سایر منابع:
سایر خبرها
پدر محمدمهدی کرمی: خودش به ما زنگ زد و گفت حکم من اعدام است /وکیل تسخیری حتی جوابم را نمی دهد!
...: محکوم به اعدام شده است. خودش چهارشنبه ساعت 2بعدازظهر به ما زنگ زد و گفت بابا حکم ها را به ما داده اند؛ حکم من اعدام است. پسرم گریه می کرد و می گفت به مامان چیزی نگو... مادرش وابستگی زیادی به مهدی دارد. پسرم ورزشکار است و همیشه تلاش می کرد که افتخار کسب کند. اگر اتفاقی برای مهدی بیفتد، زندگی ما هم به پایان می رسد. به آقای آصف حسینی گفتم، تو رو خدا دوبار، حبس ابد به بچه من بدهید، اما او ...
دوشنبه تماس گرفت؛ پنجشنبه شهید شد!
همسر شهید گفته بود تو را به خدا دعا کن من هم شهید بشوم. حاج خانم هم گفته بود من همیشه دعا می کنم که ان شا الله شما صد سال عمر کنید و آخرش هم شهادت نصیبتان بشود. آقا رضا از این دعا خیلی خوشحال شده بود. * شهادتشان چهار ماه از هم فاصله داشت خدا رحمت کند، آقای همدانی را. وقتی شهید شد، آقارضا در ماموریت راهیان نور بود. پسرش زنگ زد و خبر شهادت آقای همدانی را داد. آقارضا هم آمد و در ...
تقدیم 8 شهید مدافع امنیت در اغتشاشات اخیر تهران/ آرمان ها، چهاردهه پای انقلاب ایستاده اند
، دست و دلباز و احترام فراوانی برای پدر و مادرش قائل بود. هر زمان که منزل مادرش می آمد دست و پای مادر را می بوسید. رزق شهادت را به هر کس ندهند، به قول حاج قاسم باید شهیدگونه زندگی کرد تا شهید شد. آقا سلمان پدر محمدصالح 7 ساله و عباس 17 ماهه است. محمدصالح عاشق پدر است و هر شب چشم به راه بابا می ماند تا از سر کار برگردد و با او بازی کند. دست به سرش بکشد تا او آرام بخوابد. در این مدت بهانه ...
10 کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی خواهیم!
رضا آمد و گفت دوستم بیک محمدی به عملیات رمضان رفته و نیامده. رضا گفت من می خواهم بروم منطقه. گفتم برای چی؟ گفت می خواهم بروم ببینم دوستم بیک محمدی را پیدا می کنم یا نه. حدودا 18 ساله بود. یک دفعه دیدم یکی از دوستانش که بعدا شهید شد، در زد و گفت حاج خانم! آقا رضا آمد. یک هفته است آمده ولی زخمی شده... بعدا فهمیدم همه لباس ها و بدنش سوخته بود. لباس تنش تکه پاره شده بود. آورده بودند بیمارستان ولی ما ...
آیه شهادت می خواندیم که خبر رفتن امیر را آوردند/ فرزندی که معلم مادرش شد
خواستند شهید را دفن کنند پیدا نکردم. مرحوم اربابی و همسرشان بسیار قوی و محکم بودند و در جمع مردم گریه نکردند، به یاد دارم حاج خانم بلندگو را دست گرفت و سخنرانی بسیار قوی و آتشینی کرد و همه مردم او را تحسین کردند. امیر روحیه عجیبی داشت، آن زمان تنها کاری که آنها انجام می دادند و ما نمی فهمیدیم، این بود که اینها در منطقه بودند، هنگامی که باز می گشتند اصلاً نمی گفتند که در منطقه بوده ام، اصلاً ...
سینماحقیقت عطر یاد حاج نادر گرفت
. وی افزود: او وقتی فیلم را دید جمله ای گفت که گریه کردم چون در بیم و امید رها کردن فیلمسازی بودم، حاج نادر به من گفت تو مرا یاد ابراهیم اصغرزاده انداختی، ابراهیم اصغرزاده برای من یک اسطوره بود، انقدر با من پر انرژی صحبت کرد که خوشحال شدم. از همان جا دلدادگی ما به حاج نادر شروع شد و یاد گرفتیم باید دست بچه هایی که می خواهند تازه کار کنند بگیریم. این مستندساز افزود: یادم است ...
ماجرای شهیدی که اجازه خرید کت و شلوار دامادی را نداد
روز قبل از مراسم عقد دو تایی منزل دایی نشسته بودیم و صحبت می کردیم. گفت: مادرم خیلی اصرار می کرد که من ازدواج کنم. نمی خواستم چیزی مانع جبهه رفتنم بشه. می دونی که مادرم تنها بود و هر موقع می خواستم برم جبهه باید او رو راضی می کردم. همه کاراش رو راست و ریس می کردم که خیالم راحت باشه. حالا که به شکر خدا همسری مثل تو نصیبم شده هیچ غم ندارم، تازه مادرم هم از تنهایی در میاد. ...
خبر خوب| فکرِ بکرِ یک نخبه محله یافت آباد/ تفریح این پزشک مدرسه سازی است!
ترشان می کند و شکوفا می شوند. در 12سالگی پدرش را از دست داد و مادرش عهده دار خانه و زندگی شان شد. سن چندانی نداشت، اما چشم به خیلی از دلخوشی هایش بست تا مبادا خرج روی دست خانواده اش بگذارد. در چنین شرایطی شاگرد ممتاز مدرسه شد و همان زمان برای کسب درآمد، تدریس خصوصی همکلاسی ها را در خانه شان پذیرفت. او با همان پشت کار اکنون در مقطع دکترای رشته مهندسی صنایع دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شد و حالا ...
مراسم نکوداشت مرحوم نادر طالب زاده برگزار شد + فیلم
کرد که فلانی فیلم ساخته و هوایش را داشته باشید. اسلام زاده در مورد خاطره اش از حضور فیلمسازان با رهبری که حاج نادر طالب زاده هم در آن جلسه حضور داشتند گفت: ما مدام به نگاه رهبری به فیلمسازان دقت می کردیم، که در آن جلسه رهبری مدام از حرفهای مرحوم نادر طالب زاده یادداشت بر می داشت. وی در پایان گفت: حاج نادر یک بار با من درد و دل کرد می گفت: این بچه ها اینطرف میز یکجور دیگر هستند و وقتی ...
خاطرات روزهای سخت و شیرین!
و این درد گردن از من جدا نشده. حالاه من به عنوان مجروح اعصاب و روان در گوشه خانه افتاده ام. خدا کمکم کرده تا حالا به هر سختی شده سه مرتبه کمرم را عمل کردم ولی گوش راستم شنوایی اش را از دست داده خدایا شکرت. این قدر خانم بیچاره در این مدت 30 سال سختی، زحمت مرا بدوش کشیده که من شرمنده اش شده ام. از سروران گرامی خواهانم حق پرستاری این بنده خدا را به خاطر اینکه از جان و دل زحمت کشیده به حقش برسد و زیر دین این حاج خانم که خواهر جانباز 70 درصد هم هست نمانیم. ...
دیدار با خانواده جوان ترین شهید مدافع حرم
...: خوش به حال بچه های حوزه هنری که در راه مرد بزرگی همچون حاج قاسم قدم برداشته اند و با کاروان روایت حبیب برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره این سردار بزرگ زحمت می کشند. حاج قاسم زنده است و چه خوب گفته اند که شهدا زنده هستند. او ادامه می دهد: من در جنگ بودم، شیمیایی شدم و چند ترکش در بدنم است. اما خدا خواست من بمانم و محمدرضای دهه هفتادی من برود و لیاقت شهادت پیدا کند. اگر محمدرضای من لیاقت شهادت ...
خودکشی یک پاسدار؟!
...: - اکبر آقا، تو رو خدا نگذار پیکر من رو ببرند پزشک قانونی. - چرا؟ - من خودکشی نکردم. - یعنی چی؟ - فقط سه روز من رو همین جا نگه دارید، حقیقت معلوم میشه. از خواب که پرید، جا خورد. گیج بود که یعنی چی؟! بعد از نماز صبح از مسئول معراج شهدا درخواست کرد پیکر را 3 روز همین جا نگه دارند. قبول نمی کرد، ولی هر طوری بود راضی شد. بین بچه ها بحث بود که یک ...
پدر محمدمهدی کرمی، محکوم به اعدام: وکیل تسخیری پسرم؛ آدرس نداد، تلفن های مرا هم جواب نمی دهد
ماشاءالله کرمی، پدر محمدمهدی که به اعدام محکوم شده است از روند بررسی پرونده پسرش می گوید. قضاوت در خصوص اینکه چه کسی گناهکار است و چه کسی گناهکار نیست، بر عهده قانون، قاضی و دستگاه قضایی است، اما ناخودآگاهِ جمعی جامعه مدام در حال داوری عملکردهاست. باید توجه داشت، قانون حتی برای افرادی که جرمی را مرتکب شده اند، حقوقی تعریف کرده که باید مورد احترام قرار بگیرند. اعتماد از آغاز رخدادهای پس از مرگ مهسا امینی در کنار ان ...
پدر محمدمهدی کرمی: خودش به ما زنگ زد و گفت حکم من اعدام است /وکیل تسخیری حتی جوابم را نمی دهد!
آفتاب نیوز : روزنامه اعتماد در گزارشی به روند قضایی یکی از محکومین اعتراضات اخیر پرداخته است. این روزنامه گفتگو با ماشاءالله کرمی پدر محمدمهدی -پسری که محکوم به اعدام شده- و در نظرآباد استان البرز دستفروش دستمال کاغذی است منتشر کرده. او گفته جز محمدمهدی تنها یک فرزند معلول دارد. او نسبت به عدم توجه وکیل تسخیری تعیین شده برای پرونده اش گلایه دارد و اعلام می کند پس از صدور حکم اعدام برای اعتراض به حکم صادره یک هفته است با وکیل تسخیری پسرش تماس می گیرد، اما جواب تماسش داده نمی شود. بخش هایی از این مصاحبه را می خوانید: آقا ماشاءالله، چرا دادگاه اجازه بررسی پرونده را به وکیل تعیینی شما نداد؟ قبلا به ما گفته بودند، می توانید وکیلی را تعیین کنید، اما نهایتا اجازه ندادند. من به آقای آقاسی زنگ زدم و ایشان خودشان به کرج آمدند. بعد از حضور وکیل، به ایشان اعلام شد، اجازه دسترسی به پرونده را ندارد. آقای [..]هم که وکیل تسخیری پسر ماست به ما گفتند، می توانید وکیل انتخابی داشته باشید. اما اجازه داده نشد. آقا پای جان یک نوجوان در میان است. آیا نباید به خانواده متهم اجازه داده شود، وکیلی داشته باشند؟ موضوعاتی که پسر ...
مداحی جدید پویانفر برای شهادت حضرت زهرا (س)/ همه مادر دارن من ندارم
...> حالا بابام، با چه دلی تنهایی عشقشو کفن کنه رو سرِ این خونه بارونه دل علی خونه بارونه چشمای خیس ما مهمونِ بارونه همه طاقت دارن؛ من ندارم خواب راحت دارن؛ من ندارم راحت از زخمای پهلو میگن انگار عادت دارن؛ من ندارم چجور دلم، میاد بگم چشمای مادرم شده کبود تو کوچه ها، داد می زدم کمک کنید ولی کسی نبود بغض گلوی ...
روایت وداع با شهید دهه هشتادی امنیت/ درددل مادر شهید حسن مختارزاده با نسل جوان چه بود؟!
گروه زندگی؛ زینب نادعلی : معراج شهدا مهمان تازه ای دارد. پاهایم مرا به شوق دیدن این مهمان راهی خیابان بهشت می کند. سرما می خورد روی گونه هایم و زیرپاهایم برگ ها خش خش صدا می کنند. فکرم اما نه سردی هوا را حس می کند نه خش خش برگ ها را. زودتر از من خودش را رسانده کنار این مهمان! شاید جایی کنار پیکرش. به خودم که می آیم روبه روی حسینیه معراج ایستاده ام. تا چشم در آن تاریکی کار می کند کفش به چشم می خورد و کفش که پشت در حسینیه جف ...
محرم خونین نجف آباد؛ 21 و 22 آذر57
افتاده اند. روبه روی مسجد صفا که رسیدند، جلویشان را گرفتیم. یه مینی بوس پر از آدم داشتند که تا اومدیم برسیم بهشون، زد کنار و همه از کوچه پس کوچه ها فرار کردند. ماشین بعدی، خاوری مملو از اراذل چماق دار بود که اندازۀ اولی شانس و فرصت نداشت. با آدم های داخلش، غلتاندیم اش کنار جوی خشک خیابان و دق و دلِ آن همه جنایت و غارت را سرشان درآوردیم. چماق های خودشان، جوری روی بدن شان فرود می آمد که انگار ...
مرغ سوخاری خوشمزه و بدون آرد سوخاری رو با این 3 روش که میگم درست کن!
مرغ سوخاری رو از کوچیک تا بزرگ دوست دارن و برای خوردنش با کسی تعارف نمی کنن. سوخاری کردن باعث میشه که گوشت مرغ به خوشمزه ترین و ترد ترین حالت خودش برسه، طوری که با هر گاز، صداش تو گوشت می پیچه. مرغ سوخاری به شیوه ها و نوع های مختلفی تهیه میشه، ولی بسته به اینکه رژیمی باشه، پر کالری باشه یا هر طور که ذائقه شما میپسنده،با روغن، فر و ... قابل درست شدنه و خب همه اش خوشمزه اس. ...
چرا به سادگی دروغ می گوییم؟
برای مثال وقتی مادر خدابیامرزم از من می پرسید: چرا دیر به خونه اومدی؟ با آنکه دلیل دیر رفتنم به خانه، مثلا طول کشیدن قرار ملاقات من و دوستم بوده، اما در جواب سوال مادر به دروغ به او گفته ام: کارم تو اداره طول کشید به همین دلیل دیر اومدم بعد که دوباره مادر به من می گفته: خب تو که می دونی من نگرانت میشم، اینجور وقتا یه زنگ بزن من خیالم راحت بشه، خودم هم که هرچی زنگ می زنم جواب نمیدی. با اینکه ...
فال انبیاء روزانه امروز دوشنبه 21 آذر/ فال خدا
شر دشمن ایمن شوی و به مقصود دل برسی و همیشه خاطر خود را آسوده دار که آنچه دل تو می خواهد بدان می رسی . روز جمعه بر تو میمون و مبارک باشد،اما روزهای دیگر در میان خصومت مرو تا آنکه به سلامت باشی و اگر غایبی داری خبر خوش بشنوی . انشاء الله . تست شخصیت؛ میخوای بگم چقدر اهل رفیق بازی هستی؛ در این چالش شرکت کنید تست شخصیت؛ خلق و خوی چپ دست ها با راست دست ها چه فرقی داره؟ ...
مادر، پسر، نیمه نهایی/ شبی که فوتبال خواستنی تر شد
بازی کنند. زیبایی شادی بوفان تنها منحصر به خود آن حرکت بود. دقیقا مثل بوی دست ها و طعم غذای هر مادر که منحصر به خودش است؛ شادی و رقص بوفان هم همینجور بود. مثل غمِ چشم های هر مادر و صبرشان در زندگی، این شادی همان اندازه باشکوه بود. زیبایی شادی بوفال ثمره همه ذکر و دعاهای روی لب. جواب تکل هایی که پسرها می خورند و مادرها چشم هایشان را می بندند. به شیرینی خرید اولین لباس ورزشی ...
آنقدر برای پسرم گریه کردم که چشمانم آسیب دید!
زهرا (س) چون می گفتم حضرت علی اکبر علیه السلام و حضرت اباالفضل، همه در راه خدا شهید شدند؛ بچه من که خاک زیر پای این ها هم نبود. گریه می کردم ولی شرمنده بودم. ساعت 4 بعد از ظهر قرار شد برویم معراج. ما را بردند ولی من اصلا این چیزها را نمی دانستم. رفتیم معراج و همه جمع بودند. همه بسیجی ها و دوستان حسین آمده بودند. معراج پر بود. جنازه حسین را هم آوردند وسط و زیارت عاشورا خواندند. من هم ...
وصیت شهید محمود بابایی به همسر
...> همسرم می دانم که از رفتن من ناراحتی ولی خوشحال باش و بچه هایم را با نوازش بزرگ کن. من تا آخرین لحظه به خاطر خدا و اسلام و رهبرم تلاش خواهم کرد و دین خودم را به اسلام ادا خواهم نمود و شما مسئولیت سنگین زندگی و بچه ها را به عهده دارید خدمت تان برای اسلام کمتر از ما نیست؛ با نبودن من شما زحمت بیشتری میکشی چون مسئولیت خانه و بچه ها به عهده شما است ولی پیش زهرای اطهر و جدّت رسول الله رو ...
دانلود آهنگ بچه پایین + متن / آهنگ جدید آبراهام و میلاد غم
... یار دیگران شوی میبرم این شاه رگ را ♫♫♫ لاتیشو پر نکنی من خودم رد دادم من بچه پایین بودم همینه که باخت دادم ♫♫♫ تقاص رفتن تو جفت ریه هام پس دادن جدیدن علاقه شدید به الکل دارم ♫♫♫ ادیداس بود کفشام اقاتون کالج پوشه من بودم هوندا سوار جدیده جک داره ♫♫♫ سیاه مستیت واسه من خنده ...
پسر جوان پس از 24 سال به مادرش رسید
به گزارش صدای ایران از رکنا ، این پسر جوان زمانی که یک ساله بود پس از طلاق پدر و مادرش به همراه پدر به شهرستان شوشتر رفت و بعد از ازدواج دوباره پدرش به همراه نامادری و پدرش زندگی می کرد؛ رضا که در تمام این سال ها تصور می کرد این زن مادر واقعی اوست وقتی بزرگتر شد و به مدرسه رفت با مشاهده نام مادرش در شناسنامه و تفاوت آن با نام مادری که در یک خانه با او زندگی می کرد این سؤال برایش پیش آمد که علت ...
عمار انقلاب
ببرید و چاپ کنید و در آنجا توزیع کنید. می گفتند که حروف چینی ها را تک تک با دست انجام می دادند. پول حروف چینی و چاپ و تکثیر و همه چیز همان هزار تومان شد. امام خیلی به ایشان عنایت داشتند. امام به منزل شخصی و دیدار آیت الله یزدی آمدند و در واقع به نحوی حضرت امام از بعضی از علما بازدید پس دادند و به منزل حاج آقا هم آمدند. یک تابلویی است که بچه های نوجوان مدرسه ی علوی با چوب درست کرده اند که نوشته است ...
رئیس مؤسسه روایت سیره شهدا تبیین کرد: چگونه می توانم شهدایی زندگی کنم؟ / شهیدی که به خاطر فوتبال از خدا ...
اجناس داخلی استفاده کنید. وقتی به سیره ی شهدا نگاه می کنید می بینید که همین است، خیلی زیبا و ناز است. از در خانه اش وارد می شوید و به پدر و مادرش می گویید که خاطره بگویید. گریه می کند. می گویید: چرا گریه می کنید؟ می گوید: همه چیز او متمایز بود، خندیدن او هم بوی خدا می داد. شهید حاج احمد کاظمی بیان می کرد: وقتی قرار شد تخریب چی برود و معبر بزند، تا جلوی میدان مین آمد و بهت زده برگشت ...
# پرسه در فضای مجازی
اون لحاظ سید حمید علیزاده: حقوق فعال بشر یعنی مثلا تام کروز که فعال بشر بوده، نازنین بنیادی رو به عنوان حقوق بهش دادن. داغ بر دل نشسته سامان با انتشار این تصویر نوشت: حلما دختر یکی از شهدای اخیر مدافع امنیت،گفتم حلما از بابا بگو برامون، شروع کرد نحوه به شهادت رسیدن پدرش رو تعریف کردن، خدا میدونه نتونستم سرپا وایسم از بس از غمش گریه کردم، با دستش اشکمو پاک کرد گفت ...
معنی جان دادن رفیق در آغوش(حدیث دشت عشق)
.... یکی از دوستان شهید در خاطره ای از شهید حسن اکبری تعریف می کرد: اولین باری که حاج حسن رفت سوریه مجروح شد، زمانی که برگشت رفتم عیادتش بعد از کلی صحبت کردن بهش گفتم: حاجی به نظرت بَس نیست؟! به اندازه کافی جبهه رفتی، الآنم که رفتی سوریه و اینجوری شدی! بسّه دیگه، خسته نشدی؟ حاج حسن اولش سکوت کرد؛ بعدش یه نگاهی به آسمون کرد و آهی از تهِ دل کشید و گفت: شما که نمی دونید جون دادن رفیق تو بغلت یعنی چی! نمی دونید دیدن رفیقایی که به خاطر من یا رفقای دیگه شون، خودشون رو می ا نداختند روی مین که بقیه سالم بمونند یعنی چی؟! آیا این انصافه که من بمونم! ...