روایت اشتیاق ها و حسرت ها/ماجرای عملیات فریب در عملیات خیبر
سایر منابع:
سایر خبرها
دو برادر، دو همرزم و یک شهادت
رسم الخط های او از شهادت، ایثار و ولایت هنوز بر در و دیوار های شهر ارومیه خودنمایی می کند. یکی از آن یادگاری های برجای مانده از جمشید جمله ای از امام خمینی (ره) روی دیوار ورودی باغ رضوان ارومیه است: اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می کند. آنچه در پی می آید حاصل همکلامی ما با مجید مظهر صفاری برادر شهید جمشید مظهر صفاری از شهدای کربلای 5 است. کلاس های تبیین دین و سیاست شهید جمشید مظهر صفاری متولد 1344 بود. دو خواهر و یک برادر دیگر داشت که سال ها بعد در کنار برادرش در میدان جهاد و رزم حاضر شد. بچه ها در یک محیط آرا ...
خانه هایی که آدرسش را خدا داده است
...: این میهمانی که خانه ما آمده اند را خدا به خانه ام هدایت کرده است، مریضی دارند که چند سال پیش در اثر سکته مغزی تمام بدنش بی حس شده است و توان حتی بلند شدن از روی تخت را هم ندارد و الان سالهاست که از طریق لوله گاواژ معده غذا می خورد، حال تو فکرش را بکن که خانه ات مدام بلرزد و تمام افراد خانواده به خاطر پدرشان که در رخت بیماری است نتوانند از خانه بیرون بروند. پشت سرش حرکت می کنم و ...
از لابی مرگ تا حفظ هورالعظیم در عملیات خیبر
اسلام کرده است. این رزمنده دفاع مقدس خاطرنشان کرد: مقام معظم رهبری بارها تأکید داشتند که خاطرات اسرا، جانبازان و رزمندگان به سرعت جمع آوری شود اما ما همچنان در حال فرصت سوزی هستیم. در پیامی که امام خمینی (ره) سال 67 خطاب به مجمع فرماندهان سپاه داشتند فرمودند که باید جزئیات عملیات ها با رعایت طبقه بندی ها بازگو شود و مردم در جریان زحمات شهدا و رزمندگان و ایثارگران قرار بگیرند. ...
شهدای چزابه هنوز هم تنگه را رها نکرده اند!
چه شد که نیرو های ایرانی تصمیم گرفتند در چزابه علیه بعثی ها وارد عمل شوند؟ عملیات طریق القدس در آذر 1360 برای آزادسازی شهر بستان و تنگه چزابه انجام گرفت. بستان در جبهه میانی خوزستان بود و موقعیت استراتژیکی داشت. اگر ما می توانستیم بستان را آزاد کنیم، عراقی ها برای ارتباط نیروهای شان در شمال و جنوب منطقه به مشکل برمی خوردند؛ بنابراین هم ما و هم بعثی ها به اهمیت شهر بستان و تنگه چزابه واقف بودیم. بعد از اینکه عملیات طریق القدس با موفقیت انجام گرفت و بستان آزاد شد، دشمن نمی خواست به این راحتی ها شکست را قبول کند؛ بنابراین در بهمن 1360 نیرو های زیادی را به تنگه چزابه آورد تا مجدداً به ما حمله کند. اما فرماندهان پیشدستی کردند و از لشکر امام حسین (ع) خواستند به مقابله با دشمن برود. حاج حسین خرازی هم به تعدادی از یگان های لشکر مثل گردان امام محمد باقر (ع) که بنده ...
دردناکترین شب زفاف برای عروس 11 ساله ! / گریه تان می گیرد !
شد اما از بس که شب و روز چهار دست وپا پشت کار می دویدم، خودم را فراموش کرده بودم و نمی فهمیدم چطور می گذرد؟ ماه رمضان بود. برای خوردن سحری سر دسترخوان نشستیم که چیزی در شکمم به جوش و خروش افتاد. گویا سنگ سختی در شکمم کلوله شده باشد. نتوانستم چیزی بخورم. به اتاق رفتم. پیش خود می گفتم حتمی مسموم و شکم درد شده ام. درد دلم کم و زیاد می شد تا جاوید برگشت. به او گفتم پشتم را مالش بدهد. دردم ...
جانبازی که چند ساعت شهید بود
. ستون همچنان به طرف جلو حرکت می کرد. به آخر جزیره رسیدیم. باید برای رسیدن به سرپل از داخل نیزارها عبور می کردیم؛ نی ها، فشرده و عبور از آنها بسیار دشوار بود. چاره ای نداشتیم. هر لحظه یکی از بچه ها تیر می خورد و مانعی برای ماندن پشت آن وجود نداشت. صفری از بچه های رهنان را صدا کردم و قرار شد داخل نیزارها شده و با قنداق تفنگ راهی را به جلو باز کند. ستون پشت سر بود؛ صفری شروع به حرکت کرد ...
به بهانه سالروز شهادت سردار حسین خرازی؛ خاطره ای از شهید خرازی و شهید کاظمی/ شهید خرازی هرگز لب به شکوه ...
شروع جنگ به سمت فرمانده اولین خط دفاعی در منطقه دارخوین معروف به خط شیر منصوب شد، همچنین در آزادسازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت. پس از آن در عملیات های مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین (ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادت های بسیاری از خود نشان داد، شهید حسین خرازی در عملیات خیبر دست راست خود را از دست داد. از خصوصیات این شهید ...
من خودم قربانی هستم
سروصدا کنم مرا زنده نخواهد گذاشت و بعد هم مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و گوشی تلفن همراه 30 میلیون تومانی ام را سرقت کرد. با شکایت پسر نوجوان، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت آغاز شد. در نخستین گام، مأموران به چهره نگاری از متهم فراری پرداختند. تصویر چهره نگاری شده متهم در اختیار واحد های گشت قرار گرفت. با گذشت حدود یک ماه از این شکایت، پسر نوجوانی هراسان خود را به ...
پلیس چگونه مهستی و دوستش را از مرگ نجات داد
منزل را می کشیدیم یا برای جلب توجه اطرافیانمان خودزنی می کردیم. این رفتارهای خشن هر روز در وجود ما بیشتر می شد. آن روزها من در یک فروشگاه لوازم آرایشی کار می کردم تا هزینه های خودم را تامین کنم، اما باز هم احساس می کردم انسانی بی ارزش و سربار خانواده ام هستم به همین دلیل وقتی با حدیثه درباره شرایط زندگی مان گفت وگو می کردیم ناگهان در یک تصمیم هیجانی و احمقانه قرار گذاشتیم خودمان را از بالای پل ...
خوش قلبی خرازی زبانزد جبهه ها بود
؟ با خودم گفتم می خواهم هنوز بجنگم، خمینی تنهاست، من سرباز اویم، هنوز جنگ تمام نشده. در همین حالات بودم که افتادم زمین. درد به تمام تنم سرایت کرد و در بدنم پیچید. و شهادت فرمانده در 8 اسفند 1365، سخت ترین لحظه برای نیرو های لشکر بود. حاج یوسف کشفی فرمانده بهداری لشکر 14 امام حسین (ع) خاطره آن روز را چنین به یاد می آورد: ما با شهادت حاج حسین ضربه خیلی سختی خوردیم. نبود ایشان برای لشکر امام ...
46 ماه در اردوگاه مفقودین تکریت/ تنها اسیر ایرانی که در پاهایش پلاتین گذاشتند
و شاید من تنها اسیری باشم که در پاهایم پلاتین گذاشتند. این رزمنده دفاع مقدس افزود: خلاصه وقتی که به هوش آمدم و خودم را روی تخت بیمارستان با وزنه های آویزان از پا دیدم ناخودآگاه شروع کردم به صحبت کردن با پرستار. پرستار هم بلافاصله با داد و فریاد صدا زد که هذا اسیر خلاصه چشمتان روز بد نبیند با همان حالت مرا زیر مشت و لگد قرار دادن که چگونه به اتاق عمل رفته ام بعد مرا به استخبارات بردند و ...
رنج آزادی؛ وضعیت آزادگان پس از سه دهه/ قوانینی که نوشتند و عمل نکردند
.... حال با گذشت 32 سال از روز بازگشت آزادگان به میهن، اغلب غیور مردان پادگان های اسارت عراق به سنین میان سالی رسیده و برخی از آنها نیز زخم های اسارت را تاب نیاورده و به خیل شهیدان پیوسته اند. این پرستوها و یادگاران جنگ تحمیلی، همیشه در میان ملت ما سرافراز هستند و باقی خواهند ماند. غلامرضا رضایی که متولد 1340 از روستای علم آباد شهرستان خوسف است هشت سال و یک ماه و ...
تفریح در لشکر، سختی در جزیره
به گزارش موج رسا; عملیات خیبر شروع شده بود. من و تعدادی از دوستان رزمنده، برای تفریح و سرگرمی مشغول یک بازی محلی بودیم. یک دفعه، من دیدم برادر حسن باقری با تویوتا آمد. من زود دستم را روی صورتم گرفتم تا نبیند. او هم به روی خودش نیاورد. چند تا بوق زد تا دوستان متفرق شوند. در تاریخ 1362/12/06 نزدیک ظهر، ما را سوار قایق ها کردند تا به جزیره ی مجنون اعزام شویم. نیروهای ما شب در ...
جانبازی که رکوردار شنای کشوری است
مدت غذا را مراقبم در دهانم می گذاشت و کارهایم را انجام می داد. بعد از 2 ماه ما را از بیمارستان چشم به آلمان اعزام کردند. یک ماه و چند روز در آلمان بودم. ** ازدواج و ادامه تحصیل جانباز دو چشم این جانباز 9 سال بعد از مجروحیتش ازدواج کرد و اکنون صاحب دو فرزند پسر و یک دختر است. همسر این جانباز در پیشرفت علمی وی نقش مؤثری داشت. همسرش در مسیر ثبت نام، انتخاب واحد، گویا کردن کتاب ها ...
آئین رونمایی از کتاب خلبان صدیق برگزار شد
تصمیم گرفتم خاطراتی را که در دلم می پروراندم، بعد از 30 سال منتشر کنم به خاطر نسل های آینده بود و نه به خاطر خودم و این قدر هم طول دادم که کسی نگوید من قصد دارم از خاطرات خود استفاده شخصی کنم . سرتیپ دوم صدیق قادری اظهار کرد: من از روز اولی که رژیم بعث ناجوانمردانه به خاک ایران حمله کرد شاهد حضور خلبان هایی بودم که با دل و جان به جنگ نیرو های این رژیم رفتند . وی خاطر نشان کرد: در روز های ...
جانبازان در مکتب حضرت ابوالفضل(ع) درس آموخته اند/فداکاری هایی که ستودنی است
... در چه سالی و در چه عملیاتی به جانبازی رسیدید؟ از آغاز جنگ تحمیلی تا پایان هشت سال جنگ، چندین بار راهی جبهه ها شدم. بعد از اخذ دیپلم در دانشگاه مشغول خواندن رشته حقوق بودم که در سال 65 در عملیات حاج عمران به درجه جانبازی رسیدم. از هر دو دست به درجه جانبازی رسیدم و برای دفاع از وطن و ارزش ها، مانند سایر رزمندگان همه تلاشم را انجام دادم و بسیار افتخار می کنم که با تاسی از ...
روایتی از لحظه انفجار و جانبازی/ ماجرای شهیدی که چند روز قبل از شهادت در قبر خودش خوابید
ساله ام و مدرک تحصیلی ام نیز ارشد تفسیر قرآن است. از ناحیه پا جانباز قطع عضو هستم. چندساله بودید که جنگ شروع شد؟ - سال 1359 که جنگ شروع شد فکر می کنم کلاس دوم راهنمایی بودم. نهایتا 12 ساله بودم و سال 1363 تازه 15 سالم تمام شده بود که برای اولین بار به جبهه رفتم. البته از 13 - 14 سالگی در سال 1360-61 وارد بسیج شدم. خانواده شما راضی بودند به جبهه بروید؟ اگر نبودن ...
عاشقی با جانبازی معنا می شود
وصف هشت سال روزهای عاشقی در روزهای دفاع مقدس را نمی توان در میان واژه ها گنجاند و از مجنون هایی سخن گفت که بی ادعا و در راه علمدار برای دفاع از اسلام و انقلاب دل در گرو وصال نهادند و جان خویش را در کف دست گذاشتند و در میدان های جنگ تاختند. بزرگ مردانی که امروز یادگار و سرمایه ارزشمند آن روزها هستند، آن قدر بی ادعا و گمنام که بسیاری از آن ها را نمی شناسیم و در این دنیای خاکی به قول خودشان از ر ...
جانباز بوشهری که از بین رفتن جمجمه اش را احساس نکرد!+ عکس
لو رفت و بچه های ما خیلی مظلومانه و غریبانه در کمین قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. همان شب من با بچه های ابر کوه یزد بودم. با یکی از دوستانم به نام حاج سید جواد حسینی مقدم که اهل سربست دشتستان و هشت سال اسارت دارد، با هم بودیم که یک دفعه متوجه شدیم در کمین قرار گرفته ایم؛ بچه هایی که جلوی ما بودند شهید شدند عده ای هم به اسارت در آمدند ما هم که پشت سرشان بودیم مجروح شدیم. ...
جانباز 70 درصد؛کاش جسم من دوباره سالم شود!
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، محمدرضا اصغری جانباز دوران دفاع مقدس که چندین بار در جنگ تحمیلی مجروح و جانباز می شود اما بعد از سال ها مجددا در جبهه های مقاومت حضور پیدا کرده و در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها مجددا به فیض جانبازی نائل می آید. به مناسبت روز جانباز گفتگویی با این جانباز سرافراز داشتیم. خودتان را کامل معرفی کنید. اصغری: محمد رضا اصغری ...
روایتی از اشک ها و لبخندها بر چهره جانبازان/ حماسه ای که از نوجوانی ادامه دارد
برخورد کرد و دوباره بستری شدم و بعد مرخصی بازهم برگشتم. با اینکه 14 سال داشتم اما حراست از کشور را بر خودم واجب می دانستم و تا پایان دفاع مقدس پای ثابت جنگ بودم و عارضه شیمیایی را از آن سال ها همراه دارم. همسرم صبوری می کند و تمام بار زحمات ما از دارو و درمان گرفته تا تهیه و جابجایی کپسول اکسیژن همه بر دوش خانواده است. پایان پیام/ ...
پای صحبت 3 تن از جانبازان که در راه وطن از جان گذشته اند | جان فشانی در مسیر ایستادگی
ویک سالگی ازدواج کرده و حالا دارای سه فرزند است. می گوید: وضعیت من برای بچه های خودم عادی بود، اما دیگربچه ها با دیدن من می ترسیدند. همسر صبورش نیز درباره انتخاب یک جانباز به عنوان شریک زندگی و سه دهه زندگی مشترک پرفرازونشیب، می گوید: جنگ تازه تمام شده بود و پانزده ساله بودم که خانواده همسرم به خواستگاری آمدند، اما مادرم به شدت مخالف بود و می گفت وقتی بزرگ تر شوم، از انتخابم پشیمان خواهم ...
ماجرای حُسن حسین و توبه چند داعشی
... وی افزود: داعش گفته بود حسین کمر ما را شکسته است. او را زنده به ما تحویل دهید. قبل از اعزام به ما گفته بودند اگر او اسیر شود او را مثله می کنند و آتش می زنند. واقعا راضی هستید پسرتان برای جنگ با داعش به سوریه برود. من گفتم انگار در خیمه امام حسین (ع) هستم و به او اجازه می دهم برای دفاع از حرم به سوریه برود. متولیان اعزام به جبهه گفتند، صدای شما ضبط می شود تا بعد اگر پشیمان شدید سند آن موجود ...
سعید عزت اللهی: این نسل حرف های زیادی برای گفتن دارد/ حق مان در جام جهانی صعود بود
خاطر عدم صعود در ذهن همه نقش بست. اون لحظه چه حسی داشتی؟ هنوز که هنوز است سخت است برایم درباره جام جهانی صحبت کنم. وقتی به تیم ملی و زحماتی که برای آن تیم کشیده شد، تلاش بازیکنان و کادر فنی و فدراسیون و عوامل همراه نگاه می کنم حسرت می خورم. اشک های آن شب من بغض و گریه هایم در چند سال فوتبال حرفه ای بود. در آن لحظه از خود بیخود شده بودم و همه سختی های این سال ها جلوی چشمم بود. حق تیم ملی ...
چشم های همیشه قرمز فرمانده/ از بوی باران، بوی باروت تا نیمه پنهان ماه
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) ششم اسفند سالروز شهادت اوست. آن زمان نیابت فرماندهی لشکر 21 عاشورا را به عهده داشت و خودش در خط مقدم درگیری، به جنگ با دشمن ایستاده بود. در جریان عملیات خیبر (زمستان 1362)، در چهارمین روز نبرد و نزدیک پل شحیطاط به شهادت رسید. محمدحسین سهرابی فرد که خودش یکی از رزمندگان لشکر 21 عاشورا بود و آن روز دوشادوش شهید باکری می جنگید، صحنه شهادت همرزمش را به ...
این خط، این هم نشان پرسپولیس دبل می کند و سوپرجام را هم می گیرد
شرایط خاصی داشتم. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد و من هم سعی کردم خودم را کنترل کنم اما گاهی بعضی چیزها از کنترل شما خارج می شود. یکسری هم تصور کردند شاید این شادی گل منظور خاص تو به ... نه، من بعد از بازی هم توضیح دادم. متأسفانه شما در این فوتبال هر کاری کنید یک تعبیری از آن می شود. شادی کنید یک جور برداشت می کنند و شادی هم نکنید یک جور دیگر! من با خدای خودم راز و نیاز کردم ...
جانبازان برای سلامت جامعه از سلامت خود گذشتند
سال روز میلادش حرمتی بر تقویم شد تا روز جانباز هویت گیرد و بهانه ای پُر بها شود برای تکریم مقام کسانی که عباس گونه برای حراست از خاک و دین و شرافت پیش گام جبهه های حق علیه باطل شدند، به همین مناسبت به سراغ محمد مهدی عبدالهی جانباز سرافراز جنگ تحمیلی رفتیم و از وی خواستیم تا گپ و گفتی با هم داشته باشیم. محمد مهدی عبدالهی گفت: خدا را شکر به تاسی از حضرت ابوالفضل العباس (ع) جانبازان مملکت ...
کتاب شنبه آرام؟ روایت هایی خواندنی از زندگی خصوصی شهید فخری زاده
، پای برهنه بودم و التماس می کردم کسی به فریاد ما برسد. حامد اصغری محافظ اصلی، محسن تیر خورده بود و روی زمین بود. دوروبرم کسی نبود، خدایا من با این غربت چه کنم؟ خدایا به غریبی دختر علی(ع)، به غریبی من رحم کن. ناراحتی قلبی ام که 30 سال با من همراه بود، تشدید شده بود. هر لحظه احساس می کردم الآن قلبم از حرکت می ایستد. بوی خون و دود و باروت تمام منطقه را برداشته بود. احساس عطش می کردم، سرم داشت ...
آرزویم دیدار با حضرت آقاست
و دوران سربازی ام را در ارتش بودم. وقتی اخبار جنگ را شنیدم احساس وظیفه کردم و در سال 64 به صورت داوطلب به جبهه رفتم. تک تیرانداز بودم که در عملیات والفجر 8 به دستم تیر خورد همراه دو مجروح دیگر و دو امدادگر سوار آمبولانس شدیم. راننده برای رفتن به پشت جبهه شروع به حرکت کرد. در مسیر دشمن آمبولانس را هدف قرار داد. من از ماشین به بیرون پرتاب شدم و دیگر چیزی متوجه نشدم. وقتی به هوش آمدم روی تحت ...