گفت وگو با مادر، همسر و برادر شهید سلمان امیراحمدی در مستند خط خون
سایر خبرها
وقتی شنیدن نحوه شهادت فرزند پس از 36 سال اشک مادر را درآورد/ شگفتی قاری مصری از تلاوت قاری شهید
خانه سوره های کوچک را به او یاد می دادم و شب که پدرش از سر کار به خانه می آمد، حسین نزد او می رفت و آیات را برای پدرش می خواند. این گونه راه قرآن را پیش گرفت و عمل به آموزه های قرآن شهادت را تقدیمش کرد. یک بار به بهشت زهرا (س) رفته بودیم که کنار مزار شهید صفاری را نشانم داد و گفت: من هم شهید می شوم، آن وقت من را اینجا دفن کنید. پیش از شهادتش خواب دیدم یک دسته سینه زن از خانه ما به سمت ...
مزار شوهرم را دو سال بعد نشانم دادند! + عکس
... ثریاسادات سجادی، فرزند شهید سیدمحمد: من 9 ساله بودم. در افغانستان هم مدرسه می رفتم. **: پدر و مادر شما در قید حیات هستند؟ همسر شهید سیدمحمد: بله، در افغانستان هستند و سالی یک بار می آیند و به ما سر می زنند. **: برادر و خواهر چطور؟ همسر شهید سیدمحمد: سه تا برادر داریم که افغانستان هستند که هفت هشت سال است همدیگر را ندیده ایم. یک خواهر هم داریم. ادامه دارد... ...
حبیب زنده است و برمی گردد!
صدیقه یوسفی مادر شهید حبیب الله اعرابی از فروردین سال 1367 این درد جان سوز را با خود یدک می کشد؛ درد دوری و بی خبری و به قول خودش چشم به دری را! همان که بغض کهنه ای شده و انگار سال هاست توی گلویش مانده و خاک می خورد. با غمی ته نشین شده در صدایش، می گوید: خدا قسمت هیچ مادری نکنه. چشم به دری، بد دردیه! نزدیک به یک ماه است که پیکر حبیب را آورده اند و مادر چون شرایط روحی مناسبی ندارد، خیلی رغبتی به حرف زدن با ما نشان نمی دهد. مهر مادری اش اما مانع از این ...
دلِ شیر
این بار نیز دل به دریا زد و عازم عرصه های جهاد عملی شد. وی در سال 1361 در عملیات های فتح المبین و والفجر مقدماتی در منطقه عملیاتی فکه شرکت نمود تا اینکه سرانجام در تاریخ 62/1/22 با شر کت در عملیات والفجر یک به آرزوی دیرینه خود رسید و به فیض شهادت نائل آمد. وصیت نامه شهید دومهری الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئک هم الفائزون ...
منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور
کوچ شما از رشت به اراک چه بود؟ شهید مصطفی به دلایلی تمایل نداشت فعالیت خود در دخانیات را ادامه دهد. مصطفی یک بار برای ماموریت به تهران رفته بود، یکی از دوستانش را می بیند و برای وی ماجرا را تعریف می کند. دوستش پیشنهاد می دهد که برای کار به اداره ای در اراک می تواند برود که قبول می کند و راهی اراک شدیم. پس از مدتی مصطفی به عنوان مدیرعامل اداره خانه سازی منصوب شد و ...
"سوری"، داستان عشق نافرجام یک دختر/ سوژه ای بکر که نیازمند ترمیم روایی است
عاشقانه یا جست وجوگر! مستندی از زندگی بانوی پرافتخار ایرانی شنیدنی شد گفت وگو با مادر، همسر و برادر شهید سلمان امیراحمدی در مستند خط خون پخش مستند اشتراکات فرهنگی ایران و اندونزی از شبکه دولتی سرزمین جزیره ها + فیلم انتهای پیام/+
از نوزادی همه عاشقش بودند
نبودن امنیت نتوانست برود. همان دشمن هایش آنجا و دنبالش بودند. **: یادتان هست چرا پدرتان تصمیم گرفتند بیایند ایران؟ چرا ایران را انتخاب کردند؟ مادر شهید: ایران بهترین جا بود، شیعه بود، افغانستان که شیعه و سنی زیاد دارد. **: به خاطر اینکه ایران یک حکومت شیعی بود پدرتان اولویتش ایران بود. و فکر می کنم سال 67 وارد ایران شدید، درست است؟ مادر شهید: نه، شاید هم ...
38 سال فراق را در گوش برادرم نجوا کردم
خبر شناسایی شهید محمدتقی کریمی که رسانه ای شد، با کمک مسئولان معراج شهدا با خانواده شهید ارتباط گرفتیم. پدر و مادر شهید سال ها پیش در چشم انتظاری مرحوم شده اند و به همین دلیل با فاطمه کریمی خواهر شهید همراه شدیم تا در نبود والدینش، رسالت روایت از زندگی برادر را بر عهده بگیرد. گفت وگوی ما با خواهر شهید در پی آن بود تا به بهانه رجعت پیکر شهید محمدتقی کریمی به آغوش خانواده، روایتگر سیره و منش یکی دیگر از سربازان روح الله باشد. ...
اخبار حوادث امروز (3 آبان 1401) از معمای مرموزِ ناپدید شدن ملیکا در شریف آباد شیراز تا قتل عمو در درگیری ...
کشته شدن کودک 8ساله در سراوان به روایت فرماندار فرماندار سراوان در خصوص کشته شدن کودک هشت ساله سراوانی بر اثر تیراندازی توضیحاتی ارائه داد. دستگیری اعضای باند سرقت خودرو در تهران/ زن شیاد با همسر و فرزندش عضو باند سرقت بودند رئیس پلیس آگاهی پایتخت از دستگیری مادر، پسر و همسر تهرانی که عضو باند سرقت محتویات داخل خودرو بودند، خبر داد. شهادت یک مرزبا در ...
کتاب "جماران تا گُلف" در یزد منتشر شد
شهید گرانقدر دو فرزند به یادگار مانده است. در بخشی از کتاب می خوانیم: سر و مو و محاسن پرپشت و مشکی، نگاهِ چشم های سیاه مهربان با آن لبخند همیشگی توی صورتش، اگر جلوی هر کسی که می شناختش می گفتی حسن دشتی، همین تصویر مهربان نقش می بست در ذهنش و همین صورت باعث می شد هر کسی فقط یک بار هم او را می دید دلش بخواهد این یک بار دو بار و چند بار شود. اصلاً با همان یک بار نشست و برخاست، انگار که ...
نامه شهید محمدی برای پس از شهادتش/ شگفتی استاد مصری از قرائت قرآن شهید
نامه می نوشت و روتین برای ما می فرستاد، در آخرین نامه اش نوشته بود زمانی این نامه را می خوانید که من در این دنیا نیستم، خیلی بهم ریختم، چون حسین هیچ وقت چنین چیزی نمی نوشت، با خودم گفتم حتما این بار اتفاقی می افتد و منتظر بودم. گفته بود نوار های ضبط شده را به چه کسی بده و وصیت هایی هم داشت. اوایل تابستان رفته بودم بالاپشت بام تا کولر را راه بیاندازم آقا محسن (برادر شهید) تماس گرفت و خبر شهادت را ...
پیدا شدن جسد دختر 7 ساله داخل یخچال یک مرد
زندگی می کرد، برادر خردسال باران نیز در همان خانه کنار آنها بود.در روز کشف جسد، مادر باران و پسر خردسالش در خانه نبودند اما بعد از اینکه مادر باران متوجه شد که ماموران پلیس برای دستگیری افشین مراجعه کردند، در تماس با مستاجر ساکن طبقه پایین گفته بود هر زمان ماموران رفتند به من اطلاع بده، امانتی با ارزشی در خانه هست که باید آن را بردارم!احتمالا مراد او از آن امانتی با ارزش جسد فرزندش باشد. ...
جانبازان و آزادگان زرتشتی | روایتگر یگانگی و همبستگی همه ایرانیان
را به من دادند. سقف اتاق روی سرم آوار شد. نگرانی های زیادی مانند اینکه چگونه نبود همسرم را تحمل کنم، چگونه به فرزندانم بفهمانم که پدرتان شهید شده، با این سه فرزند کوچک که بزرگترین آن ها 8 سال داشت و یکی هم که هنوز به دنیا نیامده چه باید بکنم، چگونه باید بار زندگی و تربیت بچه را به دوش بکشم، ذهنم را درگیر کرد. از طرف ارتش با تشریفات نظامی با شکوه، از درب خانه تشیع و در قصر فیروزه، آرامگا ...
مادر شهید علم الهدی چرا به شاه تلگراف زد؟
داده شد. اما زمانه خیلی به این مادر فرصت نداد و در یکی از آخرین روزهای مهرماه سال 1367 وقتی بی بی جان از مراسمی به خانه آمد قلبش برای همیشه ایستاد و مهمان همسر عالم و پسر شهیدش در عالمی دیگر شد. سیدمحمد می گوید: مراسم تشییع مادرم در آن سال خیلی باشکوه برگزار شد و بسیاری از مسئولان برای مادرم پیام تسلیت فرستادند. از مقام معظم رهبری و همسر ایشان گرفته تا مرحوم خانم دباغ و آیت الله جزایری و همسر شهیدان مطهری و بهشتی و رجایی و ... بنا به وصیت این مادر 59 ساله، پیکر او در کنار شهدای هویزه آرام گرفت. ...
نگاهی به جریان شکل گیری انقلاب اسلامی و مبارزه با منافقین با محوریت مسجد رسول اکرم(ص) کرج
اسدالله مدنی فردی خودش را رویِ طلبه پرتاب و نارنجکی را که همراه داشته منفجر کرده؟ منافقین به هیچ کس رحم نکرده اند! حتی مادر 22 ساله و کودک 6 ساله در خیابان هدایت شیراز که با کار گذاشتن بمب در اتومبیل به شهادت رسیده اند، در حال شمردن جنایت های منافقین در سراسر ایران بودم که مغزم سوت کشید! و به حاج خانم گفتم: آیا شما و خانواده تان از جانب منافقین مورد سوء قصد قرار گرفته اید؟ بله، چندین بار ...
دشواری های رساندن خبر شهادت رزمندگان
مسئول انتقال شهدا به پشت جبهه بوده اند، اما مسلماً روایتی از خبررسانی شهادت فرزندان پاک این آب و خاک به خانواده های چشم انتظار منتشر نشده است. کتاب روزهای پیام بری که حاوی نقل هایی از پیام رسان و راننده پیکر شهداست، بر خاطرات جذاب و بامزه و گاهی تلخ و تکان دهنده غلامحسن حدادزادگان استوار است و روح الله شریفی آن را پس از گفت وگوهای چندماهه با آقای حدادزادگان نوشته است. در واقع، نویسنده تلاش ...
شلیک 11 تیر به سر و قلب منادی اتحاد اقوام ایرانی
... همه برای باشکوه برگزار شدن مراسم عباس زحمت کشیدند، همه در کنار ما بودند. فکر نمی کردم عباس این همه خواهر و برادر داشته باشد. زبان قاصر است. بعد از شهادت عباس متوجه شدم من یک کشور پدر، یک کشور برادر، یک کشور خواهر و مادر دارم. همه برای تسلی خاطر من آمدند. سه سال داشتم که پدرومادرم را از دست دادم. نه خواهری نه برادری. شاید شهادت عباس نتیجه همان رزق حلالی بود که با کارگری به خانه می آوردم. حالا ...
حضور عادل عبدالمهدی بر مزار حاج قاسم/بازخوانی روایت آخرین سفر سردار سلیمانی
سرویس : کرمان - زمان : شناسه خبر : 1226101 به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ عادل عبدالمهدی نخست وزیر پیشین عراق، دوشنبه(دوم آبان) و در حالیکه کمتر از سه ماه به سومین سالگرد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی مانده است؛ به زیارت سردار بزرگ مقاومت آمد و به روح بلند آن شهید عزیز ادای احترام کرد. وی در حالی که زیارت خود را ممزوج به قرائت قرآن و گریه در فراق سردار سلیمانی کرده ...
مادرم گفت دشمن کور خوانده است دماوند با پرتاب سنگ ریزه تکان نمی خورد!
...: داداش آمدم تا از امام حسین (ع) اذن شهادتم را بگیرم. می توانست خیلی پیش از این ها برود، اما انگار قسمتش همین بود که این بار برود برای طلب شهادت و آرزویی که پای ضریح امام حسین (ع) اجابت شد. وقتی گفت آمدم اذن شهادت را بگیرم، به دلم افتاد که او زودتر از من به شهادت می رسد. من همیشه به دوستان و خانواده ام گفته بودم که نورالدین زود تر از من به شهادت می رسد. روحیات و چهره او از اربعین تا زمان ...
چرا منافقین به خون امامقلی تشنه بودند؟/ روایت مردی که کودک کشی را تاب نمی آورد
نداشتند از خانه بیرون بیایند مردم با ترس و وحشت برای امرار معاش از خانه بیرون می رفتند اما ترس از اینکه این رفتن بی بازگشت باشد کابوس هرروز مردم شده بود؛ چند وقتی بود که شهرها از صدای کودکان خالی شده بود و جایش را به صدای انفجار و زجه و مویه داده بود. برای منافقین شخصیت ها مهم نبود و یکی پس از دیگری مردم مظلوم را به شهادت می رساندند. 7 تیرماه سال 60 بود که در یکی از این اقدامات ...
کتاب صَبورانه روانه بازار نشر شد
اینجا پرسه بزنید! قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم: ما که روبه روی در خونه خودمون ایستادیم، شما سر راه ما سبز شدید. خلاصه وقتی متوجه شد حریف حرف حق و حاضرجوابی من نمی شود، راهش را کشید و رفت سمت سرباز. صدایش را شنیدم که می گفت: دیگه با بچه ها هم نمی شه سروکله زد! در دیگر بخش هایی از کتاب می خوانیم: به خودم آمدم، توان حرکت نداشتم. روی سرم گرما و سنگینی خاصی را احساس می ...
معاشران زینب(س)؛ معرفی زنان واقعه کربلا
برای من شیرین تر از عسل است. در حالی که در روز عاشورا به سن بلوغ نرسیده بود. ابوبکر برادر دیگر قاسم نیز در کربلا به شهادت رسید. امّ وَهْب، همسر عبداللَّه بن عُمَیر کلبی : امّ وَهْب تنها زن شهید در کربلا است. هنگامی که همسر شجاعش قصد خود را برای پیوستن به لشکر امام علیه السلام اعلام کرد، وی ضمن تشویق شوهرش از وی خواست که همراهش برود. در تاریخ الطبری، ماجرای این بانو ...
حدود ارتباط با خانواده همسر را مشخص کنید + نکات مهم
داشته باشد. بهتر است از همان ابتدای عقد سعی کنید رفت و آمدها کنترل شده و معقول باشد. از اینکه هر روز خانه همسر خود باشید و از خود فردی عادی بسازید بپرهیزید. اجازه بدهید خانواده همسر از دیدار شما خوشحال شوند و احترام خاصی قائل شوند. اشتباه نکنید قرار نیست شما برای آنها یک غریبه باشید و معذب باشید. کافی است رفت و آمدتان تکراری و خسته کننده نشود. سعی کنید در این رفت و آمدها روابط دوستانه و ...
ممتاز بودن وضعیت زنان نسبت به مردان در فقه و حقوق ایران
کنیم که جنس زن در آن برابر با مرد و حتی بیشتر از مرد ارث می برد. برخی از مواردی که ارث زن مساوی با مرد است: الف پدر و مادر میت: اگر میت فرزندی داشته باشد، هریک از پدر و مادر، مساوی و به مقدار (یک ششم) سهم می برند. ب بهره برادر و خواهر متوفی که متولد از یک مادر بوده و در پدر متعدد باشند، سهم هر زن برابر سهم مرد است. برخی از مواردی که ارث زن بیشتر از مرد است: ...
نهضت تاریخ نویسی زنان
یکی از عرصه های ورود زنان تاریخ نگاری بود. انقلاب اسلامی آمده بود تا نهضتی برای آگاهی مردم به راه بیندازد؛ یکی از لوازم این آگاهی تاریخ نگاری بود. باید تاریخ خودمان را می نوشتیم که جای جلاد و شهید عوض نشود. برای این جبهه باید نهضتی راه می افتاد که از تاریخ انقلاب و دفاع مقدس و پس از آن حراست می کرد. زنان در این جنگ نه تنها وظیفه ی مادری و همسری و پشتیبانی جنگ را برعهده داشتند، بلکه وظیفه ی جهاد را هم باید به دوش می کشیدند. ...
همسر، همدرد، همدل
پرستار وظیفه شناس در این سال ها از من مراقبت کرد. مگر جراحی نشده بود؟ سال 1373 زانوی چپم عفونت کرد. رفتم پیش پزشکی که قبلا آن را عمل کرده بود. 250هزار تومان طلب کرد. پولی که نداشتم، نهاد و سازمانی هم نبود که به راحتی آن را تقبل کند. خدا می داند بر من چه گذشت تا آن که بنیاد استان زیر بار آن هزینه رفت. سال 1391 در حیاط بازهم استخوان ضعیف شده پای چپم شکست. فریاد زدم. عرق سرد از تمام تنم ...
اخبار حوادث امروز (1 آبان 1401) از توضیحات قاضی شهریاری درباره حلق آویز شدن دانشجوی دانشگاه تهران تا مرگ ...
جنایت در سفره خانه ای در غرب تهران که در جریان آن پدر و پسری برای پس گرفتن طلب شان برادر جوان بدهکار را به قتل رسانده و پدر و وکیل او را مجروح کرده بودند متهم اصلی دستگیر شد و به جنایتی که مرتکب شده بود اعتراف کرد. مهندس آی تی و پدرش جراح معروف فک و صورت را ربودند/ تهیه جهیزیه انگیزه آدم ربایی جنجالی پایتخت چون بیکار بودم و تهیه چند قلم از جهیزیه همسرم به گردن من افتاده بود ...
روایت لک زایی از عملیات تروریستی جیش الظلم در سیستان/ اسارت از تاسوکی تا افغانستان
سال نو به میهمانی و مخصوصاً به دیدار مادرش برود. فکر کنم همه لباسهایش خاکی شده، مسلم را نفهمیدم. او نیز بعد از ماهها و در پایان سال به دیدار پدر و مادر شتافته بود. حتماً بقیه هم مثل ما برای تعطیلات آخر سال عازم مسافرت بودند که اکنون گرفتار افراد مسلح ناشناخته ای شده بودند. دوباره پرسید چه کاره ای؟ این بار نور چراغ قوه روی صورت من بود. اسلحه گرم آنان را بر بالای سرم احساس می کردم. گفتم ...