سایر منابع:
سایر خبرها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-5
یاد آن حادثه دردناک همیشه روح مرا آزرده می کند. اصلاً جنگ محل اتفاقات غریبی است. نادیدنیها را به آسانی می توانی ببینی. اگر ایمان به خدا نداشته باشی و نفهمی که در کدام جناح هستی حق یا باطل از نظر روانی ممکن است خیلی صدمه نبینی اما همین که فهمیدی در جناح باطل هستی و دستی تو را در مقابل حق قرار داده است آنوقت نه روز داری نه شب. کوچکترین حادثه ای روحت را متزلزل می کند و مانند موریانه تو را از داخل می ...
اسارت همزمان دو برادر با دستان بسته به هم
...، یکه خوردم. به خودم نهیب زدم. گفتم اسماعیل تو را چه می شود روز به روز به جای اینکه در بازی تقدیر کارکشته و با تجربه تر شوی کودن تر می شوی. تو کی می خواهی درس بگیری عبرت بگیری. تو کجا و مادر کجا. خدا خدا کردم حالا که خطر گذشت کاری کنم که دیگر دسته گل به آب ندهم. به خود نهیب می زدم اسماعیل به خودت بیا. مواظب باش. خراب نکنی. استقبال گرم و بی نظیری از ما به عمل آوردند. کوچه و خیابان ...
حواست هست منتشر شد
کجایی؟ حواست هست؟ همه این حواس جمعی ها و حواس پرتی ها هم در بستر زندگی عادی رخ می دهد. نه اتفاق مهمی، نه حادثه ای تکان دهنده.... و اگر هم قرار است اتفاقی بیفتد همان اتفاقی است که در دل تو می افتد. اتفاقی که دلت را قرص می کند تا بفهمی سر جایت ایستاده ای. این کتاب نگاهی متفاوت به اتفاقات زندگی روزمره یک خانواده با تمام دغدغه هایشان دارد. کتابی خواندنی و جذاب که هر بار ...
تاکتیک دروغ پشت دروغ دشمن، در ایجاد ناآرامی ها
شناخت تاکتیک صحنه گردانان فتنه یکی از راهکار های مناسب برای مقابله با فتنه، آشنایی با آن از طریق شناخت عملکرد بازیگران و دست اندرکاران میدان فتنه است. مسلمانان برای به سلامت گذشتن از فضایی که به سبب آمیخته شدن حق و باطل، غبارآلود و گم راه کننده شده است، باید عوامل به وجود آورنده چنین فضایی را شناخته تا بتوانند خود را از معرکه نجات دهند. ظاهر فریبنده حامیان فتنه ...
چرا آیت الله منتظری به برخورد با آیت الله شریعتمداری اعتراض کرد؟
بر او نماز بخواند نگذاشته بودند. بعد از چند روز من رفتم جماران ، دیدم آقای شیخ حسن صانعی و احمدآقا این مطلب را دست گرفته اند که بله ، منتظری می گوید امام برای شریعتمداری فاتحه بگذارد و این کار را مسخره می کردند! تا این که یک شب که ما با امام جلسه داشتیم ،در آن جلسه همه مسئولین ،آقای هاشمی ،آقای خامنه ای ،آقای موسوی اردبیلی ،آقای موسوی نخست وزیر و احمدآقا هم بودند، در ضمن صحبت ها، من این مطلب را ...
مادر شهید: از عروسم راضی ام + عکس
مزار شهید همت بردند و فاتحه خواندیم. * غصه می خورد و می گفت من جاماندم! خیلی غصه می خورد و می گفت که دوست و آشناهایم شهید شده اند ولی من جاماندم. دوستانم در خیابان بیست متری انقدر شهید شده اند که من خجالت می کشم به آنجا بروم. ممکن است بگویند چرا تو شهید نشدی؟ می گفتم خب قسمت این بوده. مگر تو چند بار مجروح نشدی؟ چرا الان غصه می خوری؟ می گفت من آنقدر رفتم و آمدم و رنج ...
حکایت های عجیب مردی بین المللی که انگار همتا ندارد
. نزد دندان ساز رفته، گفت: دندان مرا بکش. گفت: دو دینار بده. ملا گفت: یک دینار بیش تر نمی دهم. دندان ساز قبول نکرد. ملا ناچار شده دو دینار داد. پس دندانی را که درد نمی کرد به او نشان داد. چون آن را کشید، گفت: سهو کردم. دندانی که درد می کرد، دیگری است. آن را هم کشید. ملا گفت: خواستی از من پول زیاد بگیری اما من از تو زرنگ تر بودم. تو را گول زده، کاری کردم که به همان یک دینار تمام شد. (این ...
معنای درست آزادی و استبداد + مسابقه
...> چند ماه است بحث های درس هایی از قرآن شب جمعه تلویزیون، شبکه یک، رساله حقوق امام زین العابدین را توضیح می دهیم، ایشان یک رساله حقوقی دارد، حدود پنجاه حق را نقل کرده، از حقّ انسان و حقّ مسلمان و حقّ کافر و حقّ زن و بچّه و همسایه و دوست و استاد و شاگرد و هر کدام یک حقّی دارند، یکی، دو جلسه است راجع به حقّ مشورت صحبت می کنیم، با کسی می خواهیم مشورت کنیم، حقّش چه هست؟ چه اصولی را باید مراعات کنیم؟ ...
حکایت اهل راز
داخل آسانسور شدم. من در آسانسور تنها بودم. در حین حرکت به طرف بالا احساس کردم گویا شخصی یک مشت محکم به شکمم زد. به اطاق خودم برگشتم و از دل درد به خود می پیچیدم. فکر کردم که شاید مسموم شده ام، لذا دو سه مرتبه آب خوردم، اما اثر نکرد. پس از نیم ساعتی متوجه شدم دست چپم از مچ تا آرنج درد شدیدی گرفته و انگار کسی دارد آن را با ارّه می بُرد. سپس چانه ام هم مثل سنگ شد و درد تقریباً همۀ بدنم را گرفت. ...
درخواست سیاه عروس 15 ساله از داماد عاشق / پرستو یک دفعه ناپدید شد!
...> خانواده او در حاشیه شهر سکونت داشتند و وقتی برای خواستگاری به منزل پرستو رفتیم متوجه شدیم که پدرش اعتیاد به مواد مخدر دارد. در مراسم خواستگاری مادر پرستو چنان از محسنات دخترش سخن گفت که مادرم به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: این همان عروس کدبانو و زیبایی است که من به دنبالش بودم تا وقتی بله را از شما نگیرم از این خانه خارج نمی شوم! خلاصه خیلی زود مراسم عقد من و پرستو برگزار شد. چند ...
هرگز نمی خواستیم گلنار گیل دخت گستاخ باشد
و جنگ قدرتی که بین شاهزاده های قجری است و در این میان گلنار داستان، درگیر ماجراهای بسیاری می شود. وقتی فیلمنامه را خواندید مواجهه تان با قصه و شخصیت گلنار، دختری که از برهه قاجار است چه بود؟ داستان گلنار در یک بازه تاریخی که جدا از تاریخ زندگی حال حاضر ماست رخ می دهد. به همین دلیل برایم خیلی جذاب بود؛ چون ما در جهانی زندگی می کنیم که شاید به نظرمان چیز ویژه و جالب توجهی در آن نیست و همه چیز ...
جانبازی و اسارت در مجنون شهادت در حرم شاهچراغ
خودم سریع به سمت حرم رفتم. در مسیر تا حرم، حرف های خواهرم را با خودم مرور می کردم. به دلم افتاد که پدر شهید شده است. ایشان سال ها در جبهه های جنگ حضور داشت و به مقام جانبازی و آزادگی رسیده بود، با خودم می گفتم فکر می کنم پدر مزد سال ها انتظاری برای شهادت را در حرم احمدابن موسی (ع) گرفته باشد، شهادتی که همیشه از آن برای ما صحبت می کرد. همه اهل خانه می دانستند که ایشان چقدر به شهادت دلبسته و ...
آزمون: آینده تیم ملی روشن نیست | کارلوس کی روش پدر فوتبالی من است
کردیم و گفتم تو هم از آن طرف برو اما دوربین سمت من نبود. گفتم نمی خواهد بیایی و از همان طرف به بیرون برو. اینطور است، اما هر کاری کنیم شایعات ایجاد می شود. مهم این است که ما چطور با این شایعات رفتار کنیم. این خیلی مهم است. * پس اساسا به شکلی که در رسانه ها مطرح شد، اختلاف وجود نداشت. اصلا. واقعا نداشتیم. به خدا می گویم. همین الان می توانی به مهدی زنگ بزنی؛ اگر حرف های ما را نزد ...
روایت محکوم به حبس ابدی که بازگشت به زندگی خود را عنایت حضرت زهرا (س) می داند
بارگذاشته برای ناهار کارگران، فضایش را پر کرده است. خداحافظ آزادی! صبح را شروع کرده بود؛ مثل صبح های پیش و پیش تر. اول باید مواد مصرف می کرد. محمد سی وچهارساله که دیگر اشتهایی برایش نمانده بود، مواد برایش شده بود واجب تر از نان شب و روز: ساعت حدود 9 صبح بود. پای مصرف بودم. زنگ حیاط را زدند. گفتم شاید زن همسایه است که آمده برای فضولی. شاید هم مشتری باشد برای خرید مواد. چند بسته را ...
پرتو حُسن
جایگاه ما عالمی برتر از دنیاست: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/ آدم آورد در این دیر خراب آبادم وادی اَیمَن به داستان حضرت موسی نیز در شعر حافظ اشاره شده است و بدیهی است که حافظ همه جهان را مجلای ظهور حق می بیند همه جا وادی طور است و جایی برای دیدار با خداوند: شب تار است و وادی ایمن در پیش/ آتش طور کجا موعد دیدار کجا؟ دیدار موسی و خداوند یک اتفاق ازلی است و گاه ...
از پشت مرزهای بصره به مرزهای بیت المقدس رسیدیم
ها شب عملیات مبهوت شدند؛ این انقلاب با تلاش های دل های محکم و راسخ شکل گرفت و پیش رفت. وی با اشاره به لزوم تشکیل حلقه های میانی تأکید کرد: رهبری حکیم و عالم است و چیزی می داند که دستور می دهد قضیه شاهچراغ را مانند عاشورا زنده نگاه داریم؛ باید تلاش کنیم و از پایگاه های خود ظرفیت ایجاد کنیم؛ در اطراف مسجد امام صادق در میدان فلسطین با این همه بزرگی 2500 کافی شاپ وجود دارد و در آن مسجد هم یک ...
سه نسل از خانواده در باغ پرندگان
خودمون ببریم، یعنی اون پرنده مجبور می شه تو آپارتمان ما و تو قفس زندگی کنه، تو دلت می یاد آزادیش رو ازش بگیریم؟ خواهر کوچولو، نخیر بلند بالایی می گوید و می رود سراغ یک پرنده دیگر. *تماشای پرنده هایی که خیس نمی شوند، آن هم زیر باران به آبشار و خانه های چوبی که برای پرنده ها ساخته اند رسیده ایم، همه محو تماشای قوی های سیاه و سفید و گاز و اردک هایی هستیم که روی آب برکه ها این طرف و ...
دور باطل با کی روش/ کسب موفقیت با فوتبال چریکی محال است
نرسید هیچ چیز غیر اخلاقی وجود ندارد، تا جایی که با میل کامل و ذهنیت قهرمانی شجاعانه بهترین کار را انجام دادید. من به شما افتخار می کنم و یک بار دیگر در داخل و خارج از زمین فوق العاده بودید. این یک افتخار و افتخار بود که بخشی از این خانواده فوتبال بودم. من معتقدم که شما سزاوار احترام کامل هستید. اعتبار برای هواداران کشور و فوتبال شما. برای همه شما آرزوی شادی، آرامش، موفقیت و سلامتی دارم. متشکرم. ...
عزیزی خادم: امیر اسکندری را می شناسم، انسان درست و پاکی است!
افتد؟ این ها می گفتند عزیزی خادم پسر پادشاه است و 11 ماه صبح تا شب به به می گفتند و یک شبه همه چیز عوض شد. در این مدت ارتباطی با اعضای هیات رئیسه نداشتید؟ کلا هیچ حرفی در خصوص اتفاقات فدراسیون نزدید؟ یکی از آن ها که معرفتش از بقیه بیشتر بود آمد و گفت تحت فشار است. شب آمد و من را دید. از ترسش دوتا ماشین عوض کرده بود. به من گفت جلسه فردا را نیا. من گفتم اتفاقا اولین نفر می آیم ...
شهیدی که خود را به آب می انداخت تا دیگران را شاد کند ! / از نماز اول وقت تا شهادت
. جبهه، شهادت و خاطرات شهید مهدی هم زمان با شروع جنگ تحمیلی، برای رفتن به جبهه اعلام آمادگی کرد و با وجود مخالفت های مسئولین ثبت نام ( به جهت نگذراندن دوره آموزشی) با وساطت دوستانش، راهی جبهه شد. او در یازدهم اسفند ماه 64 در قالب یک گردان ویژه از قرارگاه لشکر 11 حضرت امیرالمومنین (ع) به ماموریتی اعزام شد که مقصد آن مشخص نبود و به صورت محرمانه انجام می شد. اما در اولین مرحله ...
تحلیل هفته
. رهبر انقلاب گلایه بر حقی دارند. سال 1396 درحالی که جشنواره عمار قم می خواست فیلم سینمایی ماجرای نیمروز را اکران نماید، سیل تماس ها از سوی برخی مسؤولان وقت استانی و کشوری و تهدید به اینکه حق ندارید این فیلم را نمایش دهید، چیز کهنه ای نیست. بسیاری از منافقین فعلی می خواهند جای جلاد و شهید عوض شود تا نفاق این اشخاص برای مردم پوشیده بماند. آن زمان که پرزیدنت روحانی جنگ روانی را با واژه آیت الله قتل عام ...
فتح الله زاده: یک میلیون دلار از AFC طلب داریم/ ساپینتو تفکرات عالی دارد/ رونالدو برای حضور در استقلال ...
این باشگاه واریز شده و بخش دیگر را در یکی از کشورها نگه داشته اند. این پول را روز گذشته به ما بازگرداندند. به سانتاکلارا گفتیم به ما جزئیات بدهند که آیا پول را دوباره بازگردانیم اما گفتند می خواهیم شکایت کنیم و به فیفا می رویم. همه کارهایی که باید انجام می شد به صورت علمی انجام دادیم اما مشکلات داریم. *باید مشخص شود پولی که داده ایم مورد قبول فیفا است یا خیر اگر نبود ... بحث خاصی نیست ...
موتوری های مشتی که چمران دوست شان داشت
.... محشری دیگر بود. همه چیز می دیدی؛ دست و پای قطعی و رفیق بی سرودست. یک چیز اما نمی دیدی؛ آن هم ترس از مردن بود. همه یکدل بودند. این طرف، قشون حق بود. آن طرف، قشون باطل. می بایست می جنگیدیم. هرکس یک گوشه کار را چسبیده، و حسین هدایتگر بود. خداوکیلی خوب هدایت می کرد. کشتی گیری پهلوان و دلاور بود. سکوتش بجا بود و عربده اش بجا. تو گیرودار آتش و خون، حاج همت و علی میرکیانی آمدند. قصه، همان قصه ...
مثال های قرآنی (23)؛ یکی از جالب ترین و جاذب ترین مَثَل های قرآنی
به گزارش خبرگزاری حوزه ، مثال های زیبای قرآن ، کتابی است از آیت الله العظمی مکارم شیرازی که به مثال های مختلف قرآن در موضوعان گوناگون پرداخته و حوزه نیوز مطالب کاربردی این کتاب را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن دوستان خواهد کرد. فصل بیست و دوم: بیست و یکمین مثال: مثال حقّ و باطل یکی از جالب ترین و جاذب ترین مَثَل های قرآنی، مثَل حق و باطل است. ...
دیدگاه هایی کمتر متعارف!
سکوت کرده یا اگر چیزی بگوید یا کاری کند خواننده با توجه به واکنش و گفته های راوی از آن آگاه می شود: پیش تر به شما گفتم که من قاضی تائب هستم. در وضع من فقط یک چیز ساده هست: من مالک هیچ چیز نیستم. بلی، من ثروتمند بودم. خیر، هیچ چیز را با دیگران قسمت نکرده ام. این چه چیز را ثابت می کند؟ که من هم یک صدوقی بوده ام... آه! صدای سوت کشتی های بندر را می شنوید؟ امشب، روی زویدرزه را مه خواهد گرفت. به همین ...
قتل 2 برادربا دستمزد 150میلیون تومان
وگوی تپش جام جم با این متهم را در ادامه می خوانید. *مقتول را از چه زمانی می شناختی؟ خیلی وقت است در کارگاه ما کار می کند، البته او سرکارگر بود و مقامش از من که کارگر بودم بالاتر بود. *چه شد که تصمیم به قتل گرفتی؟ صاحب کارگاه دستور قتل او را صادر کرد. گفت اگر مقتول را از سر راه برداری پول خوبی به تو می دهم. من کارگر هستم و وضع مالی ام خیلی خوب نیست. گرچه ...
نگویید خانه داری بگویید کشورداری!
بچه دار شد، حس کرد چیزی تغییر کرده است: هیچ وقت فکر نمی کردم بخواهم با بچه هایم در خانه بمانم... زنگ زدم و گفتم این شغل را نمی خواهم. خوش شانس بودم، چون شوهرم پول کافی درمی آورد که من در خانه بمانم. نبض خانه و خانواده در دستان ماست اما جالب تر از اصل مقاله برای من، نظراتی بود که از سوی بانوان خواننده این مقاله مطرح شده بود، هر چند در میان آن ها بودند مواردی که مقاله را نقد کرده بودند ...
گریه رئیس جمهور شیعه سوریه برای علی اکبر(ع)
امام را ببوسم. چند روزی پاریس ماندم اما موفق به دیدار با امام نشدم. فقط امام زمان نماز می آمد و می رفت. تا اینکه خانم مرضیه دباغ را دیدم. ایشان تنها کسی بود که به راحتی به خانه امام می رفت و می آمد و آنجا به خواهر فاطمه یا خواهر طاهره معروف بود. موضوع را به ایشان گفتم خیلی محبت کرد و گفت باشد یک ساعت قبل از مغرب خبرت می کنم، همین اطراف باش. من دیگر خانم دباغ را در عمرم ندیدم ولی این محبتش هیچ وقت ...
جهاد بی وقفه از پژاک تا داعش نتیجه اش شهادت شد
...> ناگهان مهرداد رفت زمان اعزام مشخص نبود، شرایط اینگونه نبود که یک تاریخ مشخص تعیین کنند، فقط اعلام شده بود آمادگی لازم را داشته باشند تا به محض اعلام، اعزام شوند. تقریبا اکثر همکاران مهرداد رفته بودند تا اینکه اوایل آذر نوبت به اعزام او رسید. من دانشگاه سر کلاس بودم که تماس گرفت، خداحافظی کرد و گفت دارد می رود. همه چیز خیلی سریع شد حتی ما نتوانستیم بدرقه اش کنیم. همسر ...
نگاهی به نظرات مفسران درباره واو والراسخون
تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ، او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات محکم (صریح و روشن) است، که اساس این کتاب می باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، بر طرف می گردد). و قسمتی از آن، متشابه است (آیاتی که به خاطر بالا بودن ...