خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش سوم)
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش دوم)
کوه به پایین پرت می کردند. این طوری می خواستند بچه های ما را بترسانند. تپه ای بود به نام تپه ی شهید احمدی. خیلی بلند بود و به همه ی منطقه اشراف داشت. لدر آمد و برف ها را کنار زد تا به زمین خیس رسید. به هر حال همان جا روی زمین پلاستیک پهن کردیم و چادر را برپا کردیم. خلاصه، من آن جا شدم دوشکاچی! دوشکا، آن جا خیلی کاربرد داشت. مخصوصاً وقتی که می خواستیم یک نمایش صوری داشته ...
ماجرای شهیدی که زنده شد+ عکس
اسلحه بدون فشنگ رسول امامی ما را با خود دوباره به خرمشهر برمی گرداند عملیات خرمشهر بود و ما در اسکله حضور داشتیم که مهمات تمام شد. من به دنبال مهمات بودم که متوجه سیاهی شدم که از جلوی چشم هایم رد شد. احساس کردم باید عراقی باشد. با چند اصطلاح عربی قص و سلم نفسک یک مرتبه پنج عراقی از داخل سنگر بیرون آمدند. آن لحظه اسلحه داشتم اما فشنگ نه. گلن گدن اسلحه را کشیدم و آن پنج نفر را به سمت بچه ...
امام رضا(ع) خطاب به شهید مدافع حرم: شفا می خواهی یا شفاعت؟
مرا شفاعتم کردند. به بچه ها بگویید برایم گریه نکنند. چیزی هم برایم نفرستند، من این قدر وضعم خوب است که نمی دانم آن خیرات را چه کارشان کنم. دیگر راحت شدم. راحت راحت درباره این شهید بیش تر بدانید شهید عباس کردانی در 20 اسفندماه سال 1358 در اهواز به دنیا آمد. او در روز 19 بهمن ماه سال1394 در عملیات شکست محاصره شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا به شهادت رسید. یکی از همرزمان ...
می خواست مزارش گمنام باشد
کرد من دنبال جنازه شهید آمده ام، اما من هیچی نمی دانستم و فقط رفته بودم اگر سیدمجتبی به عقب و دوکوهه آمده است او را ببینم. با وجود بی اطلاعی به محض اینکه این حرف را شنیدم، خودم را نباختم. به اتاقی دیگر رفتم و گفتم از سیدمجتبی چه خبر؟ گفتند خوب است و صبح اینجا بود و الان به جبهه رفته است. کمی که نشستم، گفتم من برادرم شهید شده و خودم با 19 هزار لیتر سوخت دارم به خط می روم و از چیزی نمی ترسم، اگر ...
مردم می گفتند موشک گیجه !
افتادیم درست 10 ثانیه بعد یک موشک به جایی که پارک کرده بودیم اصابت کرد. در حالی که از این شانسی زنده ماندن شوکه بودم، بی خیال رفتن به حلبچه شدم و شروع به امدادگری و عکاسی کردم تا بچه های عکاس سر رسیدند و فردایش به حلبچه رفتم. در میدان حر، مادری طفل چند ماهه اش را در آغوش گرفته و بدنش را در برابر آوار سپر نوزادش کرده بود. به خاطر این کار مادر، نوزاد نجات پیدا کرد اما متأسفانه مادر جانش را از ...
خاطرات رزمنده جنگ از جانبازی در عملیات بیت المقدس
انگشتر را نگین سلیمانی بگذاریم اما در آخرین لحظه یکی از خواهران بسیجی پیشنهاد داد تا نام این انگشتر سرباز خدا بشود. در آنجا به یاد آن افتادم که حاج قاسم سلیمانی نیز خود را به عنوان سرباز یاد می کرد. من این پیشنهاد را به مسئولان مرتبط گفتم و در آخر همین اسم برای انگشتر انتخاب شد. او ادامه داد: من چهارده سال و شش ماهه بودم که به جبهه جنگ رفتم؛ در آن زمان درس خوان بودم به اندازه ای که مدیر ...
31 سال با تصویر پدرم زندگی کردیم
عاشق جبهه و شهادت بود و با اینکه در چندین عملیات شرکت کرده و مجروح شده بود، از راهی که در پیش گرفته بود، دست بر نمی داشت؛ حتی یک بار خودش گفت که اگر من بروم و برنگردم، این بچه ها چه می شوند که من گفتم که این حرف ها را به خودت بگو. وی افزود: همسرم آخرین بار چهار اسفند ماه 1362 برای شرکت در عملیات خیبر ما را ترک کرد و راهی جبهه شد. فروردین ماه دیگر خبری از او نداشتیم و نگران شدیم. همه جویای احوال ...
این سلبریتی ها قبل از رسیدن به شهرت معلم بودند
عنوان معلم جایگزین مشغول بود. او در سال 2004 در مصاحبه ای در اینباره گفت: در دفتر مدرسه می نشستم و روزی 42/5 دلار درمی آوردم. هر وقت که معلمی نمی آمد، من به جایش سر کلاس می رفتم. همه چیز درس می دادم، از انگلیسی گرفته تا مکانیکی. من جلوی کلاس می ایستادم و می گفتم: “ببینید من چیزی از علم نمی دانم.” تازه چند سال بود که از مدرسه فارغ التحصیل شده بودم. نمی توانستم خودم را راضی کنم معلم ها را ...
فرار از زندان صدام؛ ماجرای اولین اسیری که از زندان بعثی ها گریخت | آغاز اسارت سیدرضا در آخرین روز خدمت ...
که بسیاری از بچه ها مطمئن شدند که کارمان تمام است. واقعا روحیه بچه ها را خراب کرد. استاد جنگ روانی بود. پادگان کرکوک تحویلمان نگرفت. این بار به زندان امن و عام بغداد منتقل شدیم. این زندان 5طبقه داشت و متعلق به اداره استخبارات عراق بود. بدون هیچ سؤالی هر کدام از ما را در سلولی چندنفره جا دادند. من با یک قاضی عراق هم بند شدم. چند روزی که هم سلولش بودم اینقدر شکنجه اش کردند که رمقی برایش ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
بعد هم برای بچه دار شدن دچار مشکل شدیم. تا اینکه سال 96 ابوالفضل به دنیا آمد. آن سال ما تازه از طرف سپاه قدس برای زندگی به تهران منتقل شدیم. حین اسباب کشی متوجه شدم باردار هستم. ما خیلی منتظر بچه بودیم. 3 سال و 8 ماه از زندگی ما می گذشت. هنگام جا به جایی وسایل به مادرم و خواهرم گفتم من خیلی خوابم می آید نمی توانم کار کنم. مادرم اصرار کرد که تو بارداری. با اصرارش رفتم تست دادم و متوجه ...
این مسیر خستگی ندارد...
دلیلش را جویا شدم. مکثی کرد و ادامه داد: همسرم معلول است و این مسیر را به نیت شفای او می آیم و البته هر چه خدا تا امروز به من داده است از امام رضا(ع) دارم. مگر می شود این عشق و ارادت بی تاثیر باشد؟ کمی جلوتر به خانواده ای می رسم که زیر آفتاب بساط چای آتشی راه انداختند. زائران پیاده به سمت موکب کوچکشان می آمدند و لیوان چای برمی داشتند. به سمت زنی که چای را در استکان ها می ریخت، رفتم تا با او صحبت کنم. زن گفت: همسرم یک بار به پیاده ر ...
روایتی از روزهای غیرقابل تکرار دفاع مقدس/جوان امروز درگیر بمباران وسیع تبلیغاتی است
خبرگزاری فارس مازندران سرویس فرهنگی |دفاع مقدس برگ زرینی در تاریخ انقلاب اسلامی است که پاسداشت یاد و خاطره هر یک از آنان برگ زرین دیگری را در دفتر خاطره های نسل های انقلاب ثبت خواهد کرد. *تنها با حضور در جبهه آرام می شدم احمد دواتگر از پیشکسوتان دفاع مقدس استان مازندران است که این روزها در سنگر درس و دانشگاه قرار گرفته تا نسل جدید را با رشادت ها و شجاعت مردان آشنا کند، وی در ...
ماجرای رانتی که کارگردان کوزوو از آن استفاده کرد
گرفته گفت : یک زمانی شرایط استفاده از رانت وجود دارد یک زمان هم نه. مثل ضرب المثلی که می گوید بعضی ها از بی عرضگی آدم خوبی هستند. شاید شرایطی مهیا بوده که خیلی راحت استفاده کنم و کسی هم متوجه نشود، اما من در تمام مدت عمرم همه تلاشم را کردم سمت این مسائل نروم و فرصتی را خلق کنم تا بتوانم از آن استفاده کنم. پدر من فارغ التحصیل دانشگاه تهران است و بیش از 35 سال در دبیرستان البرز تدریس کردند. من در یک ...
رونمایی لعیا زنگنه از نوه هایش | پیر شدن ناگهانی لعیا زنگنه همه را شوکه کرد
له پارانویا، یادگار، خال خالی (عروسکی) و نیز در فیلم کوتاه دانشجویی در کنج تنهایی بازی کرد. نخستین کار حرفه ای اش در تئاتر، بازی در نمایش یادگار سال های شن علی رفیعی، 1371بود. مصاحبه با لعیا زنگنه او میگوید: رشته تحصیلی من ادبیات نمایشی بودو از بازیگری متنفر بودم. در دانشگاه دوستان سال بالایی، میگفتند بیا تئا تر کار کن ولی تصور این که روی صحنه بروم برایم باورکردنی نبود. فکر ...
پاسخ شهید شیرین آبادی فراهانی به مادرش برای جلب رضایت اعزام به جبهه/ حضور پنهانی شهید در راهپیمایی های ...
روز مسلم از من پرسید: شما به راهپیمایی می روید، چه خبر است؟ به او گفتم: مردم جمع می شوند و مرگ بر شاه می گویند. از من پرسید: به من اجازه می دهید من هم شرکت کنم؟ من به او اجازه ندادم. چون زمانی که من جلوی دانشگاه رفتم، روی مردم آب جوش ریختند. با خودم گفتم: اگر فرزند من هم اینجا می آمد، همین بلا سر او می آمد. من آنجا کنار ایستاده بودم، اما لطمه ای ندیدم. ...
عکس مرد غریبه را وقتی در جیب مانتوی زنم دیدم، خشکم زد !
زندان مان بودم که در پنج سال اخیر، پای دار رفته اما زنده برگشته بود. مادر مقتول در اقدامی بزرگوارانه حاضر شد در ازای دریافت 350 میلیون تومان از قصاص گذشت کند. امیر خانه اش را فروخته و از دوستانش قرض گرفته، اما تاکنون فقط موفق به تامین 130 میلیون تومان از مبلغ درخواستی شده است. می گوید: من در زندان قرآن خواندم و روزه های مقتول را به جا آوردم. الان فقط 28 روز فرصت دارم. از همه کسانی که ...
شکست حصر آبادان به مثابه تکلیفی شرعی بود
. [یا می فرمودند] خرّمشهر باید آزاد بشود ، در قضیه قبل سوسنگرد باید آزاد شود ؛ یعنی چیزهای نشدنی را که به نظر افراد حاضر در آن جا می آمد، این را امام به صورت قاطع بیان کردند. رهبری امام و هدایت امام و فرماندهی امام، این ها بود . قاطعیت حضرت امام خمینی (ره) در هشت سال دفاع مقدس با عاملی دیگر آمیخته بود؛ یعنی این گونه نبود که جامعه خصوصاً رزمندگان در جبهه ها، از روی ترس بخواهند از ایشان ...
ماجرای جدایی ملیکا شریفی نیا از همسرش | جنجال ازدواج ملیکا شریفی نیا با عمو پورنگ
(عموپورنگ) در مقاطع مختلفی منتشر شد که صحت نداشت. ملیکا شریفی نیا در جشن تولد 29 سالگی به خودم قول دادم وزنمو کم کنم به همین دلیل با یک رژیم اینترنتی در کنار مشاوره متخصص در 7 ماه 20 کیلو وزن کم کردم. در ادامه خبرهایی از ملیکا شریفی نیا می خوانید: شنیده بودم بعد از 30سالگی کم کردن وزن کار دشواری است. به همین دلیل تصمیم گرفتم هر طور شده، وزنم را پایین بیاورم و سال گذشته وقتی شمع تولدم را ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
وجود خم به ابرو نمی آورد و درد را با تمام سختی هایش به آغوش می کشد و می ایستد! کودکی معصومه پس از مجروحیت، خیلی زود رنگ می بازد و درد و رنج های جسمی و روحی، او را به دختری صبور و البته سختکوش بدل می کند. اگرچه در همه ی این سال ها با کمک پروتز چشم و کفش "بریس" روزگار را گذرانده اما به خوبی از عهده درس و دانشگاه برآمده و به عنوان یک جانباز موفق در عرصه ی حسابداری و رایانه تا جایی پیش رفته که هم ...
شهید صیاد شیرازی همه نیروهای مسلح را به یک چشم می دید
است و همه به دنبال خدمت به نظام، کشور و ملت بزرگ ایران هستند. دفاع پرس: تا چه زمانی در مناطق عملیاتی حضور داشتید؟ من در تا اواخر سال 1364 در جبهه بودم. پس از آن به دفتر شهید صیاد شیرازی منتقل شدم و در خدمت ایشان بودم. دفاع پرس: چه شد که به دفتر شهید صیاد شیرازی منتقل شدید؟ رئیس دفتر قبلی ایشان یک سرهنگ دوم بود که برای شرکت در دوره عالی از آن جا رفته بود و ...
ترکشی که مسیر زندگی قاری پیشکسوت قرآن را عوض کرد
دهانم پرید و گفتم من هم بلدم . وقتی خواندم همه شروع به مسخره کردن کردند یکی با گچ می زد و یکی با تخته پاک کن. این فضاها باعث شد اشتیاق زیادی نداشته باشم. انگیزه ای هم نبود در زمان ما تعریفی برای یک قاری قرآن وجود نداشت و انگیزه ای هم نبود. در من علاقه به زیبا خواندن بود چون وقتی به تلاوت قرآن گوش می کردم خیلی از آن لذت می بردم. تا اینکه سال 61 به طور اتفاقی به مسجد محل مان رفتم و دیدم چند نفر می ...
بابا ترس نداره
ایستاده بود. با دیدن من دوباره حرفش را تکرار کرد. گفتم: یعنی چه نیست؟ مگر قرار تو کوچه باشه؟! - مامان، ما همه جا رو گشتیم. توی خونه نیست. الانم محمدرضا رفته بیرون رو بگرده. خیلی نگران شدم و از آشپزخانه بیرون دویدم. گوشه به گوشه خانه و حیاط را گشتم. حتی توی دستشویی را هم نگاه کردم. هر لحظه اضطرابم بیشتر می شد. داشتم چادرم را سر می کردم که چشمم به در نیمه باز اتاق رجب افتاد. با ...
روایتی از همدلی بانوان مشهدی و زائران رضوی | نذر قدم در طریق حرم
...> همه جا رفته ام هیچ کجا حرم امام هشتم (ع) نمی شود صدای مداحی در فضا پخش شده است. زن جوان بی آنکه حرفی بزنم، چون می فهمد خبرنگارم. کنارم می آید و بی معطلی می گوید: خانم، بنویس! من یک نفر با همسرم همه جا رفته ام. با هواپیما و امکانات عالی هم رفته ام، اما نمی دانم چه حکمتی دارد این سفر پیاده به حرم امام رضا (ع) که آدم را می کشاند به سمت خودش. طی سال هم دو سه مرتبه ای به مشهد می آیم، اما از ...
جانباز 70 درصد قطع نخاع کرامت باسزه به یاران شهیدش پیوست
، بسیار مؤثر بود. هر کجا که می رفتم همه عکس امام را تماشا می کردند.یکبار هم در خیابان خلوتی به دست چماقداران طرفدار رژیم طاغوت افتادم و کتک مفصلی خوردم، اما کتک و تهدید نمی توانست مانع حمایت ما از انقلاب شود. با توکل به خدا ادامه می دادیم تا انقلاب به ثمر رسید. سال 1362 همسر و چهار فرزندم را تنها گذاشتم و از طریق بسیج عازم جبهه های نبرد شدم. این زمانی بود که برادر همسرم، عباس تازه شهید شده بو ...
شهدای نوجوان بهزیستی؛ دریچه ای جدید به فیلمسازی دفاع مقدس
...، مسیری را برای پرداختن به این شهدا باز کرد. پیش تر گفتم باز هم می گویم؛ این موضوع روایت بسیار مهمی ست و باید بیشتر از این ها به آن پرداخت و امیدوارم پدرم ایران، مادرم ایران اولین و آخرین فیلم درباره این موضوع نباشد و مستندسازان دیگر نیز سراغ ساخت آثاری درباره این موضوع بروند. این فیلم مستند، روایت جدیدی از رشادت های همه مردم ایران و گروه های مختلف به ویژه نوجوانان در دفاع مقدس را ...
خاطرات جانباز اهل سنت گلستان از جبهه ها؛ به یاد سال هایی که زود گذشت
جبهه نروم . در ابتدا همین نیت را داشتم اما یک روز در تلویزیون سخنرانی حضرت امام (ره) را شنیدم که دفاع از کشور را وظیفه شرعی هر ایرانی اعلام کردند. این سخنان را که شنیدم برایم حجت شد که باید به جبهه بروم اما نمی دانستم به خانواده ام چه بگویم . در ابتدا مخالفت کردند اما وقتی اصرارم را دیده و دلیلم را شنیدند به ناچار قانع شدند و من به عنوان سرباز راهی جبهه شدم. 11 ماه در جبهه ها بودم. در ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
. یادم است یک پزشک هندی جراحی اولیه را روی پایم انجام داد. 2 روز آن جا بستری بودم. نمی دانم چطور شد که بعد من را فرستادند تهران، بیمارستان طالقانی. ادامه ی درمان را در این بیمارستان گذراندم. تا چند هفته اول که نمی توانستم راه بروم. آخر پایم تا زانو توی گچ بود. امّا هرچه گذشت به لطف خدا بهتر شدم. من معتقدم که جبهه برای خودش یک دانشگاه بود. خلاصه این اوّلین حضور بنده در جبهه بود. دکتر “عباسعلی جعفری ندوشن” دکترای قارچ شناسی پزشکی #خاطرات #دفاع #مقدس #به #روایت #کادر #بهداشت #درمان #یزد #بخش #اول منبع * [کد خبرنگار: ...
زن کودک ربا؛ د ختربچه ها را د ر حسرت ماد رشد ن می د زد یدم
های علمی کشف جرم مخفیگاه متهم را د ر جنوب تهران شناسایی کرد ند . وی افزود : عصر سه شنبه و با هماهنگی قضایی، کارآگاهان وارد مخفیگاه این زن شد ند و او را د ستگیر کرد ند . متهم پس از انتقال به اد اره یازد هم پلیس آگاهی به ربود ن نرگس و یک فقره کود ک ربایی د یگر با شگرد تعارف غذای نذری د ر اواسط مرد اد ماه امسال اعتراف کرد و گفت که پس از ربود ن بچه ها طلاهایشان را سرقت می کرد ه است. رئیس پلیس آگاهی ...
سارق موبایل عکس های داخل گوشی را که دید شوکه شد/ تصاویرخواهرش درون گوشی بود!
بیشتر از همه مرا عذاب می داد این که پدر این خانم ، شوهر خواهرم را سرکار برده و در یک شرکت استخدام کرده است. تا غروب ذهنم درگیر این ماجرا بود. به دوستم زنگ زدم و گفتم کیف سرقتی را باید بدون هیچ کم و کسری به صاحب آن برگردانیم. می گفت پول های داخل کیف را برداشته و برای خانواده اش غذا از رستوران خریده است. مانده بودم چه کارکنم. سر شب بود، خواهرم با بچه اش به خانه ما آمدند ...