علی اصغر با شهادتش مرا به دیدار آقا فرستاد/ نذر مادر ادا شد
سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از دیدار 100 دقیقه ای خانواده شهدای شاهچراغ با رهبر انقلاب؛ همه زنان ایران مادر آرتین اند
مجروح شده اند. آقا سراغ اهورا را می گیرد. همان جلو خوابیده. نوبت مادر علی اصغر است. می گوید: اولین بار که فهمیدم خدا علی اصغر رو به من داده، وقتی بود که دستم به شبکه های ضریح شاهچراغ بود. برای همین، همیشه علی اصغر رو هدیه شاهچراغ می دونستم. خودش داده بود و به خودش هم پس دادم. پدربزرگ شهید هم که آن روز حضور داشته، خاطره ای از مسیر سیرجان تا شیراز می گوید که علی اصغر اشتیاق رسیدن داشته و مدام می ...
درخواست عاجزانه مادر شهید مدافع امنیت از جوانان
...، اما دانیال گفت شرایط کاری اش طوری است که نمی تواند مرخصی بگیرد. در هزینه سفر کربلا به من کمک کرد و من را تنهایی به کربلا فرستاد. خیلی خیلی التماس دعا کرد و برگشت به من گفت مامان، من یکسری حاجت هایی دارم برو از حضرت سیدالشهدا بخواه. در کربلا با دل شکسته یک مادر در حق فرزندم دعا کردم که هرچه می خواهد حاجت روا شود. من آرزو های او را از امام حسین (ع) خواستم. گفتم پسرم، مرا با زحمت به پابوس شما ...
روایتی شنیده نشده از لحظات قبل از شهادت سردار سلیمانی؛ یادگاری از آخرین پرواز + تصاویر
.... بچه ها گفتند که حاجی کارت دارد. ما آن موقع در حال توزیع سحری بودیم. رفتم سمت حاج قاسم و سلام و احوالپرسی کردم. بعد حاج قاسم گفت: هر وقت برنامه و توزیع سحری تمام شد، جایی نرو. می خواهم یک احیا برایمان بگیری. حاج قاسم آخرین شب قدر را چگونه سپری کرد؟ حاج قاسم وقتی مشغول دعا و ذکر بود، علاقه داشت تنها باشد. در آن حال و هوا با کسی صحبت نمی کرد. بعد از پایان مراسم، رفتم پیش ...
جان فدا| واکنش حاج قاسم به ازدواج دوباره یک همسر شهید
پدری می کنی و سوم این که دختر ما را سرپرستی می کنی. چند بار با کلمه دخترم مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم ای کاش زنده بود و یک بار به خانه ام می آمد حالا احساس می کردم آن روز پدرم آمده خانه ام. برایتان هدیه آوردم قبل از این که ما بخواهیم گفتند برایتان انگشتر هم هدیه آورده ام. به آقایی که همراهش بود، اشاره کرد ...
گفتگو با گروگان های مخوف ترین گروگانگیری تبریز / عروس: پلیس نبود قتل عام می شد
در تبریز با بیان اینکه 5 سال قبل ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج یک پسر 4 ساله است، گفت: از وقتی با محمد ازدواج کردم روز خوش نداشتم او مدام مرا اذیت می کرد و کتک می زد، چندین بار نیز سر و بدنم را با چاقو زخمی کرده است. او حتی به فرزند خودش نیز رحم نمی کند؛ وقتی پسرش 8 ماهه بود سرش را به در و دیوار کوبیده بود. روز حادثه هم اسلحه را به سرم گرفته بود و فقط می گفت تو را خواهم کشت، که اقدام به موقع پلیس جانم را نجات داد که از صمیم قلبم از پلیس تشکر می کنیم. فاطمه قلی پور انتهای پیام/ ...
دنیای دِه!
خرده فرمایشاتِ متعلقان را... باران بند آمده بود. خورشید بر می گشت.سُکرِ هوا، رهگذران را سرمست می کرد. فنجان را سر کشید و گفت: بگذار ماجرای ازدواجِ "رمضون" را برایت تعریف کنم. یک هم کلاسی داشتیم.نامش "رمضان" بود. بچه ها به او می گفتند؛ "رمو". در ماراتنِ کنکور، پس از چند بار شرکت، قبول شد. همه ی ده؛ از پیر، زن، کودک و ... شاد شدند وقتی دانستند"پدرِ کنکور ایران" به آرزویش ...
دلبستگی رزمندگان فاطمیون به شهید قریشی / تأکید شهید بر حرف شنوی از ولایت
، 10 روز صدا نداشت و زمانی که حرف می زد، فقط لب های او تکان می خورد. مادر همسرم متعجب بود که چرا فرزند او بی صدا شده است. اهل این نبود که به ما بگوید چه می کند. می گفت: من سرباز کوچک ولایت هستم. تن او بیمار بود، اما همیشه پای کار بود. 2. همسرم تنها روحیه جنگی نداشت وی در رابطه با سجایای اخلاقی شهید قریشی اظهار داشت: روحیه سید، فقط روحیه جنگی نبود. زمانی هم که با خانواده بود ...
کاش مثل دوران اجکت نمی کردم/روایت مشهور شهادت علی اقبالی دروغ است
...> * مشخص نبود کجا؟ نه دیگر. شهر. هدف این بود که تبلیغ کنیم که رفتیم و بغداد را زدیم. به صدام سیلی زدیم. بعد که گفتم شهر و خانه نمی زنم، گفتند اشکالی ندارد. شما بروید پایگاه الرشید را بزنید. گفتم می روم. در آن روز جانشین پایگاه سرهنگ ناصر کاظمی خیلی به من لطف و خیلی با من همکاری کرد. گفت چه خانه بزنی، چه رستوران بزنی و چه 10 هواپیما در پایگاه الرشید بزنی، تأثیر تبلیغاتی اش یکی است. تو ...
انفعال در تولید محتوای مجازی پدر را نگران کرده بود
اینقدر مهربان و دوست داشتنی است، پس ائمه معصومین (ع) چگونه بوده اند؟! یک بار این را به خودشان گفتم و دستشان را بوسیدم! ایشان گفتند: برو استغفار کن، این چه حرفی است که می زنی؟. یکی از برادرانم، آدم خیلی رکی است! او در روز های آخر، وقتی می دید که پدر خیلی زجر می کشند، گفت پدر جان! با این همه رنجی که می برید، چرا از خدا طلب مرگ نمی کنید؟! پدر گفتند: این کفران نعمت است، من حال غواصی را دارم که به او ...
صحبت های مادرشهید زینال زاده بعد از اعدام رهنورد+ عکس
طلب حلالیتش را جدی گرفته است: به من گفتند که قاتل خیلی التماس دعا دارد و طلب حلالیت می کند. روز اعدام به او (رهنورد) گفتم این اعدام برای تو کم است. اما بعد از اعدام او را به خدا واگذار کردم. گفتم آن دنیا با قاتل پسرم کاری ندارم. بخشیدم. او می داند و خدای بالا سرمان . چه کسی برخیزد؟ دو برادر سنی نداشته اند که پدرشان از دنیا رفته، حسین دوازده ساله و سبحان سه ساله بوده است، پدر ...
ناگفته های هنگامه گلستان از کاوه گلستان
با شنیدن جمله اش می خندیدیم. چند سال بعد باز کاوه همان روز تماس می گرفت و همین جمله را می گفت و من می گفتم: چی! کجا بیام؟ و او می خندید و می گفت: ای داد بیداد، حتی یادتم نیست؟ و من تازه یادم می آمد و باز هر دو به یاد آن روز می خندیدیم، بعد از کاوه پسرم مهرک تنها فرزند من و کاوه که اکنون موسیقی کار می کند، همین کار را می کند، درست همان روز به رسم هرساله پدرش با من تماس می گیرد ولی جمله اش فرق دارد ...
احیای هنر نقده دوزی در دستان بانوی هنرمند اصفهان
خیلی کمک کردند. به ایشان گفتم که من می خواهم برای حرم امام رضا(ع) کار انجام دهم و گفتند که به مجموعه اداری و بخش مربوط به آستان قدس رضوی بروم، درحالی که پیش از آن من به خیلی ها گفته بودم ولی نشد و نتوانستم هیچ کانال ارتباطی با آستان قدس پیدا کنم. تا اینکه به توصیه آقای دکتر به دفتر آستان قدس رفتم و در مورد فعالیت هایم و آرزویم برای دوخت روپوش مضج شریف امام رضا علیه السلام گفتم، آن ها از من رزومه ...
عالمی که سخت ترین شکنجه های ساواک را تحمل کرد از امام دست نکشید/ از اره کردن پا تا تراشیدن و شکستن دست
غفاری از کودکی به دلیل فقر و تنگ دستی و نبود پدر در خانواده، بار مسئولیت را به دوش گرفت و در کنار درس، به کار توان فرسای کشاورزی مشغول شد. دوستانش همواره در ملاقات با او خستگی را از چهره اش می خواندند. یکی از دوستانش می گفت: هر وقت او را می دیدیم، چهره اش خسته به نظر می آمد. بعد که جویا می شدیم، می دیدیم او شب را مطلقا نخوابیده یا در اندک فرصتی که به دست آمده، بر روی کتاب خوابش برده است. بارها دیده ...
جان فدا| با شهادت سردار سلیمانی داغ پسر شهیدم تازه شد
لباس های شهید عکسهای سرداری توجه آدمی را به خود جلب می کرد سرداری که ملقب به سردار دلها شهید سلیمانی بود و از همه بیشتر نوشته ای که در مقام شهید عنوان شده بود نگاه ها را به طرف خود جلب می کرد. در گوشه دیگری از اتاق عطر حرم امام رضا که به لباس خدمت حرم رضوی معطر شده بود توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد همچنین بوی عطر گلاب پیچیده در فضا نشان از آن می داد که مادر شهید عکس فرزندنش را ...
نامه ای که حاج قاسم با آن پیش رهبر انقلاب مباهات کرد
آن طرف رفتم. در کمال تعجب دیدم دشمن در حال فرار است. صبح روز بعد وقتی ما یکی از افراد دشمن را که از شب تا روز پنهان شده بود، پیدا کردیم و دلیل فرارشان را پرسیدیم، گفت: نیرو های ما احساس کردند شما می خواهید دورمان بزنید. به همین خاطر، دستور رسید منطقه را خالی کنیم. در آن مرحله به من ثابت شد که توکل واقعی و خالصانه غیر ممکن را ممکن می کند. منبع: فارس باشگاه خبرنگاران جوان وب گردی وبگردی ...
زوایایی پنهان ادعای تجاوز به برخی زندانیان در اغتشاشات اخیر + تصاویر و اسناد
این وب سایت به اطلاعات تازه ای در خصوص خانم سعیده پورآقایی که مراسم ختم وی چند روز قبل برگزار شد به دست آورده است. ازآنجاکه نقاط مجهولی در خصوص نامبرده مشخص و مبرهن شده است که نوروز از اظهارنظر درباره آن هنوز معذور هست، در حال حاضر برای جلوگیری از هرگونه پیش داوری و قضاوت عجولانه از انتشار این اطلاعات جلوگیری می کند و به همین دلیل تمام اخبار درج شده در خصوص این شخص را از سایت خود حذف کرده تا تمامی ...
شهید امنیت و فعال مسجد امام حسن مجتبی(ع) حیدرآباد کرج با اخلاق بود
. وی توضیح داد: ساعت چهار و نیم روزی که به شهادت رسید، مرا صدا کرد و با حزنی در صدایش گفت مامان کجا میری؟ گفتم پسرم تو که می دانی که من این روز مسجد میرم. خندید و گفت: خداحافظ. مادر شهید امنیت استان البرز خاطرنشان کرد: اگر دوباره ببینمش دوباره به آغوش می گیرم و او را می بوسم و قربان صدقه اش می روم. پسرم رفیق ام بود. شهید امنیت علی اصغر قورت بیگلو، نوجوان دهه هشتادی ...
احوالپرسی جالب حاج قاسم با یک بچه 5 ساله!
عزیزترین ولی نعمت هستند. پدر شهید سیدصادق حسینی از شهدای لشکر فاطمیون خاطره فراموش نشدنی اش را با سردار سلیمانی این گونه روایت می کند: بهمن ماه سال 97 به مناسبت سالگرد شهادت شهادت پسرم از طرف لشکر فاطمیون ما را برای زیارت حرم حضرت زینب (س) به سوریه بردند. در هتلی که مستقر بودیم حدود 250 خانواده دیگر فاطمیون هم حضور داشتند. یک روز داخل اتاق نشسته بودیم که در زدند. من ...
روایت رشادت های باورنکردنی غواصان کربلای 4 در روایت حبیب
. این مادر شهید گفت: چندسال پیش، مثل امروز بود و عملیات کربلای 4 شب آغاز می شد. آن روز صبح، اسماعیل برای دیدن من آمد. دیرتر سر قراری که با پسرم داشتم رسیدم. جلوی در نشسته بود. همان کت وشلواری که برایش آماده کرده بودم پوشیده بود. او گفت من شرمنده تو هستم، نتوانستم پسر خوبی برایت باشم ، مسافرتی برویم و یا درخیابان با هم باشیم. من شما را ما فراموش نکردم فقط جنگ باعث این دوری شده است ، پسرم ...
برگ هایی از زندگی شهیدسامرا
.... رفتم به کلانتری منطقه مان. شهرک شهیدبروجردی می نشستیم. با هم رفتیم و گزارش دزدی را دادیم. نمی دانم حاج حمید برای چه چیزی به من گفت برو شهرک آزمایش. وقتی رفتم آنجا، گفتند ماشین شما را ندزدیده اند. گفتم چرا، یکی دو ماه پیش دزدیدند. گفت اگر دزدیده بودند به ما خبر می دادند. وضعیت ماشین ما چیز عجیبی بود. یک پژوی 405 بود. آخر سر نفهمیدیم ماجرای این ماشین چه شد؟ خانه ای در محدوده نواب ...
جان فدا | وقتی حاج قاسم حواسش به همه جا هست!
...> بعد از شهادت آقامحمود قسمت شد و ما دوبار با این توفیق را داشتیم که با سردار قاسم سلیمانی دیدار کنیم. دفعه اول آذر سال 95 بود. تعداد زیادی از خانواده های شهدای مدافع حرم در تهران جمع شده بودند تا به دیدار رهبری بروند. شب قبل از این ملاقات، اطلاع دادند همه در سالن اجتماعات هتلی که ما را اسکان داده بودند، جمع شویم. از طریق یکی از دوستان متوجه شده بودیم که قرار است سردار سلیمانی به دیدارمان بیایند ...
پویش راویان فاطمی | داستان بگویم؟! یکی آن وسط گفت نه!
باشند و میوه ای که اخلاق باشد. شاید توی ذهن شان ماندگار شد. نه؟! لکنت زبان داشت! سوال که می پرسیدم، زودتر از بقیه و بیشتر از بقیه دوست داشت جواب بدهد. دلم نیامد بی تفاوت بگذرم. از معلم پیگیر احوالاتش شدم. ظاهرا خانواده ی متمکنی داشت و دنبال درمانش هم بودند ولی به نتیجه می رسد یا نه؟! ان شاءالله که برسد... یابن الحسن! بی تفاوت رد نشدم ... تو هم بی تفاوت رد نشو از من ... ...
جان فدا| روایت خبرنگار فارس از دیدار با حاج قاسم/ با بغض رفتیم، با خنده آمدیم
خبرگزاری فارس _ کرمان؛ مهسا حقانیت: غروب پنجشنبه بود، چند روزی از رفتن مادر حاج قاسم گذشته بود، نزدیک روستای قنات ملک بودیم، آن روز تازه متوجه شده بودم آقا سید جمال از همکاران قدیمی ام ارتباط نزدیکی با یکی از بستگان حاجی دارد و آن روز هم در کنار مزار بی بی فاطمه حضور داشت، یکی، دو بار تماس گرفت و گفت زودتر بیایید تا به دیدار برسید. بعضی از همکاران هنوز خبر نداشتند که حاج قاسم در قنات ...
حمید چگونه از پری خواستگاری کرد؟
حسینیه و مرکز فرهنگی تلاش می کرد؛ و پس از این دو هفته به تهران مراجعت نموده و مدت بیست روز نزد خانواده می ماند. در زمانی که جریان های تکفیری و وهابی، تروریست های داعشی را سازماندهی کردند تا استان ها و شهرهای غربی عراق همچون موصل و الرمادی را اشغال کنند و به بارگاه امامین عسکریین علیهماالسلام در شهر سامراء دست یابند وی به اتفاق نیروهای داوطلب مردمی به سمت جرف الصخر رفت و نسبت به آزادی این ...
پشیمانی حمید جبلی /فریدون جیرانی هشدار داد/دختر رضا صادقی در مسیر پدر/جایزه بازیگر پوست شیر از سینمای هند
پرینس بایتوود ، افترسان از شارلوت ولز ، امیلی جنایتکار ساخته جان پاتون فورد ، مامان کوچک از سلین سیاما ، فرزند به کارگردانی مارگارت براون ، اتفاق از اودری دیوان ، تا به کارگرانی چینونیه چوکو ، همه چیز همه جا به یکباره ساخته مشترک دانیل کوان و دانیل شاینرت ، رئیس خوب به کارگردانی فرناندو لئون د آرانوآ ، ماشین منو بران از ریوسوکه هاماگوچی ، قهرمان اصغر فرهادی، جاده خاکی پناه پناهی، تار ساخته تاد فیلد ...