عکس مرد غریبه را وقتی در جیب مانتوی زنم دیدم، خشکم زد !
سایر منابع:
سایر خبرها
دردسر سقط جنین برای عروس آملی / داماد از ترس پدر شدن فرار کرد!
همسرم در یک هتل آپارتمان به عنوان مدیر مالی مشغول کار شد. با آن که یک سال از این ماجرا می گذشت و هر دو نفر ما دلتنگ خانواده هایمان بودیم اما هیچ گونه تماسی در این مدت نداشتیم تا این که یک روز حسام وقتی از سرکار به خانه آمد ناخودآگاه گوشی تلفن را برداشت و با مادرش تماس گرفت. مادر حسام در آن سوی خط فقط اشک می ریخت و او را ترغیب می کرد تا به آمل بازگردد. او اشک ریزان به حسام گفت اگر برگردی و ...
نقشه سیاه زن خائن تهرانی با قصاب محله لو رفت / بهمن اعتراف به قتل شوهر جوان کرد!
چهره او با تصاویر به دست آمده از دوربین مداربسته مشخص شد وی یکی از متهمان متواری است. مرد 32 ساله که ابتدا منکر جنایت بود، در بازجویی ها ادعای عجیبی را مطرح کرد: 15 روز قبل از جنایت، بر سر پارک خودرو با مقتول دعوایم شد. درگیری آن روز ما با وساطت دیگران پایان یافت اما کینه مقتول را به دل گرفتم و او را تعقیب کردم تا خانه او را یاد بگیرم بعد به سراغ امیر، دوستم که هم ولایتی ام بود رفتم و ماجرای کینه ای ...
تجاوز مرد رمال به دختر جوان تهرانی/ دست و پایم را بست تا چاکراهایم را باز کند
انگشتری را که 20 میلیون تومان ارزش داشت به مرد رمال دادم .اما یک هفته بعد وقتی برای گرفتن نسخه سحرآمیز پیش او رفته بودم به من گفت انگشترم دزدیده شده است. مرد رمال حرف های عجیبی می زد .او میگفت گره سختی در بختم افتاده و به همین خاطر شیاطین انگشتر مرا دزدیده اند. من که از حرفهای او ترسیده بودم گفتم از او شکایت می کنم تا انگشترم پیدا شود. اما مرد شیاد گفت خودش انگشتر را از شیاطین پس می گیرد .او میگفت ...
قتل به خا طر متلک پرانی
.... او در توضیح به مأموران گفت: مشغول کاسبی بودم که متوجه درگیری دو مرد جوان شدم. به خاطر سروصدا و فریاد آن ها از مغازه بیرون رفتم. ناگهان متوجه شدم یکی از آن ها در حالی که به شدت عصبانی بود شیشه نوشابه شکسته را به مقتول زد و فرار کرد. همراه دیگر افرادی که در آنجا حاضر بودند او را دنبال کردیم، اما موفق نشدیم آن مرد را بگیریم و فرار کرد. همان موقع با اورژانس تماس گرفتیم، اما وقتی عوامل اورژانس ...
خیانت به جنایت ختم شد
ماجرا گفت: مقتول را نمی شناختم و با او اختلافی نداشتم. دو هفته قبل سوار موتور بودم که در یکی از خیابان های اطراف سر جای پارک با مقتول درگیر شدم. درگیری با وساطت رهگذران تمام شد، اما به خاطر فحاشی کینه به دل گرفتم و یعقوب را تا خانه اش تعقیب کردم و آدرس خانه را یاد گرفتم. سپس در این باره با دوستم صحبت کردم و از او خواستم برای انتقام مقابل خانه شان برویم. قدیر قبول کرد و روز حادثه وقتی به آنجا رفتیم ...
فرار از زندان صدام؛ ماجرای اولین اسیری که از زندان بعثی ها گریخت | آغاز اسارت سیدرضا در آخرین روز خدمت ...
رفت اما در جریان اتفاقاتی، اعدام او متوقف شد. او این بار به اسارت تروریست های کومله در می آید اما در نهایت از دست آنان هم خلاص می شود و به شهر خود باز می گردد. آنچه می خوانید خلاصه ای از خاطرات کسی است که در آخرین روز خدمت سربازی، اسیر شد و به جای خانه از زندان صدام سردرآورد؛ رزمنده ای که با 2دوست دیگرش با فرار از زندان و خاک عراق در نخستین سال حمله صدام به خاک کشورمان کاری کردند ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
امام رضا(ع) به شهادت رسید. من همسر شهید شدم شبش رفته بودم خانه مادر شوهرم. گفتم: مامان خیلی حالم بده. گفت: چرا؟ گفتم: نمی دانم! حس می کنم فرق سرم دارم می شکافد. گویا چند روز قبلش مهدی تیری خورده بود به دستش و به من نگفته بودند. وقتی فهمیدم نگران شدم. مادر شوهرم برای اینکه مرا آرام کند عکسی از دست مهدی نشان داد و گفت: ببین فقط کبود شده. خیلی استرس داشتم. ابوالفضل هم تا صبح فقط ...
پاسخ شهید شیرین آبادی فراهانی به مادرش برای جلب رضایت اعزام به جبهه/ حضور پنهانی شهید در راهپیمایی های ...
دیده بود. از او پرسیده بود که مادرت کجاست؟ اما مسلم از او خواسته بود تا به من نگوید. دوستم به من نگفت، اما من شب هنگام دو دروغ دیگر به پسرم گفتم. به من گفت: مادر، خودت این ها را می بینی؟ مرا از آتش جهنم نجات دادی نمی توانست به من بگوید: تو داری دروغ می گویی. چیزی نمی گفت و دروغ های من را تحمل می کرد. تا یک روز دوباره اعلام کردند که راهپیمایی تا قیطریه است. ما ...
دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
دسیسه کثیفی که با پیگیری پرونده مزاحمت تلفنی برای دختری جوان در کلانتری طبرسی شمالی مشهد فاش شد، به ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی در خواستگاری 20 سال قبل گره خورد! چند روز قبل دختر 25 ساله ای وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شد تا از یک مزاحم تلفنی شکایت کند. این دختر جوان ادعا کرد:مدتی است که مردی میان سال از دور مرا در کوچه و خیابان تعقیب می کند و وقتی برمی گردم هیچ اثری از او نمی بینم. انگار ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
...> - تقریبا 4سال و نیمه بودم و در تاریخ 17فروردین سال1367 و درست چند روز بعد از سیزده بدر این اتفاق افتاد. فاش نیوز: ماجرای آن روز را به خاطر دارید؟ - بله تا جایی که بسیار کم رنگ به خاطر دارم، سر ظهر بود که با دوتا از دختردایی هایم - که آن روز خانه ی ما بودند - مشغول بازی بودیم. پدرم سرکار بود و مادرم مشغول شستن رخت در حیاط. تانکر آبی در پشت بام خانه مان بود که آن زمان آب را ...
اعتراف تکان دهنده دختر 17 ساله ای که نامزد مرد مورد علاقه اش را آتش زد
گرفت و زبانه کشید. من هم بلافاصله پا به فرار گذاشتم و از آن خانه بیرون زدم. بعد از چند روز وقتی فهمیدم خ بر اثر آتش سوزی جان خود را از دست داده است، خیلی ترسیدم و مخفیانه زندگی می کردم تا پلیس مرا شناسایی نکند. در همین روزها به پارک ملت رفتم و تلاش می کردم از سربازانی که آن جا می آمدند به نوعی از سرنوشت هادی مطلع شوم چرا که فهمیده بودم او را در منطقه طرقبه شاندیز دستگیر کرده اند اما جرئت نداشتم ...
احترام به پدر و مادر در کلام امام رئوف
و همیشه زائرین را اذیت می کردم که چرا به زیارت می آیند و آنان را غارت کرده، پولهایشان را می گرفتم. به زائرین حضرت رضا علیه السلام بدبین و بداندیش بودم و دوست داشتم به آنها آزار برسانم. یک روز به قصد شکار حرکت کردم و سگ را در طلب آهویی رها نمودم. سگ شکاری، آهو را دنبال کرد تا به دیوار قبه هارونی یا حرم حضرت رضا علیه السلام رسید. آهو به دیوار حرم پناهنده شد و سگ در جای خود ایستاد و جرئت ...
می خواست مزارش گمنام باشد
کرد من دنبال جنازه شهید آمده ام، اما من هیچی نمی دانستم و فقط رفته بودم اگر سیدمجتبی به عقب و دوکوهه آمده است او را ببینم. با وجود بی اطلاعی به محض اینکه این حرف را شنیدم، خودم را نباختم. به اتاقی دیگر رفتم و گفتم از سیدمجتبی چه خبر؟ گفتند خوب است و صبح اینجا بود و الان به جبهه رفته است. کمی که نشستم، گفتم من برادرم شهید شده و خودم با 19 هزار لیتر سوخت دارم به خط می روم و از چیزی نمی ترسم، اگر ...
توضیحات فرنگی کار داغدار تیم ملی درباره ناکامی اش؛ پشتام: پدرم زجر کشید، روی تشک گنگ بودم
فکر و ذهنم درگیر پدرم بود. این کشتی گیر که پیش از حضور در مسابقات جهانی اسلو هم مادرش را از دست داد، گفت: چند سال سخت را پشت سر گذاشتیم. حدود چهار سال درگیر مریضی مادر و پدرم بودیم. برادر کوچکترم حال و روز خوبی نداشت. او را به باشگاه بردم که درگیر کشتی شود و کمی حال و هوایش عوض شود. امیدوارم که او هم بتواند ملی پوش شود. وی که در مسابقات جهانی بلگراد نتوانست ...
مادرانه های ننه بتول/ قالیچه ای برای زیارت
. خدا آدم را سنگ بیافریند اما مادر نه!!! دلم طاقت نیاورد. قالی را به بچه ها دادم تا پول فروش آن را به زخم زندگی شان بزنند. چند سال هر بار به امید زیارت نقش قالی می خواندم و اما هر بار حسرت دیدن حرم امام رضا(ع) و شنیدن صدای نقاره بر دلم می ماند. تا بالاخره این دار قالیچه را برپا کردم به امید زیارت! فکر نمی کردم بافتن این قالیچه کوچک طولانی شود. اما دست ها و چشمهایم بیشتر از این یاری نکرد ...
ترکشی که مسیر زندگی قاری پیشکسوت قرآن را عوض کرد
مسابقات بین المللی اول شود پس من هم حتماً می توانم. همه اینها همراه با جنگ و بسیج و عضویت در بسیج و شرکت در آموزش های نظامی بود. مدرسه و جبهه و کلاس قرآن هم می رفتیم. سال 61 که چهارده سالم بود اولین بار به جبهه رفتم. شهید سیدرضا محمدی که یک سال از من بزرگ تر بود و من را زیاد تشویق می کرد. با هم شروع کردیم حدود 10 روز بعد بهمن 61 به جبهه رفتم. * در طول هشت سال چند بار به جبهه ...
روایت یک مادر شهید از نقش زنان در پشت جبهه (2)
هنوز هم که هنوز است، این مادر شهید را که می بینم، به یاد آن روز می افتم. یکی دیگر از کارهای ما به عنوان مددکار، سرکشی به خانواده های شهدا و تقدیم قرآن و عکس امام خمینی (ره) در مراسم سوم آنها بود. در یکی از این بازدیدها، مادر شهید دل از کف داده بودو بسیار شیون می کرد. به فردی که معلم قرآن بود و همراه من آمده بود، گفتم شما صحبت کنید. او گفت نه خانم حجاریان صحبت های شما دلنشین تر است. ...
موتورسواری سحر قریشی با عشق جدیدش در دبی | رفتار زشت سحر قریشی همه را شوکه کرد
...! تتلو در ادامه نوشته است: من برام نوازنده هام کنسرتم هدفم هوادارام از هر شخص و از هرکس و هرچیزی مهم تره اونی که سرعتمو بگیره و هدفمو نبینه میره کنار میخواد مادر باشه میخواد پدر میخواد زن یا حتی دوست و رفیق مهم فقط یک چیزه هدف قیمت بلیط کنسرت شهریور تتلو امیر تتلو با انتشار یک استوری در اینستاگرام گفت که قصد دارد رکورد کنسرت جنیفر لوپز در ترکیه با 13 هزار نفر جمع ...
خاطرات جانباز اهل سنت گلستان از جبهه ها؛ به یاد سال هایی که زود گذشت
جبهه نروم . در ابتدا همین نیت را داشتم اما یک روز در تلویزیون سخنرانی حضرت امام (ره) را شنیدم که دفاع از کشور را وظیفه شرعی هر ایرانی اعلام کردند. این سخنان را که شنیدم برایم حجت شد که باید به جبهه بروم اما نمی دانستم به خانواده ام چه بگویم . در ابتدا مخالفت کردند اما وقتی اصرارم را دیده و دلیلم را شنیدند به ناچار قانع شدند و من به عنوان سرباز راهی جبهه شدم. 11 ماه در جبهه ها بودم. در ...
روزهای سپید پس از سیاهی
...> محمد عرب با بیان اینکه از وکلای معاضدتی هم در استان استفاده می شود، می افزاید: هر کدام از وکلا می توانند سه پرونده را در طول سال به صورت رایگان انجام دهند و این وکلا از پرونده های کمیته امداد بیشتر استقبال می کنند . به گفته وی مادر این خانواده در ابتدا به علت بدهی مالی به طور کامل محکوم و قرار رفتن به زندان برای وی تعیین شد که پس از معاضدت حقوقی انجام شده، رأی برگشت و همسرش به جرم جعل ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش سوم)
، فرستادند. بعد از چند روز عملیاتی که داشتیم، برای ازادی مناطقی در شاخ شمیرانات شرکت کردیم. یک ماه در خدمت پشتیبانی بودیم وقتی نیروهای جدید امدند ما به میبد برگشتیم. چند ماه در میبد بودم و اعزام دوم به اهواز رفتم منطقه ای بود که یک رودخانه کوچک داشت حالت دریاچه مانند بود، که غواص ها را انجا اموزش می دادند. یک ماه انجا بودیم تا قطعنامه توسط امام پذیرفته شد و به میبد برگشتیم. دکتر "ناصر آقایی" متخصص بیهوشی ...
8 محکوم به قصاص در استان بوشهر از اعدام رهایی یافتند
اضافه کرد: در اربعین حسینی با تلاش شورای حل اختلاف زندان و رضایت خانواده مقتول، 2 فرد محکوم به قصاص در استان بوشهر از چوبه دار رهایی یافتند. سرپرست اداره کل زندان های استان بوشهر تعداد زندانیان جرایم غیرمالی را مورد اشاره قرار داد و تصریح کرد: اکنون 89 نفر جرایم غیرعمد مالی با بدهی 60 میلیارد تومان در حبس هستند که نیاز به همکاری خیران و گذشت شاکیان است./ فارس ...
اعتراف به قتل هولناک خواهرزاده توسط مردی با پابندهای الکترونیکی
رفتم و با خواهرزاده ام روبه رو شدم سپس با طرح نقشه ای دیگر به او گفتم که چند نفر مرا کتک زده اند! و با این بهانه او را به بیابان کشاندم تا مهاجمان خیالی را ادب کنیم اما در بیابان موضوع رفتارهای غیرمتعارف او را پیش کشیدم که او زیر بار نرفت و تعجب کرد! وقتی ماجرا را این گونه دیدم با نبشی آهن و چماقی که دستم بود آن قدر او را زدم که بیهوش روی زمین افتاد. او هیچ چیزی برای دفاع از خودش نداشت و من طوری با ...
قتل قوم و خویش به دست دهیار جوان
هست چند ضربه به مقتول زدم. ای کاش هرگز چاقو در ماشینم نبود و این اتفاق نمی افتاد. چرا چاقو در ماشینت بود؟ چند روز قبل از درگیری عید قربان بود و من برای ذبح گوسفند چاقویی برداشتم و داخل ماشینم گذاشتم و هرگز فکرش را نمی کردم با آن دست به جنایت بزنم. بعد از قتل به کجا فرار کردی؟ به خانه یکی از بستگانم در اطراف تهران رفتم و در آنجا مخفی شدم اما درنهایت پلیس ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
شیمیایی و ش میم ر را به نحو احسنت فرا گرفتیم. فکر کنم اوایل فروردین ماه سال 1365 بود. نکات امدادگری را نیز به خوبی آموختیم. مسائل مربوط به تیراندازی و اسلحه را نیز در منطقه ی صفه اصفهان به ما یاد دادند. بالاخره از دانشگاه اصفهان اعزام شدم و بنا بر درخواست خودم آمدم تیپ الغدیر، پادگان شهید عاصی زاده. به واحد بهداری معرفی شدم و در آن جا آغاز به کار کردم. بعد از چند روز مرا فرستادند منطقه ...
روایتی از شهادت حسین اوجاقی توسط آشوبگران
از موضوع اطلاع ندارم گفت حسین امشب خانه نمی آید. وقتی این حرف را شنیدم خیالم راحت شد و به حاج آقا گفتم با پسرم مهدی حرف زدم و او گفت حسین امشب نمی آید. نیم ساعت نگذشته بود که تلفن خانه زنگ زد و فرد ناشناسی سراغ حاج آقا را گرفت و چون ایشان فقط با بله و خیر پاسخ داد من متوجه موضوع نشدم، حاج آقا به من گفت برویم بیمارستان و برگردیم ولی من به علت خستگی ناشی از پیاده روی اربعین ترجیح دادم در ...
از قتل پسر نوجوان در درگیری تا قتل با چاقو توسط دهیار
سازهای غیرقانونی انجام داده چندین بار با او صحبت کردم و از او خواستم دست از این کار بردارد اما بی فایده بود و او به کار خودش ادامه می داد و من هم مجبور شدم این تخلف را گزارش کنم. چون تخلف او را به دهیاری گزارش کرده بودم از من کینه به دل گرفته بود. من دهیار روستا بودم. از آذر ماه این سمت را گرفتم. مقتول که از اقوامم بود در زمینه ساخت وساز فعالیت داشت تا اینکه متوجه شدم بدون مجوز ساخت وساز ...
سارق موبایل عکس های داخل گوشی را که دید شوکه شد/ تصاویرخواهرش درون گوشی بود!
بیشتر از همه مرا عذاب می داد این که پدر این خانم ، شوهر خواهرم را سرکار برده و در یک شرکت استخدام کرده است. تا غروب ذهنم درگیر این ماجرا بود. به دوستم زنگ زدم و گفتم کیف سرقتی را باید بدون هیچ کم و کسری به صاحب آن برگردانیم. می گفت پول های داخل کیف را برداشته و برای خانواده اش غذا از رستوران خریده است. مانده بودم چه کارکنم. سر شب بود، خواهرم با بچه اش به خانه ما آمدند ...
دختر شهید رکن آبادی: پدرم قصد داشت بعد از حج به یمن برود
حسن نصرالله از ایام جوانی شان ادامه داشت. من عکسی از پدرم و سید دارم که در آن سی ساله و سید هم سی واندی ساله اند. طبعا این رابطه در جنگ تموز [33روزه] تقویت شد. آن ایام ما در سوریه زندگی می کردیم. قبل از آغاز جنگ برای مراسمی به ایران برگشتیم. وسط مراسم پدرم مرا صدا زد و گفت من باید بروم سوریه. جنگ شده. او از همانجا به فرودگاه رفت و رفت سوریه. دقیقا نمی دانم که در جنگ چه کرد اما می دانم بعد از شهادتش ...
زرین دخت عطایی؛ درگذشت شاهد تاریخ معاصر
شد و اتهام رسمی و قانونی هم وارد نمی کردند و تنها می گفتند فعالیت های مضره . البته مرحوم ساقی رییس زندان به خاطر این که همسر من زنی جوان بود به ما اجازۀ ملاقات حضوری هم می داد. از زندان آزاد شدم اما بیکار شده بودم. چون بانک ملی مرا اخراج کرده بود. باید زودتر تشکیل زندگی می دادیم و بحث هایی هم با خود زری پیدا کردیم. او به حجاب اعتقادی نداشت ولی من دوست داشتم روسری سر کند و زری هم قول داد هر وقت ...