سایر منابع:
سایر خبرها
جشن خوشحالی مادران شهدا/ دختر های دهه نودی از مهمانی مامان در خانه شهدا گفتند
شاه آباد که 2 فرزندش در جبهه های دفاع مقدس به شهاد رسیده اند روی سن می آید و درباره این برنامه و حضور دختران در منزلش می گوید: این برنامه فوق العاده بود. بعد از 35 سال دل های ما مادران شهدا تازه شد. من که هیچ وقت احساس تنهایی نمی کردم، اما این برنامه مرا جوان کرد و دلم را به دخترانم پیوند زد. وی ادامه داد: یادم آمد وقتی علی به جبهه رفت گفت چه کسی می گوید مادر من دختر ندارد؟! مادر من یک دنیا ...
بی قراری هایم با خبر شهادتش آرام شد
به سعید گفتم کی برمی گردی گفت مامان ساعت 4 برمی گردم. بعد از اینکه سعید رفت تا جلوی در رفتم یک پرده ای جلوی در بود، از پشت پرده تا انتهای کوچه به قد و بالای پسرم نگاه کردم. بعد که آمدم خانه با خودم حرف می زدم و به خودم می گفتم سعید که جبهه رفت چرا به من گفت ساعت 4 برمی گردم. مادر شهید پایروند می گوید: بعد از گذشت اعزام فرزندم، اول اسفند ماه بود که پیکر مطهرش را آوردند و پس از تشییع ...
قهرمان قصه های کودکی ام در سوریه آسمانی شد
سیدمحمد از یاد خانواده اش هرگز نخواهد رفت. خواهر شهید از روز خداحافظی او با خواهر بزرگ ترش می گوید: خواهر بزرگم می گفت، وقتی سیدمحمد برای خداحافظی به خانه من آمد او را در اتاقی نگه داشتم و در را روی ایشان بستم. گفتم حق نداری بروی، پاسپورتش را هم از او گرفتم. سیدمحمد گفت خواهر جان شما یک روز من را نگه داری، دو روز یا سه روز نگه داری آخر چه؟ تا ابد که نمی توانی در اتاق را روی من ببندی. بعد هم ...
ده خاطره از شهید شیرودی؛ عقاب تیزپرواز ارتش
. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد". همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد. دو. با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وی ...
زندگی نامه شهید محمدرضا طالب العلم
به مقابله با آنان برخاست و در جبهه مریوان، سرپل ذهاب، میمک، آبادان و خرمشهر شگفتی ها آفرید. روح تلاشگر و متلاطم او لحظه ای آرام نبود و به همین خاطر سه سال به وی ارشدیت اعطا شد. اما او به دنبال مقام و درجه نبود، بلکه در جست وجوی گوهرتابناک شهادت از این سنگر به آن سنگر و از این جبهه به آن جبهه می رفت تا این که درعملیات بیت المقدس دوم خرداد ماه سال 1361 با اندک یاران خود بعد از شکستن خطوط ...
روزه داری دانش آموزان ابتدایی مدرسه ای در بوشهر+عکس
... با وجود شور و شوق بچه ها و هم کلامی با آن ها اصلا گذر زمان را متوجه نشدم. از یکی دیگر از بچه ها خواستم کنارم بنشیند و برایم حرف بزند. رضا پشتواره دانش آموز پایه دوم است که در مسابقات قرآن، عترت و نماز در رشته حفظ موضوعی موفق شده است رتبه اول شهرستانی را کسب کند، می گوید: هفت روز، روزه کامل گرفته ام و 2 روز نیز کله گنجشکی گرفته ام. روز اول خواستم روزه بگیرم مامانم می گفت تو نمی توانی روزه ...
نجوای عاشقانه روزه اولی ها با خدا/ سفره های افطاری که توسط روزه اولی ها پهن می شود
هم تو بگو. طاها در حالی که داشت سوره حمد را تلاوت می کرد سرش را بالا گرفت و گفت: کلاس های قرآن هر هفته روزهای یکشنبه با حضور یک مربی که قاری و حافظ قرآن است برگزار می شود. روزهای جمعه دعای ندبه و زیارت آل یاسین می خوانیم و بعد به نماز جمعه می رویم، روزهای سه شنبه هم برنامه زیارت عاشورا داریم و یکشنبه ها جلسه قرآن و چهارشنبه هم کلاس های حلقه صالحین برگزار می شود. در حلقه ...
پیکر مدیر رادیو سلامت به خانه ابدی تشییع شد
. بانویی که اجازه نداد بین بچه های رادیو سلامت کینه به وجود بیاید. او محرم اسرار تک تک ما در بحران ها بود. همیشه می گفت ما سرباز رسانه ملی و وفادار به آن هستیم. ما درس تواضع را از این بانو آموختیم. در ادامه علی بخشی زاده معاون صدا در سخنانی درباره مدیر رادیو سلامت بیان کرد: در این چند سال، در رادیو به خانم دکتر اعتماد سعید به عنوان استاد نگاه کرده ام. امیر مومنان (ع) می فرمایند ای مردم با ...
مرگ هولناک زن 34 ساله در خوی/ خودکشی یا قتل ناموسی؟
. شما چطور متوجه شدید که خواهرتان خودکشی کرده است؟ صبح فهمیدیم. وقتی صدایش کردیم، دیگر نبود. برادر شوهر مریم نیز در مورد این اتفاق به اعتماد می گوید: عکس های این خانم در اینستاگرام پخش شده بود. یعنی یک نفر عکس های بدی از او منتشر کرده بود. شوهرش هم وقتی فهمید او را طلاق داد و او هم به خانه پدرش رفت. بعد هم خودکشی کرد. ما شنیدیم با طناب خودش را دار زده بود. ...
راز موفقیت دختر شینا در بازار کتاب
. تنها ماندیم. مهدی سه ساله مرد خانه ما شد ... . ثبت خاطرات زنان در جنگ، چه آنها که به عنوان امدادگر یا نیروهای مردمی در میدان حضور داشتند و چه آنها که در پشت جبهه بودند، موضوع پرتکرار بسیاری از کتاب های خاطراتی است که از نیمه دهه 80 به این سو منتشر شده است. راویان جدید جنگ، زاویه جدیدی از این رویداد را پیش چشم مخاطب امروز پس از چند دهه گشودند. این دسته از آثار عمدتاً از روایت شعارزده ...
ماجرای تندی همسر امیرکبیر به ناصرالدین شاه قاجار
میرزا آقاخان نوری درآورد. مهدعلیا سرپرستی دو دختر امیرکبیر را به عهده می گیرد و آنها را نزد خودش نگه داشت و اجازه دیدار مداوم همسر امیرکبیر با فرزندانش را نمی داد. ملک زاده گاهی اوقات با صراحت به ناصرالدین شاه می گفته است : معلوم است من جزء اثاثیه سلطنت هستم که هر کس صدراعظم شد من باید به خانه اش بروم. ملک زاده بعد از برکناری میرزا آقاخان نوری از صدرات از همسرش جداشد ...
اکنون نوبت من است روانه بازار شد
...،بزرگ و شجاع شد. کسی که حسرت شهادت در خاک جنوب کشور را سالیان سال با خود دنبال می کرد ولی بعد از سال ها راه جهاد در آن سوی مرزها برایش باز شد. برشی از کتاب: یک روز محمدرضا همراه پسرش به دیدن یکی از فامیل رفت. هر کسی را می دید از جایش بلند می شد و سلام می کرد. یکی از بچه های فامیل،به سمتش آمد و او هم به نشانهٔ احترام از جایش بلند شد و سلام کرد و با بچه شوخی و بازی کرد. ...
زندگینامه شهید سعید سیاح طاهری
مقدس و آغاز مجروحیت ها در آذر ماه سال 60 نیز طی یک عملیاتی مجروح شد و یکی از انگشتان دستش را از دست داد، چندی بعد دوباره به جبهه آبادان بازگشت و همواره پرتلاش و در اغلب عملیات ها حضور مستمر داشت. وی در پنجم آذرماه سال 65 در خلال عملیات کربلای 5، دچار مجروحیت شدیدی شد که منجر به از دست دادن چشم راست و شنوایی گوش چپ شد، همچنین عصب دست چپ وی نیز در این عملیات منقطع شد. پیش از آن ...
شیخ حسین انصاریان با چه ترفندی، خود را به خط مقدم جبهه می رساند؟ + عکس های دیده نشده
تاثیر حضور شیخ حسین در جمع رزماندگان دفاع مقدس تا حدی بود که برخی فرماندهان سپاهی و ارتشی در مقاطع محتلف با نگارش نامه هایی از او به دلیل حضور در سنگر رزمندگان تقدیر و تشکر می کردند و او را برای حضور در جمع رزمندگان دعوت می کردند. انصاریان در خاطراتش درباره ایام دفاع مقدس می گوید که به طور مستمر و هر چند وقت یک بار، به جبهه ها سرکشی و در پایگاه های مختلف برای رزمندگان اسلام سخنرانی می کردم؛ در ارتباط با جهاد و مرزداری، آیات و روایات بسیاری را دسته بندی کرده بودم و گاهی در یک شبانه روز 10 بار برای گردآن های مختلف سخنرانی می کردم. همیشه مایل بودم که به خط مقدم بروم اما اغلب ممانعت می کردند و می گفتند که امام فرموده اند به چهره هایی که وجودشان خیلی لازم است، اجازه ندهید به جلو بروند ولی ما توجیه می کردیم که پس قاعده شامل حال ما نمی شود؛ چراکه ما چهره ی با ارزشی نیستیم؛ بدین ترتیب خود را به خط مقدم می رساندیم، به سنگرهای بچه ها سرکشی و آن ها را زیارت می کردیم و به آن ها دلگرمی می بخشیدیم. در شب های تاریک با بلد به سنگرهای تک تیراندازان، بچه های شناسایی و بیسیم چی ها سر می زدیم و مقداری با آن ها می نشستیم. عکس: آرشیو شخصی حمید فرزاد ...
فرزندم را در راه امام حسین(ع)، تقدیم به خدا کردم
دست بگیریم و دفاع کنیم. او از خاطرات زمان رفتن فرزنش به جبهه گفت: زمانی که حسین به بسیج رفت به قرچک بازگشت و در پایگاه بسیج قرچک ثبت نام کرد. یک سال طول کشید تا حسین به منطقه رفت در آن زمان از دوری او دلتنگ بودم و قصد داشتم برای دیدنش به منطقه بروم و آنجا بود که نوجوانانی کم سن وسال تر از حسین را هم در منطقه دیدم. حسین از رفتنم به منطقه ناراحت و شرمنده بود، بعد از رفتن حسین به کردستان و ...
شهیدی که برای دفاع از ناموس به جبهه اعزام شد
پیش دکتر دیگری فرستاد که با یک نسخه خوب شد. چون خیلی نذر و نیاز کرده بودم، انگار خدا برای ما ملک فرستاده بود، چون این بچه سه چهار ساله بود که دارو مصرف می کرد و خوب نمی شد ولی با یک نسخه آن دکتر خوب شد. خیلی برای درس و مدرسه ذوق داشت. از مدرسه که می آمد می رفت مغازه پدرش که مبل ساز بودند و نجاری می کرد. در خانه کمک من هم می کرد ولی آخری ها دیگر حال و هوایش عوض شده بود. صورتش نورانی شده ...
دعوای ساده زن و شوهری سه کشته بر جای گذاشت!
با شوهرش بگو مگو کرده است. افسانه به پدرش گفته بود در جریان درگیری شوهرش به او اهانت کرده و برادرم برای گفتگو با دامادش به خانه آن ها رفته بود. افسانه می گفت همسرش را در حال شرب خمر دیده و وقتی به او اعتراض کرده شوهرش گفته به تو ربطی ندارد. وقتی برادرم برای صحبت با عسگر به خانه آن ها رفت، عسگر باز هم همان حرف قبلی را تکرار کرده و به برادرم گفته بود که به تو ربطی ندارد! پس ...
شوهر دومم پول داد و گفت از خانه اش بروم
. وقتی 12 ساله بودم پدرم من را شوهر داد. او مرا به یک افغانستانی داد و بعد هم شوهرم ولم کرد و از ایران رفت. در آن زمان 20 ساله بودم و دو بچه داشتم. شوهرم بچه ها را هم با خودش برد. به خانه پدرم رفتم اما او من را قبول نمی کرد. بالاخره در خانه او ماندم تا اینکه یک روز پدرم آمد و گفت من را شوهر داده است. من را به مردی داده بودکه 30 سال از خودم بزرگ تر بود، من هم چاره نداشتم قبول ...
واکنش عاشقانه شهید صفری به نام امیرالمومنین (ع) در اذان
برو پشت بلندگو و جمله فراموش شده را بگو. ایشان خوش حال شد و رفت پشت بلندگو و دوباره جملهٔ أشهد أن علیاً حجت الله را با همان صوت زیبا گفت. شهید بهمن صفری هشتم دی 1346، در تهران متولد شد. پدرش محمدعلی و مادرش، فاطمه نام داشت. او از دانش آموزان دبیرستان سپاه بود که پس از پذیرش در کنکور سراسری در در رشته الکترونیک درس خواند. دانش آموز بود که به جبهه ها رفت و سرانجام 18 دی 1366 در سن 20 سالگی براثر اصابت ترکش به سر و صورت در عملیات کربلای 5 شهید شد. انتهای پیام/ 141 ...
زنانی که در مسجد کیسه پول می دوزند/ پخش کاکولی در امام زاده
است که بچه ها کیسه به دست به در خانه ها می روند و صاحبخانه ها نیز از خوراکی تا پول در کیسه این بچه ها می گذارند. در این بخش، راوی به روایت آیینی قدیمی از مردم کهک قم می پردازد که طی آن بعضی از مردم در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان کله پاچه بار می گذارند. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها فرزندان و نوه های خود را برای افطار دعوت می کنند. بعضی از خانم ها در بیست و هفتم ماه رمضان برای دعا و نماز به ...
افطاری با آتیلا و رفقایش / رنگی ترین مهمان های افطار
کوچولو موچولویی خورد که به حالت بِپَر بِپَر داشتند به همان محلی می رفتند که من هم می رفتم. در واقع این بچه ها به علامت سوال بزرگی بالای سرم تبدیل شدند که کی هستند، مگر مراسم مسوولانه نبود؟ تعدادشان آنقدری بود که بین شان بشوی یک بچه چهار و خورده ای ساله! ذوق شان آنقدر قشنگ بود که دست روح ات را می گرفت و می برد به آن زمان های بچگی، به آن روزهایی که همه عمو و عمه ها جمع می شدیم خانه حاج بابام ...
36 سال انتظار برای بازگشت پسرم
به گزارش خبرگزاری علم و فناوری آنا فاطمه ملکی: مادرانی هستند که انتظار بازگشت فرزندانشان را می کشند و حتی یک نشان و تکه استخوانی آن ها را از این غم فراق رهایی می بخشد. مادر شهید جاویدالاثر علی علیزاده از 26 فروردین 1366 تا امروز منتظر آمدن فرزندش از جبهه است. پسرش راهی جبهه شد و قرار بود در اولین فرصت بعد از بازگشت از جبهه به خواستگاری دختر یکی از اقوام بروند، اما سرنوشت طور دیگری رقم خورد و نه ...
زیرپوست بند نسوان تبریز
کتایون حمیدی : اذان موذن زاده پیچید تو کل سالن، همه شان با چادرهای رنگی و گلدار نشسته بودند دور سفره افطاری؛ از آن طرف سفره لیوان چایی را به طرفم تعارف کرد: بخور مهمان جان! به هر چیزی هم که تو سفره دست ات نمی رسد، بگو من بهت بدم، ما اینجا مهمان روزه دار را گشنه به خانه شان نمی فرستیم. "خودتان هم میل کنید، روزه بودید"! دوباره از حلوای زعفرونی خوشمزه تعارف می کند: اینجا نه و میل ندارم ...
مدرسه کودکان کار، منتظر همت خیرین
نیازهای شما در اینجا چیست؟ ما دست یاری مان را به سوی تک تک افرادی که می خواهند در این کار خیر شرکت کنند، دراز می کنیم. از زنان خانه دار برای کنترل این بچه ها گرفته تا پزشکان، معلمان ابتدایی، مجتمع فولاد، کارخانه داران، معادن و...ژ ما سعی می کنیم برای این بچه ها تغذیه ای هر چند کوچک در طول روز در نظر بگیریم که خب این نیازمند کمک خیرین است. همان طور که می بینید، این بچه ها لوازم ...
جسم مجروح حاج حسین موزه ای از یادگاری های جنگ بود
عادی در کنار شهید رستگار می ایستد و او را کمک می کند. موحد دانش در والفجر 2 شهید می شود، اما آقای خالقی که اوضاع جسمی اش اجازه نمی داد حضور مستمری در جبهه ها داشته باشد، همچنان موقع عملیات ها به جبهه می رفت و به بچه ها کمک می کرد. حضور شهید موحد دانش در جبهه بعد برکناری از تیپ نکته جالبی است که شما به آن اشاره کردید، ایشان داوطلبانه در کنار فرمانده همان تیپی قرار می گیرد که چند ماه قبل ...
روزی می آیم پیشت
را روی دستم می گذارد و با بغض نگاهم می کند. به او خیره می شوم و احساس بینمان را از چشم هایش می خوانم. چند روز قبل از تولد برادرم، پدر تصمیم گرفت اسمش را قاسم بگذارد؛ اما... مادر خواب دید که مراسم روضه خوانی دارد و دو پرچم که اسامی علی اکبر و علی اصغر رویش نقش بسته به دیوار نصب شده... برای همین به پدر گفت: باید اسم بچه رو علی اکبر بذاریم. و علی اکبر 17 آذر سال 1356 به دنیا آمده بود ...
شاه کلیدی که در قلب استاد دانشگاه صنعتی اصفهان است/ جعفری: با مادر شدن ره صد ساله زودتر طی می شود
که منش ها در یک مسیر است. فارس: نقش خانواده در تربیت بچه ها را چقدر موثر می دانید؟ جعفری: در بحث تربیت فرزند سعی کردم از همان کودکی خط قرمزها را رعایت کنم مثلا هیچ وقت به فرزندم دروغ نگفتم، اگر قرار بود صبح بروم و شب برگردم، هیچ وقت نگفتم زود میام. اعتقاد من این است که تربیت ابتدا در خانواده شکل می گیرد، درست است که جامعه تاثیر خودش را می گذارد اما مهم خانواده است و بعد مدرسه ...
جشن لبخند فرشته ها/ تصویر خدا در ذهن روزه اولی ها
...، که تو دوس داری می ذاریم پروانه عشقیم ما و آماده پرواز با نام تو، ای نام تو بهترین سرآغاز در فاصله ای که گروه سرود به جایگاه آمده و آماده اجرا می شوند فرصتی پیش می آید تا با دو نفر از فرشته های روزه اولی صحبتی بکنم. حس خوبی به خدا دارم حدیثه حاج علیزاده یکی از مهمانان ویژه این مراسم است که 9 سال دارد و امسال برای اولین بار روزه گرفته است، از ...