ماجرای بامزه بازیگر شدن اسدالله یکتا
سایر منابع:
سایر خبرها
سرانجام مردی که از درخت گردو افتاد (قسمت دوم)
کنیم توی فکشون و پیچ می کنیم به جمجمه شون. تا یک سال باید همین جور باشه و فقط مایعات بخورن. تا آخر عمر هم نمی تونن کارگری کنن و بیل و کلنگ بزنن. چون هزینه عمل زیاد می شه، ببرین بیمه شون کنین. البته نمی شه فقط بیمه شون کرد. شما باید همه اعضای خانواده شون رو بیمه کنین. این بار من داشتم پس می افتادم. خودم را کنترل کردم و آمدیم داخل ماشین. آقای موزنی که در این مدت همراه ما می آمد، چون حالم ...
روایتی از حضور یک امدادگر ایرانی در ترکیه به درخواست همسرش با فروش النگوی آن
، بعد از اصرار همسرم رفتم و النگو را فروختم. اینجا یکی از دوستانم به نام آقای به روش طلافروشی دارد. به او زنگ زدم و گفتم من می خواهم النگوی خانمم را بفروشم، ولی، چون به خاطر این کار دارم می فروشم هرچقدر با قیمت بالاتری برداری، به این کار کمک کردی. او هم با بالاترین قیمت از من خرید. النگو را 92 میلیون تومان فروختم و آماده حرکت شدم. از طرفی دوستم روح الله طالشی هم وقتی فهمید دارم به ترکیه می روم و ...
حُسن حسین و ماجرای توبه چند داعشی چه بود؟
فرزندانم گفتم داداش تمام شده به زندگی روزمره خود ادامه دهید، به اتاقم رفتم و به خدا گفتم اگر شهدا زنده هستند یک دیدار برای ما بگذار، لب تخت نشسته بودم، یکدفعه دیدم اتاق روشن شد، گفتم برق را خاموش کن، گفت: بابا جان حسین هستم، فراموش کَردم از خدا او را طلب کرده بودم، خواستم از جایم برخیزم مرا بغل کرد، گفتم کجایی؟ مگر نمی دانی جانم به جانت بند است، گفتند: شهید شده ای، گفت که درست می گویند شهید شده ام اما ...
روزی که شهریار ، ابتهاج را پس زد!
...> چند لحظه ای سکوت می کند. عاطفه خانوم! همیشه با خودم فکر می کنم که چرا همون یه روز رو هم پیش شهریار نرفتم و بی خود اذیتش کردم... یا می بایست دیگه نمی رفتم و یا اگه می خواستم برم همون فرداش هم باید می رفتم؛ نه اون بیچاره رو اذیت می کردم نه خودم تو خیابونا سرگردان می شدم... انتهای پیام ...
امام (ره) در خطبه عقد به حاج حسین خرازی و همسرش چه گفت؟
بعدی کرد: دست حسین که در عملیات خیبر قطع شد برای عیادتش به اصفهان رفتیم؛ از وضعیت مجروحین و لشکر و... پرسید و جوابش را دادیم؛ در آن چند روز مدام به دیدنش می رفتیم که یکی از همان روز ها به من گفت: شما ازدواج کردی؟ گفتم: چطور مگه؟ گفت: زن گرفتی یا نه؟ گفتم: هنوز نه گفت: راستش من یکی از خواهرامو می خواستم بدم به یکی از بچه های لشکر، حالا که تو ازدواج نکردی، کی بهتر از تو؟ عرق شرم را روی ...
تاریخ شفاهی، راه رفتن روی لبه تیغ است
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ دهمین نشست پاورقی به همت حوزه هنری استان تهران، با حضور محمدصادق علیزاده؛ منتفد ادبی، ملیحه نیکبخت؛ نویسندۀ کتاب بلند بالا در تماشاخانۀ ماه برگزار شد. ملیحه نیکبخت با بیان اینکه سوژه این کتاب، سوژه ای نبود که انتخاب خود من باشد، گفت: این سوژه به من معرفی شد ولی خب خواستم ایشان را بیشتر بشناسم. اما هرچه پیش رفتم،این جسارت را می کنم و می گویم یک سری ...
قتل هولناک نوعروس 25 ساله برای طلاهای بدلی | سارق آشنا رودست خورد | شوهر مقتول از شدت شوک خودزنی کرد
داد که تصور کردم طلاهایش است اما بدلی بود. خودش هم طلاهای آنچنانی آویزان نکرده بود. البته هرچه بود دزدیدم. فکرش را می کردی به این سرعت دستگیر شوی؟ نه. ظاهرا در راهروی ساختمان دوربین مداربسته به صورت مخفیانه کار گذاشته بودند. من خبر نداشتم و همان دوربین کار دستم داد. چون وقتی ماسکم کنده شد، با همان وضعیت از ساختمان خارج شدم و سعی کردم دستانم را روی صورتم نگه دارم تا چهره ام مشخص نباشد اما تصوراتم اشتباه بود و چند ساعت بعد از قتل پلیس به خانه ام آمد و دستگیرم کرد. ...
جز زیبایی و محبت از خدا چیزی ندیدم
محبت از خدا ندیدم. چند سال پیش به سفر حج مشرف شدم. دوستان و اقوام می ترسیدند تنها بروم. می گفتند از پس این کار برنمی آیم اما رفتم و در آنجا با چشم دل دیدم که خدا من را در آغوش خود گرفته است. لذت بخش ترین سفر زندگی ام بود. خیلی بهتر از کسانی که سالم بودند از پس اعمال حج برآمدم و این لطف خدا بود. حرف هایش که تمام می شود از اتاق بیرون می آییم. با خنده می گوید: راستی تنیس روی میز هم بازی می کنم. در ...
ناگهان مادر شدم!/ گفتگو با مریم سرایداران که امانتی شاه چراغ را به او سپردند+فیلم
شد، رمق دوباره در تنم و ضربان قلبم. به خودم گفتم باید جای مامان زهرا را جوری پرکنم که از آن بهشت به رویم بخندد. ... و اما من، ناگهان مادر شدم! ناگهان مادر شدن چه حسی دارد آن هم برای عروسی که سیاه پوش شده با سه داغ و باید مادر برادر خردسال و مجروحش هم باشد، سرایداران می گوید: سخت... نفسی حبس و آزاد می کند و بعد می گوید: من و آرتین خیلی به هم وابسته بودیم. به نحوی می توان ...
در گفت وگو با حوزه نیوز مطرح شد: واکنش نماینده پاپ بعد از مطالعه صحیفه سجادیه
ترجمه می کردم، مادرم بیمار شده بود و به عیادت او رفتم. دیدم که خوابیده، او را صدا نکردم. یک صندلی برای خودم در کنار تختش گذاشتم و شروع به ترجمه ی صحیفه کردم. یکی از کسانی که به همراه مادرم در آن بخش بستری بود، به من گفت: دخترم! چه می کنی؟ گفتم: صحیفه ی سجادیه را ترجمه می کنم. گفت: صحیفه ی سجادیه چه کتابی است که ما ندیدیم؟ گفتم: کتاب دعای مسلمانان است. گفت: مگر ما مسیحیان خودمان کتاب دعا نداریم که ...
قول و قرار عاشقانه شهید و همسرش در روز پاسدار/ الوعده وفا حتی بعد از شهادت!
پاسدار را جشن گرفتیم. خاطره از این روز زیاد دارم اما یکی از جشن هایی که هم برای آقامهدی به یادماندنی شده بود و هم برای من اولین جشن سه تایی مان بود. امیرعباس هنوز به دنیا نیامده بود. چیزی نمانده بود به آمدنش. برایش یک لباس نظامی کوچک خریده بودم. آقا مهدی خیلی خوشش آمده بود. هرچه عکس گرفتیم آن لباس کوچک هم کنارمان بود که اولین جشن سه تایی مان با حضور پاسدار کوچولوی خانه باشد. ذوق می دود توی ...
نمی خواهم زنده بمانم
.... حالا خودم باید برم دنبال دوا و درمون. رفتم پیش دکتر اعصاب، فرستادنم MRI. خدا شاهده به خاطر پول کمی که داشتم الان خونه ها همه جا 150 میلیون- 200 میلیون. حالا آسانسور دار باشه و هم کف باشه هم همینقدره. قبلا تا یک میلیون و 500 کرایه و 50 میلیون پول پیش بود، یه جوری باهاش کنار میومدم. الان فکر کنم سه برج باید به این حاج خانوم کرایه بدیم. بنده خدا هم می بینه من مشکل دارم چیزی نگفته. با سه میلیون ...
جانباز بوشهری که از بین رفتن جمجمه اش را احساس نکرد!+ عکس
دوستانم که عده ای از آن ها شهید شدند در سال 1360 به پادگان شهید عبدالله مسگر که الان تغییر نام داده شده به نام امام حسین(ع) شیراز که دوره سختی بود که آن جا طی کردیم و بعد وارد پادگان ابوذر کرمانشاه و بعد اعزام شدیم سرپل ذهاب (بازی دراز) جز تیپ نبی اکرم (ص) کرمانشاه بودیم. فارس: در چند سالگی اقدام به حضور در جبهه کردید؟ و چرا رفتید؟ در همان ابتدا که متوجه شدم برای ثبت نام رفتم یعنی ...
از کار در کبابی تا عضویت در لشکر 17
...، اما دیدیم نه بابا این خبرا نیست. این جانباز جنگ تحمیلی گفت: چند وقتی را این گونه گذراندیم تا این که رفتم پیش حاج جبیب کبابی که قبل از جنگ شاگردش بودم، گفتم حاج حبیب شاگرد نمی خواهی، حاجی خدا رحمتش کند گفت محسن تو کجا بودی، گفتم خوب حاجی جنگ بودم، الان جنگ تمام شده دوباره برگشتم، گفت با چقدر مزد می توانی کار کنی، گفتم هرچقدر ارزش داشته باشم، این گونه شد که چند وقت پیش حاج حبیب کار ...
پرویز ثابتی می داند من هنوز در سلول انفرادی ام؟!/جانباز انقلاب: حضور ثابتی در تجمع ضدانقلاب، لطف خدا بود
انقلابی ام را با پای مجروح دیدم، با وجود تمام خطرات، او را به بیمارستان بانک ملی بردم و از آنجا با یک آمبولانس به بیمارستان سوم شعبان که هیئت امنایش از بازاریان متدین بودند، منتقلش کردم. کار خدا بود که در مسیر، سرهنگ دکتر علی اکبر هنر فر را دیدم و از او کمک خواستم. گفت: می دانی از من چه می خواهی؟ محاکمه صحرایی و تیربارانم می کنند. گفتم: به خاطر خدا... سرهنگ بالای آمبولانس پرید و با ما همراه شد. خدا ...
پیشنهاد فقه کرامتی به جای فقه تکلیف محور/ بازنشر یک مصاحبه انقلابی از آیت الله محقق داماد
کتاب و مشرک، همه باید باهم دوست باشیم، مگر آنکه آنها به جنگ ما بیایند و ما باید آن زمان دفاع کنیم . بنده در کتاب حقوق بین الملل: رهیافتی اسلامی بحث مفصلی در مورد این مسئله دارم و نظر خودم را که مطابق با این نظر دوم است اثبات کردم. قرآن مجید می گوید: قاتِلُوا فِی سَبِیلِ الله الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم وَلا تَعْتَدُوا (آیه 109 سوره بقره) با این ترجمه که در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برمی ...
روایت سردار جانبازی که در ترور قطع نخاع شد/ منافقین را بخشیدم + فیلم
کرد و از سینه راستم بیرون زد و دیدم که همان لحظه چند تیر هم به شیشه های بیمارستان شلیک شده است. همان لحظه متوجه شدم که دیگر نمی توانم کنترلی بر راه رفتن و حرکت کردنم داشته باشم و حتی کنترل موتورسیکلت را هم از دست داده بودم. پرستاران و پرسنل بیمارستان که شاهد این حادثه بودند فورا با برانکادر به سمتم آمدند و من را به بیمارستان منتقل کردند. در راهروری که به سمت اتاق عمل رفتم عکس امام خمینی ...
پای قطع شده حاج حسن، پای اراده اش را استوار کرد
قزوین به دنیا آمدم و کمتر از یک سال سن داشتم که به دلیل شغل پدر به قزوین مهاجرت و در خیابان تبریز زندگی کردیم، از مقطع دوم راهنمایی به علت علاقه شدید به کار های صنعتی، به سراغ صنعت رفتم و درس و مدرسه را ترک کردم، البته بعدها با ادامه تحصیل در رشته مددکاری اجتماعی موفق به دریافت مدرک لیسانس شدم. این جانباز سرافراز ادامه می دهد: زمان انقلاب 15 سال سن داشتم، مانند دیگر مردم خود را به خیل ...
حاجی بابایی، نماینده مجلس: آنهایی که اهل دعای ندبه و توسل نبودند، امامی تر شدند / مردم ناراحتند، چون ...
امام خمینی(ره) همواره به تربیت دانش آموزان و نظام آموزش و پرورش توجه ویژه داشت و به خصوص بعد از انقلاب اسلامی، توجه ایشان به مسأله تربیت نسل، بسیار ویژه تر شد. به طوری که همواره به مسئولان وقت آموزش و پرورش و مسئولانی که در حوزه های دیگر با دانش آموزان ارتباط داشتند، تذکرات جدی می دادند. در برنامه دیگری از مجموعه حضور که به مناسبت چهل و چهارمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در حسینیه جماران میزبان چهره های شاخص سیاسی نظام است، حمیدرضا حاجی بابایی در خصوص سیره ح ...
بخشش قاتل به شرط پرداخت دیه
شب حادثه شیشه کشیدم و به مغازه ای در نزدیکی پارک رفتم تا سیگار بخرم. قبل از ورود به مغازه متوجه بهرام داخل پارک شدم و تصمیم گرفتم او را بترسانم تا ارتباطش را با خواهرم قطع کند. به همین خاطر وقتی وارد مغازه شدم به صورت مخفیانه چاقویی که کنار میز گذاشته شده بود، برداشتم و داخل جیبم گذاشتم. از مغازه بیرون آمدم و به سراغ بهرام رفتم و با او درگیر شدم. من قصد قتل نداشتم و می خواستم او را بترسانم که ...
روایتی از لحظه انفجار و جانبازی/ ماجرای شهیدی که چند روز قبل از شهادت در قبر خودش خوابید
بالای پای قطع شده ام را بست تا خونریزی ام کمتر شود و من مرتب اصرار می کردم بروید و ببیند غلامشاه وضعیتش چطورست؟ مرا بردند بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان علی بن ابی طالب رساندند و من اصلا بی هوش نمی شدم. من همه اش اشهدم را میخواندم و می گفتم با این شرایطی که من دارم حتما می میرم. با خودم می گفتم چرا بی هوش نمی شوم که درد حس نکنم. بقیه تیر از کنارشان رد می شود بی هوش می شوند ام ...
دیالوگ با مذاکره فرق دارد
بهره برداری نفت و گاز مسجدسلیمان، کارخانه برق تمبی را نماد بالندگی صنعت نفت خواند و بر خرسندی آن اداره کل از تبدیل اماکن قدیمی صنعت نفت به موزه جهت انتقال تاریخچه و روند فعالیت ها به نسل های آینده تأکید کرد. وی افزود: صنعت نفت، نقشی به سزا و تعیین کننده در شکل گیری تحولات و پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی کشورمان داشته و راه اندازی چنین موزه هایی موجب افزایش آگاهی مردم نسبت به ایفای نقش این صنعت ...
جلوه ای از علاقه امام زمان(عج) به عموجانشان حضرت عباس(ع)
دیدگانشان جاری بود . من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند ...
درمان های امیدبخش برای بیماری ام.اس ( قسمت اول )
اول دبیرستان به پزشکی فکر نمی کردم و دوست داشتم مهندسی شیمی بخوانم و برای همین وارد رشتهٔ ریاضی شدم اما وقتی بیشتر وارد جامعه شدم و محیط بیمارستان را دیدم به رشتهٔ پزشکی علاقه مند شدم و در سال سوم دبیرستان به رشتهٔ تجربی رفتم. خاطرهٔ خوبی که از آن دوران دارم این است که ما معلم زیست شناسی به نام آقای صادقی داشتیم و هنگامی که می خواستم از رشتهٔ ریاضی به تجربی تغییر رشته دهم نزد او رفتم و گفتم که می ...
دهه هشتادی ها را اصلا نمی شناسند | فوت مهسا امینی، حجاب را سیاسی کرد | چیزهای بی ارزش را خط قرمز کرده اند
ضریب رسانه می دانیم. حتی اینکه بعضی ها می گویند، رفتار جمهوری اسلامی در برخی مواقع دو قطبی ها را ایجاد و یا تشدید می کند، چنین نیست. دو قطبی قبل از همه این ها بین آن دو طیفی که گفتم، وجود داشته است. به نظرتان برخی رفتارهای اشتباه شکاف و تنش میان این دو سر بازه را تقویت نمی کند؟ بله. مثلا گشت ارشاد این کار را می کند؛ به این دلیل که گشت ارشاد چندان نگران تصویر رسانه ای خود نیست ...
آنهایی که اهل دعای ندبه و توسل نبودند، امامی تر شدند
از امام (ره)، به آموزش و پرورش اعتقاد داشته باشد. اصلاً درباره آموزش و پرورش ماورائی فکر می کنند. چند سال پیش در روز معلم، برای اولین بار به جای اینکه معلمان خدمت رهبر انقلاب بیایند، ایشان خودشان به دیدار معلم ها در دانشگاه فرهنگیان رفتند تا بگوید دانشگاه فرهنگیان باید باشد. وی گفت: من در دوره وزارت، سفری به روسیه رفتم. یک ساختمانی ساخته بودند به اندازه یک شهرک؛ پرسیدم اینجا کجاست ...