نحوه برخورد زن مسئول محجبه با 3 زن بدحجاب |گفتم شوهر غیرتمندت می خواهد ...
سایر خبرها
تصاویر | طلبه ها در ساحل دنبال چه هستند؟ | می گفتند جای طلبه ها ساحل نیست...
. مدیریت مجموعه های اداری! به خانم های زیرمجموعه خودتان بگویید باید با حجاب اسلامی در محل کار حاضر شوند. جالب است برایتان بگویم در شب هایی که در آن مجتمع تجاری در رامسر برنامه داشتیم، دیدم هیچ کس سیگار نمی کشد. از کسبه مجتمع علتش را جویا شدم. در جواب گفتند: حاج آقا! کسی حق ندارد اینجا سیگار به دست وارد شود. این قانون مجتمع است. گفتم: خب، شما به مسافری که وارد مجتمع می شود، محترمانه و با زبان خوش، همین ...
مادر شهید پایروند: بی قراری هایم با خبر شهادت پسرم آرام شد
گرفت و گفت نرو. گفتم باید بروم این خواب هایی که می بینم نشان می دهد که سعید شهید شده است فقط می روم تا خیالم راحت شود. مادر شهید پایروند عنوان کرد: در ابتدا سپاه رفتم، چون از آنجا به جبهه اعزام شده بود، سپاهی ها گفتند چنین شخصی به شهادت نرسیده، بعد بنیاد شهید رفتم کارکنان این نهاد از من پرسیدند که شما چه نسبتی با ایشان دارید گفتم من مادرش هستم. می دانم شهید شده، چون به خوابم می آید فقط ...
اگر شهید شدی مرا هم شفاعت کن
بدهم آن هم با روحیاتی که غلامعلی سراغ داشتم مطمئن بودم اگر برود دیگر برنمی گردد. چه اتفاقی افتاد که راضی به رفتنش شدید؟ نمی توانستم ناراحتی اش را ببینم. من واقعاً عاشقش بودم، بی انصافی بود اگر فقط به خودم و آرزو های خودم فکر می کردم. آرزوی او شهادت بود و آرزوی من خوشبختی در کنار او. غلامعلی هم مرا خیلی دوست داشت اگر می گفتم نرو نمی رفت، ولی تا آخر عمرش حسرت روزی را می خورد که ...
رمضان از نگاه مهمان های کوچک خدا/ 30 هزار روزه دار از نسلی که می گفتند دین دار نیستند!
توجه ام را جلب کرد. چادرچانه دار و حساسیتش روی حجاب، طوری بود که دل هر رهگذری را می برد. بسم الله گفتم و مصاحبه را از همان جا شروع کردم. تا به حنانه گفتم خبرنگارم و می خواهم با او مصاحبه کنم، چشم هایش برق زد و بعد هم مثل فرفره دوید چند صف آن طرف تر تا از مادرش اجازه بگیرد؛ خاله مامانم اجازه داد نمی دانم کی آمد و این را گفت و نشست جلویم. صحبتش را از اینجا شروع کرد که 9 سالش است و تمام روزه هایش را ...
روایتی از خوان گسترده خالق برای مخلوق های 9 ساله/ با افتخار روزه اولی هستم!
می دادم و از او می خواستم چند دقیقه ای مواظب آن باشد. روی دستم بنویس "یامهدی" چشمم در حال پیدا کردن سوژه های ناب بود که یکی از بچه ها گوشه چادرم را کشید و با صدای معصومانه قشنگ ش گفت: خاله میشه لطفا رو دستم یا مهدی بنویسی؟ از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان کیلو کیلو قند در دلم آب شد وقتی خاله خطابم کرد؛ اسمی که بار معنوی آن برای من یکی حداقل خیلی زیاد است و با ...
روزی که حاج قاسم بردست یک مدافع حرم بوسه زد
حاجی را اینجا ببینیم. خیبری با خوشحالی داد زد: حاجی بدو که خود سردار سلیمانی است! گفتم سر و صدا نکن خیبری، باقی بچه ها بفهمند حاجی آمده اینجا، ازدحام می شود. چند نفر از بچه های گروه ما که همان حوالی بودند، با دیدن حاج قاسم آمدند پای ماشین. حاجی با همه روبوسی کرد. بعد با اشاره خواست بچه ها پراکنده شوند. هنوز درگیری ها ادامه داشت و اگر دشمن تجمعی را می دید، آنجا را زیر آتش می ...
مادر جان! زمانی گریه کن که مردها غیرت را فراموش کنند و زن ها عفت را!
نبود و تا به خودمون اومدیم دیدیم اینجاییم. با اجازه تون من می رم پیش بچه ها. ساجده خانم شما بقیه شو تعریف می دی؟ راه امام حسین (ع) ساجده پلک هایش را روی هم انداخت و به سنگری که جلوی دیوار آجری بالا رفته بود اشاره داد. جلویش کمی خلوت تر بود و می شد یک دل سیر نشست و گل گفت و گل شنفت. رفتیم و روی رمل ها نشستیم؛ تکیه زده به گونی ها. ساجده هم که گرمازده شده بود، چفیه دور گردنش را ...
غلامرضا فتح آبادی: 6 بازیکن استقلال گفتند ناصر حجازی نباشد بازی نمی کنیم؛ بازیکن تیم ملی بودم و همزمان ...
برخورد هم انجام گرفت. گفتند عمدی وحید قلیچ را زدی. نه من هیچوقت در فوتبالم کسی را نزدم تنها کسی هستم که اگر اشتباه نکنم، یک کارت زرد گرفته ام. جلوی پاس سوت داور را نشنیدی. درود بر شما. سمت جایگاه پرسپولیسی ها. من سوت را نشنیدم شوت زدم صالحی رسید اخطار داد آقای پروین رفت به او گفت و هرچه گفتم نشنیدم به خدا، ولی اخطار داد و پرسپولیس برای اولین بار در آن بازی ...
شهید برونسی، چطور از دست این زن فرار کرد؟
در و استوار به او گفت: این سرباز را خدمت خانم معرفی کنید. وقتی رفتم اتاق خانم، گوشه اتاق، روی مبل، یک زن بی حجاب با یک آرایش غلیظ و حال به هم زن در حالی که پاهایش را خیلی عادی و طبیعی انداخته بود روی هم، دیدم. تمام تنم خیس عرق شد. پا به فرار گذاشتم. زن بی حجاب، با عصبانیت داد می زد برگرد بزمجه! پیرزن گفت: اگه بری می کشنت ها. عصبی گفتم: بهتر. از خانه زدم بیرون، آدرس پادگان را بلد نبودم ...
مسافرهای باحجاب این راننده تاکسی، میهمان امام زمانند
...، نمی دانند، همین! این هم کمترین کاری است که می توانم برای دختران ایران انجام دهم، شما هم مهمان امام زمان هستید و التماس دعا. از صحبت باکسی که نمی شناختمش، لذت بردم او پرستار بازنشسته بود و رزمنده دفاع مقدس، از هم رزمانش می گفت، از برنامه هایی که این روزها در مسجد محله شان برگزار می کنند، خواست برای تنها پسرش دعا کنیم، اولین راننده ای بود که دلم می خواست با او حرف بزنم، ولی ...
پشت پرده کشتی ایران با منصور برزگر
2 کیلوگرم نیز احمد افغان انتخاب شده بود چون محمدحسین محبی نیامد کشتی بگیرد که حیف هم شد. حالت دست و پا بسته بودیم. ما در همان تایم یک ماهه شروع کردیم بچه ها را جمع کردن. دو تا از بچه ها به نام های علیرضا سلیمانی و کاظم غلامی را همین جا خط زدند و ما در 2 وزن 100 و 130 کیلو نماینده ای در المپیک سئول نداشتیم. *ماجرای دیپورت از فرودگاه! به همراه تیم به فرودگاه رفتم تا عازم المپیک ...
نقش حجاب و عفاف در پیشگیری از جرائم وآسیب های اجتماعی
به سوی ارزش های اسلامی که یکی از بارزترین آن ها رعایت پوشش وحجاب برتر ومطلوب وامنیت اجتماعی فراگیر است، هدایت شوند وهمه افراد به مهم ترین وجهی رهنمون گردند. فواید حجاب در بعدخانوادگی یکر از فواید حجاب در بعد خانوادگی اختصاص یافتن التذاذ های جنسی به محیط خانواده و درکادر ازدواج مشروع است، اختصاص مذکور باعث پیوند واتصال قوی تر زن وشوهر و در نتیجه استحکام بیشتر کانون خانواده می ...
ماجرای لاتی که خواب شهادتش را دید+ فیلم
امام حسین و خط شکنم. سه روز بود که رفته بود ما هم برایش نامه نوشتیم ولی دیگرخبری از نامه و جواب آن نشد. چهار روز از رفتن او به جبهه گذشته بود که خواب دیدم دو شهید آوردند، سه نفرهم نشسته بودند. نفهمیدم این ها خانم هستند یا آقا. فقط به من گفتند یکی ازاین تابوت ها مال شماست. یکدفعه با گریه از خواب پریدم و خواب را برای پدرش تعریف کردم. گفتم نمی دانم مسعود شهید شده یا نه! تا اینکه یک روز عصر ...
روایت دیدار اول
شدم و کمی راه رفتم. ساختمان بلندی روبه رویم بود که بالای آن نوشته بود حسینیه امام خمینی(ره). کفش ها را باید تحویل کفشداری می دادیم و بعد از در چوبی وارد همان حسینیه ای که بارها در تلویزیون دیده ایم، شدیم. درکنار یکی از ستون ها میز کوچکی قرار داشت، روی آن میز کاغذ و خودکار گذاشته بودند. مارک خودکارها کیان بود. کنار دیوار صندلی چیده بودند، برخی افراد روی صندلی ها نشسته بودند. دانشجویان کمی وارد شده ...
چند روایت معتبر از شهید مصطفی صدرزاده
های ما هم خوب است. حالا مثلاً فرض کنید یک جوان بسیجی در نزدیکی تهران تلاشی دارد، فعالیت دارد، مثل شهید مصطفی صدرزاده. دو سه کتاب درباره ایشان نوشته شده که من خوانده ام؛ خب [آنجا] آدم می بیند که چطور بی تاب است در کار کردن و حرکت کردن. انسان اینها را نگاه کند و پیش برود . در این مطلب نگاهی داریم به چند کتاب که درباره این شهید عزیز و گرانقدر منتشر شده است. به مصطفی گفتم ایرانی ام ولی نمی ...
بازار بیمارِ مانتو و لباس/ تولیدکنندگان: طراح نداریم! فقط از مدل پر فروش کپی می کنیم
تماسم با خانم بنی طالبی بود، بعد از سلام و احوالپرسی موضوع را برایش شرح دادم، صدای نفس عمیقی که کشید از پشت گوشی تلفن به خوبی شنیده می شد، گفت: این طور مانتوهایی که شما می گویید را اصلا به ما سفارش نمی دهند و ما هم سرمایه چندانی نداریم که پارچه بخریم و این مدل مانتوها را بدوزیم و به فروشگاه ها عرضه کنیم چرا که ما تا سفارش نگیریم چیزی نمی دوزیم. پول استخدام طراح نداریم از او ...
تکان دهنده ترین خاطرات ایرانی ها از بی پولی منتشر شد
.... بی پول شدن در اثر بیماری های پرهزینه هم دل خیلی ها را خون کرده است: وقتی فهمیدم مادرم سرطان داره گفتم خیر سرمون بیمه داریم، تازه دیپلم گرفتم می رم سرکار خرجشو می دم. 3 سال بعد یه روز می خواستم برم قرصاشو بخرم لنگ پول بودم، دورمو نگاه کردم، تو خونه فقط چنتا فرش کهنه مونده بود، دیگه چیزی برای فروش نبود، کسی هم نمونده بود که ازش قرض بگیرم، فقیر شده بودم. این یکی البته خیلی ...
مصلا در آغوش فرشتگان/ روایتی از نخستین ارتباط دخترانه رسمی با خدا
خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: خانم شما معلمی یا مربی؟اصلا مال کدوم ناحیه ای؟ گردن کج کردم و گفتم: هیچ کدام! خبرنگارم . خُب پس چرا از این در وارد شدی؟ برو درب اصلی، این درها برای بچه هاست. دست از پا درازتر یک دور کامل مصلای اعظم امام خمینی(ره) را زدم و از در بزرگترها وارد شدم، خانمی جلوی در ایستاده بود و داشت کارت برای کادر اجرایی می داد، یکی را هم گردن من انداختند که مثلا کادر اجرایی هستم ...
تفاوت نگرش غربی ها و اسلام از آزادی/ کشف حجاب سوغات برخورد سیاسی غرب است
به جهت اینکه حجاب علاوه بر اینکه یک بعد فرهنگی دارد بعد اجتماعی هم دارد، در بعد فرهنگی تبیین و انجام کارهای ایجابی برای خانم ها و دختران باید در پیش گرفته شود و در بعد اجتماعی یک خانم باید به خودش بگوید؛ *حضور من با حجاب نامناسب چه آسیب هایی را می تواند به بستر خانواده وارد کرده و جوانان زیادی را درگیر کند هم خود من را دچار مشغله هایی کند که ذهنم باید از آنها رها شود* پس از بعد اجتماعی در کنار ...
منع خدمات عمومی به بی حجاب ها خلاف قانون است
صنوف را مجبور می کند با افراد بی حجاب درگیر شوند و آنها را راه ندهند. این حقوقدان با اشاره به اینکه وزیر کشور احتمالا از قانون اطلاع ندارد، تصریح کرد: فقط بخش خصوصی اگر تمایل داشته باشد می تواند به کسی خدمات ارائه ندهد. مثلا پزشک، مغازه دار یا بنده به عنوان وکیل ممکن است دوست نداشته باشم بی حجاب را ویزیت کنم یا با او سر میز معامله بنشینم. حسین آبادی در پاسخ به اینکه در چه ...
یک حقوقدان :منع خدمات عمومی به بی حجاب ها خلاف قانون است
قاضی بازنشسته دادگستری تأکید کرد: فقط دادگاه می تواند حکم به محرومیت اجتماعی فردی بدهد. یعنی کسی به خاطر جرمی در دادگاه محکوم بشود به اینکه از برخی حقوق اجتماعی محروم شود. تازه حتی در این صورت هم نه از همه حقوق اجتماعی و فقط برخی که قاضی در حکم مشخص کرده است. حسین آبادی درخصوص وجه حقوقی پلمب صنوفی که به بی حجاب ها خدمات ارائه داده اند؛ نیز تصریح کرد: این که دیگر مصداق ضرب المثل گنه کرد در بلخ آهنگری ...
سرداری که از حدود الهی کوتاه نمی آمد
قبول می کردم که خودم هم با او می رفتم. **: دقیقاً. من هم بودم همین را می گفتم. همسر شهید: مجری کاملاً درمانده شد. می خواست از من همان حرفی را بگیرد که بقیه گفته بودند. گفت، خانم تقوی! ما از شما این جمله را انتظار داریم. گفتم، نه عزیزم! دروغ نمی توانم بگویم. **: آخر ایشان هم خیلی خوب بوده و این خیلی خوب بودنش به واسطه یک همسر خوب بوده. واقعاً نمی شود مردی این قدر ...
جمله تکان دهنده مادر شهید به استاد قرائتی
اسیران ایرانی را نشان می داد. خبرنگار بی حجاب سازمان ملل می خواست با نوجوان کم سن و سال ایرانی مصاحبه کند. نوجوان شوشتری به او گفت: ای زن! به تو از فاطمه اینگونه خطاب است/ ارزنده ترین زینت زن، حفظ حجاب است و به او گفت: تا حجابت را درست نکنی، من با تو مصاحبه نمی کنم. آن شب خیلی گریه کردم. با خود گفتم: آیا تبلیغ چند ساله من در تلویزیون با ارزش تر بوده یا تبلیغ چند دقیقه ای این نوجوان اسیر؟ ...
خاطرات امیر دادبین از پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام در پادگان ارتش، شکنجه و خلع مسئولیت به دلیل ...
هم خیلی مهربان بودند و من خیلی دوست شان داشتم و آنها هم مرا دوست داشتند. رنجبران: بعد آنجا به امیر دادبین معرفی شدید؟ نیشابوری: نه من اصلاً با ازدواج مخالف بودم. من وقتی به این بچه ها می گفتم مشکلات تان را بنویسید، ریز تا درشت را می نوشتند. بعد اینها می گفتند خانم شما می آیید اینجا یک مدت کوتاهی می مانید و بعد شوهر می کنید و می روید. شما همسر کُردها هم نمی شوید؛ دخترهای کرد ...
دو خواسته شهید سلیمانی از خداوند برای خدمت به انقلاب اسلامی
رفتم کرمان و بعد رفتم مهمانسرای حسینیه. حاجی آمد و به زور مرا برای شام به منزلش برد. قبل از استراحت او 2 جمله به من گفت که 24 سال امانت داری کردم و تا قبل از شهادتش به کسی نگفتم. او گفت: من از خدا دو چیز خواستم: گفتم خدایا من اگر بخواهم به انقلاب خدمت کنم، باید خودم را وقف کنم و از خودم عبور کنم و نکته دوم اینکه خدایا این قدر به من مشغله بده که حتی فکر گناه هم نکنم. خانواده سه شهید بیات سرمدی، جانباز حمید حق شناس و جانباز حسین نوری شیرازی در پایان مراسم تقدیر شدند. انتهای پیام/ 141 ...
روایت شریعتمداری از جزئیات دیدار با عامل ترور خاتمی
دارد ولی تمام ماجرا نیست و به قول کلیم کاشانی اول و آخر این کهنه کتاب افتاده ست ؛ اما آن ماجرا اینگونه بود: آخر شب بود که آقای طالقانی، مسئول دفتر اینجانب با بنده تماس گرفت و گفت یکی از برادران اصرار دارد که حتماً امشب با شما ملاقات داشته باشد. می گوید کار بسیار مهمی دارد و پای یک مسئله حساس در میان است و هرچه به او اصرار می کنم که موضوع را مطرح کند و یا لااقل اشاره ای به آن داشته باشد ...