییع رأس ساعت 10 صبح و با ورود پیکر امین تارخ به محل برگزاری مراسم، آغاز شد. منتظر هر خبری بودیم، غیر از این! علیرضا شجاع نوری بازیگر سینما اولین سخنران این مراسم بود که در سخنانی کوتاه گفت: حالم خیلی بد است و در این وضعیت، منتظر هر خبری بودم الا اینکه امین تارخ را اینجا ببینم. ما در خردسالی با هم هم خانه بودیم. در سریال سربه داران شاگردی اش را کردم. همه ...
تارخ در بهشت زهرا آرام گرفت/ امیرآقایی:برای سلامتی آتیلا پسیانی دعا کنیم
است و در این وضعیت، منتظر هر خبری بودم الا اینکه امین تارخ را اینجا ببینم. ما در خردسالی با هم هم خانه بودیم. در سریال سربه داران شاگردی اش را کردم. همه یا امین تارخ را از نزدیک می شناسید یا با حال و انرژی او آشنا هستید. وی افزود: او در بنیاد فارابی در دهه 60 آرشیوی برای هنرمندان را تأسیس کرد تا امکان دسترسی به آثار برای بازیگران و هنرمندان شهرستان ها هم فراهم شود. همیشه می خواست عالم ...
جزییات تشییع و خاکسپاری پیکر امین تارخ
تجربه داشتم و می دیدم که چگونه با نسل جوان ارتباط می گرفت و حمایت می کرد. در کارگاه بازیگری نیز به عنوان مدرس در خدمت ایشان بودم و آنجا متوجه شدم که ایشان نمادی از محبت، آموزش، حمایت، عشق، دوست داشتن و بسیاری از ویژگی های بزرگ بود. عبدالجبار کاکایی: وقتی کلمات خود را از زبان امین تارخ شنیدم دگرگون شدم عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا هم در ادامه این مراسم گفت: در کنار هم قرار ...
عکس مرد غریبه را وقتی در جیب مانتوی زنم دیدم، خشکم زد !
قصاص نبود. گفت در ازای دریافت 350 میلیون تومان رضایت می دهد. چند روز به شما مهلت داده اند؟ سه ماه. چقدر از مهلت شما باقی مانده؟ 28 روز؛ تا 26 اردیبهشت. اگر نتوانم جور کنم، اعدام می شوم. (سکوت سنگین) تا حالا چه میزان از مبلغ درخواستی را تهیه کرده ای؟ با پول فروش خانه ام و قرضی که گرفته ایم در کل 130 میلیون تومان جور شده. خانواده ام ...
خاطرات جانباز اهل سنت گلستان از جبهه ها؛ به یاد سال هایی که زود گذشت
پایش را در سرزمین عشق و جنون جاگذاشته بود برای همین به والیبال نشسته روی آورد و حالا یکی از نامداران این رشته در ایران و استان گلستان است. عاشوری از ترکمن های اهل سنت گلستان است که با گذشته چند دهه از پایان جنگ هنوز حسرت جاماندن از کاروان شهدا او را آزار می دهد. سخنرانی امام (ره) حجت را بر من تمام کرد من تنها فرزند خانواده بودم و طبق قانون میتوانستم معافی بگیرم و به ...
دنیای شیرین بدون اعتیاد با یاری امداد/ لذت پاکی را در هیچ ماده مخدری نیافتم
پایان خط رسیده بودم دیگه از شرایطم عاجز شده بودم به خاطر مواد باید به هر کسی رو می زدم اما به تنهایی نمی توانستم ترک کنم تصمیم می گرفتم که خودم را پاک کنم و حتی با دارو و شیوه های مختلف مثل جابجایی مکان تصمیم گرفتم که پاک شوم و اما باز دوباره به سمت آن می رفتم چرا که جذبه مواد بالا و تحریک کننده است . لذت دوران پاکی وی تاکید کرد: لذتی که در پاکی است در هیچ ماده مخدری پیدا ...
امین تارخ با توان یک جوان روبروی دوربین کار می کرد
صحبت کردم و صحبت مان درباره بازی در فیلم جدیدی بود که می خواهم بسازم و از ایشان خواستم که در خدمتشان باشیم و با همه محبتی که ایشان به من داشتند، کارمان کمی به تعویق افتاد تا اینکه ایشان به بیمارستان منتقل شدند، روز های اول کمی خیالمان راحت شد، به این خاطر که گفتند خطر رفع شده است، اما الان که این خبر رسیده، از شنیدن آن بسیار شوکه شدم. چون چند روز پیش داشتیم درباره سریال جدیدمان صحبت می کردیم و حالا ...
قتل قوم و خویش به دست دهیار جوان
دهیاری اعلام نمی کردم، خودم توبیخ می شدم. حتی ممکن بود کارم را از دست بدهم. همین باعث شد رابطه ما خراب شود و به اینجا بکشد. درگیری چطور رخ داد؟ باور کنید نمی خواستم جانش را بگیرم. همه چیز در یک لحظه عصبانیت من رخ داد. (متهم شروع به گریه می کند و ادامه می دهد) روز حادثه مقتول به سراغم آمد. تنها نبود. چند نفر از اقوامش هم همراهش بودند. عصبانی بود و می گفت چرا به دهیاری گزارش کرده ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
بیمارستان بقایی اهواز منتقل کردند. دو، سه روزی آن جا بودم و بعد مرخص شدم، بعد از استعلاجی دوباره اعزام شدم، 17 خرداد سال66 بود، باز رفتیم اهواز همان موقعیت جنگل و پس از چند روز به طرف کردستان حرکت کردیم، برای مدتی در محلی کنار سد بوکان آموزش های لازم را دیدیم، صحبت هایی از عملیات به گوش می رسید، قرار بود ما به عنوان خط شکن عمل کنیم،. چند روزی مانده بود به عملیات که تصمیم عوض و گروه دیگری ...
سارق موبایل عکس های داخل گوشی را که دید شوکه شد/ تصاویرخواهرش درون گوشی بود!
ها وسوسه ام کرد. با موتورسیکلت به خیابان رفتیم و اولین سرقت را انجام دادیم. ما کیف خانمی جوان را قاپیدیم و متواری شدیم. نزدیک خانه که رسیدیم داخل کیف را نگاه کردیم. سیصد و 72 هزار تومان پول نقد ،یک گوشی تلفن همراه و یک عدد عینک دودی و کمی خرت و پرت داخل کیف بود. گوشی تلفن ، عینک و 122 هزار تومان پول نقد را من برداشتم. به خانه رفتم. در حال بررسی گوشی تلفن همراه با ...
زرین دخت عطایی؛ درگذشت شاهد تاریخ معاصر
.... به روزهای سیاه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و برای روایت چه کسی شایسته تر از مهندس جوان آن روزها که بعدها نوشت: سال 1331 فارغ التحصیل و باید وارد بازار کار می شدم. تازه مهندس شده بودم و درآمد مهندسان در آن زمان ماهانه 400 تا 500 تومان بود. من هم در ادارۀ ساختمان بانک ملی به عنوان مهندس تأسیسات مشغول به کار شدم و درآمدم مخارج شخصی را به خوبی کفایت می کرد. مضافا که بخشی از آن در راه ...
ارزش صلوات بر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
، او را در طواف دیدم و بر زبانش فقط صلوات جاری بود! خواستم علت را بپرسم که طواف کنندگان حایل شدند و او را ندیدم تا روز عرفه در عرفات دیدم. باز سر زبانش فقط صلوات جاری بود. نزدش رفتم و گفتم: اینجا جای استغفار و مناجات و طلب حاجت است، تو در مدینه و مکه مشغول فرستادن صلوات هستی علت چیست؟ جوان گفت: من و پدرم سال گذشته عازم حج شدیم که وسط راه در فلان جا پدرم بیمار شد، سپس مکانی را کرایه کردم ...
زن دوم : شوهرم جلوی زن اولش من را منکر شد !
مند می شدیم ولی سعید هیچ گاه با من به مسافرت نمی آمد یا در شهر قدم نمی زد. در طول دو سال زندگی مشترک دو بار باردار شدم ولی به اصرار او جنینم را سقط کردم تا روزهای جوانی را خوش بگذرانیم. آن زمان آن قدر خوشحال بودم که فقط به خواسته های همسرم عمل می کردم و به آینده توجهی نداشتم تا این که آرام آرام احساس کردم سعید توجه کمتری به من دارد و حتی از هر چند تماس تلفنی به یکی از آن ها پاسخ می دهد ...
اعتراف به قتل هولناک خواهرزاده توسط مردی با پابندهای الکترونیکی
و دقایقی بعد به ناچار لب به اعتراف گشود و بدین ترتیب از این پرونده جنایی رمزگشایی شد. او که دیگر هیچ راه گریزی نداشت با بیان این که ماجرای من و خواهرزاده ام به مسائل خاص غیراخلاقی گره خورده بود درباره چگونگی این جنایت وحشتناک ادامه داد: وقتی از زندان آزاد شدم احساس می کردم که او (مقتول) با اعضای خانواده ام رفتاری غیرمتعارف دارد. این موضوع سوءظن مرا برانگیخت به طوری که خیلی حساس شدم و ...
روایتی از شهادت حسین اوجاقی توسط آشوبگران
وظیفه داریم پیرو رهبرمان باشیم. وی با اشاره به نحوه شنیدن خبر شهادت پسرش ادامه داد: عصر در منزل بودم، از بیرون صداهایی به گوش می رسید، از آن جایی که در طبقه چهارم هستیم از پنجره بیرون را نگاه کرده و دیدم آشوبگران دو نقطه شهر را به آتش کشیده و به سمت خیابان قونقا در حرکت بودند. از خانه بیرون آمده و تا خیابان اصلی رفتم متوجه شدم اغتشاشگران بانک را تخریب کرده و آتش زده اند و همچنان در حرکت ...