شرط عجیب دختر جوان برای گذشت از اعدام خواستگار قلابی
سایر منابع:
سایر خبرها
شرط عجیب دختر جوان مشهدی برای گذشت از اعدام خواستگار شیطان صفت + گفتگو
...> اگر واقعیت را می گویی، چرا شکایت را پس گرفتی؟ در دو سالی که پرونده را پیگیری می کردم، خیلی اذیت شدم. بعد هم مادر شهاب التماس کرد و دلم سوخت. البته شرط کردم که آن ها از این محل بروند و ما را راحت بگذارند. آن ها هم قبول کردند. قرار شد خسارت هم بدهند. پس خسارت هم گرفتی؟ بله، پول گرفتم چون آینده ام تباه شده و من دیگر به سختی می توانم ازدواج کنم. این پول را هم باید هزینه درمان روانم بکنم. از این که رضایت دادی حس خوبی داری؟ فکر می کنم خودم به آرامش رسیدم. این دو سال مثل کابوس بر من گذشت. حالا قصد دارم روی زندگی ام تمرکز و خودم را درمان کنم. ...
متهم: درخواست گذشت دارم
دست بردار نبود. نگران آبرویم بودم و نمی خواستم کسی متوجه شود. این شد که قرار حضوری گذاشتم تا با هم صحبت کنیم، اما کار به درگیری کشید و آرین با چاقو حمله کرد. چاره ای جز دفاع نداشتم و چند ضربه به او زدم. باور کنید اگر آن ضربات را نمی زدم، خودم کشته می شدم. آرین داشت زندگی مرا تباه می کرد، ولی راضی به مرگش نبودم. او جوان بود و حق زندگی داشت، اما در آن درگیری خودش مقصر بود. نمی خواستم پایان کار این طور رقم بخورد. حالا درخواست گذشت دارم. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...
مردخیانتکار در مخصمه زن جوان/ وحشت از لو رفتن فیلم های مستهجن!
و اگر همسرم آن ها را ببیند به یقین برای همیشه ترکم خواهد کرد و اگر عروس و دامادهایم ماجرا را بفهمند، رسوایی بزرگی به بار خواهد آمد. ترس و وحشت سراسر وجودم را فرا گرفته بود و حالا بعد از 30سال زندگی مشترک آبرویم را کف دستم گرفته بودم. از آن روز به بعد ارتباطم را با پریسا قطع کردم اما ماهی چند میلیون تومان به حسابش واریز می کردم تا آن فیلم های زننده لو نرود. با وجود این آرام و قرار نداشتم و زندگی ...
فیلم رابطه نامشروع دختر دانشجو با همکلاسی اش بی آبرویش کرد | این فیلم در گروه های مجازی پخش شد
.... بالاخره ارتباط تصویری من و کوروش آغاز شد. او که در کلاله زندگی می کرد مدعی بود قصد دارد با من ازدواج کند، به همین دلیل تقاضا می کرد تا مقابل گوشی تلفن با پوشش راحت تری قرار بگیرم. من هم غافل از این که چه بلایی در آینده بر سرم خواهد آمد به خواسته هایش عمل می کردم. چند ماه بعد او خواهرش را به خانه ما فرستاد تا مرا خواستگاری کند، اما پدرم به خاطر دوری مسافت با ازدواجم مخالفت ...
روایت 80 روز اسارت یک ایرانی در زندان عربستان
با شام عید غدیر بود، داشتم با تصویر حاج قاسم عکس می گرفتم که دستگیر شدم. لحظه دستگیری تان چطور اتفاق افتاد؟ دردمند: آن شب، شب آخری بود که در مکه مستقر بودیم قرار بود روز بعد به مدینه مشرف شویم؛ با تلفن همراه دوستم عکس حضرت آقا را روبروی کعبه گرفتم و عکس گرفتم بعد از آن عکس حاج قاسم را گرفته بودم که همان لحظه یکی از پلیس های حرم مچ دستم را گرفت و مرا به بازداشتگاه حرم برد ...
زن مشهدی در ترکیه به مهمانی شیطان رفت!
پردازد و از من خواست برای یک سفر رویایی خودم را آماده کنم. طولی نکشید که مقدمات سفر فراهم شد و من به آلانیا رفتم. از دیدن صغری خیلی ذوق کردم اما باورم نمی شد دختر خاله ام تا این اندازه بدحجاب و بی بند و بار شده باشد. خلاصه یک ماه در خانه دخترخاله ام بودم و تحت تاثیر افکار او قرار گرفتم. او مدعی بود انسان باید خوش بگذراند و با هرکسی خواست معاشرت کند. در این مدت من هم مانند صغری ...
محمد(ص) نور رحمتی برای همه عالمیان
که به منزلش می رفت از خانواده اش در این باره سؤال می کرد و جواب می شنید که عبد الله- بن عبد المطلب صاحب پسری شده است. یهودی گفت که او را نزد مولود ببرند و همراه عده ای به در خانه آمنه آمدند و به وی گفتند: فرزندت را بیاور تا این یهودی او را ببیند، آمنه فرزندش را که در قنداقی پیچیده بود، به آنها عرضه کرد. یهودی در چشمانش خیره شد و شانه اش را نگاه کرد و خال سیاهی را بر آن دید که چند تار مو بر آن ...
باکری های دهه هفتادی چه شکلی هستند؟
برگشتم داخل اتاق و شروع کردم به گریه کردن. آبدارچی اداره مرا دید که اشک می ریزم اما علتش را نمی دانست. فوراً رفته بود پیش حسین و گفته بود نمی دانم چرا حاج خانم گریه می کند. چند دقیقه بعد دیدم پسرم آمد و پرسید: حاج خانم باز چی شده؟ گفتم: الهی مادر قربانت برود، تو درس خواندی که بیایی اینجا جارو بزنی؟ گفت: مامان من دوست دارم پول حلال دربیاورم، این حرف ها دیگر چیست؟ امروز اداره لازم دارد کسی جارو بزند من ...
شرط عجیب یک مادر برای بخشش قاتل پسرش/ هیچ کس موافق نبود!
.... او در زندان ترک می کند و طبق رأی قاضی، حکمش به یکسال استحمام در خانه سالمندان و یک سال حبس تغییر می کند. زمانی که ما مستند خود را با محوریت این مادر می ساختیم، این جوان از زندان هم آزاد شده بود. شعبانی افزود: وقتی با این مادر درباره دلایل تصمیمش صحبت کردیم، گفت برای رضای خدا و آرامش دل خودم این تصمیم را گرفتم. او می گفت پسرم اعتیاد داشت و شرایط او را دیده بودم. در همان زمانی هم که ...
حجله در آتش؛ روایت شهید مدافع امنیتی که هفته بعد عروسی اش بود
...، فرو بخوری اش: بچه ی اولمان بود. متولد سال هزار و سیصد و هفتاد و شش. از همان بچگی عجیب و غریب بود. بچه ی اول عزیز کرده ست دیگر، ما هم خداوکیلی کم نمی گذاشتیم و همیشه برایش لباس خارجی می گرفتیم اما نمی پوشید. حالا نمی دانم علتش چه بود اما فقط لباس های کتان و ساده را قبول می کرد، ما هم که دیدیم خواسته اش این است تسلیمش شدیم. بله، دقیقا چهار یا پنج ساله شده بود. ما مسجدسلیمان زندگی ...
دیبالا: تیم ملی وقتی قوی است که حال مسی خوب باشد/آرژانتین همیشه مدعی است
جدید دیبالا به خبرنگار لاناسیون گفت: بعد از چند سال بازی در یوونتوس دنبال چالشی جدید می گشتم. می خواستم در جایی دیگر، خودم را پیدا کنم. هدفم ارتقاط سطح کیفی بود. دنبال این بودم بهتر و بهتر شوم که در تیم ملی هم جایگاهی بهتر داشته باشم. از طرفی می خواستم شانس حضورم را برای ترکیب اصلی تیم ملی در جام جهانی قطر افزایش دهم. با در نظرگرفتن این نکات بود که پیشنهاد رم را قبول کردم. ...
کاش همه ی ما کربلایی ها، کربلایی می ماندیم! / تجدید پیمان در سالروز ولادت پیامبر
قول و قرارهایی که بین خودم و امام حسین(ع) گذاشته ام نگرانم می کند، نگران هستم که نکند روزمرگی ها و فاصله گرفتن از حال معنوی زیارت، مرا به غفلت بکشاند. کاش همه ی ما کربلایی ها، کربلایی می ماندیم حرف هایمان که تمام می شود کربلایی را می سپارم به خدا و در دلم آرزو می کنم که کاش همه ی ما کربلایی ها، کربلایی می ماندیم. انگار برخی پیشوندها و پسوند ها مستقیم می روند می نشینند روی طاقچه ...
نگاهِ مه گرفته
بینایی او تحلیل رود گذشت. بعد از گذشت دو سال، از بی تحرکی دست کشید و ترجیح داد برای رسیدن به اهداف و ادامه زندگی کاری کند. درنهایت با مجتمع نابینایان خزانه آشنا شد؛ آنجا بود که متوجه شد تنها او نیست که با این بیماری دست و پنجه نرم می کند و هستند کسانی که یا از کودکی در مسیر او قرار داشته اند یا همچون او از نوجوانی به دلایل مختلف در مسیر مشابه او قرار گرفته اند. در همان مجتمع با خط بریل و ...
هیچ محققی در طراز استاد شفیعی کدکنی نداریم
به حد ترخص برسد، خودم قیچی برمی دارم و اصلاح می کنم! آنطور که خاطرم هست، آخرین بار که سلمانی رفته اند در یکی از سال های دهه 50 در مصر بوده است و بعد از آن دیگر زحمت اصلاح با خودشان بوده است که با قیچی خودش موهایشان را کوتاه می کنند. وقتی دلیل کارشان را پرسیدم فرمودند: جلوگیری از اتلاف وقت. گفت وگو از عباس کریمی عباسی انتهای پیام ...
به احترام مدافعان امنیت
24فروردین ماه بود که پسرم تماس گرفت تا از ما حلالیت بطلبد و چند روز بعد هم شهید شد. بعد از مراسم هفتم پسرم، ما را به برجکی بردند که پسرم در آن شهید شده بود. این حادثه را به روایت از دوست و آشناهایی که داشت و بچه محل های خودمان بودند، تعریف می کنم. آنها برای مان تعریف کردند پسرم بعد از کلاس قرار بود در آشپزخانه باشد. ظاهرا یکی دو تا از بچه ها ترسیده بودند که البته ترسیدن برای بچه ویرانی معنایی ندارد. نمی ...
چند روایت معتبر از کلونی های ترور
قرار داده است. در این قسمت، تحولات و سیر سازمان را تا سال 1363 و افول فعالیت های سازمان در داخل کشور روایت شده است. در حد فاصل سال های 63 تا 67، بیش از آنکه در داخل کشور حرکتی از سازمان سر بزند، بیشتر به بازی های سیاسی و درگیری های درون سازمانی در خارج کشور گذشت. تا آنکه با تشکیل ارتش آزادی بخش ملی در بحبوحه جنگ تحمیلی، سازمان وارد فاز جنگ کلاسیک نظامی گردید. اوج این فاز را در عملیات فروغ جاویدان ...
روش های اعتمادسازی در نظام حکومتی حضرت محمد (ص)
با مردمش گفت: مردم من خدایی را که جز او خدایی نیست در برابر شما می ستایم. هر که در میان شما حقی بر من دارد اینک من... بدانید که محبوبترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد از من بستاند یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار می کنم پاک و پاکیزه باشم. چنین می بینم که این درخواست مرا کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم. سپس از منبر فرود آمد، نماز ظهر را ...
مروری بر تاریخ وزارت خارجه ایران تا انقلاب اسلامی (قسمت اول)
.... بله از همدوره های دوره اول دانشگاه؛ آقای دکتر بشارت، آقای پرویز مهدویان، آقای مهدی اکرمی، خانم وخشورفَر، خانم پری آذروند، آقای فربد، آقای گورکی و آقای کوثری و در نوبت دوم دانشگاه؛ آقای آتشبرگ، آقای دستمالچی، خانم یگانه و آقای رسولیان را به یاد دارم. شخصاً دو بار در معرض امتحان شفاهی قرار گرفتم. یک بار پس از قبول شدن در امتحانات کتبی ورودی به کادر سیاسی بود که دکتر علیقلی ...
سه روز شکنجه تاجر ثروتمند برای دزدی میلیاردی
از مناطق جنوبی پایتخت رفتند. من هم می رفتم. تا اینکه به یک خیابان خلوت رسیدیم. خودروها را متوقف کردیم. آنها خودروی پژو را در منطقه ای رها کردند و بعد دست و پا و چشمان مرا هم بستند. این بار با ماشین خودم به سمت مکان نامعلومی حرکت کردند. تازه فهمیدم آنها پلیس نیستند. همان موقع متوجه شدم که در دام یک گروه گروگانگیر گرفتار شده ام و هیچ راه فراری هم نداشتم. رهایی در بیابان این مرد ...
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
پرویندخت مشهور خاطره ای شگفت شنیدم در باب حافظه استاد شفیعی؛ بدین قرار که: من جوان بودم و شنیدم استاد شفیعی امروز در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی در مراسمی حضور خواهند یافت. به تالار رفتم و خودم را از لای جمعیت به ردیف نخست، مقابل صندلی استاد رساندم و گفتم که من مشهور هستم، دانشجوی ادبیات و در حال نگارش پایان نامه ای با فلان موضوع هستم... از آن دیدار سال ها گذشت. شاید سی سال. من خود، استاد ...
کتاب روزهای پیام بری منتشر شد/زندگی پیام رسان و راننده پیکر شهدا
با صورتی عریان و گویای در به خانه می رفتم. اگر مادرم پشت در بود چه می کردم؟ لال می شدم. حالا من اخوی شهید شده بودم خوی کسی که هشت سال توی یک اتاق می خوابیدم. می زدیم توی سر هم و کشتی می گرفتیم یک بار توی شوخی های بچگی زدم و دماغش خون آمد. هر موقع یاد آن روز می افتم اشک از چشم هایم جاری می شود. روزی که می رفت وصیت نامه اش را به من داد. قشنگ مهر و موم کرده بود. گفت: این امانت است غلامحسن ...
گفت و گو با بانوی پزشک جهادگر؛ مسیر طبیب
...> خانواده جهادی من و خواهر کوچک ترم الهه صفخانی که متخصص داخلی ، بهاره صفی خانی (خواهر زاده ام) که متخصص رادیولوژی، محمد صفی خانی(خواهر زاده ام) که دندانپزشک و متین صفی خانی(خواهر زاده ام) که دانشجوی دندانپزشکی هستند اعضای جهادی خانواده هستیم. شهریور سال 1395 از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و بورد تخصصی ام را گرفتم. قرار بود آذرماه دوره طرح تخصصم شروع بشود که بهاره خانم- خواهر زاده ام ...
وقتی شوهرم را با یک زن آبستن دیدم شوکه شدم!
وقتی با لباس سفید عروسی به خانه شوهر قدم گذاشتی باید با کفن سفید از آن خانه بیرون بیایی! این نصیحت پدرم همواره آویزه گوشم بود به همین دلیل مشکلات زندگی را تحمل می کردم تا این زندگی مشترک دوام بیابد. اشکان، کارمند یکی از ادارات دولتی بود و درآمد زیادی نداشت. با وجود این، من از زندگی ام راضی بودم، اما با گذشت چند سال از ازدواجمان هنوز فرزندی نداشتم به طوری که آرام آرام نگران می شدم. ...
از درخواست سفر به افریقای جنوبی تا پخش چلوکبابِ خاص در فدراسیون سوارکاری/ خلیلی: انگار در سوارکاری بمب ...
.... ما این فدراسیون را با بدبختی بالا کشیدیم و حالا ظرف چند هفته به همان خاک سیاهی نشست که سال 1393 بوده. اصلاً نمی دانم در وزارت خانه مدیر، مسئول و یا پاسخ گو کیست. انگار از پشت صحنه تصمیمات را می گیرند و هدایت می کنند، چون مدیرانی که ما می بینیم همه قول مساعد می دهند و حرف های دیگری دارند. این معضل مختص به ما هم نیست و در فدراسیون های ژیمناستیک، شمشیربازی و اسکواش هم همین داستان هاست. ...
روس ها طلای المپیک را از من ربودند
علاقه داشتم. پدرم 10فرزند داشت و ما پسرها برای سرگرمی با هم سرشاخ می شدیم و کشتی می گرفتیم. آن موقع که مثل حالا این قدر امکانات برای سرگرم شدن نبود. وقتی 17سالم شد 3بار به یکی از باشگاه های کرج رفتم که ثبت نام کنم اما هر بار خجالت می کشیدم و به خانه برمی گشتم. برای اینکه قد و وزنم از هم سن و سال های خودم کمتر بود. آن موقع وزن نخست کشتی 48کیلوگرم بود و من برای وزن نخست 8کیلو کم داشتم! یک روز با یکی ...
یادداشت ها و خاطرات علی امینی
عازم آمریکاست، می خواهد من را ببیند. قرار چهارشنبه را گذاشتم. بعدا به منزل تلفن کرده بود که کار فوری دارد. بعد از تماس با ایشان گفت خدمت علیاحضرت فرح بوده و ایشان اظهار تمایل کرده اند که من شرفیاب شوم. قرار سه شنبه 4 بعدازظهر را گذاشتیم... ساعت سه وربع آقای حسین دانشور آمد که من را به کاخ نیاوران ببرد. اولین بار بود که ساختمان جدید کاخ نیاوران را می دیدم. دستگاه حفاظتی شدید بود. چند دقیقه ...
بر قله آرزوهایم ایستاده ام
آوازه کارگاه های آموزشی او از مرزهای استان قزوین فراتر رفته و حالا از دور و نزدیک برای یاد گرفتن فوت و فن تذهیب و نگارگری، پیش او می آیند. آوازه ای که حتی به کشور ترکیه هم رسیده و استادان مرمت و نگارگری موزه توپقاپی و دولماباغچه از این هنرمند ایرانی دعوت به همکاری کرده اند. صحبت از سهیلا اسکندری هنرمند قزوینی است. این بانوی هنرمند چند سالی است با کمک دیگر بانوان هنرمند توانسته عمارت قدیمی ...
نقش عقل و وحی در سعادت انسان
این عالم آفرید تا دائماً بر سر دو راهی ها قرار بگیرد و راه صحیح را انتخاب کند. بعد سیر تکاملی خودش را با انتخاب و اختیار انجام بدهد. برای اینکه این انتخاب عاقلانه انجام شود لازمه اش این است که انسان، علم و شناخت و آگاهی داشته باشد. برخی از این شناخت ها بوسیله عقل حاصل می شود و بعضی هایش از دسترس عقل دور است و نیز مطالبی هم هست که حتی فیلسوفان و دانشمندان ولو با عقل بتوانند بفهمند اما غالباً از آن ...