سایر منابع:
سایر خبرها
راز کتیبه نفرین شده بوکان
آیا تا کنون درباره کشف یک کتیبه تاریخی خوانده اید؟ آیا می دانید کتیبه ای که در بوکان کشف و جا به جا شد باعث شد زندگی بسیاری از دست اندرکاران آن زیرورو شود؟ این کتاب گویای تلاش یک باستان شناس برای کاوش و حفاظت یک محوطه ی تاریخی زیر خمپاره و ژ3 و درگیری های هر روزه در زمان جنگ است. اسماعیل یغمایی، بر این است تا اسرار تمدن ناشناخته مانناها را از دل ویرانه ها و یغماگری های بی وقفه گج جویان ...
شهید داوود یوسفعلی: از مشکلات نترسید و ناامید نشوید، تلاش کنید آنها را برطرف کنید
شهید داود یوسفعلی در 27 آبان 1333 در قم به دنیا آمد و در 25 دی 1360 در سوسنگرد به شهادت رسید و در شیخان آرام گرفت. در وصیت نامه شهید داود یوسفعلی آمده است: پدر گرامی، مادر مهربان، برادران ارجمند، خواهران عزیز، دوستان بزرگوار امروز مورخ سیزدهم دی ماه 1359 در جبهه آبادان قسمت خانه های فرهنگی، رو در روی دشمن اسلام و انسان و ایران بر آن شدم، چند جمله ای به عنوان وصیت برای شما ...
شرط شهیدبرای ازدواج، یاد گرفتن نماز بود
نتوانست به جبهه برود. بهش گفتم باز میخواستی بری؟ از من ناراحت شد و قهر کرد گفت، چون تو ناراضی بودی من جا ماندم! باز رضایت من را گرفت و رفت و گفت: زود برمی گردم. 10 روز از رفتنش گذشته بود که نامه اش آمد. صبح جمعه بود برادر شوهرم خبر شهادتش را داد و من کنار درب حیاط بودم، بی حال شدم و سرم به درب خورد و شکست. نحوه شهادت همرزمش می گفت: صبح جمعه شهید به همرزمانش گفت: می خواهم غسل ...
خاطره رهبر انقلاب از نخستین باری که امام جماعت مسجد شدند
متوسط آن حول و حوش مسجد بودند، یک باربر بود به نام ملا که نمی دانم حالا زنده است یا فوت شده. بله یک ملا بود، یک قهوه چی بود آن نزدیک، یک شاگرد مکانیک بود، غالباً هم در سنین مسن یا متوسط، یک حاجی خیری بود که مسجد را او ساخته بود، همسایه مسجد بود، یک عده ای بودند در حدود مثلاً شاید 20 نفر 18 نفر، بعد من که رفتم آن جا به مردم شب اول که نماز خواندیم پا شدم، دو سه شب که گذشته بود پا شدم رو کردم به مردم ...
عاشقانه ای در مقابل چشمان سُربی گلوله/ موهایم را در غسال خانه شانه بزن سکینه!
! آن شب برای اولین بار باران خوردم! درمانگاه همان جا خوابیدید؟ زیر باران؟ پلک هایش را روی هم انداخت: صبح که بیدار شدم همه جا گِل و شل بود. اما بوی هیزم نیمه سوخته شهرک را پر کرده بود. خانواده های اهوازی کتری و چهار دست پتو و قابلمه و کاسه بشقاب همراهشان بود اما بقیه ی جنگ زده ها به غیر از لباس تنشان چیزی نیاورده بودند. خیلی ها هم زخم شده بودند. همه جا رد قطره های خون ...
وقتی عشق به امام عصر(عج) به شهادت منجر می شود
.... بعد هم کم کم گفت که پدرت شهید شده است. خیلی ناراحت کننده بود. در آن زمان برادر کوچکم حدودا چهارساله بود. به من گفتند برویم مسجد ابوذر حاج آقا مطلبی. آقای مطلبی پیش نماز مسجد و یک زمانی جزو هفده نفر اصلی جامعه روحانیت مبارز بود. گفتند حاج آقا می خواهد با شما صحبت کند. ایشان پدرم را می شناخت. من خیلی ناراحت بودم. از من پرسیدند خواهرش خبر دارد؟ از شدت ناراحتی گفتم شما را به خدا، به عمه ام چیزی ...
تجربیات تلخ و شیرین یک مبلغ بین الملل در آفریقا
تنها نماینده مذهب جعفری رسمی و معمم من بودم. از صبح بحث های آن کنفرانس حول این قضیه می چرخید که اختلاف علماء امتی رحمه و حدیث پیامبر که اختلاف علماء در امت من، رحمت برای امت من است، یعنی چه؟ من هم نوبت گرفتم تا صحبت کنم. به من نوبت ندادند تا تقریبا آخرین نفر که نوبت من شد. گفتم: من طلبه و دانش آموخته حوزه قم هستم و می خواهم نکته ای را در مورد این بحثی که از صبح شروع کردید، بگویم. همه شما اختلاف را ...
ادعایی عجیب درباره امام جمعه تهران
روحانیون بودند که طاقت یک شب ماندن در منطقه را نداشتند. یکبار دوسه تا از فضلای حوزه علمیه را به جبهه بردم. شب در مقرمان در اهواز مستقر بودیم. یکی از آن ها که خیلی ترسیده بود، با اصرار و التماس به من گفت: شما رو به خدا ما رو همین امشب برگردون به او گفتم: بزرگوار، این بچه هایی که شب و روز زیر آتیش گلوله و خمپاره ان، جونشون رو از سر راه نیورده ان.یک شب هم اینجا بمون تا بفهمی این بسیجیا چه ...
حاج آقا حسنی از سنگر بام مسجد تانک های رژیم را به عقب راند!
.... ایشان ابتدا احتیاط کردند و مرا در مسجد نپذیرفتند. بعد از نماز، کمی در مسجد منتظر ماندم. فردی که بعداً متوجه شدم داماد ایشان بود، مرا به منزل راهنمایی کردند. به ایشان گفتم: گروه ما در فکر تهیه سلاح است و در راه بازگشت، می خواهیم عملیات انجام دهیم و در این عملیات، به حمایت شما نیاز داریم. یکی از مساجد شهر را که فاقد موذن باشد، در اختیار ما بگذارید یا منزلی در خارج از شهر که چندان در دید ...
100 خاطره از حسن باقری/ بالاتر از سیاهی چه رنگی است؟
و شروع کرد به صحبت.یکی از فرماندهای ارتش می گفت هرکی ندونه ،فکر می کنه از نیروهای دشمنه. حتی بنی صدر هم گفت آفرین ! گزارشش جای حرف نداشت.نفس راحتی کشیدم. 17- دیدم از بچه های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می کشدو از وضع خط و بچه ها سراغ می گیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم اصلا تو کی هستی ان قدر سین جیم می کنی؟ خیل آرام جواب داد نوکر شما بسیجی ها. 18- اولین بار ...
مرورچند خاطره شیرین رزمندگان از دوران دفاع مقدس
ها نیز یاد گرفته بودند. من با 18 سال سنی که داشتم از لحاظ سن و هیکل از همه آن ها کوچک تر بودم. بگی نگی کمی ترس برم داشت. گفتم نکند در این نیمه شب، اسرا با هم یکی شوند و من و راننده بی سلاح را بکشند و فرار کنند. دنبال واژه ای گشتم که به زبان عربی معنای نخندید یا ساکت باشید، بدهد. کلمه ضحک به خاطرم آمد که به معنای خنده بود. با خودم گفتم: خوب اگر به عربی بگویم نخندید، آن ها می ترسند و ساکت ...
گفتم تجربی بخوان گفت بندگی می خوانم تا شهید شوم
طوری شدم. گفتم تو که این قدر از من قول می گیری. خودت هم قول بده اگر روزی من مُردم، برایم یک قبر بزرگ بگیری یا فضای دو قبر را برایم بخری و اختصاص بدهی. یک آن نگاه مان بهم گره خورد و هر دو زدیم زیر گریه. گفت قول می دهم این قدر پسر خوبی باشم که برایت آبرو بخرم. به همین زودی ها برایت سرافرازی می خرم مامان جان. طوری که همه بیایند دستبوس و بگویند مامانِ رضا روی سر ما دست بکش و ما را دعا کن. گفتم مگر می ...
زنی که برای “کاشت ناخن” رفته بود اما با کلاشینکف آدم کشت!
روز حادثه برای کاشت ناخن به خانه زن آرایشگر رفتم. آنجا بودم که شوهر سابق زن آرایشگر چند بار با وی تماس گرفت. به گزارش وقت صبح به نقل از اعتمادآنلاین، زنی که به اتهام قتل مردی میانسال دستگیر شده است راز این جنایت و همچنین کشته شدن همسر سابق مرد مقتول را توضیح داد. ماموران پلیس اسلام آباد غرب بعد از اطلاع از قتل زنی 46 ساله و مردی 53 ساله در یک واحد مسکونی واقع در مسکن مهر ...
ناظر پخش
مناسبی تنش نباشد! اگر بیننده ای که این بازی را می بیند با دیدن داور همین موارد به ذهنش خطور کرد و منقلب شد تکلیف چیست؟ پا شدم گفتم برم خونه باقی بازی رو اون جا ببینم، این روانی کرد ما رو اصلا نفهمیدیم چند چند شد! ابراهیم رها روزنامه صبح ساحل
کیانیان : با تحریم جشنواره مخالفم / باید بگذاریم کسانی که به جشنواره اعتقاد دارند، آن را برگزار کنند
اینکه حاسدان و ناقدان به ابراهیم حاتمی کیا گفتند که فیلم آژانس شیشه ای فیلم تو نیست و فیلم رضا کیانیان است! متاسفانه! من البته در همه مصاحبه ها می گفتم که این فیلم، فیلم آقای حاتمی کیاست و من دستیار او بودم ولی آن کسانی که دوست نداشتند این همکاری ادامه پیدا کند، باعث شدند که این همکاری ادامه پیدا نکند ولی حاصل خوبی داشت. در این فیلم هم حرف این طرف خوب زده می شد و هم حرف آن طرف زده می شد. من به حاتمی ...
کمیته بررسی حادثه اخیر اصفهان در مجلس شورای اسلامی
بگیرند و خسارت آن چنانی وارد نشد، ولی به هرحال حادثه امنیتی مهمی است و به همین خاطر ظاهرا کمیته بررسی حادثه در مجلس شورای اسلامی تشکیل شده است. آقای کوثری شما سابقه امنیتی و دفاعی قابل توجهی دارید از زمان جنگ تحمیلی و حتی دوران انقلاب، بفرمائید اولا تحلیلی کنید از حادثه ای که در اصفهان اتفاق افتاد و گمانه زنی ها در خصوص عامل آن و بعد بفرمائید که این کمیته ای که قرار است بررسی حادثه را بر عهده بگیرد چه ...
اولین مصاحبه مسی پس از فتح جام جهانی/ تصویر زشت من را پاک کنید/ دوست داشتم جام را از یک نفر خاص بگیرم!
نمی توانی آن را تصور کنی. مسیر بسیار زیبایی در پیش داری که با وجود لحظات سخت و دردناک، باز هم زیباست و یادت باشد که هرگز تسلیم نشوی، چون در نهایت تو می توانی به بزرگترین خواسته و آرزوی زندگی انت برسی. ” “من به خاطر پیام های زیادی که از طرف مردم دریافت کرده بودم، از اینستاگرام بیرون انداخته شدم. فکر کنم میلیون ها پیام دریافت کردم. “ ...
درخواست قصاص برای زن خیانتکار به جرم قتل مرد همسایه
ادامه داد: اولین بار دو فرزندم را به پارک بردیم و خودمان به باغی که در پشت خانه مان بود رفتیم تا صحبت کنیم؛ اما فرید یکباره مرا آزار داد و تهدید کرد به کسی حرفی نزنم. به همین خاطر سکوت کردم. او می دانست از ترسم به کسی حرفی نمی زنم. به همین خاطر چند بار دیگر نیز مرا آزار داد. این زن در تشریح جزئیات روز جنایت گفت: آخرین بار ساعت هشت صبح در حال ارسال پیامک به فرید بودم که همسرم متوجه ماجرا شد ...
رضا کیانیان: از زمان دولت معجزه هزاره سوم، به جشنواره نرفتم / برخی نمی توانند مخالف خود را تحمل کنند / ...
هر روز نکاتی را یادآوری می کردم چون دستیارش بودم. او خیلی بازتر از حالا بود و به پیشنهادها گوش می کرد و البته متاسفانه همان هم باعث شد تا ما از هم جدا بشویم! به خاطر اینکه حاسدان و ناقدان به ابراهیم حاتمی کیا گفتند که فیلم آژانس شیشه ای فیلم تو نیست و فیلم رضا کیانیان است! متاسفانه! من البته در همه مصاحبه ها می گفتم که این فیلم، فیلم آقای حاتمی کیاست و من دستیار او بودم ولی آن کسانی که دوست ...
در سیصد و چهل و سومین برنامه شب خاطره مطرح شد؛ رزمندگانی که در سرما و گرما جنگیدند، حماسه آفریدند
گفتند باید وارد عملیات کربلای 5 شویم. در حال آماده شدن برای کلاس های عقدیتی، جنگی و رزم شبانه بودیم و من که در گردان مالک در قسمت ادوات بودم، عازم گروهان سید الشهدا دسته سعید حسنی شدم. شب عملیات از خواب بیدار شدم و به سعید حسنی گفتم خوابی دیدم که فکر می کنم تعبیرش این است که کسی از دسته باقی نمی ماند؛ او هم در جواب به خنده گفت که بادمجان بم آفت ندارد. زمان عملیات رسید و دسته سعید حسنی به عنوان آخرین ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-29
. من فقط یک روز در جبهه بودم. فقط یک روز. آن روز چه پر برکت بود. در گردان 595 تیپ یکم از لشکر یازدهم خدمت می کردم. سرباز وظیفه بودم. همه پرسنل گردان و فرماندهانم می دانستند که من به جمهوری اسلامی تمایل دارم و از این که در خدمت ارتش عراق هستم بیزارم. لذا آنها نه به من اسلحه می دادند و نه مرا نگهبان می گذاشتند. می گفتند تو ایرانی هستی. این امر باعث شده بود که مرا به جبهه هم ...
برخورد با مردم به لطافت حکومت پهلوی/ موسیو این مغز، مغز انسان است!
سرکوچه سرخیابان می افتادند و خونشان کف خیابان را سرخ می کرد. آمبولانس ها مثل قرقی توی جمعیت تیزوبز قیقاج می دادند و ویراج می دادند و به سرعت می رفتند و شهدا را از کف خیابان برمی داشتند و می بردند و باز یکی دیگر و یکی دیگر، بچه ها با دست های خونی باز به قرارگاه حمله می کردند و فحش می دادند و پاره آجر پرت می کردند. من سر کنج کوچه بودم خبرنگاران با دوربین های نشسته بردوش، همه جا بودند. شکاری ...
اعتراف بعثی ها به توانایی اطلاعاتی عملیاتی حسن باقری
به گونه ای است که عراقی ها ما را نمی بینند؛ گرچه خمپاره هایی به اطراف سنگر اصابت می کرد. شهید باقری به من گفت: مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چی های ارتش سؤال کن تا دچار اشتباه نشویم. من اکراه داشتم، اما تبعیت کردم و چند متر از سنگر دور شدم که صدای خمپاره ای بلند شد و به سنگر خورد. اشخاصی که در محل انفجار بودند، بدن هایشان خیلی آسیب دید و همه پنج نفر حاضر در سنگر، در نهایت به ...
دل مان نمی آمد یکدیگر را بیدار کنیم و به جای هم نگهبانی می دادیم
جشن تولد 81 سالگی دوقلو ها! کنار هم نشسته اند، با شباهت ظاهری که حتی در لباس های شان مشهود است. خنده از لب های شان محو نمی شود. همسران شان کنارم می نشینند تا زندگی مردان خانه شان را یک بار دیگر در میان پرسش و پاسخ های ما مرور کنند. رو به جانباز سیداحمد می کنم و تاریخ تولد شان را می پرسم. می گوید: ما 81 سال داریم. متولد 27 آذر سال 1320 هستیم. در تهران متولد شده ایم و اصالتاً تهرانی هستیم. سیدمحمد دست روی دست برادر می گذارد و می گوید: برادرم سیداحمد 10 دقیقه ای از من زودتر به دنیا آمده و برای ...
در تمام آن دقایق هوشیار و نگران سیدمحمد حسینی بودم/ به دلیل شکستگی ناحیه سر 18 بخیه خوردم!
ای است نتایج خوبی کسب نمی کنیم؛ اما همان تیم نیم فصل اول هستیم که سخت می باخت و همه تیم ها برای روبه رو شدن با ذوب آهن می ترسیدند. به نظرم مقداری خودمان را گم کردیم اما هنوز راه زیادی تا پایان فصل باقی مانده و قطعاً اگر به خودمان بیائیم، می توانیم به جایگاه های بالای جدول برسیم که مستحق آن نیز هستیم. درخصوص بازگشت به تمرینات و میدان مسابقه با پزشکان صحبتی انجام داده اید؟ چه مدت دیگر می ...
حرفهای جدید عامل حمله به سفارت آذربایجان: قرار بود پوتین را ترور کنم
ماشینت که پیاده شدی یک لحظه اسلحه را به سمت سربازی که مقابل سفارت بود گرفتی؟ شاید می خواستم او را بترسانم. من همان اول به سرباز گفتم با شما کاری ندارم، بعد که می خواستم خودم را تسلیم کنم او را صدا زدم و کلاش را روی زمین گذاشتم و لگدی به آن زدم. حتی به ترکی هم به سرباز گفتم که با او کاری ندارم. ظاهرا 2 اسلحه داشتی، کلت کمری چه شد؟ فکر کنم در سفارت افتاد چون اصلا یادم ...
دنبال پیکر غلامرضا رفته بودیم با تابوت صادق روبه رو شدیم!
.... ابتدا غواص ها بودند و ما نتوانستیم برویم. بعد ما را به عقب باز گرداندند. ما در منطقه ماندیم تا اینکه مجدداً راهی عملیات کربلای 5 شدیم. غلامرضا در گردان امام سجاد (ع)، لشکر 31 عاشورا و صادق نیز در لشکر 31 عاشورا بود و من هم در گردان صاحب الزمان (عج) بودم که هر سه وارد عملیات شدیم. به خاطر شرایطی که در عملیات کربلای 4 رخ داد و عملیات لو رفت در مورد عملیات کربلای 5 اطلاعات زیادی به نیرو ها داده ...
همراه با مردمی دریادل در دیار حماسه و دریا
اکبر(ع) را وقتی در عبای امام حسین جمع شده و 4 نفر از جوانان بنی هاشم به طرف خیمه ها می برند را ترسیم کردیم. مانکن هایی را ساختیم که نشان می داد آل سعود به آمریکا سجده می کند و درکل بیشتر وقایع مهم تاریخی، از صدر اسلام تا کنون را ترسیم کردیم.نمایشگاه بصیرت عاشورایی از سال 86 تا 93، هر سال با موضوع خاصی برگزار شد؛ با نام های از کوفه تا شلمچه، از مدینه تا شلمچه، از صدر اسلام تا بیداری اسلامی،یا کربلا ...