سایر خبرها
شوخی حاج قاسم با دختر شهید مدافع حرم
شنید از تعجب خندید و با کاغذی که لوله شده در دستش بود زد روی سر کوثر و گفت: تو ازدواج کردی؟! دختر جان الان وقت عروسک بازی تو هست. کوثر خندید و گفت: تازه بچه ای که در بغل شماست، هم بچه من است. مادر شهیدی که نزدیک ما نشسته بود با دیدن تعجب حاج قاسم از ازدواج کوثر گفت: حاجی اینجا تهران نیست، اینجا شمال است، دخترها اینجا زود شوهر می کنند. سردار سلیمانی از کوثر پرسید همسرت کجاست؟ کوثر گفت: نرسید بیاید، مسیرش از اینجا دور بود. حاج قاسم گفت: بلند شو با هم عکس بگیریم. عروس و پسرم هم که به جمع ما اضافه شده بودند، ایستادند و دسته جمعی عکس انداختیم. ...
بند عینک لیلا بلوکات خبرساز شد | قیمت بند عینک طلای لیلا بلوکات همه را مات کرد
گفتم این کمک هایی که دارم میکنم به صورت عمومی ترش کنم . اول تنها شروع کردم که تنها برم آدمها رو پیدا کنم که از درو همسایه شروع شد ، از فامیل ، دوست و آشنا و کم کم عمومی تر شد. بعد 8 تا بچه معلول گرفتم و شروع کردم به برآورده شدن آرزوهای این بچه ها و به تدریج این بچه ها شدند هزارتا . جایی گفتید که ازدواج اولویت زندگیم نیست . چرا؟ برای اینکه من کارمو ( بازیگری ) خیلی دوست دارم و ...
روش فرار صادق آهنگران از دست رزمندگان
.... یکی دیگر گفت: من در خواب خُر و پُف می کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می کند، شک نکنید که خودم هست. روش فرار حاج صادق آهنگران از دست رزمندگان بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران پیش رزمندگان برای مراسم دعا و نوحه خوانی آمده بود. برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه ها هجوم بردند که او را ببوسند و حرفی با او بزنند. حاج صادق که ظاهراً عجله داشت و می خواست جای دیگری ...
دیدن خانه این جانباز متحیرتان می کند
همیشه آرم سپاه را روی جیب سمت چپ لباسش می زد. او آنقدر به سپاه علاقه مند بود که اطرافیانش همیار پاسدار صدایش می کردند. طبق دفعات قبل سعی می کنم در راه با خانواده ها ارتباط بیش تری برقرار کنم. اتفاقا کنار خانمی می نشینم که دختر بچه حدود 5 ساله ای همراهش است. از صحبت هایش با خواهر شهید ابراهیم هادی متوجه می شوم دبیر جغرافیاست و همسرش سال 69 به شهادت رسیده و پس از ازدواج با برادر همسرش ...
پله پله تا آسمان | از طواف خانه خدا تا شلمچه
اینجا دنبال کنید سادات خانم سبزی ها را وسط سینی جمع کرد و لبه تیز کارد را روی آنها فشار داد: توی کمد است مامان جان. شناسنامه برای چی می خواهی؟ دست سادات خانم از حرکت واماند: جبهه؟ محمدتقی شناسنامه اش را از توی نایلونی که گوشه کمد بود، بیرون کشید و جواب داد: آره. توی بسیج حسابی آموزش دیده ام. دیگر وقت جنگیدن با دشمن است. سادات خانم به سختی لرزش صدایش را پنهان کرد: تو هنوز ...
جانبازی در خیبر، شهادت در کربلای 5
به گزارش خبرنگار ایمنا ، عاشق گمنامی بود و شیفته حاج حسین. یارانش می گویند آرزوی او شهادت بود و نمی خواست روزی در این دنیا باشد درحالی که شهید خرازی نباشد؛ رفاقت این دو آن قدر پررنگ بود که چند روز قبل از رفتنش، نان و مربا در دهان حاج حسین می گذاشت. سیدمحسن به آرزویش رسید و درست 12 روز قبل از شهادت فرمانده و یار خود به لقای خدا پیوست. برای مرور زندگی 25 ساله و پر از مجاهدت شهید سید ...
رهبری که بعد از تبعید مهاجرت کرد
روز بعد اطلاع داد که امام فرموده اند: به منزل آقای یزدی می رویم با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که این افتخار نصیب من شده است، ولی متعجب از اینکه چطور حضرت امام این جا را بر آن منزل مجلل و بزرگ برای سکونت خود و خانواده شان برگزیدند. گفتم: حاج احمد آقا! اینجا خیلی کوچک است. چه طور می خواهید رفت و آمد ها را تنظیم کنید؟ گفت: به هر حال امام فرمودند به آنجا نقل مکان می کنیم. ...
فرماندهی حاج حسین امامت بود نه هدایت
...، رزمندگان در خط مقدم، اولویت اصلی او بود. حاج حسین مستجاب الدعوه بود نصری: حاج حسین، خودش همان غذایی را می خورد که رزمندگانش می خوردند، یکی از فرمانده گردان های لشکر امام حسین (ع) تعریف می کرد، یک بار که تازه از منطقه عملیاتی برگشته بودند، به آشپزخانه می روند که ناهار بگیرند. آن روز ناهار نان خشک و لوبیا بود و آن ها می بینند که صورت خوشی ندارد که برای حاج حسین این غذا را ...
روایت یک مادر از مسمویت دختر دبیرستانی اش و عوارض بعد از آن
دکتر گفت بالای 90 دیگر مشکلی ندارد و کاری از دست ما بر نمی آید. من دیدم یکی از بچه ها از نیم تنه لمس شده بود و جیغ می زد. من دیدم خیلی بچه ترسیده و آرام او را به خانه آوردم ولی تا دو سه روز راه رفتنش سخت بود. چند وقتی هم نگذاشتیم به مدرسه برود تا اینکه مدیرشان گفته بود باید بیایید و رضایتنامه کتبی بدهید که ما نمی گذاریم بچه ما به مدرسه بیاید، و یا اینکه بچه باید کلا به مدرسه بیاید. من به ...
شهادت در قنوت با گلوله سفارشی!
شرایط دیگر شجاعت بیشتری به خرج می داد، اما به هرحال اینجا خوف به دلش افتاده بود و نمی توانست وارد عملیات شود. مرخصی شهری آن شب نماز مغرب و عشا را که خواندیم، دوباره ایشان پیشم آمد و گفت یک حال غریبی دارم، هم می ترسم وارد عملیات شوم و هم از روی بچه های دیگر خجالت می کشم. نمی خواهم کسی بداند که من ترسیده ام و به این دلیل نمی خواهم در عملیات شرکت کنم. گفتم تو نگران نباش. اوضاع را ...
یادکردی از شهید امیر حاج امینی/شهیدی که مشهورترین شهادت را رقم زد
متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد... آنچه در ادامه می آید وصیت نامه این شهید بزرگوار است. باشد که ره توشه راهمان باشد. شهید حاج امینی، نفر اول صف سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او. بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن. ...
حیوان خانگی زن دوم شهاب حسینی همه را میخکوب کرد | این حیوان عظیم الجثه چیست؟
برترین ها کت و دامن عجیب بهنوش طباطبایی در خیابان | خانم با این طرز لباس پوشیدنش فکر کرده 20 سالشه ست خنده دار نگار جواهریان و همسرش همه را مات کرد | نگار جواهریان به سیم آخر زد رعنا آزادی ور از بازیگری خداحافظی کرد | اولین کلیپ رعنا آزادی ور اینستاگرام را ترکاند ست خفن شهاب حسینی با همسر دومش همه را خیره کرد | شهاب حسینی چه سنگ تمومی واسه عشق جدیدش میزاره پایگاه خبری تحلیلی مثلث ...
مُجاهدین عراقی و منافقین ایرانی تقابل حق علیه باطل
کشید و بعد با دو دست محکم روی میز مقابلش کوبید و با عصبانیت گفت: اینها را برای چه آوردید؟ گروهبانی که دستگیرمان کرده بود پاسخ داد: قربان! اینها خرابکار هستند! استوار با خشمی که در چشم هایش موج می زد به سمت من آمد و با دست های زمخت و سنگین اش کشیدهای محکم به دو طرف صورتم نواخت. بعد رو به گروهبان کرد و گفت: ای احمق ها! رفته اید چند بچه گرفته اید و آورده اید تحویل من داده اید؟ اگر راست می ...
خروجی همایش سراسری مداحان چیست؟
آیات عظام، حجج اسلام و علما حاضر هستند. روی منبر که رفتم گفتم من برای روضه خوانی دعوت شدم و این جا برای من است. همه تعجب کردند و روایتی نقل کردم که روزی روضه خوانی نزد امام صادق(ع) رفت، امام از او پرسید شنیدم تو روضه خوان هستی او گفت بله. گفت برای من روضه خوان. او خواست شروع کند که امام فرمود صبر کن برای تو کرسی بیاورم. امام پای کرسی نشست و روضه خوان بالای آن رفت. امام حتی به او فرمود مانند روضه های ...
ماجرای دعوای خاله زنکیِ سلنا گومز و رقیب عشقی اش
در پستی گفت:"این حرف ها احمقانه است. من در زمان انتشار آن عکس ها هنوز ویدئوی سلنا گومز را ندیده بودم. شما از هیچ مساله می سازید و من هیچ مشکلی با سلنا ندارم." نکته جالب اینکه حتی سلنا گومز هم حرف کایلی را تایید کرد و در واکنش به توضیحش نوشت:"با حرف کایلی موافقم. همه این ها غیرضروری است و من خودم از طرفداران کایلی هستم." در شرایطی که به نظر می رسید این حاشیه به آخر خود رسیده ...
نامش حسین شد و خودش فدایی حسین!
. مثلاً یک مرتبه بلند می گفت یا الله! یا اینکه دست و پای بچه ها را که خواب بودند، لگد می کرد. هر وقت از او می پرسیدم، فقط خنده تحویلم می داد. یک روز اصرار کردم و از او خواستم از چرایی این کارهایش برایم بگوید. حسین گفت شاید با این کارم، تعدادی از بچه ها هم بیدار شوند و از نماز شب محروم نمانند. این بود ماجرای آن نماز شب خواندن های با سر و صدای حسین. برادرم آرزو داشت اسلام در تمام دنیا فراگیر شود و می گفت تا رفع فتنه باید بجنگیم و راه شهیدان را ادامه دهیم تا اسلام در تمام دنیا فراگیر شود. ...
منصوریان: فردا روز مهمی برای بچه های فولاد است
شما می تواند برای هر مربی آرزو باشد. اکنون کلکسیونی از بازیکنان را داریم که شاید مقداری دچار افت روحی شده اند. ان شاءالله بتوانیم برای شروع کار خود در اهواز نتیجه خیلی خوبی بگیریم. بازیکنانم کارهای خلاقانه را خیلی خوب انجام می دهند. در مجموع فردا روز مهمی برای بچه های فولاد است. به خود آن ها نیز گفتم فولاد را از دو منظر متفاوت نگاه کردیم. در بازی لیگ قهرمانان آسیا مقابل الفیصلی کیفیت برابری داشته و ...
سرگذشت 5 قهرمان که قابلیت اقتباس سینمایی دارد
آن می توان یک فیلم سینمایی ساخت. دختر شینا نویسنده: بهناز ضرابی زاده دختر شینا همچون روز های بی آینه جنگ را از زاویه دید یکه زن روایت می کند. همسری که در اوج جوانی مادر پنج بچه است و پس از شهادت شوهرش باید به تنهایی و یک تنه فرزندانش را به دندان بکشد و بزرگ کند. این کتاب حاصل خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر است و خواننده را با مقاومت ...
سحر دولتشاهی بالاخره مادر شد | رونمایی سحر دولتشاهی از فرزندش در اینستاگرام غوغا به پا کرد
....در این بین “عصر یخبندان” علاوه بر مورد توجه مخاطبان قرار گرفتن، تایید هیات داوران را نیز به دنبال داشت و سیمرغ بلورین بهترین بازیگری مکمل زن جشنواره را بخاطر ایفای نقش در “عصر یخبندان” به سحر دولتشاهی دادند. سحر دولتشاهی و شایعه ازدواج با همایون شجریان! خبری مبنی بر ازدواج سحر دولتشاهی با همایون شجریان ، در محافل و بین مردم دست به دست چرخید .طبق این سخنان که هنوز منبع ...
دوکوهه؛ میزبان جاماندگان از قافله شهدا
...، بساط خود را علم کرده بودند؛ از بسیج وزارت نفت گرفته تا بسیج شهرداری تهران، گردان انصار، بر و بچه های گردان 207 امام علی (ع) و گردان عمار. شب اول را با سرکشی از نقاط مختلف پادگان گذراندم و با رزمندگانی که از قبل آن ها را می شناختم سلام و احوال پرسی کردم. فردای آن روز یکی از مهم ترین روز های اردوی سه روزه رزمندگان به پادگان دوکوهه بود. راستی! یادم رفت بگویم که عنوان این اردو میث ...
شهدا را شهیدان می شناسند/ روایتی از شهید آوینی و حاج قاسم از سردار شهید حسین خرازی+فیلم
دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار. او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه می گویم! چهره ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه بهتری است. مواظب باش، آن قدر متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی. اگر کسی او را نمی شناخت، هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین (ع) روبه روست. ما اهل دنیا، از فرمانده لشکر، همان تصویری را داریم که در ...
شهادت برای پشتیبانی نیروها / اگر حاج حسین زنده بود...
: حاج حسین سریع به سمت خط ادوات لشکر عاشورا رفت و درخواست یک خودروی تویوتا برای حمل آن دو مجروح کرد، اما مسئول ادوات که ایشان را نمی شناخت اهمیت نداد، شهید خرازی گفت: من حسین خرازی هستم فرمانده لشکر امام حسین(ع)، آن فرد بازهم کمی سرپیچی کرد، شهید خرازی این بار گفت: من همان خرازی هستم که دست راستم قطع شده؛ تویوتا را گرفت، مجروحان را سوار کردیم، من می دیدم که درمسیر برای حفظ هوشیاری آن دو مسئول زخمی ...
خوش قلبی خرازی زبانزد جبهه ها بود
؟ با خودم گفتم می خواهم هنوز بجنگم، خمینی تنهاست، من سرباز اویم، هنوز جنگ تمام نشده. در همین حالات بودم که افتادم زمین. درد به تمام تنم سرایت کرد و در بدنم پیچید. و شهادت فرمانده در 8 اسفند 1365، سخت ترین لحظه برای نیرو های لشکر بود. حاج یوسف کشفی فرمانده بهداری لشکر 14 امام حسین (ع) خاطره آن روز را چنین به یاد می آورد: ما با شهادت حاج حسین ضربه خیلی سختی خوردیم. نبود ایشان برای لشکر امام ...
چهار کتاب درباره شهید خرازی
حاجی؟ گرفته ای؟ گفت: دلم مونده پیش بچه ها. گفتم: بچه های لشکر؟ نشنید. گفت: ببین! خدا کنه دیگه برنگردم. زندگی خیلی برام سخت شده. خیلی از بچه هایی که من فرمانده شون بودم رفتن؛ علی قوچانی، رضا حبیب اللهی، مصطفی. یادته؟ دیگه طاقت ندارم ببینم بچه ها شهید می شن، من بمونم. بغضش ترکید. سرش را گذاشت روی زانوهاش. هیچ وقت این طوری حرف نمی زد. این کتاب به قلم فاطمه غفاری تدوین و از سوی انتشارات ...
خرازی شهیدی که اخلاص و ولایت مداری در زندگی اش موج می زد
درباره فرزند رشیدش این طور روایت کرده است: 1- ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت خرازی! پاشو برو ببین چی شد این بچه؟ زنده است؟ مرده است؟ می گفتم کجا برم دنبالش آخه؟ کار و زندگی دارم خانوم. جبهه یه وجب دو وجب نیس. از کجا پیداش کنم؟ رفته بودیم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا کنید. آمدم خانه. به مادرش گفتم. گفت حسین ما رو می گفت؟ گفتم چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟ نمی ...
عاشقانه های مادر یک پاسدار در فراق فرزند شهیدش
: ای بابا سیبت را پوست بگیر، باز من یاد لالایی خواندن هایم برای محمد افتادم و پذیرایی یادم رفت، از آن پرتقال ها قاچ کن. تکه سیبی را در دهان گذاشتم و چشم در چشم حاجیه خانم گفتم: حاج خانم حالا که لالایی خواندی و ما را هوایی کردی از کودکی هایش برایمان بگو، بچه های آخری همیشه بازیگوش اند و عزیز کرده اهل خانه. نگاهش را از قاب عکس برنمی دارد او هم می خندد: محمد فرزند یکی مانده به آخری بود با ...
طلای من در قلعه گنج است!
بتوانم در کنار فرزندآوری، فعالیت داوطلبانه و اجتماعی را در قلعه گنج شروع کنم. برای حال خوب، دست به کار شدم چند ماه از ازدواجمان گذشته بود و من دیدم اگر بخواهم همینطور بدون فعالیت اجتماعی پیش بروم نتیجه ای جز خستگی روحی برای من به دنبال نخواهد داشت. دلم می خواست حال خودم و بانوان آن منطقه را خوب کنم. دست به کار شدم و چون تا حدودی دوره های ورزشی را گذرانده بودم سعی کردم از راه ورزش با ...
خانه هایی که آدرسش را خدا داده است
گویم حاج آقا احسان می دهید؟ تکه ای از نان را با دست جدا کرده و به طرفم دراز می کند: نه ولی مهمان از خوی داریم، تو هم بیا شریک صبحانه ما شو تا نان و نمکی تازه کنیم، این همه کار کردن هم بس است، چقدر دنبال مال دنیایی تو دختر ؛ هر وقت من را ببینید این حرف را به شوخی گفته و بعدش از اینکه دختران ایرانی باغیرت هستند صحبت می کند؛ همسایه مان یک رزمنده، بازنشسته و از آن مردان اصیل قدیمی است. آدم پُرحرفی ...