سایر منابع:
سایر خبرها
این ثروتی که تو داری تاجر بازار ندارد!
باید سختی ها را تحمل کنید. اوایل ازدواجم در یک اتاق 12 متری مستأجر بودم تا کم کم یک خانه 50 متری خریدیم بعد از چند سال یک خانه 90 متری خریدم. دخترم به قدری خوشحال شد که از خوشحالی او من گریه کردم. اگر قانع باشید خدا به موقع همه چیز را به شما می دهد. *منتشر شده در همشهری محله منطقه 4 به تاریخ 1393/2/ ...
حاملگی زن خائن از داماد خانواده ! / پدر بی شرم دختر زیبا رو هستم ! / هشدار به خانواده ها !
بار که صحبت هایم با سمیرا تمام می شد بلافاصله این افکار به ذهن من خطور می کرد اما بعد چند ساعت وقتی شماره و یا پیام سمیرا را در گوشی خودم می دیدم همه چیز از یادم می رفت. چند وقتی بود مریم به من شک کرده بود و هر چقدر که تلاش می کردم خود را علاقه مند از قبل به مریم نشان دهم اما فایده ای نداشت و حس کنجکاوی همسرم کار دستم داد و وقتی که من به کاری مشغول بودم گوشی من را بررسی و متوجه رابطه من ...
ماجرای عنایت غیبی امام عصر(عج) در شب عملیات مسلم بن عقیل(ع)
اصفهانی"مجلس را به دست گرفت و روضه را این طور ادامه داد : ایشون که این جریان رو تعریف کردن، من یاد حضرت علی اکبر افتادم که وقتی از میدان جنگ برگشت، به پدرش امام حسین(علیه السّلام) فرمود : "ابتا، العطش قد قتلنی"بابا تشنگی داره منو از پا در میاره. امام حسین(علیه السّلام) زبان مبارک را بر روی زبان علی اکبر گذاشتن، علی اکبر شرمنده شد که زبان پدرش از زبان خودش خشکیده تره. شهیدان ما، همه راه علی اکبر رو ...
یاغی پرسپولیس و رازهای ناگفته از پروین، انصاریان و سینما
...، بد، جلف تست گریم هم دادم ولی یک دفعه گفتم ولش کن من که بازیگر نیستم. پیمان قاسم خانی و محسن چگینی هنوز هم می گویند اگر من آن فیلم را بازی می کردم شاید الان در سینما مثل پژمان بودم. *در خوب، بد، جلف کدام نقش را داشتید؟ قرار بود جای آقای حمید فرخ نژاد بازی کنم. حتی تست گریم هم رفتم و عکس هم گرفتم اما به پیمان گفتم به دلم بد افتاده که نیایم. *در کل همه شما کار طنز ...
سلام بر مسعود عزیز
خانه ای که همیشگی است. وقتی برای اولین بار فهمیدم قرار است به خانۀ کتاب بیایی گفتم: مسعود چرا هر جا من می رم تو می آی دنبالم؟ رفتم بنیاد اومدی، اومدم اینجا اومدی، می ترسم بعد از مرگم گورکن سنگم رو برداره و بگه: -جمع تر بخواب که آقای دیانی هم جا بشه و تو با قهقهه خندیدی. خندیدی و بغلم کردی. اما این بازی سه نداشت آقای دیانی. تو زودتر از من رفتی. حالا تو رفته ای و پزشک جوان به ...
دستگیری و کشتن مشروطه خواهان
دو بار، هنگام عصر، با مردی مواجه می شدم که با چهره ای ظاهرا عبوس و با گام هایی بسیار تند در راهروهای منتهی به بخش نسخه های خطی رفت و آمد می کرد. هربار با احترام سلامی می گفتم و گاه بی جوابی گذر می کرد. ذهنش چنان مشغول بود که انگار جز نسخه های خطی کسی را نمی دید. شایع بود که کلید تمام مخزن های کتابخانه ملی را دارد و گاه شب ها در مخزن نسخه های خطی می خوابد. در تابستان های داغ گاه می دیدم ...
شهادت با ذکر یا فاطمه الزهرا(س)
هداء در سینه خاطرات فراوانی از عزیزان سفرکرده شان دارند. تا هستند باید این محفوظات ضبط شود و بر تن کاغذ بنشینند و یادگاری برای آیندگان شوند تا بدانند نسل حاضر در 8 سال دفاع مقدس چگونه نسلی بودند. نسل های آتی باید بفهمند که این جنگ تنها جنگی در تاریخ معاصر بود که بخشی از کشور از مام وطن جدا نشد. مادر از پسر شهیدش گفته بود: که علی فقط به خاطر مادر، همیشه تا نیمه های شب مشغول کار بود. بیشتر ...
شهیدی که با سوره مؤمنون به آرامش قلبی رسید
همزمان با 22 اسفندماه، سالروز بزرگداشت شهدا میهمان یکی از پدران شهدا شدیم، منزلی که جای جایش از شمیم عطر شهادت پر است و گوشه گوشه اش از تمثال دانشجوی شهید و تصاویری از بین الحرمین و کربلا و نام حسین(ع) که حال و هوایمان را حسینی کرد. به سراغ محمد بیات پدر دانشجوی شهید جمشید بیات رفتیم، منزلی که به نام شهید حسینیه شده و تا سال گذشته ...
تبیین ظهور منجی در جمع مسیحیان برزیل
را نصیبمان کند؛ زیرا هیچ نداشتیم برای گفتن؛ غیر از خجالت و شرمساری و شرمندگی. همان امامی که انبیا و اولیا، همه بشارت ظهورش را دادند و ما در انتظار ظهور مبارکش، دلخوش به انقلاب اسلامی هستیم تا بیاید صاحب اصلی آن و پرچم را نائب به صاحب تحویل دهد. ان شاء الله سالی که در برزیل بودم، منتظر بودم نیمه شعبان برسد تا قدمی برای معرفی امام زمان(عج) در آنجا بردارم. اگرچه که مخاطبین من همگی مسیحی ...
گفت و گویی منتشرنشده با مرحوم عبدالله انوار: از سیاست بدم می آید/ آیت الله بروجردی مرد شریفی بود
مدت بیست سال که آنجا بودم، چیزی نگرفتم. آن زمان با یک سیم درها را می بستم و قفل و بست درستی نداشت. برخی شب ها را هم می ماندم. الان هنگامه است، کتابخانه ملی را خوب ساخته اند و فردی را مسئول این کار کردند که وارد است. برای کتابخانه ملی کتاب هم می خریدید؟ نه، بودجه نمی دادند. توضیح دهید. شب ها می ماندید فهرست می کردید؟ از روی علاقه بود. یادم می ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید جواد احمدی + تصاویر
(ره) داشتند. بعد نشسته بودیم دیر اومدن. گفتن: مزد این همه سال زحمت رو گرفتم. فکر کردیم پولی چیزی بهشون دادن. گفتم حاج آقا چی دادن؟ سر سفره داشتیم غذا می خوردیم. گفتن: آقا ما رو دعا کرد. رو سرمون دست کشید. یهو دیدم جواد گفت: بابا کجا دست کشید و پرید جایی که امام دست کشید رو بوسید. رفتنی بود. نمی تونستم جلوشو بگیرم بگم نرو. فرازهایی از خصوصیات اخلاقی شهید ...
ام اس دارم اما حیات دوباره گرفتم
می خواهند مبلغ را پرداخت کنند؛ چون اینجا برایم حیات دوباره است، نمی خواهم برای تأمین مبلغ ماهانه آن غصه بخورم. غصه هایم را به اندازه کافی خوردم و خودم را از بین بردم. وقتی پایم به اینجا رسید، مثل این بود که شایسته قبلی فوت کرد و شایسته جدیدی متولد شد. قبل از آمدن همه چیز را به خدا سپردم و گفتم این بار دخالتی نمی کنم و واقعا هم دخالتی نکردم. با حضور و حمایت آشنایان، دوستان و خیران، گروه خیریه کوچکی ...
قربانی اسید پاشی: صورتم زشت نیست
کنجکاوی می کنند آیا فقط نمی توانند ما را ببینند و از کنارمان بگذرند. این بحث حسابی بین بچه ها بالا گرفته، تجربه ای که همه بچه ها بارها و بارها آن را از سر گذرانده اند. یاد سمیه مهری می افتم، قربانی اسیدپاشی شوهرش در روستای همت آباد بم. او همراه دختر دو ساله اش رعنا در این حادثه تلخ آسیب جدی دید و برای درمان مجبور بود بارها و بارها به تهران سفر کند و رنج سفر و سختی های هر بار جراحی را به جان بخرد و ...
خودم با چشم دیدم چیزی از پنجره به داخل کلاس انداختند
یک نفر از این دانش آموزان می گوید: خودم با چشم دیدم چیزی از پنجره به داخل کلاس انداختند. کلاس ما مشرف به حیاط است و قطعا کسی که این کار را کرده در حیاط مدرسه بوده است. بوی بدی تمام فضای کلاس را پر کرد و چون بچه ها ترسیده بودند و به سمت در هجوم بردند، به سختی از کلاس خارج شدیم، اما در راهرو هم وضعیت همین بود و بوی بد همه جا پر شده بود. ...
سوره آخر را خواند و رفت...
را به چالش کشیده بود؛ حتی در شبی که خوب می دانست دیگر این جسم بی وفا پاره پاره از او جدا می شود، باز هم می نوشت: در جراحی اول معده و طحال و نیمی از کبد و پاره ای از مری و غدد فوق کلیوی را برداشته بودند. در جراحی دوم دیافراگم و روده و بخش دیگری از مری را. این بار مجبور شده بودند تیغ ها را تا پشت قلب ببرند؛ و این یعنی احتمال مرگ مضاعف... با لوله ای در روده که قرار بود از یکی دو هفته بعد دهان جدیدم ...
اسم سوریه را که شنیدم بی هوش شدم!
و آن ها به اینجا بیایند چه کسی از مملکت ما دفاع می کند؟ تلاش های امین برای راضی کردن من بود و من آنقدر احساساتی بودم که اصلاً هیچ کدام از دلایل مرا راضی نمی کرد. گفتم: امین هر وقت همه رفتند تو هم برو. الآن دلم نمی خواهد بروی. گفت: زهرا من آنجا مسئولم. می روم و برمی گردم اصلاً خط مقدم نمی روم. کار من خادمی حرم است نه مدافع حرم. نگران نباش. انگار که مجبور باشم گفتم: باشه، ولی تو را به خدا برای خرید سوغات هم از حرم بیرون نرو! منبع: فارس باشگاه خبرنگاران جوان وب گردی وبگردی ...
درگذشت مسعود دیانی دین پژوه و کارشناس برنامه سوره +مراسم تشییع در اصفهان
...: حجت الاسلام مسعود دیانی شاعر، منتقد، پژوهشگر حوزه دین و اندیشه ، مجری- کارشناس برنامه سوره شبکه چهار سیما پس از تحمل یک دوره بیماری سرطان، روز-پنجشنبه (18 اسفند) در 41 سالگی دار فانی را وداع گفت. زنده یاد دیانی متولد 1360 دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری دین پژوهی بود، سردبیری برنامه ادبی شب روایت و شب های هنر ، س ...
تروریست ها همسرم را در راه آبرسانی به محرومان شهید کردند
از چه سالی همراه و همسر یک شهید شدید؟ من و اکبرآقا سال 1382 ازدواج کردیم و ماحصل زندگی مشترک مان هم سه فرزند است. همسرم سال 1393 به عنوان فرمانده گردان به جنوب شرق کشور اعزام شد که در 7 دی 1393 در درگیری با اشرار مسلح به شهادت رسید. من متولد سال 1361 و هفت سال از شهید کوچک تر بودم. اگر بخواهم دقیق تر بگویم، من و همسرم شهریور سال 1379 عقد و سال 1382 به طور رسمی ازدواج کردیم. اکبرآقا از 10 سالگی پدرشان را از دست داده بود. مرحوم پدرشوهرم یک کارگر ساده بود. خان ...
روایت یک مرگ آگاهی
. هرچقدر مرگ زیبا بود و سبکی، شادی و نور به همراه داشت، مردن، درد، ناله و رنج. روزمرگی های عارفانه مسعود دیانی هم برخواسته از ذوق ادبی و معرفت اسلامی سرشاری که در آثارش نیز هویدا بود تصمیم گرفت از آغاز این بیماری ر وز های باقی مانده از عمر با برکتش را در صفحه شخصی خودش روایت کند. روایتی متفاوت و واقع بینانه از همه مشقت های رویارویی با سرنوشت محتوم. ملاقات با مرگ از زمانی که نسبت به ...
ابتکار شهید قجه ای برای مبارزه با ضد انقلاب در غائله کردستان
فرمانده عملیات حاضر شد. قجه ای در سن 24 سالگی در تاریخ 15 اردیبهشت سال 1361 به همراه گردان سلمان که از اولین روز عملیات بیت المقدس وظیفه پدافند را در منتهی الیه سمت چپ مواضع تیپ 27 محمد رسول الله (ص) در حاشیه جاده اهواز خرمشهر بر عهده گرفته بود، در محاصره گازانبری دو تیپ زرهی عراق که مجهز به تانک های تی 72 لیزری بودند قرار گرفتند و با مقاومت چند روزه، مانع پیشروی نیرو های بعثی شدند تا اینگونه نیرو های ایرانی توانستند در سوم خرداد سال 1361 خرمشهر را فتح کنند. ایستگاه گرمدشت جاده اهواز - خرمشهر، جایگاه عروج این سردار عاشورایی و افتخارآفرین ایران بزرگ است. ...
وصیت نامه محرمانه سردار به همسرش
... همیشه عادت داشت زود بخوابد که فردا صبح زود بیدار شود، ولی آن شب ها زود نمی خوابید و می نشستیم و فیلم تماشا می کردیم. من خیلی فیلم دیدن دوست داشتم و وقتی حاج حمید مأموریت می رفت یا سر کار بود، هر وقت فرصت پیدا می کردم، فیلم تماشا می کردم. آن سال ها می آمد کنار من می نشست و فیلم تماشا می کرد. برای همه تعجب آور بود که حاج حمید هم فیلم تماشا می کند! وقتی که فیلم تمام می شد شروع می کرد به صحبت ...
گفت وگو با یکی از قدیمی ترین ماماهای بیمارستان منطقه | نوزاد که به دنیا می آید، شاهد شاهکار خلقتیم
...! قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید بله، چون بعد از تحمل این درد یک اتفاق شیرین می افتد. من شاهدم وقتی نوزاد را روی شکم مادر می گذاریم، مادر همه دردهایی را که حین زایمان کشیده فراموش می کند. معتقدم خدا که زایمان را قرار داده همه امکانات را هم فراهم کرده است. در یک زایمان معمولی 80 درصد روال طبیعی است و20 درصد نیاز به کمک ماما دارد. 30 درصد دردهای حین زایمان ...
برای مسعود دیانی و خاطره ای کاری/ مخاطب خاص همین! های او شده بودم
برخی آشتی کردن ها مسیر را مرور می کنم. انگار باید بیماری سمج و سر سختی از راه برسد تا سلول های نفرت را بخشکاند. چیزی شبیه سرطان، که سرطان دیگری را بخشکاند. آهن، آهن را می برد، مگر نه؟! 1. چند سال قبل بود، دوست مشترکی زنگ زد: دستور بده فلان یادداشت را از سایت تان حذف کنند. منظورش از سایت، مجله الفیا بود که مسعود دیانی، سردبیر آن بود. البته دستور آن ی بود که او می داد ...
سعادت مرگ آگاهی
سینما رفتن داشتند حتما می دانند توی فیلم ها، عین نوشته ها، چیزهایی را می خواند و می دید که معمولا بهشان دقت نمی کنیم. خوب می دانست فیلم کجا دارد بی احترامی به مخاطب می کند. از همه مهم تر بخش هایی را خوب می دید که بی احترامی به زن ها بود. حواسش بود کجاها یک اثر دارد به زن و زنانگی بی احترامی می کند. که این فهم در نوع خودش بی نظیر بود. چندین بار مواردی را بهم گوشزد کرد که شنیدنش قشنگ آدم را به فکر ...
مدیریت بلد نیستید وگرنه تیم ملی باید قهرمان جهان می شد
افتاده می گوید: حدود سه سال پیش سردار به من پیشنهاد داد تا تیم والیبال بانوان سریک را تاسیس کنیم، درواقع شاید برای اولین سال بود که این تیم سر زبان ها افتاد اما از سه سال پیش تصمیم گرفتیم تا تیم سریک کار خود را آغاز کند، چون سردار به من گفت کاری بکنیم تا والیبال گنبد جان تازه ای بگیرد و بتوانیم از بانوان والیبالیست هم حمایتی کرده باشیم که من این پیشنهاد را پذیرفتم و به او گفتم مشکلی وجود ندارد. در ...
کتاب تن های محجر روایت خاطرات آزاده ایرانی قدمعلی اسحاقیان
در بخش دیگری از مقدمه درباره این کتاب می نویسد: در کتاب تن های محجر، زندگی این رزمنده ی کوچک سال را می خوانید که در جبهه ها و اسارت بزرگی کرد. اولین بار وقتی در حیاط حرم حضرت معصومه(س)، حاج آقا قدم علی اسحاقیان را دیدم، لبخند آشنایی بر لب داشت؛ شبیه لبخند آرامش بخش شهید آشیخ عباس شیرازی. آن روزها، آذر 1395 بود. روزهایی که زیر سقف رواق حرم حضرت معصومه(س) بودم و پای صحبت های ایشان می نشستم، لحظات ...
دلیل توهین و فحاشی شدید به سازندگان پوست شیر چه بود؟
-معمایی یکی از بهترین سریال های ایرانی قبل و بعد از انقلابه! دیدنش به شدت توصیه میشه! رکسانا: منی که از اول اصلا این فیلم رو ندیدم و نمی دونم دقیق داستانش چیه، ولی انقدر مردم راجبش حرف زدن استرسش باهام بود و کنجکاو شده بودم. الآنم انقدر حال همه بد شده منم ناراحت شدم، ولی نمی دونم دقیق برای چی فقط یه تیکه هایی تو اینستا دنبال کردم. عارفه: پردیس احمدیه بی نظیر بود، مگه میشه، مگه ...
واکنش ها به افزایش قیمت بلیت سینما/ اگر فیلمی مثل آواتار داشتیم، بلیت 500 هزار تومانی بفروشیم
به گزارش جوان آنلاین به نقل از فارس ، برنامه تلویزیونی نقد سینما شب گذشته 19 اسفندماه پانزدهمین قسمت خود را پشت سر گذاشت. در این قسمت انیمیشن های لوپتو اثر عباس عسکری و پینوکیو اثر گیلرمو دل تورو نقد و بررسی شدند. میز سینمای روز با حضور سجاد نوروزی و هادی فیروزمندی درباره قیمت بلیت و وضعیت اکران در سینمای ایران برگزار شد. همچنین میز گفتگوی ویژه نیز با حضور علیرضا گلپایگانی استاد دانشگاه با موضوع ...
پورحیدری پدر استقلال نبود!
جوانان بودند. آمد و قرارداد بست، چند تا بازی کرد و یک گل در اصفهان زد. به او گفت تو بهترین بازیکن درجه 2 هستی. برعکس هم هست که بهترین بازیکن درجه در یک تیم پایین تر بازی کند. حالا تو آمدی استقلال. یک گل هم زد و جدا هم شد و برگشت بانک ملی، همین یک بار بود که خودش گفت اشتباه کردم. بعد هم از تاج رفت. گفتم تو که می خواستی بروی چرا آن قدر تیم را خوب درستی کردی؟ گفت مربی خوب یک تیم خوب را به بعدی می دهد ...
خالکوبی آدیداس قاتل را گرفتار کرد
شناسایی شدی؟ از روی مارک آدیداسی که پشت گردنم خالکوبی کرده بودم، شناسایی شدم. به مارک آدیداس علاقه داری؟ من به خالکوبی علاقه زیادی دارم و تمام بدنم را خالکوبی کرده ام. البته به مارک آدیداس هم خیلی علاقه دارم به طوری که هر بار پس از سرقت مقدار زیادی از پول های سرقتی را لباس و کفش های با مارک آدیداس می خریدم و حتی اگر پول نداشتم فیک آن را می خریدم. علاقه ام آنقدر زیاد است که چهار سال قبل مارک آدیداس را پشت گردنم خالکوبی کردم تا همه از دور آن را ببینند، البته خبر نداشتم همین مارک مرا گیر می اندازد. چرا پس از قتل صحنه سازی کردی؟ می خواستم پلیس را فریب دهم. ...